تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 10,005 |
تعداد مقالات | 83,621 |
تعداد مشاهده مقاله | 78,331,156 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 55,377,563 |
جایگاه نقد تخیل در زیباییشناسی شعر ابنخفاجه و هلالی جغتایی با تکیه بر نظریة گاستون باشلار | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
زیباییشناسی ادبی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 1، دوره 8، شماره 32، تیر 1396، صفحه 9-31 اصل مقاله (375.5 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: علمی پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
فرهاد نادری1؛ محمدعلی مؤذنی2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشجوی دوره دکتری دانشگاه آزاد اسلامی، واحد کرج، گروه زبان و ادبیات فارسی، کرج، ایران. (نویسنده مسؤول) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2استاد دانشگاه آزاد اسلامی، واحد کرج، گروه زبان و ادبیات فارسی، کرج، ایران. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نقد تخیل، مابین نقد موضوعی و نقد ساختاری قرار داشته و سعی دارد با تمرکز بر نیروی تخیل، از موضعی روانکاوانه به مطالعة نظاممند تصاویر شعری بپردازد و بر اساس تداوم حضور یک یا چند عنصر از عناصر اربعه در خیالپردازیهای شاعرانه، میزان خلاقیت و اصالت تصویرسازی شاعران را مشخص کند. بدون شک، روش نقد تخیل، از راه پیوند شعر با مباحث روانشناسی و بخش ناخودآگاه ذهن، راه را برای تفسیر چندمعنایی شعر بیشتر باز میکند و شعر را از حصار بررسیهای کلیشهای رها میسازد. محور اصلی مقالة حاضر، نقد و بررسی اشعار وصفی ابنخفاجه شاعر اندلس و هلالی جغتایی شاعر قرن دهم است که بر پایة الهام از دو عنصر آب و آتش سروده شدهاند و به این سؤالات پاسخ میدهد که ابنخفاجه و هلالی در خلق تصاویر شعری خود، تا چه میزان بر اساس دو عنصر آب و آتش خیالپردازی کردهاند؟ و نیز تخیل خلاق در خوانش مشترک شعر این دو شاعر، تا چه میزان فعال عمل نموده است؟ در پایان مشخص شد که شعر هلالی با توجه به سبک غزلی آن، متأثر از آتش است و بیشتر سوز و گدازهای درونی و نیز ناامیدی و ترس از تنهایی خود را در قالب تصاویری از آتش خلق کرده است؛ در حالی که شعر ابنخفاجه، با تو جه به علاقة وی به طبیعت سرسبز آندلس، برگرفته از حرکت و پویایی عنصر آب است و به نوعی نیروی زایش آب را مورد توجه قرار داده است. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نقد تخیل؛ وصف شعری؛ شعر هلالی جغتایی؛ شعر ابنخفاجه؛ شعر عربی؛ شعر فارسی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
جایگاه نقد تخیل در زیباییشناسی شعر ابنخفاجه و هلالی جغتایی با تکیه بر نظریة گاستون باشلار فرهاد نادری*[1] دکتر محمدعلی مؤذنی**[2] چکیده نقد تخیل، مابین نقد موضوعی و نقد ساختاری قرار داشته و سعی دارد با تمرکز بر نیروی تخیل، از موضعی روانکاوانه به مطالعة نظاممند تصاویر شعری بپردازد و بر اساس تداوم حضور یک یا چند عنصر از عناصر اربعه در خیالپردازیهای شاعرانه، میزان خلاقیت و اصالت تصویرسازی شاعران را مشخص کند. بدون شک، روش نقد تخیل، از راه پیوند شعر با مباحث روانشناسی و بخش ناخودآگاه ذهن، راه را برای تفسیر چندمعنایی شعر بیشتر باز میکند و شعر را از حصار بررسیهای کلیشهای رها میسازد. محور اصلی مقالة حاضر، نقد و بررسی اشعار وصفی ابنخفاجه شاعر اندلس و هلالی جغتایی شاعر قرن دهم است که بر پایة الهام از دو عنصر آب و آتش سروده شدهاند و به این سؤالات پاسخ میدهد که ابنخفاجه و هلالی در خلق تصاویر شعری خود، تا چه میزان بر اساس دو عنصر آب و آتش خیالپردازی کردهاند؟ و نیز تخیل خلاق در خوانش مشترک شعر این دو شاعر، تا چه میزان فعال عمل نموده است؟ در پایان مشخص شد که شعر هلالی با توجه به سبک غزلی آن، متأثر از آتش است و بیشتر سوز و گدازهای درونی و نیز ناامیدی و ترس از تنهایی خود را در قالب تصاویری از آتش خلق کرده است؛ در حالی که شعر ابنخفاجه، با تو جه به علاقة وی به طبیعت سرسبز آندلس، برگرفته از حرکت و پویایی عنصر آب است و به نوعی نیروی زایش آب را مورد توجه قرار داده است. واژههای کلیدی نقد تخیل، وصف شعری، شعر هلالی جغتایی، شعر ابنخفاجه، شعر عربی، شعر فارسی 1ـ مقدمه نقد تخیل، نگرشی نوین به دانش تداعی معانی است و سعی دارد با نگاهی متفاوت به تصویرسازی ذهنی شاعران نگاه کند و آنها را بر اساس روانشناسی دنیای ذهن هر فرد توضیح دهد. «این نوع نقد، تنها روشی است که میتواند تعریفی از نقشها، تصاویر و تخیلات را در مسیر گوناگونشدن و دگرگونی آنها ارائه دهد؛ الگویی مناسب که خوانندة اثر ادبی، و بینندة اثر هنری را بیش از پیش به درک ماهیت و نحوة پیدایش اثر رهنمون میدارد» (تحویلداری، 1387: 56). گاستون باشلار، پایهگذار نقد تخیلی است که به بحث دربارة تأثیر تخیل و خلاقیت در تصویرسازیهای شاعرانه توجه نمود و سعی کرد تا