تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 10,005 |
تعداد مقالات | 83,618 |
تعداد مشاهده مقاله | 78,302,932 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 55,355,498 |
کاربرد ادبی و هنری الف در پهنه ادب پارسی (با تکیه بر اشعار انوری و شاعران سبک خراسانی) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
زیباییشناسی ادبی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 7، دوره 7، شماره 29، مهر 1395، صفحه 143-166 اصل مقاله (902.5 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: علمی پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسنده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
غلامرضا حیدری | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
استادیار دانشگاه آزاد اسلامی، واحد ابهر، گروه زبان و ادبیات فارسی، ابهر، ایران. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
حرف الف بهواسطه شکل و جایگاه خاص و برخی از ویژگیهای منحصربهفرد، یکی از پرکاربردترین حروف در ساخت مضامین بکر و فضاهای شاعرانه و ترکیبات و تعبیرات نغز و ظریف ادب پارسی به ویژه در اشعار شعرای سبک خراسانی است. در اکثر اشعار این شاعران، الف؛ سابق، پیشرو، سپهدار، پیشوا، صدرنشین، نامور، معروف و دارای کمال است. الف؛ نمادِ قد و قامت موزون، استوار، کشیده، مستقیم و رعنا است. الف؛ مظهرِ سرافرازی، سربلندی، لاغری، ضعف، قیام، ایستادگی، استواری، استقامت، سرپایی، عمودی، ثابتقدمی، قائم بودن، وفادار به عهد بودن و بر سر ایمان ماندن است. الف، عاشق بالای خود است. الف چون سرکش دارد، پس سرکش است. الفِ زباندار و دوزبان، در عین داشتن زبان، خاموش و ساکت است. الف از نظر ثروت و دارایی، فقیرترین به حساب میآید. الف؛ نماد نداری، بیچیزی، مفلسی، فقر، گدایی، عدم، نیستی، فنا و ترک اوصاف است. الف؛ عریانی، برهنگی، پَرافکندگی، آشکارایی، خندانی، شادابی، بیسری، میان بستگی و آراستگی را به ذهن متبادر میکند. الف؛ مظهرِ تنهایی، تجرد، تفرد، یکتایی، جدایی، آزادی، یکرویی، راستی، صداقت، درستی و پاکی است. الف، بیحرکت و ساکن است. الف یکی از مشبهبههای پرکاربرد ادب پارسی است و شعرا در تصاویر و مضامین شعری، خطِ عذار، مسمار، خار، هلال ماه، عصا، خامه و قلم، انگشت، تیر، سرو، دار، ماه نو، کمر و میان باریک و... را به الف مانند میکنند. در این مقاله سعی شده است به کاربرد ادبی و هنری و تصویری الف در اشعار این دوره زمانی پرداخته شود. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
الف؛ شعر؛ سبک خراسانی؛ قصیده؛ نقد ادبی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کاربرد ادبی و هنری الف در پهنه ادب پارسی (با تکیه بر اشعار انوری و شاعران سبک خراسانی) [1] دکتر غلامرضا حیدری* چکیده حرف الف بهواسطه شکل و جایگاه خاص و برخی از ویژگیهای منحصربهفرد، یکی از پرکاربردترین حروف در ساخت مضامین بکر و فضاهای شاعرانه و ترکیبات و تعبیرات نغز و ظریف ادب پارسی به ویژه در اشعار شعرای سبک خراسانی است. در اکثر اشعار این شاعران، الف؛ سابق، پیشرو، سپهدار، پیشوا، صدرنشین، نامور، معروف و دارای کمال است. الف؛ نمادِ قد و قامت موزون، استوار، کشیده، مستقیم و رعنا است. الف؛ مظهرِ سرافرازی، سربلندی، لاغری، ضعف، قیام، ایستادگی، استواری، استقامت، سرپایی، عمودی، ثابتقدمی، قائم بودن، وفادار به عهد بودن و بر سر ایمان ماندن است. الف، عاشق بالای خود است. الف چون سرکش دارد، پس سرکش است. الفِ زباندار و دوزبان، در عین داشتن زبان، خاموش و ساکت است. الف از نظر ثروت و دارایی، فقیرترین به حساب میآید. الف؛ نماد نداری، بیچیزی، مفلسی، فقر، گدایی، عدم، نیستی، فنا و ترک اوصاف است. الف؛ عریانی، برهنگی، پَرافکندگی، آشکارایی، خندانی، شادابی، بیسری، میان بستگی و آراستگی را به ذهن متبادر میکند. الف؛ مظهرِ تنهایی، تجرد، تفرد، یکتایی، جدایی، آزادی، یکرویی، راستی، صداقت، درستی و پاکی است. الف، بیحرکت و ساکن است. الف یکی از مشبهبههای پرکاربرد ادب پارسی است و شعرا در تصاویر و مضامین شعری، خطِ عذار، مسمار، خار، هلال ماه، عصا، خامه و قلم، انگشت، تیر، سرو، دار، ماه نو، کمر و میان باریک