تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 10,003 |
تعداد مقالات | 83,617 |
تعداد مشاهده مقاله | 78,290,919 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 55,345,785 |
نفوذ روسیه و چالش هژمونی غرب در حوزه دریای سیاه | ||
فصلنامه مطالعات روابط بین الملل | ||
مقاله 6، دوره 11، شماره 42، شهریور 1397، صفحه 157-184 اصل مقاله (886.29 K) | ||
نوع مقاله: پژوهشی | ||
نویسندگان | ||
روح اله منعم1؛ ارسلان قربانی* 2؛ رضا سیمبر3 | ||
1دانشجوی دکترای روابط بینالملل، گروه روابط بینالملل، دانشگاه گیلان، رشت، ایران | ||
2استاد تمام گروه روابط بین الملل دانشگاه خوارزمی | ||
3عضو هیئت علمی و دانشیار گروه علوم سیاسی، دانشگاه گیلان، رشت، ایران | ||
چکیده | ||
این مقاله به نفوذ روسیه در حوزه دریای سیاه و چالشی که در نتیجه آن برای گسترش نظم هژمونیک تحت رهبری ایالات متحده در دوره پس از جنگ سرد در این حوزه ایجاد شده است متمرکز است. پس از فروپاشی و تجزیه شوروی، پویش های امنیتی جدیدی در منطقه دریای سیاه پدیدار شده است، این حوزه تا پیش از فروپاشی شوروی، شامل دولت های شوروی، بلغارستان، رومانی و ترکیه می شد، که در پی تجزیه شوروی، اوکراین و گرجستان نیز به دولت هایی مستقل در منطقه دریای سیاه تبدیل شده اند و فراتر از آن استقلال دولت های آسیای مرکزی و قفقاز به گسترش پویش های امنیتی و روندهای اقتصادی را در حوزه دریای سیاه تقویت کرده است، بر این اساس روسیه کنترل عصر جنگ سرد بر معادلات امنیتی حوزه دریای سیاه را از دست داده است و به شیوه ای جدید در صدد بسط نفوذ خود در این حوزه در مقابله با گسترش نفوذ ایالات متحده برآمده است که در شکل نظم هژمونیک غربی تحت رهبری خود بویژه ناتو و نهادهای اروپایی دنبال می شود. | ||
کلیدواژهها | ||
روسیه؛ حوزه دریای سیاه؛ نفوذ؛ نظم هژمونیک غربی؛ ایالات متحده | ||
اصل مقاله | ||
نفوذ روسیه و چالش هژمونی غرب در حوزه دریای سیاه روح اله منعم دانشجوی دکترای روابط بینالملل، گروه روابط بینالملل، دانشگاه گیلان، رشت، ایران ارسلان قربانی شیخ نشین[1] عضو هیئت علمی و استاد گروه روابط بینالملل، دانشگاه خوارزمی، تهران، ایران رضا سیمبر عضو هیئت علمی و دانشیار گروه علوم سیاسی، دانشگاه گیلان، رشت، ایران (تاریخ دریافت 15/1/97 - تاریخ تصویب 29/6/97)
چکیده این مقاله به نفوذ روسیه در حوزه دریای سیاه و چالشی که در نتیجه آن برای گسترش نظم هژمونیک تحت رهبری ایالات متحده در دوره پس از جنگ سرد در این حوزه ایجاد شده است متمرکز است. پس از فروپاشی و تجزیه شوروی، پویشهای امنیتی جدیدی در منطقه دریای سیاه پدیدار شده است، این حوزه تا پیش از فروپاشی شوروی، شامل دولتهای شوروی، بلغارستان، رومانی و ترکیه میشد، که در پی تجزیه شوروی، اوکراین و گرجستان نیز به دولتهایی مستقل در منطقه دریای سیاه تبدیل شدهاند و فراتر از آن استقلال دولتهای آسیای مرکزی و قفقاز به گسترش پویشهای امنیتی و روندهای اقتصادی را در حوزه دریای سیاه تقویت کرده است، بر این اساس روسیه کنترل عصر جنگ سرد بر معادلات امنیتی حوزه دریای سیاه را از دست داده است و به شیوهای جدید در صدد بسط نفوذ خود در این حوزه در مقابله با گسترش نفوذ ایالات متحده برآمده است که در شکل نظم هژمونیک غربی تحت رهبری خود بهویژه ناتو و نهادهای اروپایی دنبال میشود. واژههای کلیدی: روسیه، حوزه دریای سیاه، نفوذ، نظم هژمونیک غربی، ایالات متحده.
مقدمه در عصر مدرن قدرتهای غربی همواره با ﻣﺴﺄله چگونگی روابط با روسیه مواجه بودهاند، به ویژه مرزهای غربی روسیه و پیرامون امنیتی همجوار آن همواره عرصهای برای رقابت و کشمکش روسیه و قدرتهای ذی نفع اروپای غربی بوده است، گرچه از یک چشمانداز کلانتر روسیه نیز به عنوان کشوری غربی نگریسته میشود، اما با توجه به چالشهای امنیتی که مسکو پس از پایان جنگ جهانی دوم با قدرتهای بزرگ اروپایی و ایالات متحده داشته است به نظر میرسد که منافع امنیتی روسیه در عرصه بینالمللی متمایز از منافع دیگر قدرتهای اروپایی است و بر این اساس روسیه خارج از حوزه هژمونی غرب قرار میگیرد، هژمونی که پس از جنگ جهانی دوم تحت رهبری ایالات متحده و با همکاری قدرتهای توسعه یافته سرمایهداری در نیمه غربی جهان شکل گرفته و شرکای سیاسی، امنیتی و اقتصادی نیز در خارج از غرب در خاورمیانه، افریقا و آسیای جنوبی و جنوب شرقی و پاسیفیک نیز دارد، اما با توجه به نقش تعیینکننده ایالات متحده به عنوان قدرتمندترین و ثروتمندترین دولت در سازمان دهی این نظم هژمونیک، از این نظم به عنوان نظم هژمونیک تحت رهبری ایالات متحده یاد میشود که ایالات متحده نقش کلیدی در حفاظت از آن و گسترش آن داشته است. موضع مسکو با توجه به نقش و قدرتش در دوره جنگ سرد و نیز پس از آن نسبت به این نظم هژمونیک و چگونگی تعامل با آن ﻣﺴﺄله حائز اهمیتی بوده است. پس از جنگ جهانی دوم، شوروی بر بخش وسیعی از پیرامون امنیتی خود شامل قفقاز، حوزه شمالی دریای سیاه و اروپای شرقی تسلط یافته و به مثابه یک قدرت بزرگ به چالشی برای هژمونی ایالات متحده در عرصه بینالمللی تبدیل شده بود، پس از فروپاشی شوروی، و پایان عصر جنگ سرد، با حمایت ایالات متحده نفوذ غرب در پرتو اتحادیه اروپا و سازمان پیمان آتلانتیک شمالی در شرق اروپا گسترش یافته و به محیط پیرامونی روسیه در آسیای میانه، قفقاز و حوزه دریای سیاه رسیده است که بررسی هر یک از این محیطهای امنیتی مستلزم کارهای متمایز پژوهشی است. در این مقاله بر ﻣﺴﺄله چگونگی سیاست روسیه در حوزه دریای سیاه در مواجهه با گسترش نفوذ غرب تمرکز میشود، در این راستا ﺳﺆال اصلی این مقاله این است که سیاست روسیه نسبت به گسترش هژمونی غرب در حوزه دریای سیاه چگونه بوده است؟ و در پاسخ این فرضیه مطرح میشود که سیاست روسیه نسبت به گسترش هژمونی غرب در حوزه دریای سیاه از همکاری با غرب در سالهای اولیه دهه 1990، به سیاستهای مقابلهجویانه دگرگون شده است به گونهای که روسیه به چالشی برای گسترش نفوذ غرب در حوزه دریای سیاه تبدیل شدهاست. در ادامه با طرح چشم انداز نظری مقاله به بررسی و تجزیه و تحلیل سیاست روسیه در خصوص کشورهای مختلف حوزه دریای سیاه در تعامل و مواجهه با گسترش هژمونی غرب میپردازیم. 