رابطة علت و معلولی را در بررسی اشعار یک شاعر نادیده بگیرد و اساس نظریة خود را بر حضور عناصر اربعه در خیالپردازیهای شاعرانه قرار داد. وی عقیده داشت «تنها عناصری که نیروی تخیل را شکل میدهند و سبب تصویرسازی میشوند، عناصر چهارگانة آب، آتش، باد و خاک هستند. این عناصر همگی بدن، روح و صدا و احساس دارند و با زبان خویش با مخاطب ارتباط برقرار میکنند» (باشلار، 1984: 27). میدان عمل نقد مبتنی بر تخیل، شعر و تصاویر شعری است چرا که «شعر همواره سرشار از حرکت است؛ تصویر در خطوط شعر جریان دارد و تخیل را به دنبال میکشد، چنانکه گویی تخیل رشتهای عصبی ایجاد کرده است» (باشلار، 1377: 139). بر اساس نقد تخیل، توصیفاتی که شاعر از طریق خیالپردازی ارائه میدهد به نوعی شبیهسازی درونی است که در طی آن، شاعر دنیای واقعی را به وسیلة دنیای تخیلی و قدرت خیالپردازی خویش جذب میکند و جهانی ویژه و تصاویری منحصر به خود خلق میکند. بنابراین، تصویر کلی از شعر یک شاعر، از طریق بررسی بوطیقای شعر به دست میآید و سرکشی و کنکاش در گذشته، پشتوانههای فکری ـ فرهنگی و محیط زندگی شاعر بیفایده است. «در این قلمرو، پیشینة فرهنگی نقش ندارد.... در اینجا آدمی باید مستعد دریافت باشد، دریافت تصویر در لحظة ظهور آن. تصویر شعری نه تابع فشارهای درونی (ذهن شاعر) است و نه پژواک (تجربة) گذشته. برعکس، با درخشش یک تصویر است که پژواکهای گذشتههای دور طنینانداز میشوند. شاعر، پیشینة تصویر شعریاش را برای ما باز نمیگوید اما تصویر او بیدرنگ در ذهن ما جان میگیرد. قابلیت ارتباطی یک تصویر نوظهور و نامأنوس از اهمیت هستیشناختی عظیمی برخوردار است» (باشلار، 1377: 130ـ 129). هر اندازه یک شاعر در بهکارگیری نیروی تخیل خلاقانهتر عمل کند، تداعی تصویر خلقشده از سوی وی، زودتر و آسانتر در ذهن مخاطب شکل میگیرد و بهتر میتواند با دنیای ذهنی شاعر ارتباط برقرار کند. هدف از نگارش این مقاله، دستیافتن به بوطیقای شعری هلالی و ابنخفاجه با تأکید اصلی بر درک عناصر آب و آتش در شعر آنها است تا میزان خلاقیت آنها در تصویرسازی از این دو عنصر مشخص شود و به این سؤالات پاسخ دهد که ابنخفاجه و هلالی در خلق تصاویر شعری خود، تا چه میزان از طبیعت و عناصر اصلی بهره بردهاند؟ و نیز تخیل خلاق در خوانش مشترک شعر این دو شاعر، تا چه میزان فعال عمل نموده است؟ 2 ـ پیشینة پژوهش در زمینة تطبیق شعر هلالی جغتایی و ابنخفاجة اندلسی، و نیز تحلیل شعر آنها از منظر نقد تخیل، تاکنون پژوهشی صورت نگرفته است اما در مورد بررسی شعر هر کدام از آنها به طور جداگانه چند پژوهش انجام شده است از جمله: علیباقر طاهری نیا (1384) «بررسی تصویر طبیعت در شعر منوچهری دامغانی و ابنخفاجه اندلسی» که به تطبیق شعر منوچهری و ابنخفاجه پرداخته است. بابایی دم طسوج (1387) در پایاننامة «زیباییشناسی وصف در دیوان ابنخفاجه» به تصویرسازیهای ابنخفاجه از منظر زیباییشناسی توجه نشان داده است؛ قائمی اصل (1386) در پایاننامة «وصف طبیعت در شعر إبن رومی و ابنخفاجة اندلسی» به مقایسة اشعار وصفی این دو شاعر پرداخته است؛ اسکندری (1385) در پایاننامة «توصیف طبیعت در دیوان ابنخفاجه» وصف طبیعت را به طور کلی در شعر ابنخفاجه مورد توجه قرار داده است؛ ظفری، پژمان، (1387) در پایاننامة «نقد و بررسی وصف طبیعت در دیوان ابنخفاجة اندلسی»؛ بایرامعلی (1393) در پایاننامة وصف طبیعت در شعر بحتری و ابنخفاجة اندلسی»؛ زارع خفری (1390) در پایاننامة «مظاهر وصف الطبیعة فی دیوان ابنخفاجه»؛ رنجبر (1386) «هنر تصویرگری در وصفیات ابنخفاجه» نیز به بررسی وصف طبیعت و انواع آن در شعر این شاعر پرداختهاند. عباسی، نوذر و دیگران (1394) در مقالة «نقد و بررسی تطبیقی تزاحم تصاویر در شعر منوچهری دامغانی و ابنخفاجة اندلسی» سعی کردهاند تا تزاحم تصویری این دو شاعر را مورد نقد و بررسی قرار دهند و دلایل کثرت این نقیضه را در شعر دو شاعر واکاوی نمایند. در باب هلالی و شعر وی چند پایاننامه و مقاله به نگارش درآمده است: ایرانمنش و دیگران (1394) در مقالة «معرفی بدرالدین هلالی جتایی استرآبادی و غزل او بر اساس نسخة خطی غزلیات وی»؛ کشکولی (1387) در پایاننامة «صور خیال در شعر هلالی جغتایی»؛ طباطبایی (1391) در پایاننامة «نقد و تحلیل غزلهای هلالی»؛ بهرامی (1392) در پایاننامة«بدیع در دیوان هلالی جغتایی» که همگی این آثار سعی کردهاند تا صور خیال در شعر هلالی را از منظر علم معانی و بدیع مورد بررسی قرار دهند. در زمینه نظریة نقد تخیل گاستون باشلار نیز چند پژوهش صورت گرفته است از جمله: تحویلداری (1387) «نقد دنیای خیال و نقد مضمونی از گاستون باشلار تا ژانپیر ریتشارد»؛ پورشهرام (1388) «پژوهشی بر عنصر آب در روش نقد ادبی گاستون باشلار (با نگرشی بر شعر کسایی مروزی)»؛ تحویلداری (1384) در مقالة «عناصر طبیعت و عالم تخیل در شعر سپهری»؛ شامیان ساروکلائی و علیزاده (1393) در مقالة «طبیعت و تخیل خلاق در شعر سپهری و سینمای کیارستمی»؛ پورشهرام (1392) در مقالة «تخیل کهنالگوی آتش در داستان سیاوش از منظر گاستون باشلار» سعی کردهاند تا این نظریه را در شعر شاعران مورد بررسی قرار دهند. 3 ـ روش پژوهش و چارچوب نظری روش پژوهش توصیفی ـ تحلیلی بوده و با استشهاد از دیوان هر دو شاعر و نیز مراجعه به منابع کتابخانهای، مواد اصلی مقاله تنظیم شده است. تکیة اصلی در اینجا، تطبیق اشعار وصفی ابنخفاجه و هلالی جغتایی بر اساس نقد روانکاوی گاستون باشلار بر اساس مکتب ادبیات تطبیقی آمریکایی است. ادبیات تطبیقی در سادهترین تعریف خود «بررسی روابط ادبی دو یا چند ادبیات ملی است» (ولک ووارن، 1373: 42). بر این اساس، میتوان آن را نوعی پژوهش میانرشتهای دانست و برجستهترین مکاتب آن دو مکتب فرانسوی و آمریکایی است که هر کدام سعی دارد تا روابط میان فرهنگهای مختلف را مورد بررسی قرار دهد. در مکتب فرانسوی، تأکید اصلی بر یافتن دلایل تاریخی برای تأثیر و تأثر ادبیات ملل مختلف بر همدیگر است و موضوع تحقیق آن عبارت است از «پژوهش در موارد تلاقی ادبیّات در گذشته و حال، و به طور کلی، ارائة نقشی که پیوندهای تاریخی در تأثیر و تأثّر داشته است، چه از جنبههای اصول و فنّی در انواع مکاتب ادبی و چه از دیدگاه جریانهای فکری» (غنیمی هلال، 1373: 32). در حالی که که ادبیات تطبیقی در مکتب آمریکا، بر رویکرد میانفرهنگی بدون در نظر گرفتن هیچ مرزی تأکید دارد. در این مکتب، اصراری بر یافتن تأثیر و تأثر فرهنگها بر یکدیگر و ارائة شواهد تاریخی برای آن نیست. بلکه طرفداران این مکتب معتقدند بسیاری از تبادلات ادبی و فرهنگی ناشی از روح مشترک انسانی است. بدون تردید این نوع نگاه به ادبیات ملل مختلف، زمینه را برای نقد زیباییشناسی و نظریههای مختلف فراهم میآورد و محقق را از انحصار تاریخگرایی میرهاند. 4ـ پردازش تحلیلی موضوع 4ـ1 ـ معرفی اجمالی دو شاعر بدرالدین هلالی جغتایی، شاعر مشهور و توانای ادب فارسی در اواخر قرن نهم و اوایل قرن دهم هجری است که در استرآبادـ گرگان امروزیـ متولد شد. نسب وی به ترکان جغتایی میرسد و به همین سبب به «جغتایی» مشهور شد. «هلالی قطعاً یکی از بهترین شاعران غزلسرای ایران و از بزرگان شعرای روزگار خود بوده است. از اقسام مختلف شعر قطعاً غزل را بهتر میسرود و بیانی بسیار لطیف و شورانگیز و روان و سلیس دارد (هلالی، 1375: بیست و دو). هلالی یکی از شاعران بزرگ غزلسرای ایران است و بیانی بسیار لطیف، شورانگیز و روان دارد. ویژگی اصلی غزلهای هلالی، تصویرسازی بر اساس عناصر طبیعت است. هلالی، با استفاده از صنایع معنوی، به ویژه تشبیه، استعاره، کنایه و ترکیبات مجازی و بهرهگیری از نیروی تخیل، توصیفات بدیع و نو ارائه کرده است. ابواسحاق ابراهیمبن ابوالفتحبن عبداللهبن خفاجه در جزیرة کوچک شقر متولد شد و این سرزمین جایگاه مناسبی برای پرورش و بارور ساختن نیروی تخیل شعری وی بود. ابنخفاجه در همان زادگاه اولیهاش در روز یکشنبه چهار روز مانده به شوال به سال (533 ه) در سن 82 سالگی دیده از جهان فرو بست (ابن خلکان، 1948: 40/2). ابنخفاجه در همة زمینههای شعری، فعالیت کرده و دیوان وی، اغراض گوگونان شعری را در خود گرد آورده است اما از آنجا که وی به شدت متأثر از طبیعت بوده است، همة این اغراض شعری را با وصف طبیعت در هم آمیخته به گونهای که وصف طبیعت سبک ویژة شعر وی شده است. «ابنخفاجه شاعر طبیعت و تصویرگر آن است، نفس و روان وی، لبریز از زیباییهای زندگی و جمال طبیعت است، این زیبایی معنوی را در صور مختلف آرایش لفظی نمایان ساخته است» (زیات، 1416: 248). مهارت ابنخفاجه در توصیف طبیعت تا بدانجاست که وی را بزرگترین شاعر وصفپرداز طبیعت دانستهاند. «احساس ابنخفاجه به عناصر طبیعت، احساسی عمیق است که وی را نه تنها در میان شعرای اندلس بلکه در بین تمام شاعران عرب یگانه ساخته است» (ضیف، 1119: 320). 4ـ2 ـ نقد تخیل گاستون باشلار گاستون باشلار، منتقد ادبی، فیلسوف، معرفتشناس و نظریهپرداز نامدار فرانسوی است که از زاویهای متفاوت به تصویرسازی در شعر توجه نشان داد و با تفسیر روانشناسانة کهنالگوهای آب، باد، خاک و آتش تفکر جدیدی را در نقد ادبی بنیان نهاد تا آنجا که «بسیاری همچون رولان بارت او را بنیانگذار نقد نو خواندهاند» (نامور مطلق، 1386: 59). نظریة باشلار، بر روانشناسی ذهن استوار است و به تفکرات یونگ نزدیک است با این تفاوت که وی، به جای تمرکز بر ضمیر ناخودآگاه فردی، به نیروی تخیل توجه دارد و امر متخیل را بسیار فراتر از واقعیت میداند. تصویر مرکز ثقل نظریة باشلار است و وی عقیده دارد که مطالعة تصاویر شعری، باید ما را به سرچشمههای عمیقتری وصل کند که تنها در قالب تخیل قابل توجیهند. تخیل در نگاه باشلار، خالق طبیعی تصویر است و بر همین اساس، سعی دارد تا از طریق بررسی صور شعری یک شاعر، به روانشناسی تخیل وی بپردازد و از این طریق به دو هدف کلی دست پیدا کند: اول برای بررسی تخیل، یک روش نظاممند و روانکاوانه طراحی کند که کاملاً با علم منطق