و... را به الف مانند میکنند. در این مقاله سعی شده است به کاربرد ادبی و هنری و تصویری الف در اشعار این دوره زمانی پرداخته شود. واژههای کلیدی الف، شعر، سبک خراسانی، قصیده، نقد ادبی مقدمه در پهنه ادب پارسی، شاعران و نویسندگان با عنایت به شکل و حالت و ویژگی حروف، دست به مضمونآفرینیهای بکری میزنند و با خلق ترکیبات و عبارات و تعابیر و تصاویر نغز از این علائم ظاهری حروف به نحو مطلوب بهره میبرند. در عالم آنها هر حرفی جانی دارد که به زبان حالت، ایما، رمز، کنایه، ارزش، مقام و ... باد دیگران سخن میگوید، زمانی زبان الف، زبان گویای بلندی، کشیدگی، راستی، صداقت، فقر، عریانی و... زمانی زبان میم، زان گویای تنگی، شکنج، خردی و... و زمانی زبان دال، زبان گویای خمیدگی، کوژی، ناتوانی و... زمانی زبان نون، زبان گویای ... است. حروف در خلال اینگونه نوشتهها ارزش و مقدار نیز مییابند و بر پایه همین نگرش الف را نمودی از عدد یک میدانند و ب را نمایانگر دو و ج را نمودی از عدد سه و د را نمودی از... میدانند. خلق تصاویر، مضامین، تعابیر و ترکیبات نغز و ظریف با حروفی که خود خلاق آن تعابیر و ترکیبات هستند، نغزی و ظرافت کار را بیشتر مینمایاند و آنجا که چاشنی ایهام و جناس و دیگر آرایههای ادبی بدان افزوده میشود ملاحت و سلاست آن صدچندان میشود و وقتی تصاویر ذهنی و تخیلی ناشی از ذهن و قریحه وقاد نویسنده و شاعر، بستری مناسب بر اینها فراهم میکند، خواننده را به وجد و شور و نشاط درمیآورد. اهمیت و بیان مسأله با عنایت به گستردگی توجه شعرا و نویسندگان به آفرینش تصاویر، مضامین، تعابیر و ترکیبات به مدد شکل و حالت حروف الفبا، به ویژه حرف الف که بهواسطه شکل و جایگاه خاص و برخی از ویژگیهای منحصربهفرد، یکی از پرکاربردترین حروف در ساخت مضامین بکر و فضاهای شاعرانه و ترکیبات و تعبیرات نغز و ظریف ادب پارسی است، به دامنه کاربرد حرف الف در خلق تصاویر شعری و هنری شاعران پهنه ادب پارسی به ویژه شعرای سبک خراسانی که به تصویرسازی از الف توجه خاصی داشتهاند، میپردازیم و با گشت و گذر در مجموعه اشعار این شعرا، به برخی از این تصاویر، مضامین، ترکیبات و تعابیر برساخته از شکل و حالت حرف الف اشاره میکنیم، هرچند در بسیاری از موارد در ساخت فضاهای شاعرانه، از تداخل و خلط دیگر حروف در دامنه حروف دیگر گریزی نیست. پیشینه تحقیق شعرای سبک خراسانی در خلق مضامین هنری و ادبی نسبت به دورههای بعد خود بهمراتب کمکارتر ظاهر شدهاند و دامنه محدود توجه آنها به خلق تعابیر و ترکیبات و مضامین برساخته از حروف الفبا به ویژه الف، باعث شده است تا در زمینه کاربرد ادبی و هنری و تصویری الف، کمتر مقاله و تحقیقی ارائه گردد. هرچند در کنار تحقیقات اصلی، در حاشیه بهصورت پراکنده و موردی و مختصر در خصوص توجه شاعران این سبک به حرف الف، به نکات خوب و گرانقدری اشاره شده است، ولی تحقیق و مقالهای در این راستا در پهنه سبک خراسانی و شعرای آن، انجام نشده است و مقاله زیر در نوع خود میتواند زمینهای برای پرداختن به دیگر حروف الفبای فارسی، در سبک خراسانی و حتی در دامنهای وسیعتر در سبکهای ادبی دیگر باشد. هرچند نگارنده این مقاله، در مقالات دیگر کاربرد هنری و ادبی و تصویری الف را در سبک عراقی و سبک آذربایجانی و سبک هندی نیز مورد بررسی قرار داده است. جایگاه ادبی و هنری حرف الف الف، آ، ا، (همزه)، نام نخستین حرف الفبای زبان پارسی و عربی است. هرچند برخی همزه را پس از الف دومین حرف الفبا به حساب میآورند و تفاوتهایی را برای آن دو بیان میدارند اما عموماً، همزه را نیز الف میگویند. الف را به صورت لا (لام، الف) ضبط میکنند که نشاندهنده همزه ساکن است. الف مقصوره و الف ممدوده نیز میگویند. الف، اولین حرف از حروف جمّل و ابجد است که در حساب جمّل نماینده عدد یک است. در جدول تقویمی علامت روز یکشنبه است. الف، از نظر لغوی و کنایی، در شعر برخی از شاعران عارف و متصوفه ادب پارسی کنایه از ذات یکتای احدیت، لفظ الله، وحدت، روح اعظم، سید دو عالم، مهترِ آدم، باطن و حقیقت واحد، باطن قرآن، جوهر فرد، عقل اول، جبرئیل، جوهره، عالم تجرید و تفرید، سرّ بیچون و... است، که در زیر به برخی از آنها که در اشعار شعرای سبک خراسانی بازتاب داشتهاند اشاره خواهد