1. چهارچوب نظری؛ سازهانگاری یکی از نظریههای مهم که به درک مسائل روابط بینالملل کمک کرده است نظریه سازهانگاری است. هستیشناسی سازهانگاری علاوه بر عوامل مادی به عوامل معنایی نیز توجه دارد. بنابراین از این منظر علاوه بر عوامل مادی، عوامل معنایی نیز میتوانند نقش تعینکنندهای در تکوین و شکل دادن به رفتار دولتها در محیط بینالمللی ایفا کنند (مشیرزاده، 1385؛ 328-323). سازهانگاری باور دارد که ساختارهای اجتماعی نقش مهمی در شکل دادن به الگوهای رفتاری دولتها دارند و ساختارهای هنجاری همانند مذهب، زبان، فرهنگ، گفتمان به اندازه ساختارهای مادی ارزشمند مهم هستند و نیز معتقد است «محیط جهانی تنها به عوامل مادی محدود نمیشود بلکه فاکتورهای فکری و هنجاری نیز از اهمیت برخوردار است. بین ساختارها و کارگزاران فضای اجتماعی بینالاذهانی وجود دارد یعنی بازیگران بر اساس فهم و دریافت خود از دیگران فضای هنجاری را شکل میدهند. رفتار یک بازیگر در یک ساختار مشخص برای بعضیها هنجار و برای عدهای دیگر ناهنجار شناخته میشود اما منابع مادی قدرت در تعامل با هنجارها قرار گرفته و در طول زمان هنجارهای نامشروع فرسایش یافته و هنجارهای مشروع با توجه به منافع بازیگران رواج مییابند (Burchill, 2007: 58). یک باور مشترک دیگر سازهانگاران این است که هویتها را ﺗﺄسیسی و قابل تحول تلقی میکنند. اما سازهانگاران در حوزه روابط بینالملل با توجه به روششناسی و سطح تحلیل متمایز هستند، ونت از سطح کلان به تحلیل میپردازد و از نظریه اجتماعی سیاست بینالملل او برای تجزیه و تحلیل سیاست خارجی نیز استفاده میشود (مشیرزاده، 1385: 46-52). بر این اساس سازهانگاری علاوه بر لحاظ کردن عوامل معنایی و غیرمادی امکانات تحلیلی در زمینه سطوح تحلیل نیز برای بررسی مسائل بینالمللی فراهم کرده است (ونت، 1384؛ 66-63). در این خصوص تدهوف به عنوان یک نظریهپرداز برجسته بر این باور است که سازهانگاری نه تنها به عنوان یک فرانظریه مطرح است؛ همچنین این قابلیت نیز دارد که برای درک و فهم سیاست خارجی دولتها کاربست شود، در ادامه از این منظر به بررسی گسترش هژمونی غرب و چالش نفوذ روسیه در حوزه دریای سیاه در دوره پس از جنگ سرد میپردازیم. 2. گسترش هژمونی غرب در حوزه دریای سیاه در واقع در عصر جدید، چرخه هژمونی دولتها جایگزین چرخه امپراتوریهایی شده است که بر محیط بینالمللی مسلط میشدند، در عصر مدرن در پی تحولات اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و نظامی، دولتهای اروپای غربی و سپس ایالات متحده به برجستهترین بازیگران در محیط بینالمللی تبدیل شدهاند، در قرن نوزدهم بریتانیای کبیر به عنوان قدرتمندترین دولت مدرن به قدرتی هژمونیک تبدیل شده بود و نفوذی گسترده در حوزههای مختلف ژئوپولیتیکی کسب کرده بود، پس از زوال بریتانیا از پایان قرن نوزدهم رفته رفته ایالات متحده تا نیمه دوم قرن بیستم به قدرتمندترین دولت در عرصه بینالمللی تبدیل شده و برپایه منابع مادی و عوامل هنجاری و ارزشهای لیبرال به سازماندهی نظمی بینالمللی متشکل از نهادهای بینالمللی، اتحادها و ائتلافها با مشارکت دمکراسیهای توسعه یافته صنعتی ایجاد کرد (برژینسکی، 1392: 46-37). این نظم هژمونیک که گستره وسیعی از محیط بینالمللی را پوشش میداد در عصر جنگ سرد با چالش شوروی مواجه شد، پس از فروپاشی شوروی ایالات متحده و متحدین اروپاییاش نقش مهمی در گسترش هژمونی غرب به حوزههایی داشتهاند که تا پیش از آن تحت نفوذ و تسلط شوروی بوده است (پریماکف، 1391: 89). گسترش هژمونی غرب در حوزه دریای سیاه به مثابه پیرامون امنیتی روسیه با واکنش مسکو مواجه شده است این واکنش در آغاز دهه 1990 بر همکاری روسیه با غرب مبتنی بوده است که به گسترش هژمونی غرب در این حوزه کمک کرده است، اما روسیه به تدریج از همکاری با غرب در حوزه دریای سیاه به چالشی برای گسترش هژمونی غرب در این حوزه تبدیل شدهاست (نوری، 1389؛ 156). که در ادامه به صورت موردی به بررسی تحول رفتار روسیه در خصوص کشورهای حوزه دریای سیاه در تعامل با گسترش نفوذ و هژمونی غرب با توجه به نقش تعیینکننده ایالات متحده و اتحادیه اروپا میپردازیم. 3. کشمکش روسیه با گسترش نفوذ غرب در حوزه دریای سیاه 3. 1. رومانی و بلغارستان رومانی و بلغارستان در عصر جنگ سرد، از اعضای بلوک شرق و پیمان ورشو محسوب میشدند. نفوذ غالب شوروی بر سیاست داخلی و خارجی رومانی و بلغارستان با پیمان مودت و همکاری متقابل آغاز شد که در سال 1949، به صورت دوجانبه با هر دو دولت منعقد کرد، درواقع احزاب کمونیست در هر دو کشور با پشتیبانی شوروی بر قدرت مسلط شده و به بازتعریف ساختارهای اقتصادی و سیاسی اجتماعی ملی پرداختند، سیاست خارجی این دو دولت نیز قویاً تحت نفوذ شوروی قرارگرفته بود. پس از فروپاشی شوروی، هر دو دولت شاهد گذار از نظامهایی کمونیستی به اقتصاد بازار و دموکراسی بودهاند، در حوزه سیاست خارجی نیز هر دو دولت از اوایل دهه 1990، همکاریها و مذاکراتشان را با اتحادیه اروپا و ناتو آغاز کرده و در نهایت در مارس 2004، هر دو کشور به عضویت رسمی ناتو درآمده و در ژانویه 2007 نیز به عضویت اتحادیه اروپا پذیرفته شدند، بدین ترتیب نفوذ ناتو اتحادیه اروپا در حوزه دریای سیاه گسترش یافت(Sussman and Sascha, 2008: 48-54). پس از بحران 2014 اکراین، ایالاتمتحده و ناتو حضور نظامی و امنیتی خود را در این حوزه تقویت کردهاند و در این راستا رومانی روند همکارهای گسترده نظامی با آمریکا را تسریع کرده است. ازجمله همکاری نظامی، احداث و عملیاتی شدن سامانه ضد موشکی آمریکا و ناتو در پایگاه هوایی دوسلو رومانی در می 2016 است (Security Council – (Veto List, 2016: 1-4. درواقع رومانی نقش فعالی در زمینه ایجاد زمینههای لازم برای حضور هر چه بیشتر ناتو در شرق اروپا و دریای سیاه فراهم کرده است. این رویکرد مقامات بخارست، موجب حساسیت بیشتر روسیه شده است. علاوه بر آن رومانی در چهارچوب تقویت استقرار نظامی در شرق اروپا اقدامات جدی برای تقویت حضور دریایی ناتو در دریای سیاه انجام داده است. بدین ترتیب نفوذ نظامیایالاتمتحده و ناتو که رقبای شوروی و پیمان ورشو