بیارتباط باشد؛ و دوم میزان ارتباط روحی ـ روانی شاعر با طبیعت را تعیین کند. در نگاه باشلار، برای تشخیص سرمنشأ یک شاعر، باید از توجیههای ساده و سطحی علوم بلاغی فراتر رفته و با گریز از توجیه عقلی و علمی، تنها از منظر تخیل ادبی به واکاوی ذهن شاعر توجه نمود. بیتردید این امر، زمینه را برای چندمعنایی شدن بیشتر شعر فراهم میآورد و رابطة آن را با روانشناسی و فلسفه، گسترش میدهد. خلاقیت، در نقد باشلار ملاک اصلی اصالت یک تصویر برگرفته از تخیل است. هر چقدر میزان تصاویر اصیل و در ارتباط با عناصر اولیه در شعر یک شاعر بیشتر باشند، شعر وی هماهنگتر است. 4ـ2 ـ تخیل ادبی آب و آتش در شعر هلالی و ابنخفاجه از میان عناصر اربعه، آتش، نیروی پدیدآورندة و عنصر مذکر طبیعت تعریف شده و به عنوان پدر طبیعت هم در جایگاه ترس و احترام قرار داشته، و هم بسیار کاربردی و حیاتی است. آب نیز، به عنوان مادر طبیعت، نیروی حیاتبخش و رگ حیات طبیعت است. این دو عنصر به طور همزمان، هم نیروی خیر و هم نیروی بدی را در دل خود دارند، و استفاده از آنها در شعر، میتواند در آنِ واحد، بیانگر مرگ و زندگی باشد. این دو عنصر، هر کدام به صورت جداگانه و گاه به صورت ترکیبی، در شعر هلالی و ابنخفاجه مطرح شدهاند که در ادامه نمونههایی از آنها ارائه میشود. 4ـ2ـ1 ـ آتش آتش و لهیب آن یکی از مهمترین عناصر برای خلق تصویر شعری به حساب میآید که ما را وادار به خیالپردازی میکند. «آتش، به عنوان یک پدیدة طبیعی منحصر به فرد که محرک جهان هستی محسوب میشود، یکی از عناصر مهم تفکر و پایهگذار تخیل است.» (باشلار، 1984: 38) آتش از منظر تخیل باشلار، یک نیروی تپنده در کل جهان هستی است که گرما، انقلاب، احساس، ارتفاع و تعالی، فخر و غرور، ترس و احترام، و دوگانگی مرگ و حیات را تداعی میکند. «شاعری که از آتش سخن میگوید، در واقع از خودش سخن میگوید. تأمل در آتش، قدرت صعود و عمودگرایی به شاعر میدهد. نوعی استعلای درونی که قدرت رشد و ایستادگی را تزریق میکند» (باشلار، 2005: 21). آتش در غزلهای هلالی، حضوری پررنگ دارد. تا جایی که میتوان او را شاعر عنصر آتش دانست. در اشعار وی، بارها با واژة آتش، شمع، شعله، نور، خورشید، چراغ، آتشفشان و مظاهر دیگر آتش روبهرو میشویم که هرکدام قابلیت تفسیر از جنبة نقد تخیل باشلار را دارا هستند. یکی از تفسیرهای روانی حضور عنصر آتش در شعر وی را میتوان، ترس شدید از آتش و احترام به قدرت آن، و در نتیجه، نگرانی و ناامنی ذهنی برشمرد. «احترام به آتش، یک سلطة اجتماعی و روانشناسانه است. کودک از همان ابتدا میآموزد که اگر بخواهد دست خود را به آتش نزدیک کند، با خشونت والدین مواجه میشود و قبل از اینکه آتش او را بسوزاند، از جانب اجتماع تنبیه میشود. این حس ترس و احترام، با بزرگشدن کودک نهادینه میشود چرا که با خطرات ویرانگر آتش آشنا میشود. پس آتش بدون آن که بسوزاند، تسلط خود را در جامعه حاکم میکند» (باشلار، 1984: 35 ـ33). از نگاه باشلار، هرگاه شاعر برای توصیف اندوه درونی خود، از تصویر آتش استفاده کند، به ترس و احترام آتش توجه دارد. آتشی که در دل پنهان است، نشانهای از استرس، ترس و ناامنی درونی است. «و آتش پنهان در روان و دورن آدمی، بسیار خطرناکتر از آتش زیر خاکستر میتواند باشد» (همان: 18). هلالی، بارها و بارها در شعر خود، به آتشی که از درون وی را میسوزاند اشاره کرده است:
(هلالی، 1375: 171)
(همان: 324)
(همان: 210)
(همان: 149)
(همان: 76) اینگونه تصاویر در شعر هلالی بسیار زیادند و وی همواره درد درونی خود را با عنصر آتش توصیف کرده است. ویژگی آتش، سوزانندگی و ویرانی است و این ترس در ذهن ناخودآگاه بشر وجود دارد. هلالی نیز به هنگام تخیلپردازی خویش، با این ترس ذهنی به خلق تصویر از اندوه عشق و فراق پرداخته و به نوعی از ترس نابودی و فنای وجود سخن گفته است. ویژگی اصلی این نوع نابودی این است که سریع اتفاق میافتد و برای همیشه داغ بر جای میگذارد. «آتش و گرما، وسیلهای برای تبیین و توجیه بسیاری از مسائل و مشکلات بشر هستند. زیرا آنها یادآور خاطرات فناناپذیر و تجربههای شخصی و ساده و سرانجامبخش انسان به شمار میآیند. در حقیقت، زندگی، نمود امری است که به کندی تغییر مییابد؛ و تببین هر چه به سرعت تغییر میپذیرد، توسط آتش انجام میشود» (باشلار، 1984: 67). یکی دیگر از مظاهر آتش در شعر هلالی، واژة شمع است. شمع، بخشی از عنصر آتش است که تفکر آرام، ایستادگی در برابر خطر، مرگ و زندگی، عمودگرایی، حزن، خضوع، تنهایی، حسرت، عاطفه و ناامیدی را القا میکند. آتش، توانایی برافروختهشدن با هیزم یا سوخت بیشتر را دارد اما شمع، حالت آرام و یکنواخت خود را تغییر نمیدهد. شمع برای خود میسوزد و نیازی به کمک ندارد. شعلة شمع میل به پاکی دارد و از هر نوع آمیختگی گریزان بوده و بیانگر همة دردهایی است که در تنهایی باید تحمل کرد. هلالی، از رنج درونی خویش، مانند شمع در تنهایی میسوزد تا عشقی زیبا و نهانی را در دل خود پنهان کند.