شد. حرفِ الف علاوه بر تعابیر لغوی و کنایی، از دیدگاه ادبی و هنری و تصویرآفرینی، بهواسطه شکل و حالت و جایگاه خاص و برخی ویژگیهای منحصربهفرد، یکی از پرکاربردترین حروف در ساخت مضامین بکر و فضاهای شاعرانه و ترکیبات و تعبیرات نغز و ظریف ادب پارسی است. ـ الف، چون در آغاز و شروع حروف الفبا قرار دارد؛ پس سابق، پیشرو، پیشوا، صدرنشین، نامور، معروف و باکمال است و رتبت و جایگاه آن بیشتر و برتر از همه است و پیش از همه به شمار میآید. ـ الف، راست و کشیده و افراشته و بیپیچوخم است؛ پس مظهرِ سرافرازی و سربلندی است. قد و قامت موزون، استوار، کشیده، راست، مستقیم و رعنا و آراسته، به ویژه محبوب و معشوق را به آن نسبت میدهند. الفِ قامت یار در دل جای دارد. الف، سر بر آسمان دارد و عاشق قد و بالای خود است و بر آن میبالد. ـ الف، باریک و نازک و کشیده است. لاغری، ضعف، عدم، و نیز باریکی و هلالی کمر، میان و اندام را به آن نسبت میدهند. ـ الف، بهواسطه شکل ایستایی و استقامتی و جایگاه آغازین حروف، نماد قیام و ایستادگی، استقامت، استواری، سرپایی، عمودی، ثابتقدمی و قائم بودن و... است. الف، بر قدمهای خود سوار است و برپا و سرپاست. ـ الف، چون هیچکدام از حرکات را نمیگیرد و نیز فاقد نقطه است، مظهرِ نداری، بیچیزی، مفلسی، فقر، گدایی، عدم، نیستی، فنا، ترک اوصاف و ... است. الف، دست در امکان ندارد و بر هیچ افتاده و در بند هیچ است. ـ الف، مد و سرکشی بر سر دارد. از مدِ الف به سایبان، کلاه، تاج، افسرِ الف تعبیر میکنند. الف، بهواسطه این تاج و کلاه، کلاهدار و تاجدار و سپهدار است. چون سرکش دارد، پس سرکش هم است. ـ الف، در شکل و حالت نوشتاری، سر ندارد که از آن به بیسری الف تعبیر میکنند. ـ الف، چون در آغاز حروف با قامتی استوار و کشیده و ایستا قرار دارد و کلاهی هم بر سر دارد؛ سپهداریی را به آن نسبت میدهند. ـ الف، بهواسطه شکل و حالت خاص خود؛ مظهرِ حیرانی، سرگردانی، سرگشتگی، جنون و عاشقی است. الف، از عشق، به سر میگردد، اما از عشق برنمیگردد. ـ الف، چون در شکل نوشتاری، دو سر دارد، از آن به زبانِ الف و یا به دوزبانی الف تعبیر میکنند. الفِ زباندار و دوزبان، با وجود داشتن زبان، خاموش و ساکت است. الف دو زبان دارد و دوزبانی است اما دوزبان و متملق و دورو نیست. ـ الف، چون همیشه اعراب سکون میگیرد، مظهرِ سکون، بیتحرکی و آرامش و... است. ـ الف، بهواسطه شکل و حالت خاص خود، میان را بسته، آماده خدمت و انجام کار و حرکت است. ـ الف، شکل راست شده حرف ه است. الف، مظهرِ راستی و ه، مظهرِ خمیدگی است. ـ الف، اگر به شکل نعل درآید تبدیل به ن میشود. ـ الف، چون از حروف دیگر جدا نوشته میشود و در صورت اتصال، فقط به حرف قبل خود متصل میشود، میل به وصل ندارد و ازجمله حروف منزه است، پس مظهرِ تنهایی، یکتایی، جدایی، گوشهنشینی، آزادی، وارستگی، تجرد، تفرد و یگانگی و... است. ـ الف، همیشه به یک شکل و هیأت نوشته میشود و در اتصال با حروف دیگر هم، برخلاف برخی از حروف، بدون تغییر شکل و ماهیت، نوشته میشود. ازاینرو الفِ یکشکل، مظهرِ یکرویی، راستی، صداقت، درستی، پاکی، وفاداری و... است.چون ظاهرش راست و یکتا و پاک است. ـ الف در نوشتار، شکل کوتاه شدهای هم به نام الف مقصوره دارد که مظهرِ خُردی و کوچکی و ریزی است. دلِ تنگ و خُرد و کوچک و قاچ کوچک هندوانه، طالبی، خربزه و آشیانه و خانه و مکان کوچک و هر چیز مختصر و خلاصه و کوتاه و اندک و بیمقدار.... را الف میگویند. یکالف بچه و یکالف زخم و یکالف... و نیز الف الف شدن و الف الف کردن به معنای ریزریز و خرد و تکهتکه و شرحه شرحه شدن و کردن از این تعابیر برگرفته شده است. ـ الف، چون راست و استوار است و جز راستی چیزی ندارد، پس راستپیشه است و از راستی، اساس تمامی حروف گشته است. ـ الف، اولین حرف آفرینش است. هرچند ذاتاً در مرتبه اول است اما در صورت متصل شدن به حروف دیگر در پایان قرار میگیرد. ـ الف، در شکل نوشتاری، چون شبیه عدد یک است و از نظر حساب جمّل و حروف ابجد و ترتیب حروف الفبا، در جایگاه و ارزش یک قرار دارد و از طرفی هم بر پایه باور قدما، از به هم پیوستن نقطههای متعدد شکل گرفته است و آفرینش آن با نقطه آغاز میشود، و صفر نیز که شبیه نقطه است و بهتنهایی هیچ است