در عصر جنگ سرد محسوب میشدند در پرتو گسترش اتحادیه اروپا و ناتو به شرق، به حضوری مستقیم در سواحل بلغارستان و رومانی در دریای سیاه ترجمه شده است. روسیه نیز این اقدامات را به منزله تضعیف امنیت ملی خود و به مخاطره افکندن منافع امنیتی خود در حوزه دریای سیاه تلقی میکند، چنین تلقی با به حاشیه رانده شدن لیبرالها در درون روسیه و رشد گفتمان هویتی که روسیه را به اجتناب از حاشیهای شدن در نظم هژمونیک تحت سلطه ایالاتمتحده سوق میدهد در کرملین تقویت شده است. بر این اساس عضویت بلغارستان و رومانی در سواحل بلافصل دریای سیاه که از طریق تنگههای بسفر و داردانل رگ حیاتی دسترسی روسیه به آبهای آزاد بینالمللی است را نهادینه شدن نفوذ غرب تلقی میکند. با این وجود واکنش روسیه در طول دهه 1990 و اوایل دهه اول قرن جدید به گسترش همکاریهای رومانی و بلغارستان بر مواضع منعطفتری مبتنی بود، اما در طول دهه گذشته به ویژه با مطرحشدن استقرار سامانههای دفاع موشکی ایالات متحده و سیستمهای ناتو، در اروپای شرقی روسیه نسبت به گسترش همکاریهای بلغارستان و رومانی با قدرتهای اروپای غربی و ایالات متحده سرسختانهتر ظاهر شده است(Ambrosio, 2007: 327) ، بهویژه پس از بحران 2014 اکراین، بلغارستان و رومانی بهعنوان اعضای اتحادیه اروپا و ناتو به اعمال تحریمهای اتحادیه اروپا علیه روسیه مبادرت نموده و در زمینههای نظامی همکاریهایشان را با ناتو همچنین ناوگان دریایی ایالاتمتحده در دریای سیاه افزایش دادهاند که سبب واکنش روسیه شده است ازجمله اعمال ممنوعیت پرواز بلغارستان نسبت به هواپیماهای نظامی روسیه در این راستا سبب افزایش تنش در مناسبات روسیه و رومانی و بلغارستان شده است به گونهای که این تنشها بر همکاریهای روسیه با رومانی و بلغارستان در زمینههای اقتصادی ازجمله انرژی نیز تأثیر مخرب گذاشته است. به طورکلی باید توجه نمود که جهتگیری جدید ژئوپلیتیکی کشورهای کمونیستی سابق مانند رومانی همچون کشورهای حوزه بالتیک، حالتی دوگانه در قالب اتحاد با اروپا در زمینه سیاسی و اقتصادی و موضع استراتژیک مطابق با سیاستهای آمریکا و ناتو دارد. از آنجا که مهمترین دغدغه امنیتی اروپا فرار از هژمونی روسیه است، قدرتهایی مانند بریتانیا یا آمریکا را به سایر قدرتهای اروپایی ترجیح میدهد (تیزک، 1388: 4). بهعلاوه ازلحاظ سیاسی نیز در دهههای گذشته آمریکا نشان داده است که از توانایی بالاتری نسبت به فرانسه و آلمان برخوردار است. ازآنجا که منطقه دریای سیاه در سیاست خارجی آمریکا ازلحاظ محوریت انرژی و ارتباط بالکان با آسیای مرکزی اهمیت دارد، بنابراین آمریکا همواره خواستار ارتقاء نقش رومانی، گرجستان، اکراین و بلغارستان در این منطقه بوده و حامی اصلی الحاق آنها به ناتو بود، روسیه به ویژه منافع امنیتی خود را در تقابل با گسترش نفوذ ایالات متحده در پوشش ناتو در معرض خطر یافت (شاپوری، 1393: 52-58). بلغارستان نیز بهعنوان یکی از کشورهای دریای سیاه در طول جنگ سرد به رهبری «تئودور ژیوکف» از اقمار مسکو بود، اما بعد از فروپاشی شوروی به عضویت ناتو اتحادیه اروپا درآمد. بلغارستان در راهبرد آمریکا در ایجاد «پایگاههای انعطافپذیر و کوچک» در اروپا که هدف آن کاهش حضور در آلمان و هدایت نیرو به شرق اروپا است نقش عمدهای ایفا میکند. در سال 2006 یک توافقنامه همکاری دفاعی میان بلغارستان و آمریکا به امضاء رسید که اجازه استقرار 2500 سرباز آمریکایی در سه پایگاه «نووسلو»، «پایگاه هوایی بزمر» و «پایگاه هوایی گرف ایگناتیو» داده شد. در همان سال وزارت خارجه آمریکا امضای یک توافق دیگر در راستای حمایت مشترک از پروژههای اجرای قانون در بلغارستان را اعلام نمود. البته مقامات آمریکا به دنبال القای عدم حضور مستقیم در افکار عمومی برآمدند. سفیر وقت آمریکا توضیح داد که: «هیچ پایگاه آمریکایی در بلغارستان وجود نخواهد داشت. این پایگاهها تحت پرچم و فرمان بلغارستان میباشند و آمریکا تنها در اهداف آموزشی آنها مشارکت میکند». پارلمان بلغارستان هم اجازه استفاده و استقرار نیروهای نظامی آمریکا و ناتو در خاک خود را به تصویب رساند. این توافق با مخالفتهای داخلی نیز مواجه شد و «میدرف رهبر حزب ملیگرای آتاکا» اعلام کرد که پایگاههای آمریکا، بلغارستان را به مکانی برای تروریستها تبدیل خواهد کرد». باید عنایت نمود که دلیل واشنگتن جهت همکاری با صوفیه حجم بالای امور نظامی آن نیست، بلکه بلغارستان با فراهمسازی فرصت حضور گستردهتر ناتو آمریکا در دریای سیاه، امکان انجام طرحهای ساخت خط لولههای نفت و گاز را در این منطقه میسر میکند. نزدیکی به یوگسلاوی سابق و امکان مدیریت تحولات آن، جلوگیری از ترانزیت مواد مخدر به اروپا از طریق کشورهای بالکان، نزدیکی و روابط نزدیک با کشورهای قفقاز مانند گرجستان، حفظ کنترل آمریکا بر گرجستان و منطقه خاورمیانه بزرگ در درجات بعدی برای آمریکا مهم است. آمریکا از طریق ناوگان پنجم در بحرین حضور خود را در جنوب حفظ کرده و از طریق پایگاههای بلغارستان در شمال نیز حضور نظامی خواهد داشت. نهایتاً حفظ بلغارستان از دایره نفوذ مسکو، علت دیگر حضور نظامی آمریکا در این کشور است. دوستی طرفین، بیشتر در راستای تأثیر آن بر توازن قوا و علائق دیگر کشورهای منطقه است و طرح آن در زمان کنونی در شرایطی شکل میگیرد که عواید عظیم ناشی از نفت و گاز در ترکیب با رهبری پوتین، روسیه به بازگشت به گذشته تاریخی سوق داده و پوتین در سیاست خارجی و نظامی، بر منافع فرامرزی و بازسازی حوزه نفوذ سنتی متمرکز است (مرادی، 2007). 3. 