(هلالی، 1375: 31)
(همان: 98) از سوی دیگر، تصویر شمع که با نور اندک خود میسوزد، نمادی از تعالی و ایستادگی است. اینگونه نمادها که سعی دارند در اوج بمانند اما خاموش نشوند، نشانة عمودگرایی شاعر است. از سوی دیگر، نور شمع بیانگر تمام چیزهایی است که به ظاهر کوچکاند اما قدرتی شگرف دارند. شاعری که در برابر شمع مینشیند یا خود را به شمع تشبیه میکند، در حقیقت از دردی کوچک و پنهان با قدرتی عظیم رنج میبرد و خود میداند که فنا میشود. استعارههایی که هلالی از شمع ارائه میکند، به نوعی یکیشدن وی با شمع را میرساند. «شمع نوعی عزلت، تفکر و یکیشدن را میرساند در حالی که تلاش برای ایستادگی و عمودیت را نیز داراست» (باشلار، 2005: 35). علاوه بر این، شمع، تفکر به زندگی و مرگ را طلب میکند. شعلة آن زودگذر و فانی است. شمع به راحتی متولد و به اندک نسیمی زایل میشود. مرگ و زندگی، هر دو با هم در شمع حضور دارند و به شکلی متضاد در تصویری از شمع شکل یافتهاند. کسی که با شمع استعاره میسازد هم قدرت زندگی و هم قدرت مرگ را میتواند در تصویر خود بگنجاند. «ایستادن در برابر نور شمع، به نوعی ستایش عالم حیات و عالم مرگ است» (باشلار، 2005: 39).
(هلالی، 1375: 31) هلالی در دو بیت بالا، همزمان به ستایش مرگ و زندگی پرداخته است. از یک طرف، مرگ پروانه و شمع و از طرف دیگر، شعلة مجدد شمع و سوختن دوباره. پروانه، رمزی برای روح است که برای رهایی و پاکشدن، در شعلة شمع میسوزد. این تصویر، صحنة یک مرگ پاک را به نشان میدهد. «حرکت و صیرورت روح به شعله شبیه است. روح نیز خود را میسازد و میسوزد تا به نور حق ملحق شود درست مانند آتش که برای تبدیلشدن به نور میسوزد» (باشلار، 2005: 71). چراغ نیز در شعر هلالی واژة پرتکرار محسوب میشود. وی، بارها خویشتن را به چراغ تشبیه کرده است که فقط برای معشوق میسوزد اما در عین حال، معشوق را به چراغی برای دیگران تصویر کرده است. «چراغ به نسبت کسی که با آن خیالپردازی میکند، نماد رفیق و همراهی است که در حالات روحیاش او را همراهی میکند. اگر شعله بلرزد، شیشه و چراغ او را از این لرزش حفظ میکند» (باشلار، 2005: 54).
(هلالی، 1375: 180)
(همان: 31) علاوه بر این، اگر از چراغ استفاده کنیم، باعث نوردهی بیشتر آن میشود و شعله هنگامی که به ما نور بیشتر ببخشد باارزشتر میشود. چراغ نور شمع را از زمین به سوی آسمان میبرد و در حالت عمود نگه میدارد.
(همان: 211) هلالی، گاه آتش را برای بیان خشم درونی خویش به کار برده است. این امر بیشتر ناظر بر ارادة حمله و خشونت در انسان است. «عناصر اربعه، میتوانند نمادی از خشم و غضب نیز تصویر شوند. خشم درونی انسان که پنهان مانده و نوعی ستیز با طبیعت را در دل خود دارد» (باشلار، 2007: 231). خشم درونی به طور ناخوداگاه به طبیعت منتقل میشود. آتش خشمگین و شعلهور، هم زیباست و هم قدرتی چندبرابر دارد که درون متلاطم انسان را نمایان میکند. «بزرگی و عظمت روح انسان، باید با عظمت طبیعت مقایسه و توضیح داده شود.» (همان: 253) شــب مــن اژدر آتــشفـــشانــیســت شهــاب از آتش قهــرش نشانــــیسـت (هلالی، 1375: 31) علاوه بر این، آتشفشان و نیروی پرتاب گدازههای آن از دل زمین به بیرون، در اندیشههای دینی مردمان باستان، نشان از پاکشدن زمین از گناهان و آلودگیهاست. «زمین به وسیلة فعالیتهای آتشفشانی از گناهان خود پاک میشود» (باشلار، 2005: 44). و استفاده از این پدیدة طبیعی در شعر، میتواند نشانی از میل شاعر به پاکی و طهارت از گناهان داشته باشد. تصاویر ذکر شده همه در ارتباط مستقیم با عنصر آتش خلق شدهاند و خلاقیت شاعر در خلق آنها نشان از ذهن پویای وی دارد. اما در تصویر زیر که هلالی از گرما و حرارت درون بدن انسان سخن میگوید، ارتباط کمتری با آتش دارد و به نوعی برگرفته از تجربههای عمومی است:
(هلالی، 1375: 236)
(همان: 82) «صور تخیل بازتولید، نه بر اثر ارتباط با عناصر اولیه، که به واسطة صور دیگر، به وجود میآیند و به همین دلیل این صور اصیل نیستند، بلکه تکرار و تقلید صور دیگر با دگرگونی یا بدون دگرگونی محسوب میشوند. صور دسته دوم، تجربة تجربه هستند و تجربة اصیل خود شاعر نیستند بلکه صوری هستند که از ماده دور افتادهاند» (نامور مطلق، 1386: 62). عنصر آتش، در شعر ابنخفاجه حضوری کم رنگ دارد اما با این وجود، خلاقیت وی در تصویرسازی از آتش را به خوبی نشان میدهد. در ابیات زیر، ابنخفاجه، درون خود را به منقل آتش تشبیه کرده که آتش در آن شعلهور است:
(ابنخفاجه، 2006: 148) (و آتشم را برای مهمانی شبگرد شعلهور کردم تا از خیالی دور و غریب بیاید و کنار آن مقام گزیند. سوار تاریکی شود، و چه مرکب زیبایی است تاریکی، و راه را در شب بپیماید، و چه محبوب است مسافر شب. و کنار آبشخور چشمان من بنشیند و کنار منقل آتش درون من سیراب شود). «آتش، نماد تفکر ناخودآگاه است. تصویر نشستن کنار آتش و اندیشیدن به رؤیاها، نشانة میل انسان به تکامل و رها شدن از دنیای مادی است. نوعی پرواز ذهنی که عالم هستی را به عالم ماوراء وصل میکند و به آن وسعت میبخشد. این خیالپردازی، عشق به آتش را به ترس و احترام در برابر آتش، و نیز غریزة حیات را به غریزة مرگ وصل میکند و به نوعی تعالی ذهن را در پی دارد» (باشلار، 1984: 18). ابنخفاجه با تصویر خویش در کنار آتش، عشق به آتش را به ترس از آتش پیوند زده است. وی، از یک سو خود، آتش افروخته و با لذت کنار آن نشسته و به تخیل در باب معشوق پرداخته است و از سوی دیگر، با ترس از قدرت سوزانندگی و ویرانگری آتش، درد درون خود را به آتشی در آتشدان تشبیه کرده که وی را میسوزاند و خاکستر میکند. در تصویر زیر، آتش شعلهور را توصیف میکند که با باد در حال نزاع است. صحنة تنازع آتش و باد، نشان از کشمکش روحی شاعر دارد. آتش نشانة تحرک و پویایی و قدرت است و باد، نشانة تخیل نیروزا و جهشخیز تعالی و کندن از دنیای مادی است.