و در شمار نمیآید و تنها زمانی که پس از عددی قرار گیرد ارزش و کارایی مییابد، ترکیبات مربوط به الف و نقطه و صفر و یک، و ارزش عددی پیدا کردن الف، و ده و صد و هزار شدن آن بهواسطه صفر و نقطه، از فضاهای شاعرانه برگرفته از این تصور و باور است. ـ الف، در حالت وصل، به تلفظ درنمیآید. الفِ وصل در این حالت مخفی و پنهان میشود. ـ الف، در شکل و حالت نوشتاری، عریانی، برهنگی، پَرافکندگی، آشکارایی، خندانی، شادابی، بیسری، زبانداری، آراستگی و... را به ذهن متبادر میکند. ـ الف، از ترکیب و از به هم پیوستن سه نقطه ساخته میشود. در ضمن در هنر خوشنویسی و خطاطی نیز امتداد و کشیدگی الف معمولاً به اندازه سه نقطه در کنار هم است. از این، به تکثر و تعدد از وحدت تعبیر میکنند. تعابیری چون اول و آخر الف نقطهای است، الف، یک نقطه است، اصل و مبدأ الف، یک نقطه است، الف، ظرف است و نقطه مظروف، نقطه وحدت در الف هویدا شد، الف، از نقطه پیدا شد، نقطهها باطن، الف، ظاهر است و ... بر پایه همین تعبیر است. ـ الف، قطب حروف است و در همه آنها حضور دارد. حروف و اعداد دیگر یا بهگونهای شکل تغییریافته حرفِ الف هستند و یا در ساختار شکل خود حرفِ الف را هم دارند. پس جمله حروف و اعداد بر محور و مدار حرفِ الف میگردند و الف همه چیز را در جان خویش جای میدهد. از این به تکثر و تعدد از وحدت و تکثر ذات اشیا با مسمای الف تعبیر میکنند. تعابیری چون الف در همه حروف دیده میشود، ها اگر راست شود همان الف است، الفِ نقطه بود و دال شد. بی، خلیفه الف است، طول قد الف، صورت بیمینماید، الف، در جان همه عالم است، الف، نهایت کمال آفرینش حروف است، الف، معتدل است و... از این دیدگاه گرفته شده است. ـ منجمان، برجها را با حروف ابجد نامگذاری میکنند، و به جای الف که نخستین حرف ابجد است صفر میگذارند و برج حمل را که اولین برج است، صفر مینامند. و ثور را یک و... الی آخر. ارتباط الف در جایگاه یک در شمار ابجد و صفر در علم نجوم و تقابل و توافق آن دو از این قاعده تبعیت میکند. ـ علاوه بر تعابیر و موارد برگرفته از شکل و هیأت و ویژگیهای خاص الف که در بالا بدان اشاره شد، در خلق تصاویر و فضاها و مضامین بکر شاعرانه، الف یکی از مشبهبهها و حتی مشبههای پرکاربرد ادب پارسی است. در تصاویر و مضامین شعری و نثری ادب پارسی، خطِ عذار، میخ، خار، ماه نو و هلال ماه، عصا، قلم، آلت تناسلی نر، ابروی کشیده، دندانههای شانه، زلف بلند و دراز، انگشت، خدنگ، تیر، سوزن تیز و باریک، قد و قامت کشیده و موزون، خطِ محور، خط استوا، دار مجازات، شمشیر، خط و اثر ناشی از تازیانه و شلاق، کمر و میان باریک و نازک، زخم و شکاف ناشی از ضربه شمشیر، شکاف و شیار، دل و سینه تنگ و کوچک، ناله و آه کشیده، هر چیز مختصر و کم و اندک و بیمقدار و ... به الف مانند میکنند و یا در مقام مشبه از آن بهره میجویند. ـ تعابیری با نمود و نشانه برتر و عالی که برگرفته از ارزش و جایگاه برتر الف است از دیگر توجهات شاعران و نویسندگان در ایجاد ترکیبات شاعرانه و ادبی با حرف الف است. ترکیباتی چون الفِ عزت، الفِ علا، الفِ عدل، الفِ سخن، الفِ مردمی... که نشانه بزرگی و سربلندی و برتری و تعالی و ... است، از این دست به شمار میروند. ـ و نیز در ترکیباتی چون الفِ قامت، الفِ استقامت، الفِ بالا، الفِ استوا، الفِ اطعنا، الفِ آه ... علاوه بر اینکه در یک فضای شاعرانه و ایهامی، به حرفِ الف و مد و سرکش بهکاررفته در ساختار کلمه و واژه، اشاره و بر ماهیت کشیدگی و ایستایی و امتداد آن در ساختار کلمه، تأکید میکند، به شکل استوار و ایستا و کشیده ظاهری واژههای برساخته از آن نیز که از کشیدگی و ایستایی و استواری الف متأثر و برخوردار است، توجه میکند. مثلاً در ترکیب الفِ آه، علاوه بر کشیدگی حرف الف و کشیدگی مد آن، امتداد و تداوم و کشیدگی آه نیز مدنظر است. و یا در ترکیب الفِ قامت علاوه بر الفِ کلمه قامت، به ایستایی شکل ظاهری قامت توجه میشود. ـ ترکیباتی چون الفِ مستقیم، الفِ یکتنه، الفِ یکتا، الفِ راست، الفِ تنها و... که تعداد آنها کم نیز نیست، ترکیباتی هستند که با ترکیبِ صفتِ شاخصِ حرفِ الف ساخته شدهاند که گذشته از اینکه یک ترکیب دستوری به شمار میروند، یک فضای زیبای هنریی را هم ایجاد میکنند.