2. گرجستان پس از تجزیه شوروی و استقلال گرجستان، این دولت تحت ریاست جمهوری ادوارد شوارد نادزه عضو سابق حزب کمونیست شوروی، روابط سیاسی قوی با روسیه برقرار کرده بوده و در زمینههای مختلفی با روسیه همکاری میکرد و مسکو نفوذی چشمگیر بر سیاست خارجی گرجستان داشت، بهگونهای که در خصوص منازعه جداییطلبی اوستیای جنوبی و آبخازیا بهعنوان دو منطقه از گرجستان، در دوره شوارد نادزه، گرجستان منافع روسیه را در خصوص راهحلهای این بحران موردمحاسبه قرار داده بود. در آبخازیا و اوستیای جنوبی نیروهای جداییطلب درواقع پیش از فروپاشی شوروی تلاشهایشان را برای استقلال آغاز کرده بودند و پس از فروپاشی شوروی کشمکشی مسلحانه مابین دولت مرکزی تفلیس و نیروهای جداییطلب اوستیای جنوبی و آبخازیا آغاز شد که به شکست تفلیس منجر شد. از ۱۹۹۲ بر پایه موافقتنامه آتشبس که طرفهای درگیر در سوچی )بندر در دریای سیاه( امضاء کردند در منطقه حائل میان خاک اصلی گرجستان و قلمرو اوستیای جنوبی ۱۵۰۰ پاسدار صلح روسی گرجی مستقر شدند و پس از آن نیز با شکست گفتگوها و مذاکرات متناوب، این منازعه هم چنان لاینحل باقی ماند. این منازعه از آغاز زمینهای برای گسترش نفوذ روسیه در گرجستان فراهم کرده بود، اما در دوره ریاست جمهوری شوارد نادزه که قویاً به روسیه گرایش داشت، مسکو از اتخاذ مواضع سرسختانه علیه تفلیس اجتناب میکرد، به علاوه سلطه غربگرایان بر سیاست خارجی روسیه در دوره کوزیروف نقش مهمی در همکاری روسیه و گرجستان در خصوص بحران اوستیای جنوبی و آبخازیا داشت. پس از به حاشیه رانده شدن لیبرالها و اوراسیاگرایان، و برآمدن گفتمان مرکزگرایی در مناظرههای هویتی روسیه، و تحت تأثیر پیشروی غرب در حوزه خارجه نزدیک، مسکو اهرمهای سیاست خارجیاش را برای حفاظت از نفوذ در گرجستان به کار گرفت. در سال 2003، گرجستان دستخوش انقلاب نرم موسوم به گل رز شد، که متعاقب آن شوارد نادزه به روسیه پناه برد و ساکاشویلی به ریاست جمهوری گرجستان رسید، ساکاشویلی برخلاف شواردنادزه سیاست خارجی روسگرایانه را ترک کرده و با جهتگیری آتلانتیکگرایانه به گسترش همکاریهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی با غرب روی آورد و با حمایت قوی واشنگتن، دولت ساکاشویلی بودجه داخلی را کاهش و هزینههای نظامی را به نحو فوقالعادهای افزایش داد و جورج بوش رئیسجمهوری آمریکا تلاش بلندپروازانهای برای عضویت گرجستان در پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) آغاز کرد(Wheatley, 2005: 47-51) . گرجستان پس از انقلاب رز، دوره تازهای از گفتگوها را با ناتو آغاز کرد. در ادامه آن در سپتامبر 2006 ناتو به گرجستان پیشنهاد کرد که گفتگوهای فشرده را برای عضویت گرجستان آغاز کنند. اگرچه این دعوت تضمینی برای الحاق به این پیمان نیست؛ اما بیانگر حمایت آنها از تمایل به عضویت گرجستان است. گامهای بعدی همکاری باید دعوت به برنامه عملیاتی عضویت MAPو یک دعوت نهایی برای الحاق به پیمان باشد که بر اساس روند اصلاحات در این کشور پیگیری خواهد شد. در 11 می 2007، پارلمان گرجستان مصوبهای را گذراند که بیانگر حمایت از تصمیم کشور برای عضویت در ناتو بود و سه هفته بعد در 30 می نشست پارلمانی ناتو با توجه به پیشرفت گرجستان در اجرای اهداف تنظیمشده در IPAPs -امضاشده در اواخر سال2004- برای آغاز گفتگوها با گرجستان و مرحله جدیدی از همکاریها اعلام آمادگی نمود. گرجستان همچنین در آوریل 2007 اعلام کرد که نیروهای خود را در عراق از 850 به2000 سرباز افزایش خواهد داد. مقامات این کشور عقیده دارند افزایش نیروها در افغانستان و عراق تأثیر مثبتی بر روی عضویت این کشور در ناتو خواهد داشت در ادامه این تحولات در ژانویه 2008، تفلیس مبادرت به برگزاری یک همهپرسی ملی در خصوص عضویت در ناتو کرد که بیش از 72 درصد آرا از عضویت گرجستان در ناتو حمایت میکرد(Zvi and Olena , 2011: 73-79) . از طرفی در سال 2008، دگرباره بحران جداییطلبی اوستیای جنوبی و آبخازیا شدت گرفت و در پی پیشروی نظامی اوستیای جنوبی در حوزه بیشتری از قلمرو گرجستان، تفلیس در اوت 2008، مرکز اوستیای جنوبی را اشغال کرد، و سپس در هشتم اوت، روسیه قوای نظامی خود را به اوستیای جنوبی و آبخازیا گسیل داشت و با استقرار قوای نظامی روسیه در اوستیای جنوبی و آبخازیا، مسکو به بمباران فرودگاهها و مواضعی از گرجستان مبادرت ورزید که پایگاههای نظامی تفلیس در بمباران و حمله به اوستیای جنوبی محسوب میشدند، همچنین در قلمرو دریایی، روسیه ناوگان نظامی خود را در دریای سیاه وارد آبهای گرجستان کرد، بدین ترتیب جنگ با شکست گرجستان و اعلام استقلال جمهوریهای خودمختار اوستیای جنوبی و آبخازیا با حمایت نظامی و سیاسی روسیه خاتمه یافت. در ادامه آن روسیه استقلال این مناطق را شناسایی کرده و همکاریهای سیاسی و نظامی را با اوستیای جنوبی گسترش داده است(Aslundand, 2009: 34-41) بهطوریکه بر اساس توافقی که در 31 اوت 2017 مابین اوستیای جنوبی و روسیه امضاشده است، بخشی از یگانهای نظامی این منطقه خودمختار به ارتش روسیه ملحق شدهاند و روسیه از جنگ 2008 به بعد قویاً مانع از اعاده حاکمیت گرجستان بر این مناطق شده است. چنین مداخله نظامی در خاک گرجستان، در ادامه تحول سیاست خارجی روسیه در طول دهه گذشته قابلدرک است که درنتیجه تحولات مناظرههای هویتی لیبرالها و اوراسیاگرایان به حاشیه رانده شده و سیاست خارجی روسیه نمایانگر غلبه گفتمان جدید هویتی در درون روسیه است، که بر اساس این گفتمان هویتی مرکزگرایانه، برخلاف دهه 1990، دوره استالین در تاریخ شوروی نه تنها تقبیح نمیشود بلکه از استالین بهمثابه مدیری توانا و شایسته و از فروپاشی شوروی به مثابه بزرگترین فاجعه ژئوپلیتیکی قرن یاد میشود. کوزیروف چهره شاخص نخبگان سیاسی لیبرال اینگونه مداخله روسیه در گرجستان را به انتقاد گرفت که ما خواستار دفاع از روستباران خارج مرزهای روسیه هستیم اما به شیوهای که بر اساس مفاهیم عدالت بینالمللی قابلپذیرش باشد و در این راستا روشن است که میتوان در چهارچوب حقوق بشر از حقوق روستبارهای خارج از کشور دفاع کرد، اما توسل به موازینی برای نقض مرزهای بینالمللی یک دولت دارای حاکمیت مطلقاً قابلقبول نیست. لیبرالها همچنین در درون روسیه توسل به زور علیه گرجستان را نهتنها بازگشت به بلشویسم میخواندند بلکه فراتر از آن کوزیروف آن را با اقدامات آلمان نازی مقایسه کرد (Schmemann and Cory , 2012: 1-5). در طول دهه 1990، تنها محافظهکاران بودند که از توسل بهزور برای انضمام مناطق روستبار مجاور روسیه در خاک جمهوریهای تازه استقلالیافته حمایت میکردند، این مناطق شامل بخشهایی از خاک کشورهای حوزه بالتیک، اکراین، قزاقستان، ازبکستان، مولداوی و گرجستان میشد. اینگونه مواضع سرسختانه در خصوص بحران اوستیای جنوبی و آبخازیا قویاً تحت تأثیر تحول در رویههای سیاست خارجی