(ابنخفاجه، 2006: 28) (آتشی سرخگون که با باد شبانگاه در کشاکش بود و اوج شعلههایش آسمان را فراگرفته و فضا را برای ستارگان تنگ کرده بود. دود زیاد آن، آسمان را فراگرفته بود به گونهای که شعلة آن، از ستاره قابل تشخیص نبود. شعلههای برافروختهاش طلاگون مینمود گویی از شدت لهیب زبانههایش، از حرکت باز استاده بود. آن شعله، با آن باد درهم آمیخت و این درهمآمیختن جدی و خشن مینمود. باد بر گونه خجالتی آن آتش (گویی سرخی آن از خجالت است) بوسه میزند، زمانیکه آن شرارهها چون چشمانی مراقب و منتظرند). ابنخفاجه در ابیات زیر به قدرت پاککنندگی آتش اشاره میکند و شمشیر را در از بینبردن ننگ و عار همچون آتش میداند. «آتش، موجب تطهیر و تزکیه است. آتش میتواند وجود خارجی را بسوزاند تا درون تصویه شود. در حقیقت، این عنصر، پاککنندة انسان و طبیعت از هر نوع آلودگی و ناپاکی است.» (باشلار، 1984: 65)
(ابنخفاجه، 2006: 128) (وچه بسیار شمشیر تیز و برکشیدهای که مانند زبانة آتش، انتقامگیر و پاککنندة عیب و عار است گویی شعلهای از آتش آن، پیشتاز و سریع السیر، در غبار لشکر، در حال پرواز است). نور خورشید یکی دیگر از مظاهر آتش در شعر ابنخفاجه است. 4ـ4ـ2 ـ آب در این مرحله به تصاویری میپردازیم که هلالی و ابنخفاجه در ارتباط با خیالپردازی از آب ترسیم کردهاند. بدون شک، تصاویر شعری، بیشتر از آنکه به پدیدههای ظاهری و سطحی وابسته باشند، ریشه در ناخودآگاه شاعر و جهان تخیل وی دارند. بر اساس نقد تخیل، آب «خون زمین، و رگ حیات آن است» (باشلار، 2007: 97). و بر عکس آتش عنصر ماده محسوب میشود. «در میان عناصر اربعه، تنها آب آوازهخوان است و همین دلیلی بر مؤنث بودن آن است چرا که مانند مادر برای زمین لالایی میخواند» (همان: 193). همة مایعات در اشکال گوناگون خود و فارغ از رنگ که عارضی است، برگرفته از عنصر آب هستند. بنابراین، حضور هر کدام از اشکال آن در شعر شاعر، از منظر تخیل ادبی قابلیت تأویلپذیری دارند. آب، در شعر هلالی حضوری کمرنگ دارد. مظاهر عنصر آب در شعر هلالی عبارتند از: ابر، اشک، سیل، دریا، چشمه و آب حیات؛ که حضور اشک و آب حیات، بسیار پررنگتر از بقیة پدیدههاست. هلالی در چندین بیت از شعر خود، برای توصیف عشق محبوب، به آب حیات اشاره کرده که حیاتبخش بوده و رسیدن به آن ممکن نیست. «چشمة حیات، وسیلة تزکیه و مرکز زندگی دوباره. شناور شدن در آب به معنای بازگشت به مبدأ؛ یعنی راهیافتن به مخزنی عظیم از نیروی بالقوه و گرفتن نیروی تازه از آن، یعنی مرحلة سیر قهقرایی و عدم یکپارچگی موقتی است که به مرحلهای از زندگی دوباره منتهی میشود.» (شوالیه و گربران، 1385: 3/1)
(هلالی، 1375: 298) آب صاف و کمعمق توانایی پرورش خیال و خلق تصاویر را ندارد و شاعر، تنها در برابر آب عمیق و توفانی تسلیم خیال میشود. «به نظر باشلار، تخیل مادی آب در آبهای روشن، بهاری و جاری، تنها در سطح عنصر میماند و مجال غور و تجسس در کنه ماده را به شاعر نمیدهد. آبهای روشن و روان، همیشه در استعاراتی معمول، ساده، فرار، آسان و همگانی جای میگیرند، بدون آنکه خواننده را به تفکر و تعمق وادارند» (تحویلداری، 1384: 51). در شعر زیر، اگرچه هلالی از اشک خود خیالپردازی کرده است اما تصویر وی، ساده و سطحی است بنابراین مخاطب با آن ارتباط برقرار نمیکند و تنها در همان سطح استعاره باقی میماند:
(هلالی، 1375: 14) اما هنگامی که وی تصویر اندوه درونی خود را با آبهای گردابی و سیل و توفان همراه میکند، تصویری خلاق و بدیع خلق میکند که مخاطب را وادار به اندیشه و تعمق میسازد:
(همان: 15) هلالی از اندوه درونی خود، توفان و گردابی خلق کرده که او را در خود میبلعد. چنین توفان و گردابی که حاصل از اشک دیده باشد نتیجة اغراق و مبالغة ادبی است و تنها در عالم تخیل قابل توجیه است. بر اساس تخیل باشلار، آب، در اساس خود، هم بر ولادت و حیات دلالت دارد و هم مرگ و ماتم را نشان میدهد. گریة شدید هلالی، اندوه عمیقی را به ذهن متبادر میکند. آن قدر اشک زیاد است که به گرداب تبدیل میشود و خود شاعر را غرق میکند. «همة رؤیاپردازیهای منتهی به ماتم، مرگ، و خودکشی ارتباط محکمی با عنصر آب دارند.... تصویر اشک که بارها در شعر دیده میشود، نشاندهندة حزن و ماتم نهفته در عنصر آب است. مرگ در عنصر آب پنهان است. آب، با جریان خود، سفر و مرگ و غربت را تداعی میکند. گذشت روزگار را به تصویر میکشد. هر کدام از عناصر چهارگانه نشانههایی بر مرگ خویش دارند: غبار نشانة فنای خاک، دود، نشانة فنای آتش، اما آب به یکباره و به طور کامل نابود میشود و فنای مطلق را یادآوری میکند» (باشلار، 2007: 139 ـ 137). در شعر زیر نیز، هلالی، دریا را به شکلی عمیق، تاریک و توفانی تصویر کرده است:
(هلالی، 1375: 257) یکی از زیباترین تصاویری که هلالی چند بار در شعر خود ترسیم کرده است، آمیختن آب و آتش به همدیگر است. خلاقیت نهفته در اینگونه تصاویر، تنها در عالم تخیل قابل توضیح است. «اتحاد و آمیختن دو عنصر، بر الگوی جنسیت دلالت دارد. اگر دو عنصری که با هم ترکیب میشوند متضاد باشند مثل آتش و آب، دلالت بر تزاوج آنها دارد چرا که آتش عنصر مذکر و آب عنصر ماده محسوب میشود» (باشلار، 2007: 145). این تصویر، در شعر دلالت بر عشق و نیاز روحی شاعر به محبت و همراهی را میرساند. همچنانکه آب، آتش را سرد میکند، زن نیز میتواند ناراحتی و اندوه و نیاز مرد را برطرف کند.