*الف از ازرق کم کردن: حرف الف را اگر از کلمه ازرق کم کنیم لفظ زرق میماند. کنایه از لفظ زرق است.
(انوری، 1372: 666) *الف از بینشناختن:مانند الف از ب نشناختن، الف با را نشناختن، راست از کج نشناختن. ترکیب، کنایه از قدرت تشخیص و درک نداشتن. / کنایه از بیسواد و نادان و جاهل و ناآگاه بودن.
(ناصرخسرو، 1370: 468) *الفِ استقامت کسی نون شدن: با توجه به حرف الف در لفظ استقامت و شکل لفظ استقامت که با داشتن دو الف، تصویری از ایستایی و کشیدگی را تجسم میکند، قد بالا و بلند در ایستایی و درازی و کشیدگی را به الف و الف استقامت تعبیر میکنند، و نیز از حالت و شکل خمیده و کج نون، خمیدگی و انحنا را اراده میکنند. ترکیب، کنایه از خمیده شدن قد و قامت کشیده و بلند کسی است.// کنایه از خوار و عاجز شدن.// کنایه از سرافکنده و شرمنده شدن است.
(انوری، 1372: 114) *الفِ استوای کسی، چو جیم، سر پیش درافکنده ماندن: ازآنجاکه قد بالا و بلند را در ایستایی و کشیدگی به الف و الف استوا تعبیر میکنند و نیز از جیم خمیدگی و سرافکندگی را اراده میکنند، ترکیب، کنایه از خمیده شدن قد و قامت کشیده و بلند کسی است.// کنایه از سرافکندگی و شرمندگی و نابودی و نیستی و تحقیر و خوار و عاجز شدن و تواضع و فروتنی است.
(انوری، 1372: 353) *الفِ بسم:الفِ بعد از ب، در باسم الله، الف وصل است و تلفظ و نوشته نمیشود و به صورت بسمالله نوشته و خوانده میشود. به علت عدم تلفظ و قرائت الف در کلمه باسم ا... از آن به پنهان شدن و مختفی گشتن الف در بسم تعبیر میشود. هنگامیکه الف در مقام وصل، از قرائت ساقط شود و تلفظ نشود، از آن الف، به الف وصل و الف مهموز نیز یاد میکنند.// کنایه از هر چیز پنهان و ضایع و مخفی است.// کنایه از به حساب نیامدن، محو شدن، مخفی گشتن، ضایع شدن، پنهان شدن، فرورفتن... است.
(انوری، 1372: 691) *الف بودن و چون دال شدن:کنایه از خمیدگی و کجی و افتادگی قد و قامت بعد از حالت راستی و استواری و استقامت آن است.
(ناصرخسرو، 1370: 43) *الفِ پشت کسی، دال شدن: با توجه به شکل حرف الف و دال، کنایه از خمیده و دوتا شدن قامت استوار و کشیده و راست است.
(ناصرخسرو، 1370: 255) *الف چون نون شدن:با عنایت به شکل و هیأت حروف الف، دال، نون، لام و جیم و ...که الف نشانه کشیدگی و راستی است و قامت بلند را به آن نسبت میدهند و دال، نون، لام و جیم و... که نشانه خمیدگی و ناراستی است و قامت خمیده را به آن نسبت میدهند، ترکیب، کنایه از خمیدگی قد و قامت کشیده و برافراشته است.// کنایه از افتادگی و ناتوانی و ضعف است.// کنایه از تغییر یافتن و دگرگون شدن و تبدیلشدن.// کنایه تحقیر و خوار و عاجز شدن.// کنایه از تواضع و فروتنی است.// کنایه از سرافکنده و شرمنده شدن.// اشاره به تکثر و تعدد حروف دیگر از حرف الف دارد.// اشاره به شکلگیری الف از نقطه و تغییر الف و شکلگیری حروف دیگر از الف دارد. و نیز ر.ک. الف.
(ناصرخسرو، 1370: 114) *الف (چیزی، هیچ) ندارد:چون الف هیچ نقطهای ندارد و هیچ اعراب و حرکتی نمیپذیرد و ظاهری لخت و عریان دارد و تنها و فرد و تک است، از آن به نداشتن ثروت، درویشی و فقر و نداری الف تعبیر میشود.// و نیز الف هیچ ندارد مثلی مشهور برشناساندن الفبا به کودکان است. رسم بوده که معلم مکتبخانه برای یاددادن حروف الفبا به کودکان و مبتدیان، میگفت: با یکی به زیر دارد، تا دو تا به سر دارد، الف هیچ ندارد و منظور نقطه بود.
*الف میم دال: سه حرف ا، د، م.// با عنایت به شکل حروف الف و میم و دال، به حالتهای مختلف زلف و مو که گاهی کشیده و آویزان است و گاهی حلقهحلقه و مجعد و گاهی هم خمیده و کج، اشاره میکند که در حکم دام است.// از دال خمیدگی زلف و از الف راستی و کشیدگی قامت و از میم تنگی و خُردی دهان را اراده کرده است.// کنایه از لفظ و کلمه دام که از ترکیب حروف دال و الف و میم ساخته میشود.
*الف ساختن پشت:راست و استوار و کشیده کردن قد و قامت و پشت.
*الف (سیم، سیمین)، سیمین الف:از قامت و قد راست و بلند و کشیده که سفید و بلورین است به سیم و سیمین الف تعبیر کرده است.//کنایه از قامت و اندامی کشیده و راست و سفید و بلورین.// ازبینی و دماغ کشیده و سفید و خُرد و نازک به سیم و سیمین الف تعبیر کرده است.//کنایه از دماغ وبینی کشیده و خُرد و نازک و سفید.