روسیه در اثر مناظرههای درونی و تعامل با غرب در دوره پس از جنگ سرد قرار دارد. پیش روی ناتو اتحادیه اروپا به شرق و ساقط نمودن رژیم روسیهگرای گرجستان و جایگزین کردن آن با رژیم آتلانتیکگرای تحت ریاست جمهوری ساکاشویلی، نقش تعینکننده در بازبینی رویههای سیاست خارجی روسیه در این خصوص داشته است. درنتیجه چنین بازبینی در رویههای سیاست خارجی روسیه در اثر تعامل با گسترش نفوذ غرب در طول بحران 2014 اکراین به گونه واضحتری نمایان شد. بر اساس آمارها پس از فروپاشی شوروی در حدود 1600 پایگاه و تجهیزات نظامی روسیه در گرجستان مستقر بود که به دنبال یک موافقتنامه، بخشهایی از آنها بهتدریج از گرجستان خارج شدند. در مقطعی شواردنادزه برای محدودسازی این پایگاهها پیشنهاد تبدیل آنها به مراکز ضدتروریستی را داد، اما دولت جدید به دلیل نگرانی از امکان تبدیل این مراکز مشترک به بهانهای برای حفظ پایگاههای نظامی روسیه در گرجستان، این موضوع را از دستور کار خارج کرد. بعد از بحرانهای اوستیا و آبخازیا که تنش در روابط طرفین را افزایش داد و با فشارهای کشورهای غربی دو کشور در مارس 2005 توافقنامهای امضاء کردند که بر اساس آن خروج پایگاههای نظامی روسیه از گرجستان در سال 2005 آغاز و تا سال 2008 پایان مییافت. به اعتقاد برخی تحلیلگران روس این پایگاهها و تجهیزات که سالها موضوع اختلاف روسیه و گرجستان بودند، به لحاظ نظامی دارای ارزش بالا نبوده و ازلحاظ هزینه - فایده نیز انهدام آنها سودمندتر از حفظشان بود. بهعلاوه تقاضای دیگر روسیه برای خروج از گرجستان این بود که بعد از خروج روسیه، گرجستان به هیچ کشور دیگری اجازه تأسیس پایگاه نظامی ندهد، متعاقباً ساکاشویلی در آوریل 2005 اعلام کرد که پس از خروج نیروهای روسیه، پایگاه نظامی خارجی دیگری در گرجستان تأسیس نخواهد شد (واعظی، 1384: 110-109). 3.3. اکراین اکراین تا پیش از فروپاشی شوروی تحت سلطه مسکو از جمهوریهای داخلی شوروی محسوب میشد، پس از استقلال در انتخاباتی که در سال 1994، انجام شد، لئونید کوچما با حمایت قوی روستباران اکراین به ریاست جمهوری کشور انتخاب شد، بهبود نسبی شرایط اقتصادی در دوره اول ریاست جمهوری کوچما سبب شد که برای بار دوم و این بار با حمایت روستباران و نیز نیمه غربی کشور به ریاست جمهوری انتخاب شود. در طول دههای که کوچما ریاست جمهوری اکراین را بر عهده داشت، این کشور مشغول بازسازی اقتصاد آشفته و نیز بازسازی روابط سیاسی و اقتصادی خود با روسیه و نیز کشورهای غربی بود؛ بنابراین ضرورت بازسازی اقتصادی کشور اکراین را به گسترش همکاری با روسیه و نیز کشورهای توسعهیافته اروپایی سوق میداد. در همین راستا کوچما در دومین دوره ریاست جمهوری خود بهطور رسمی درخواست عضویت اکراین در اتحادیه اروپا را مطرح کرد، و اعلان داشت که تا سال 2007، اکراین اصلاحات و استانداردهای اقتصادی و سیاسی اجتماعی موردنظر اتحادیه اروپا را محقق خواهد نمود. بنابراین در دوره ریاست جمهوری کوچما به طورکلی اکراین همکاری با روسیه و اروپا را در دستور کار داشت، پس از پایان دوره ریاست جمهوری او، در سال 2004، در پی انتخابات ملی، ویکتوریو یانوکویچ در ابتدا بهعنوان برنده انتخابات ریاست جمهوری اعلام شد، یانوکویچ به گسترش همکاریهای بیشتر اکراین با روسیه گرایش داشت، اما مخالفان به رهبری ویکتوریو یوشچنکو که از حمایت غرب و ایالاتمتحده برخوردار بودند نتیجه انتخابات را نپذیرفته و با نمادهای نارنجی به خیابانها ریختند، درنتیجه فشارهای معترضین و حمایت قدرتهای غربی، یانوکویچ ناگزیر از ترک کاخ ریاست جمهوری و فرار به روسیه شد (Callahan, 2015: (1-5 . اما در انتخابات بعدی ریاست جمهوری، یانوکویچ این بار به ریاست جمهوری کشور رسید، و در سالهای پایانی ریاست جمهوریش، نیروهای مخالفان که طرفدار گسترش بیشتر همکاریهای کشور با اتحادیه اروپا بودند با حمایت آشکار اروپا و ایالاتمتحده یانوکویج را ناگزیر از ترک قدرت کردند، درواقع حفظ یانوکویچ در قدرت بهمنزله نفوذ کلیدی روسیه بر اکراین محسوب میشد. درنتیجه با برکناری او، مداخلات سیاسی، نظامی و فشارهای اقتصادی روسیه بر اکراین به گونهای آشکار قوت گرفت. این فشارها پاسخی قوی به پیشروی نفوذ غرب در اکراین محسوب میشد که قدرتهای اروپای غربی و به ویژه ایالاتمتحده سعی داشتند از طریق گسترش همکاریهای اکراین با اتحادیه اروپا و ناتو آن را محقق نمایند(Bacon, 2012: 772) . درواقع اکراین بهسرعت بعد از بیانیه استقلال در 1991 همکاری با ناتو را آغاز کرده بود و شریکی فعال در شورای همکاری آتلانتیک شمالی (شورای مشارکت اورو آتلانتیک) محسوب میشد و در سال 1994 بهعنوان اولین کشور CIS به طرح مشارکت برای صلح ناتو، PFP، ملحق شد. هدف این سازمان مبارزه با تهدیدهای امنیتی و حفظ صلح در کشورهای عضو ناتو است. در همین حال اکراین با امضای منشوری برای مشارکتی ویژه در 1997 همکاری خود را با ناتو گسترش داد. نیروهای پاسدار صلح اکراین در عملیاتی مشترک با نیروهای ناتو در بوسنی و هرزگوین، افغانستان و عراق شرکت کردند. همچنین حمایت اکراین از مبارزه علیه تروریسم باعث درگیری گسترده حمل و نقل هوایی نظامی اکراین برای پراکندن سربازان متحدین در افغانستان میشود. اکراین همچنین تحت نظر ناتو در حال بازبینی گسترده برای کاهش افراد نیروی نظامی خود، افزایش تحرک، افزایش کنترل جامعه مدنی بر ساختارهای دفاعی و امنیتی و پاکسازی تسلیحات و مینهای باقی مانده است. گسترش همکاری ناتو اکراین موجب ایجاد یک مرکز اسناد و اطلاعات ناتو در کیف برای تبیین نقش ناتو بعد از جنگ سرد برای مردم اکراین شده است. بهعلاوه در سال 1999 ناتو یک دفتر ارتباطات در کیف برای تسهیل مشارکت اکراین در PFP و نیز حمایت از اکراین برای اصلاحات نظامی گشود.