(هلالی، 1375: 105) آب، در شعر ابنخفاجه حضور پررنگی دارد و در پدیدههای: ابر، باران، برف، رودخانه، رود، برکه، اشک، دریا و دریاچه تصویر شده است و این امر متأثر از طبیعت سرسبز آندلس است که روح و نیروی تخیل شاعر را پرورش داده است. ابنخفاجه بیشتر به توصیف آبهای صاف و جاری در دل طبیعت پرداخته است و انعکاس درختان و گلها را به تصویر کشیده است. «آب شفاف، منعکسکنندة چهره و القاکنندة حس غرور و خودشیفتگی انسان است. آب پاک، چهرة انسان را منعکس میکند و گویی اندکی از پاکی اولیه را به انسان برمیگرداند» (باشلار، 2007: 42).
(ابنخفاجه، 2006: 14) (شگفتا از رودخانهای که در دشت جریان دارد و مدخل آن، وسوسهانگیزتر از لبان زیبارویان است. همچون النگو چرخان و پیچان است، گویا این رودخانه و شکوفههایی که پیرامونش حلقه زدهاند، کهکشان آسمانی است. و در حالی که شاخهها دور آن را گرفتهاند، گویی مژههایی است که دور یک چشم آبیرنگ را گرفتهاند. و باد با آن شاخهها بازی میکند در حالی که طلای خورشید بر نقرة آب روان است) در بیت آخر، ابنخفاجه سه عنصر آب و باد و آتش را با هم به کار برده است. خورشید بر سطح آب جاری است گویی که همة توان خود را از دست داده و تسلیم آب شده است. این امر میتوان نشاندهندة تمایل ابنخفاجه به زمین باشد چرا که آب، مظهر عمومیت است و قدرت آن، در برابر قدرت پدر که خورشید است، برتری زمین بر آسمان را میرساند. «عنصر آب، دیگر عناصر را تعدیل میکند. خشکی و حرارت را میکاهد. خشکی برگرفته از آتش است و آب بر آتش پیروز میشود و حرارت آن را میگیرد» (باشلار، 2007: 158). در بیت زیر نیز، آسمان تسلیم آب میشود و به نیروی انعکاس آن حسادت میکند:
(ابنخفاجه، 2006: 15) (هنگامی که تصویر ستارگان در برکة آب نمودار میگردد زمین را میبینی که آسمان به زیبایی آن حسادت میورزد). «آب چشم واقعی زمین است. همانطور که خداوند دو چشم در بدن ما قرار داده تا جهان را ببینیم، در طبیعت نیز، آب ببیننده است و میتواند کل جهان را در خود ببیند» (باشلار، 2007: 56). خیالپردازی با اشک، در شعر ابنخفاجه نیز به صورت باران سیلآسا تصویر شده و اندوه کشندة وی را به نمایش گذاشته است:
(ابنخفاجه، 2006: 75) و اشک من در حالی که جاری است مانند بارانی پیدرپی است و بدنم در حالی که میلرزد مانند شاخهای است که باد آن را به این طرف و آن طرف میبرد. عظمت حالت گریة شاعر، در قالب عظمت باران مداوم تخیل شده است و این امر همانطور که قبلا گفته شد، میتواند ریشه در اندوه و ماتم پنهان در عنصر آب داشته باشد. باران، یکی دیگر از مظاهر عنصر آب در شعر ابنخفاجه است که در تصویرهای مختلفی ترسیم شده است. ابر بارانزا و ریزش شدید باران، در خیالپردازی شاعر، اشاره به عنصر مادرانة آب دارد. «آب جاری و شیرین چون باران و چشمه، هم زندگیبخش و هم تسلیدهنده است. خصوصیت کلی همة آبها نیز زنانگی و مادرانگی آنهاست، و باران و ابر رمز زایش و باروری است» (باشلار، 1984: 33).
(ابنخفاجه، 2006: 21) (چه بسا ابری دامنکشان بر پهنای آسمان که دست بارانهای ریزان آن، لباس بهار را آراسته است).