* الف قد در الف آمدن: ضمن اشاره به ظهور و آمدن شخصی بلندقامت و برجسته و الف قد در هر هزاره (الف)، به حرف الفی که در لفظ و کلمه الف وجود دارد و کشیده و بلند و برجسته است، اشاره دارد.
(باباطاهر، 1390: 80) * الفِ قد کسی چون (دال، لام) (بودن، شدن):حرف الف نشانه راستی و بلندی است و قامت افراشته و کشیده را به آن نسبت میدهند و حرف دال، نون، لام نشانه خمیدگی و کجی است و قامت خمیده را به آن نسبت میدهند.// ترکیب، کنایه از خمیده شدن و انحنا پیدا کردن قامت و قد راست و کشیده است.// کنایه از خمیدگی و افتادگی و ناتوانی و ضعف و تحقیر است.// کنایه از تواضع و فروتنی است.// کنایه از تعظیم و تکریم است.
*الفِ قد کسی نون بودن:ر.ک. الفِ قد کسی چون (دال، لام) (بودن، شدن).
(انوری، 1372: 112) *الفِ کشیده بر صفحه سیم: از الف، بینی و از صفحه سیم، چهره و صورت سفید را اراده کرده است.// کنایه ازبینی و دماغ کشیده و راست بر چهره سفید محبوب و معشوق است.
(ابوالخیر، 1376: 68) *الف نون:دو حرف ا، ن.// با عنایت به شکل حروف الف و نون، کنایه از راست و کج.// با عنایت به شکل حروف الف و نون، قامت را به الف و ابرو را به نون مانند کرده است.// ترکیب دو حرف الف و نون، که با هم لفظ و کلمه آن و ان را به وجود میآورد.
(انوری، 1372: 345) *الف یا با تا ثا جیم:کنایه از تمامی حروف الفبا است.
(سوزنی سمرقندی، 1338: 264) *الفی از سیم:کنایه از قد و قامت و اندام کشیده و سفید محبوب و معشوق است.ر.ک. الف (سیم، سیمین)، سیمین الف.
(امیرمعزی، 1318: 824) ترکیبات دیگر *از الف قامت، خم نون ساختن:ر.ک. الفِ قد کسی چون (دال، لام) (بودن، شدن).
(سوزنی سمرقندی، 1338: 296) *بر الف لام پیچیدن: الف نشانه کشیدگی و راستی و بلندی است و قد و قامت کشیده را به آن نسبت میدهند و لام نشانه خمیدگی و ناراستی است و قد و قامت خمیده را به آن نسبت میدهند. و نیز الف لام، کنایه از دو چیز راست و خمیده است و بر اساس این تعابیر ترکیب، کنایه از بر چپ و راست پیچیدن، نافرمانی و مخالفت کردن، از حکمی سرپیچی کردن.// و نیز با توجه به شکل لا، کنایه از تکبر و غرور و بیاعتنایی است.
(سوزنی سمرقندی، 1338: 259) *به سان لام الف برهم پیچیدن: کنایه از در هم فرورفتن و با هم گره خوردن و همدیگر را سخت در آغوش گرفتن است. ر.ک. بر الف لام پیچیدن.
(اسعد گرگانی، 1381: 277) *به قامت، الف و به خم، نون بودن:با توجه به شکل کشیده و بلند الف و شکل خمیده نون، قامت بلند و کشیده چون الف و قامتی خمیده چون نون داشتن.// ضمن توجه به قامت الف مانند و کمر خمیده مانند نون، به ترکیب دو حرف الف و نون که لفظ و ترکیب آن را ایجاد میکند توجه دارد.
(انوری، 1372: 345) *پای الف به دامن لام، گره نبستن:ظاهراً ترکیب، اشاره به لفظ و کلمه لا به معنی نه و نیست دارد که از به هم پیوستن و گره خوردن الف و لام به وجود میآید. ترکیب کنایه از نه نگفتن، جواب رد ندادن است.ر.ک. بر الف لام پیچیدن.
(سوزنی سمرقندی، 1338: 277) *پشت الف و دال ساختن: با توجه به شکل الف و کشیدگی و راستی و استواری آن، پشت الف ساختن،کنایه از راست ساختن قامت خمیده و کج است و از حالت خمیدگی و کجی درآمدن و راست شدن و توانا و قدرتمند شدن. و با توجه به شکل خمیده دال، ترکیب، کنایه از خمیده شدن قامت استوار و راست و نیز خم و راست شدن پیدرپی است.// هرچند به دو حالت شکنج و مجعد و نیز کشیده و بلند زلف نیز توجه دارد.
(قطران تبریزی، 1363: 201) *جیم میم الف لام:علاوه بر ساختار تشبیهی، که زلف محبوب را به جیم و دهن محبوب را به میم و قد محبوب را به الف و قامت خود را در خمیدگی به لام مانند کرده است، از ترکیب حروف به لفظ و کلمه جمال نیز توجه داشته است.
(امیرمعزی، 1318: 463) *چون الف بسم ضایع بودن:ر.ک. الفِ بسم.
(انوری، 1372: 691) *چون الف بودن مردمی:کنایه از اوج و نهایت مردانگی و راستی و صداقت و پاکی است.
(ناصرخسرو، 1370: 78) *چون الف به عهد بودن:کنایه از صادق و یکرو و همدل و موافق و یکدل در عهد و پیمان بودن، متعهد و باوفا بودن.