(Snetkov, 2012: 542) در اواسط ژانویه، رئیسجمهور یوشچنکو، نخستوزیر تیموشنکو نیز سخنگوی مجلس ملی یاتسنیک، درخواست پیوستن به ناتو را به هوپ شفر دبیر کل ناتو، تسلیم کردند. در این درخواست آنان تقاضای ورود اکراین را به «برنامه عملیاتی عضویت ناتو» (MAP) مطرح کرده بودند که به هم سطح کردن ساختارهای اقتصادی، اداری، قانونگذاری، دفاعی و امنیتی با الزامات ناتو کمک میکرد. هرچند عضویت در MAPتضمینکننده عضویت در پیمان نیست، اما سابقه اینچنین رویدادی که در مورد کشورهای اروپای شرقی رخ داده است، تشویقکننده اکراین است. زیرا اعضای سابق MAP یعنی بلغارستان، لتونی، لیتوانی، رومانی، اسلواکی و اسلوونی در سال 2004 همگی به عضویت کامل ناتو درآمدند. زمان بررسی درخواست اکراین در نشست سران ناتو در بخارست رومانی در اوایل آوریل 2008 خواهد بود. اکراین امیدوار بود که تصمیم نهایی برای عضویت اکراین در ناتو تا سال 2008 اخذ شود و عضویت کامل نیز تا سال 2010 عملی شود. اما با به قدرت رسیدن یانوکویچ و مخالفتهای روسیه و مخالفتهای درونی چنین دستور کاری عملی نشد. در داخل کشور در مجلس ملی اکراین، حزب مناطق و حزب کمونیست به شدت به یوشچنکو، تیموشنکو یاتسنیک به خاطر مذاکره با ناتو بدون مشورت با پارلمان اعتراض کردند. آنان پیشنهاد برپایی یک همهپرسی برای سنجش آرای مردم درباره عضویت در ناتو را دادند. نظرسنجیهای قبلی حاکی از عدم تمایل مردم اکراین به عضویت در ناتو بود. در واقع ورکوونا رادا[2]، تحتالشعاع این دو حزب که از گسترش روابط با روسیه حمایت میکنند، قرار داشت و بر این اساس با عضویت اکراین در ناتو مخالفت میکرد. بر این اساس مداخله غرب در طول بحران 2014 اکراین در جهت حمایت از غربگرایان علیه یانوکویچ رئیس جمهور متمایل به روسیه صورت گرفت که درنهایت یانوکویچ ناگزیر از ترک کاخ ریاست جمهوری شده و به روسیه گریخت(Biersack and Shannon , 2014: 248) . در نتیجه نیروهای اجتماعی طرفدار یانوکویج که بهطور غالب روستباران نیمه شرقی اکراین و شبهجزیره کریمه را شامل میشوند، با حمایت قوی روسیه به مخالفت با غربگرایانی پرداختد که در پی متواری شدن یانوکویچ به روسیه با حمایت غرب بر کیف مسلط شده بودند. نخبگان قدرت در مسکو، گرچه به همکاری و تعامل با غرب و بهویژه با آمریکا علاقهمند هستند، ولی برای روسیه بهعنوان پهناورترین و بزرگترین کشور هستهای با منابع طبیعی و صنعت تسلیحاتی قابل توجه، حریمی امنیتی بهویژه در مرزهای اروپایی روسیه، قائلاند. سیاستی که مسکو از زمان جنگ سرد تاکنون به آن علاقهمند بوده و انتظار داشته است که همسایگان کوچک اروپایی، آن را رعایت کنند، سیاست فنلاندیزه شدن است؛ بر اساس این سیاست، کشورهای مجاور روسیه در حوزه امنیتی و سیاسی به غرب، اتحادیه اروپا و آمریکا وابسته نمیشود، ولی مراودات عادی اقتصادی خود را حفظ میکند. غرب و به ویژه آمریکا، این سیاست را نمیپذیرند و تا آنجا که بتوانند در پی تنظیم معاهدات سیاسی، اقتصادی و امنیتی بوده و حتی به دنبال تشویق و فراهم کردن شرایط کشورهای شرق اروپا برای عضویت در اتحادیه اروپا بودهاند (سریع القلم، 1396). این رهیافت، بیانگر این واقعیت است که روسها ضمن همکاریهای گسترده با اروپا و آمریکا، در پی وحدت سیاسی نیستند و میخواهند انتخابهای سیاسی و امنیتی خود را حفظ کنند. مشکل روسیه با اکراین این بود که این کشور با همکاریهای گسترده با اروپای غربی، به سمت ضدروسی شدن و دموکراتیک شدن برای حذف نیروهای طرفدار روسیه سوق پیدا کرده بود و بر اساس توافق استقلال اکراین با روسیه پس از فروپاشی شوروی، این تحولات، به معنای نقض آن توافق بود. برای اطمینان از اینکه اکراین در مدار غربی قرار نمیگیرد و امنیت ملی روسیه خدشهدار نمیشود، مسکو، کریمه را به خاک روسیه الحاق کرد و از این طریق، مانع پیشروی امنیتی، اقتصادی و سیاسی آمریکا و اتحادیه اروپا به حریم امنیت ملی روسیه شد (Blank, 2012: 13). «دهه ازدسترفته»، به نیکی برازنده دوران اقتدار بوریس یلستین و اشتباه تاریخی غرب است. این فرصت، با توجه به حاکمیت نخبگان غربگرا در مسکو، وجود داشت که این کشور بهطور کامل و برای همیشه در جامعه بزرگ اروپایی جذب گردد. اما این لحظه تاریخی که بعد از قرنها تعارض درون قارهای، امکان تجلی یافت، بهراحتی نادیده انگاشته شد. در مقطعی که نخبگان مستقر در مسکو در تلاش متقاعد کردن تودهها برای پذیرش ارزشها و الگوهای بخش غربی اروپا بودند، غرب به رهبری آمریکا در مسیری گام برداشت که در تعارض کامل با این گرایش بود. بیل کلینتون محوریت سیاست خارجی آمریکا را بر پایه خطمشی گسترش به شرق پیمان آتلانتیک شمالی قرار داد. اتحادیه اروپا برای تسریع ورود کشورهای شرق و مرکز اروپا به بدنه اتحادیه با تسامح فراوان به فرایند یکپارچگی اقتصادی این منطقه نظر دوخت (دهشیار، 1393؛ 167). *غرب قبل از اینکه یکپارچگی اقتصادی و نظامی روسیه را در اروپا اولویت ببخشد به تشدید حس نا امنی تاریخی روسها از طریق الحاق اقتصادی و نظامی جغرافیایی پرداخت که روسها در طول تاریخ، آن را بخشی از امپراطوری خود منظور کردهاند. این احساس ناامنی تاریخی که به دنبال سقوط شوروی میبایستی در اولویت اضمحلال به وسیله غرب قرار گیرد به جهت ارزیابیهای غلط رهبران غربی در کمتر از یک دهه بنیان محوری و حیاتبخش سیاست خارجی «قوم محور» روسیه گشت. رهبران غرب این فرصت را برای مردم روسیه پرخطر ساختند که نگاه ژئوپلیتیک به سیاست خارجی را به مانند دیگر شهروندان قاره بیمعنی بیایند ((Baev, 2009: 58-63. مسکو در پی این است که اکراین در هیچ اتحاد نظامیای قرار نگیرد، ناتو در شرق اروپا گسترش پیدا نکند و آمریکا خواستههای مشروع امنیت ملی روسیه را به رسمیت بشناسد. 