(همان: 95) (و چه بسیار ابر سیاهی که سیر شبانه از آن نکاست و بر تاریکیها، گاهی تند و گاهی آهسته، گام مینهد. باد صبا آن را حمل میکرد، ابری که دنبالهاش بر زمین کشیده میشود و با دست قابل لمس است. در شبی که زبان رعد و برق درخشان، زیر آن ابر سیاه جوهرگونه را لیس میزند). 5ـ نتیجه از انچه گفته شد میتوان نتیجه گرفت: ـ میزان ارتباط ذهنی هلالی و ابنخفاجه با طبیعت به اندازهای است که آنها، عناصر طبیعت را در همة اغراض شعری وارد کردهاند. هلالی شاعر غزل است اما ابنخفاجه شاعر وصف طبیعت و بنابراین تصاویر برگرفته از عناصر چهارگانه در شعر ابنخفاجه بسامد بسیار بیشتری از شعر هلالی دارد با این وجود، اصالت و خلاقیت تصاویر هلالی، از شعر ابنخفاجه بیشتر است. تصاویر هلالی، بیشتر برگرفته از تخیل شخصی وی هستند، اما شعر ابنخفاجه متأثر از وصفپردازان پیش از خود است. ـ شعر هلالی متأثر از عنصر آتش است. احساسات درونی وی، در قبال جهان هستی و مسألة عشق، از طریق خیالپردازی با عنصر آتش ترسیم شده است. در تصاویر معدودی نیز، مرگ و نابودی و اندوه را در آب خلاصه کرده است. بر این اساس میتوان گفت که وی شاعری عمودگرا است که در امور زندگی میل به تعالی و کسب بیشتر و نیز ایستادگی در برابر مشکلات را دارد. علاوه بر این، جدال نیروی حیات و فنا در وجود غیر، در مقولة عشق و دنیای عاشقانهای که در شعر خود ترسیم کرده، با هم درآمیختهاند. ـ ابنخفاجه شاعر عنصر آب است. خیالپردازیهای وی، بیشتر در پدیدههای زمینی صورت گرفته و با ترسیم نقش آب به عنوان رگ حیات زمین، شعر خود را با از سرزندگی، شادابی و حرکت همراه کرده است. علاوه بر این، تأثیرات آسمانی بر طبیعت و زایندگی و نیروی زایش آب به عنوان عنصر مادرانة طبیعت، سبب شده است تا وی، در اکثر تصاویر برگرفته از آب، آسمان و زمین را کنار هم ترسیم کند که در پارهای موارد، آب را بر آسمان برتری داده و موجبات حسادت آسمان را فراهم کرده است. این امر نشان از وابستگی خفاجه به طبیعت زمینی را نشان میدهد.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منابع و مآخذ 1ـ ابنخفاجه، ابواسحاق إبراهیم. دیوان ابنخفاجه.، حقّقه: عبدالله سنده، ط1، بیروت: دار المعرفه، 2006م. 2ـ إبن خلکان، شمسالدین. وفیات الأعیان. تحقیق: محمد محییالدین، ج2، قاهره: مکتبه النهضه العربیه، 1948م. 3ـ اسکندری، تیمور. توصیف طبیعت در دیوان ابنخفاجه. استاد راهنما: محمود ابراهیمی، دانشگاه کردستان، 1385. 4ـ ایرانمنش و دیگران، «معرفی بدرالدین هلالی جتایی استرآبادی و غزل او بر اساس نسخة خطی غزلیات وی»، فصلنامة تخصصی سبکشناسی نظم و نثر فارسی (بهار ادب)، سال هشتم، ش2، 100 ـ 83، 1394. 5ـ بابایی دم طسوج، علی. زیباییشناسی وصف در دیوان ابنخفاجه. استاد راهنما: محمود آبدانان مهدیزاده، دانشکده الهیات و معارف دانشگاه اهواز، 1387. 6ـ باشلار، غاستون. النار فی التحلیل النفسی. ترجمة: نهاد خیاطه، بیروت: دارالأندلس، الطبعة الأولی، 1984. 7ـ باشلار، گاستون، «پدیدارشناسی شعر»، ترجمه: علی مرتضویان. ارغنون، 1377، ش14، 146ـ129، 1377. 8ـ ـــــــــــــ. لهب شمعه، المترجم: میعبدالکریم محمود. اردن: أزمنة للنشر والتوزیع، الطبعة الأولی، 2005. 9ـ ـــــــــــــ. الماء والأحلام دراسه عن الخیال والماده. ترجمة: علی نجیب ابراهیم. تقدیم: أدونیس، بیروت: المنظمة العربیه للترجمه، الطبعه الأولی، 2007. 10ـ بهرامی، منصور. بدیع در دیوان هلالی جغتایی. استاد راهنما: تورج عقدایی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد زنجان، 1392. 11ـ پورشهرام، سوسن، «پژوهشی بر عنصر آب در روش نقد ادبی گاستون باشلار (با نگرشی بر شعر کسایی مروزی)»، ادبیات تطبیقی، سال سوم، ش10، صص: 116 ـ 101، 1388. 12ـ ـــــــــــــ. ، «تخیل کهنالگوی آتش در داستان سیاوش از منظر گاستون باشلار»، فصلنامة تخصصی مطالعات داستانی، سال اول، ش4، 46 ـ 35، 1392. 13ـ تحویلداری، نگین، «عناصر طبیعت و عالم تخیل در شعر سپهری. مقالات اولین هماندیشی هنر و عناصر طبیعت (آب، باد، خاک، آتش)»، به کوشش اسماعیل آریانی، چاپ اول، تهران: انتشارات فرهنگستان هنر، 1384. 14ـ ـــــــــــــ. ، «نقد دنیای خیال و نقد مضمونی از گاستون باشلار تا ژانپیر ریتشارد»، پژوهشنامة فرهنگستان هنر، ش 8، 69 ـ 54، 1378. 15ـ الزیات، احمدحسن. تاریخ الأدب العربی (للمدارس الثانویه و العلیا). بیروت: دارالمعرفه، 1416ه ق. 16ـ شامیانساروکلائی، اکبر و حمیرا علیزاده، «طبیعت و تخیل خلاق در شعر سپهری و سینمای کیارستمی»، پژوهشهای ادبیات تطبیقی، دورة2، ش2، صص: 104ـ79، 1393. 17ـ شوالیه، ژان و آلن گربران. فرهنگ نمادها. ج2، ترجمه: سودابه فضایلی، تهران: جیحون، 1379. 18ـ ضیف، شوقی. الفن و مذاهبه فی الشعر العربی. قاهره: دارالمعارف، 1119م. 19ـ طاهرینیا، علیباقر، «بررسی تصویر طبیعت در شعر منوچهری دامغانی و ابنخفاجه اندلسی»، مجلة الجمعیه العلمیه الإیرانیه للغه العربیه و آدابها، العدد 2، صص: 157 ـ 143، 1384. 20ـ طباطباییعقدا، آمنه. نقد و تحلیل غزلهای هلالی جغتایی. استاد راهنما: علی اصغر پهلوان حسینی، دانشگاه یزد، 1391. 21ـ ظفری، پژمان. نقد و بررسی وصف طبیعت در دیوان ابنخفاجه اندلسی. استاد راهنما: وحید سبزیان پور، دانشگاه رازی، 1387. 22ـ غنیمیهلال، محمد. ادبیات تطبیقی. ترجمة سید مرتضی آیتالله شیرازی، تهران: انتشارات امیرکبیر، 1373. 23ـ قائمیاصل، حسین. وصف طبیعت در شعر إبن رومی و ابنخفاجه اندلسی. استاد راهنما: نصر الله شاملی، دانشگاه اصفهان، 1386. 24ـ کشکولی، داریوش. بررسی صور خیال در اشعار هلالی جغتایی. استاد راهنما: مهدی کدخدای طراحی، دانشگاه چمران، 1387. 25ـ نامورمطلق، بهمن. باشلار، بنیانگذار نقد تخیلی. پژوهشنامة فرهنگستان هنر، ش3، صص: 75 ـ 72، 1386. 26ـ ولک، رنه و آستین وارن. نظریة ادبیات. ترجمه ضیا موحد و پرویز مهاجر. تهران: علمی و فرهنگی، چاپ اول، 1373. 27ـ هلالیجغتایی، بدرالدین. دیوان اشعار. تصحیح و مقدمة سعید نفیسی، تهران، 1375. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 781 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 308 |