(امیرمعزی، 1318: 444) *چون دال و نون شدن کودکان الف قد: کنایه از خمیده شدن، راست و دولا شدن و ظاهراً تحت فشار قرار گرفتن و اذیت شدن.
(سوزنی سمرقندی، 1338: 405) *خفتگی لام گرفتن الف: با عنایت به شکل حرف ل، که نشانه خمیدگی و انحناست، و شکل ا که نشانه راستی و استواری است، ترکیب، کنایه از خمیده شدن قامت راست و ایستاده، از حالت راستی خارج شدن و انحنا پیدا کردن قامت راست است.
(انوری، 1372: 97) *دل با کسی چون الف داشتن:کنایه از صداقت و یکرویی و همدلی و توافق و یکدلی و وفاداری است.
(امیرمعزی، 1318: 159) *راستتر از قد الف شدن:ترکیب ضمن اشاره به کشیدگی و بلندی و استقامت و استواری قد و قامت، بهصداقت و یکرویی و همدلی و توافق و یکدلی و وفاداری نیز اشاره دارد، چرا که الف مظهر صداقت و یکرویی است. ر.ک. الف.
(امیرمعزی، 1318: 586) *قامتِ به شکل الف به صورتِ نون شدن: الف نشانه راستی و بلندی است و قامت افراشته و کشیده را به آن نسبت میدهند و نون نشانه خمیدگی و کجی است و قامت خمیده را به آن نسبت میدهند.// ترکیب، کنایه از خمیدگی قامت راست و استوار است.// کنایه از ضعف و ناتوانی و افتادگی.// کنایه از تواضع و تکریم.// کنایه از تحقیر و خوار و عاجز شدن.
(امیرمعزی، 1318: 555) *قدِ الف، لام شدن:ر.ک. قدِ چون الف، چون دال کردن.
(ناصرخسرو، 1370: 37) *قدِ الف وار، دال کردن: ر.ک. قدِ چون الف، چون دال کردن.
(امیرمعزی، 1318: 445) *قدِ چون الف، چون دال کردن: الف نشانه راستی و بلندی است و قامت افراشته و کشیده را به آن نسبت میدهند و حرف دال و لام و نون و نیز کمان نشانه خمیدگی و کجی است و قامت خمیده را به آن نسبت میدهند.// کنایه از خمیدگی قامت راست و استوار.// کنایه از ضعف و ناتوانی و افتادگی.// کنایه از تحقیر و خوار شدن.// کنایه از تواضع و فروتنی.// کنایه از تعظیم و تکریم.
(قطران تبریزی، 1363: 443) *قدِ چون الف، چون نون چفتیده گشتن: ر.ک. قدِ چون الف، چون دال کردن.
(امیرمعزی، 1318: 557) *قدِ چون الف، نون کردن: ر.ک. قدِ چون الف، چون دال کردن.
(عمعق بخاری، 1307: 43) *قدِ چون تیر و الف، چون کمان و لام شدن: رک. قدِ چون الف، چون دال کردن.
(ناصرخسرو، 1370: 68) *قد راستتر از شکل الف:نهایت راستی و استواری و استقامت و بلندی است.ر.ک. راستتر از قد الف شدن.
(غزنوی، 1328: 124) *کار کسی چون الف راست بودن:با توجه به شکل و حالت راست و درست و استوار الف، صداقت و راستی و پاکی و درست بودن و بر وفق مراد بودن امور و کارها به آن نسبت داده میشود.
(قطران تبریزی، 1362: 444) *گاهی چو الف، گهی چون نون بودن:از الف راستی و درستی و کشیدگی و بلندی و از لام خمیدگی و کجی و ناراستی را ارده کرده است و ترکیب کنایه از تضاد و تنوع و گوناگونی و عدم سنخیت و عدم هماهنگی و متفاوت بودن است.
(ابوالخیر، 1376: 36) *گه چون نون، گه چون الف بودن:با عنایت به شکل حرف نون و حرف الف، کنایه از خم و راست شدن، به حالت خمیده و کج و نیز به حالت راست و کشیده درآمدن. گاهی کج و گاهی راست و کشیده بودن.
(قطران تبریزی، 1362: 83) *گهی به صورت نون، گهی به شکل الف:ر.ک. گه چون نون، گه چون الف بودن.
(قطران تبریزی، 1362: 185) *لام الف وار شکافتن زبان:ر.ک. بر الف لام پیچیدن.
(سوزنی سمرقندی، 1338: 256) *لام کردن الفِ قد:کنایه از خم کردن و از حالت راستی و استواری به کجی و خمی درآوردن قد و قامت.
(غزنوی، 1328: 190) *منفی گشتن لام الف از حروف معجم:با عنایت بر اینکه از ترکیب لام و الف، لفظ لا که نشانه نفی و رد است به وجود میآید، شاعر با علم بر این نکته در مقام مدح ممدوح، منفی بودن لام و الف را به چیزی دیگر نسبت میدهد و قلم نافذ امر ممدوح را نفیکننده و از بین برنده لفظ لا از حروف میداند و در ضمن بر جاری شدن امر و حکم قلم ممدوح و نبودن لا در کلام و امر او تأکید دارد. و نیز ر.ک. بر الف لام پیچیدن.
(سوزنی سمرقندی، 1338: 279) *نون شدن الفِ مردمی: کنایه از بین رفتن مردانگی و راستی و صداقت و پاکی است. ر.ک.چون الف بودن مردمی.