3.4. ترکیه ترکیه و روسیه در طول تاریخ، روابط پرفرازونشیبی داشتهاند، در عصر امپراتوری عثمانی، در روابط دو طرف دورههایی از جنگهای متناوب را از میانه قرن شانزدهم تا اواخر قرن نوزدهم رخ داده است. پس از تأسیس ترکیه جدید، اولین توافق دوجانبه بین ترکیه و روسیه در سال 1925 محقق شد که بر بیطرفی، عدم تعرض و همکاری متقابل تأکید داشت. روسیه تزاری و پس از آن شوروی با حساسیتی ویژه به کنترل تنگههای بسفر و داردانل مینگریستند، در واقع این آبراهه در محاسبات روسیه تزاری و شوروی برای دسترسی به جهان بیرونی و ایفای نقش یک قدرت بزرگ و یک ابرقدرت جهانی اهمیتی حیاتی داشت. بر این اساس از پایان جنگ جهانی دوم شوروی درصدد نفوذ در ترکیه برآمد که با واکنش قوی ایالاتمتحده در چهارچوب دکترین ترومن و عضویت ترکیه در پیمان ناتو در 1952 مواجه شد که این کشور را در رویارویی با شوروی در ذیل حمایتهای قوی امنیتی غرب قرار میداد (Van Evera, 1999: 262-263). در دوره جنگ سرد حوزه وسیع دریای سیاه تحت کنترل شوروی قرار داشت و ترکیه قادر به ایفای نقشی معنادار در این حوزه نبود. پس از فروپاشی شوروی، محیط ژئوپلیتیکی حوزه دریای سیاه دگرگون شد و ترکیه در تکاپوی ایفای نقشی منطقهای در جهت تأمین منافع ملی خود در این حوزه برآمد. در طول دهه 1990، ترکیه از پیوندهای اتنیکی برای گسترش نفوذ در جمهوریهای قومی و مذهبی در آسیای مرکزی و قفقاز استفاده میکرد. پیوندهای ترکیه با شورشیان چچن نیز بر این اساس پیگیری میشد که سبب تنش در روابط دو دولت میشد، روسیه نیز با اتخاذ سیاستهای مقابلهجویانه از حزب کارگران کردستان ترکیه حمایت میکرد، تا از این طریق ترکیه را وادر به قطع حمایت از شورشیان چچن نماید. دو دولت همچنین در کشمکش آذربایجان و ارمنستان مواضع متفاوتی داشتند و روسیه در جهت اعمال فشار بر ترکیه علاوه بر ﻣﺴﺄله کردها سعی مینمود که از مناقشه قبرس و نفوذ خود در سوریه و ﻣﺴﺄله خاورمیانه بهرهبرداری کند (Tumanov, 2011: 123-124). پس از دهه 1990، بهویژه در پی حادثه یازده سپتامبر و در ادامه آن افزایش عدم قطعیت در روابط ترکیه و ایالاتمتحده، بهطورکلی روابط دو دولت رو به گسترش بوده است. دو دولت در طول دهه 1990، به یکدیگر به مثابه رقبای منطقهای در حوزه وسیع دریای سیاه مینگریستند. اما در طول دهه اول قرن بیستم، دو دولت بر اهمیت همکاریهای مشترک برای افزایش منافع ملیشان تأکید بیشتری کردهاند. به عبارتی ترکیه به این باور رسیده است که از طریق همکاری با روسیه قادر خواهد بود نقش یک بازیگر مؤثرتر منطقهای را بازی کند (Talbott, 2003: 256). در این راستا ترکیه روابط تجاری و اقتصادیش را با روسیه گسترش داده است و در بخشهای ساختمان و توریسم، انرژی و تسهیل رفت و آمد شهروندان دو دولت همکاریهای چشمگیری را توسعه دادهاند و بهرغم همکاریهای چشمگیری که ترکیه با اتحادیه اروپا دارد سعی نموده است که در تنشهای بین طرفین مواضع و نقشی متوازن ایفا کند و از این طریق جایگاه منطقهای خود را تقویت نماید. در این راستا، ترکیه در طول بحران گرجستان در سال 2008 که روسیه در حمایت از جداییطلبان اوستیا و آبخازیا علیه گرجستان به زور متوسل شد، با مواضع سختگیرانهتر غرب علیه روسیه همکاری نکرد و مواضع نرمتری نسبت روسیه اتخاذ کرد (Sussman and Sascha, 2008: 90-92). در واقع پس از دهه 1990، شاید بتوان اینگونه نتیجهگیری کرد که کشمکش آذربایجان و ارمنستان، تنها کشمکش منطقهای بوده است که در حوزه وسیع دریای سیاه، ترکیه در آن قویاً از یک طرف جانبداری کرده است. آنکارا میداند که برای تبدیلشدن به کشوری مرکزی در منطقه به تعریف ساز و کارهای همکاری با مسکو نیاز دارد؛ زیرا حزب حاکم عدالت و توسعه به این نتیجه رسیده است که بدون همکاری با کرملین هرگونه ناامنی و بیثباتی در منطقهای که امنیت نیز مانند قومیت در آن چندتکه است، باعث شکست در سرمایهگذاریها، طرحهای سیاسی و نظامی و هرگونه فعالیت خاص در حوزه انرژی خواهد شد؛ از این رو میکوشد تا به شیوههای گوناگون امنیت و صلح و ثبات را از طریق سازوکارهای مختلف دوجانبه یا چندجانبه در منطقه با همکاری روسیه برقرار سازد؛ از طرفی روسیه از پایان دهه 1990، سیاست خارجی خود را نسبت به غرب بازبینی کرده (بهرامی مقدم و ستوده، 1393: 24-25) و بر این اساس گسترش همکاریهای سیاسی و اقتصادی با ترکیه در جهت سیاست خارجی جدید روسیه قرار گرفته است. این تحول در سیاست خارجی روسیه با افزایش تردیدهای ترکیه در خصوص پذیرش عضویت این دولت در اتحادیه اروپا و آینده پیوندهایش با ایالات متحده همزمان شده است. روسیه بر این باور است که به ویژه در طول دهه 1990، سیاستهای همکاری جویانهای را نسبت به غرب در پیشگرفته است اما پاسخ غرب به مواضع همکاریجویانه روسیه متناسب نبوده است و بر این اساس درصدد بازبینی روابطش با غرب برآمده است. لاوروف وزیر امورخارجه روسیه در این خصوص اعلان داشته است که طی ربع قرن گذشته با شرکا در اروپا - آتلانتیک در مورد راهاندازی روابط راهبردی صحبت کرده و ساختارهای مشترکی تأسیس کردهایم و بیانیههای سیاسی برای ایجاد فضای واحد امنیت و ثبات امضا کردیم که باید به این امر کمک میکردند. "ولی شرکای غربی همزمان دستور کار خود را پیش میبردند، در بسیاری موارد منافع روسیه را نادیده میگرفتند، مشغول گسترش ناتو بودند، درمجموع برای پیش راندن فضای ژئوپلیتیک تحت کنترل خود تا نزدیکی مرزهای روسیه تلاش کردند و آنچه در اوکراین رخ داد نقطه اوج خطمشی بازدارندگی غرب نسبت به روسیه طی سالیان طولانی بود و صدها سال است غرب عادت کرده روسیه را خودی تلقی نکند، هرچند روسیه حداقل طی سیصد سال گذشته بخش لاینفک فرهنگ و سیاست اروپا بوده است. لاورف در ادامه اذعان داشته است که روسیه هرگز به الگوی روابط دهه 1990 با غرب باز نخواهد گشت که در پاسخ همکاری با غرب شاهد گسترش نفوذ غرب تا مجاورت مرزهای خود باشد (Campante, 2012: 167). در واقع پس از بحران اکراین، روسیه در جستجوی بدیلی برای ترانزیت صادرات گاز طبیعی به اروپا به همکاری با ترکیه روی آورد و از طرفی ترکیه نیز عملگرایانه از ایده روسیه در این زمینه استقبال کرد. در طول دهه گذشته بحران مالی بینالمللی 2008، بحران اکراین و روابط غرب و روسیه و بحران سوریه به صورت مقطعی بر روابط و مناسبات ترکیه و روسیه تأثیر گذاشته است، اما منافع دو دولت در زمینههای اقتصادی و سیاسی بیش از آن است که در اثر چنین بحرانهایی همکاریهای دوجانبه دو دولت بهویژه در زمینههای اقتصادی خاتمه یابد. بهطورکلی در طول دو دهه گذشته همکاریهای اقتصادی دو دولت روندی رو به رشد داشته است و حجم تجارت دوجانبهشان از 21 میلیارد دلار در سال 2006 به 32 میلیارد دلار در سال 2013 افزایش پیداکرده است (Cheterian, 2016: 160). این مبادلات متأثر از تنشهای سیاسی که پس از ساقط نمودن یک جنگنده روسیه توسط ترکیه در آسمان سوریه، در 24 نوامبر 2015، رو به کاهش گذاشت بهطوریکه حجم تجارت دوجانبه دو دولت در سال 2015 با 24 میلیارد دلار کمتر از حجم تجارت دو دولت در سال 2013 بوده است (Ivan, 2016: 89). اما در پی عادیسازی