(ناصرخسرو، 1370:78) *هفت الف: در شعر منوچهری اشاره به هفت پَر دارد.
(منوچهری، 1375: 117) * هوای ثروت شین در سر الف بودن:ازآنجاکه ا بهواسطه شکل خاص، و نداشتن نقطه، مظهر نداری و مفلسی است و در مقابل حرف ش داری بیشترین نقطه است، از این خصوصیت ش به ثروت شین تعبیر شده است.
(انوری، 1372: 87) *هیچ نداشتن الف:ر.ک. الف (چیزی، هیچ) ندارد.
(انوری، 1372: 318) *یک الف بس آمدن:اشاره به الف در آغاز لفظ و کلمه امر دارد که ظاهراً منظور از یک الف بس است، همین الف باشد که برای امری تنها نوشتن یک الف کافی است.// کنایه از کفایت کردن و کافی بودن و نیز مختصر و مفید بودن.
(سوزنی سمرقندی، 1338: 243)
نتیجه در سبک خراسانی همانند دیگر سبکهای ادبی، شاعران با عنایت به شکل و حالت و ویژگی حروف به ویژه حرف الف، دست به مضمونآفرینیهای بکری زدهاند و با خلق ترکیبات و عبارات و تعابیر و تصاویر نغز، از شکل و حالت و ویژگیهای حرف الف، به نحو مطلوب بهره بردهاند. از بررسی شواهد شعری حرف الف که در این مقاله بدان اشاره کرده ایم، چنان برمی آید که انوری در میان شاعران سبک خراسانی بیش از دیگر شاعران هم سبک خود به تصویرآفرینی و خلق مضامین نغز و ترکیبات ادبی و هنری از شکل و حالت الف توجه داشته است. تصاویر و تعابیر برساخته از حرف الف در اشعار انوری در زمره بهترین و لطیفترین تصاویر هنری الف در این سبک شمرده میشود. ناصرخسرو نیز بعد از انوری از شاعران پرکار در این عرصه است، هرچند لطافت و ظرافت تعابیر و ترکیبات و تصاویر برساخته ناصرخسرو به لطافت کلام انوری نمیرسد اما در جای خود ارزش ادبی و هنری بالایی دارد. سوزنی سمرقندی، امیرمعزی، قطران تبریزی و منصور حلاج، نیز بعد از ناصرخسرو از دیگر شاعران این سبک هستند که به خلق مضامین و تعابیر و ترکیبات ادبی و هنری با الف پرداختهاند. شاعران دیگر سبک خراسانی، همچون سید حسن غزنوی، مسعود سعد سلمان، ابوسعید ابوالخیر، منوچهری، عثمان مختاری، فخرالدین اسعد گرگانی، فرخی سیستانی، باباطاهر همدانی، عمعق بخارایی و.... به خلق تصاویر و تعابیر و ترکیبات هنری و ادبی هرچند به تعداد بسیار کم و انگشتشمار، توجه نشان دادهاند.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منابع و مآخذ 1ـ ابوالخیر، ابوسعید. سخنان منظوم ابوسعید ابوالخیر. چاپ ششم، تهران: سنایی، 1376. 2ـ اسعدگرگانی، فخرالدین. ویس و رامین. با تصحیح محمد روشن، چاپ دوم، تهران: صدرای معاصر، 1381. 3ـ امیرمعزی، محمد. دیوان امیر معزی. به اهتمام عباس اقبال، تهران: کتابفروشی اسلامیه، 1318. 4ـ انوری، اوحدالدین. دیوان انوری. به اهتمام محمدتقی مدرس رضوی، دوجلدی، چاپ چهارم، تهران: انتشارات علمی فرهنگی، 1372. 5ـ باباطاهر همدانی. دو بیتیهای باباطاهر همدانی. چاپ اول، تهران: نشر جاویدان، 1390. 6ـ سعدسلمان، مسعود. دیوان مسعود سعد سلمان، به اهتمام مهدی نوریان. چاپ اول، اصفهان: انتشارات کمال، 1364. 7ـ سوزنی سمرقندی، شمسالدین. دیوان حکیم سوزنی سمرقندی. با تصحیح ناصرالدین شاهحسینی، تهران: امیرکبیر، 1338. 8ـ سیدحسن غزنوی، اشرفالدین. دیوان سید حسن غزنوی. به اهتمام محمدتقی مدرس رضوی، چاپ اول، تهران: دانشگاه تهران، 1328. 9ـ عمعقبخارایی، شهابالدین. دیوان شهابالدین عمعق بخارایی. تبریز، کتابخانه ادبیه، 1307. 10ـ فرخیسیستانی، ابوالحسن. دیوان فرخی سیستانی. به اهتمام سید محمد دبیر سیاقی، چاپ چهارم، تهران: زوار، 1371. 11ـ قطرانتبریزی، ابومنصور. دیوان حکیم قطران تبریزی. به تصحیح محمد نخجوانی، چاپ اول، تهران: ققنوس، 1362. 12ـ منصور حلاج، حسین. دیوان منصور حلاج. چاپ پنجم، تهران: سنایی، 1369. 13ـ منوچهری دامغانی، احمد. دیوان منوچهری دامغانی. به اهتمام سید محمد دبیر سیاقی، چاپ دوم، تهران: زوار، 1375. 14ـ ناصرخسرو قبادیانی، ابومعین. دیوان ناصرخسرو قبادیانی. به تصحیح مجتبی مینویی، مهدی محقق، چاپ چهارم، تهران: دانشگاه تهران، 1370. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 3,032 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 391 |