مجدد روابط دو دولت در ژوئن 2016، دگرباره همکاریهای اقتصادی روسیه و ترکیه رو به رشد گذاشته است بهطوریکه در طول چهارماهه اول سال 2017، صادرات ترکیه به روسیه 30 درصد رشد داشته واردات ترکیه از روسیه نیز 15 درصد افزایش یافته است. بهطورکلی در سال 2015، 4 درصد تجارت خارجی روسیه به ترکیه تخصیص یافته و 7 درصد تجارت خارجی ترکیه نیز با روسیه انجام شده است. دو دولت برنامه بلندپروازنهای برای ارتقا همکاریهای اقتصادی و افزایش مبادلات تجاری تا 100 میلیارد دلار را در طول چند سال آینده مطرح کرده و مورد توافق قرار دادهاند(World Report, 2015, 15-16) . گسترش همکاریهای روسیه با ترکیه در طول دهه گذشته متأثر از دگرگونی رویههای سیاست خارجی روسیه درنتیجه تعامل با غرب به ویژه در طول دهه 1990، است که پوتین از آن به مثابه دهه ازدسترفته یاد میکند. یکی از محدودیتهای اصلی گسترش روابط بین ترکیه و روسیه مسائل ژئوپلیتیکی است. این دو کشور حدود دو قرن در قفقاز مرز مشترک داشتهاند و برای تسلط بر دریای سیاه مبارزه میکردهاند. در نوامبر سال 2005 رئیسجمهور روسیه در دیدار کاری به شهر تامسون جایی که افتتاح خط لوله انتقال گاز «ترانس دریای سیاه»، جریان آبی صورت گرفت، سفر نمود. در سال 2007 پوتین در اجلاس سر آن همکاریهای اقتصادی دریای سیاه در استانبول شرکت کرد (کرمی، 1390: 63-62). ترکیه در جنگ سرد متحد اجتنابناپذیر غرب و آمریکا بود و سیاست خارجی آن بهجای تحقق منافع خود، مستقیماً در راستای تحقق نیازهای غرب و ناتو تدوین میشد. در این دوره ترکیه محکوم به اجرای نقشه طراحیشده بلوک غرب بود و استقلال عمل چندانی در سیاست خارجی نداشت؛ اما در دوره پساشوروی، ترکیه به جای اجرای تصمیمات دیگران به بازیگری تصمیمساز تبدیل شد. بهویژه در بحران یوگسلاوی، ترکیه در اقدامات احتیاطی لازم و قراردادن موضوع در دستور کار برنامه سازمان ملل کاملاً تأثیرگذار بود. بنابراین اقداماتی از قبیل استقلال عمل سیاست خارجی ترکیه، ایفای نقش فعال در جهان مطابق با نیازها و منافع و ایفای نقش مؤثر در سازمان همکاری اقتصادی دریای سیاه موفقیتهای بزرگ سیاست خارجی ترکیه در دوره پساشوروی هستند. ترکیه بهعنوان مؤسس سازمان همکاری اقتصادی دریای سیاه به بقیه جهان پیام فرستاد که از منافعش بهعنوان دولتی میانجی در منطقه آگاهی یافته و تصمیم به آزادی عمل و تحقق خواستههای سیاست خارجیاش دارد (فرجی، 1394: 149). عدم حمایت ترکیه از پیوستن اکراین و گرجستان به ناتو نزدیکی سیاست ترکیه به خواستههای روسیه در این مورد مهم ارزیابی میشود. هرچند ترکیه عضو ناتو است؛ اما روابط نظامی ترکیه و روسیه تا اواسط سال 2015 در حال گسترش بوده و همکاری صنایع دفاعی و تکنولوژیک نظامی دوجانبه وارد مرحله جدیدی شد؛ چنانکه آدمیرال ولادمیر ویوتسکی فرمانده ناوگان دریایی روسیه در سفر 2012 خود به ترکیه تأکید کرد که همکاری نظامی و تسلیحاتی دوجانبه گسترش خواهد یافت. مقامات نظامی ترکیه و روسیه درباره همکاری نیروی دریایی دو کشور و اجرای فعالیت و عملیات مشترک در دریای سیاه توافق حاصل کردهاند. در سال 2012 شرکت روسی آبارون اکسپورت روسیه، مناقصه تولید سیستم موشکی ضدتانک ترکیه را برنده شد و ساخت و فروش آن را بر عهده گرفت (شفیعی و روحی، 1394: 35-34). در عین حال روابط میان ترکیه و روسیه در سالهای اخیر دارای نوساناتی نیز بوده است. از طرف دیگر سیاست خارجی ترکیه در ارتباط با آمریکا نیز در حوزههای تقابل با روسیه و حوزههای تحت نفوذ خود بهویژه در دریای سیاه دوگانه بوده است. ترکیه از طرفی در ادامه سیاستهای آمریکا و ضد روسیه در قفقاز جنوبی، ارائه مسیرهای انتقال نفت از این منطقه را به صورت جدی پیگیری میکند، و از طرفی تقویت جنبش استقلالطلبی چچن را علیه روسیه هدف قرار داده است. در مقابل در رویارویی با جنبش کردها در داخل، روسیه را به دخالت در امور داخلی خود و بهرهگیری از شورش اکراد متهم کرده است. درعینحال ترکیه در مرزهای جنوبی روسیه میکوشد با تقویت نفوذ خود در آذربایجان، نفوذ روسیه را در این منطقه محدود سازد. به این ترتیب در امتداد افزایش اختلافات روسیه و آمریکا در مناطق پیرامونی روسیه، نقش ترکیه از اهمیت بالایی برخوردار است (کولایی و گودرزی، 1394: 54-53). در عین حال مقامات ترکیه در دیدار با مقامات روس تأکید دارند که باوجود گروه همکاری دریایی در دریای سیاه برای حفظ امنیت منطقه، حضور آمریکاییها در دریای سیاه ضرورتی ندارد. ترکیه با وجود آنکه از اعضای ناتو است، میل دارد واشنگتن را از این منطقه دور نگه دارد و موقعیت خود را بهعنوان قدرتی منطقهای در مدیترانه و دریای سیاه حفظ کند. دوگانگی مواضع آنکارا از آنجا است که ترکیه از طرفی حوزه نفوذ سنتی خود را از سوی آمریکا در حال تهدید میبیند و از سوی دیگر هیچ نشانهای از پیوستن به اتحادیه اروپا در آینده نزدیک نمیبیند (Vasiliev, 2010). بهطورکلی، منطقه دریای سیاه، در حوزه امنیتی از جایگاه ویژهای در سیاست خارجی روسیه برخوردار است، تا جایی که روسیه یکی از محورهای اصلی تقابل امنیتی خویش با غرب و ناتو را از منظر رقابت در حوزه دریای سیاه میبیند. در همین راستا، نزدیکی روسیه به کشورهای دریایی سیاه، از دیدگاه روسیه میتواند باعث کاهش نفوذ غرب در حوزههای امنیتی خویش باشد، و همچنین یک سد محکم در مقابل گسترش ناتو به حوزه شرق محسوب شود. درواقع، به نظر میرسد که روسیه منافع امنیتی خویش را به شکل اساسی به روندهای سیاسی در حوزه دریایی سیاه پیوند زده است و انقلابهای رنگی که از دهه اول قرن بیست و یکم باعث دور شدن کشورهای دوست از روسیه شد، این نقش و برداشت تهدیدآمیز از غرب را برجستهتر نموده است و روسیه از سیاستهای همکاریجویانه در سالهای اولیه دهه 1990، نسبت به گسترش هژمونی تحت رهبری ایالات متحده به سیاستهای مقابله جویانهتری برای حفاظت از نفوذ خود در حوزه دریای سیاه به عنوان یک محیط پیرامونی امنیتی روی آورده است. نتیجه گیری شوروی که در عصر جنگ سرد به بزرگترین چالش ژئوپولیتیکی برای هژمونی تحت رهبری ایالات متحده در جهان تبدیل شده بود در اواخر دهه 1980، تحت رهبری گورباچف ایده همکاری با غرب را مطرح کرد، پس از فروپاشی شوروی و استقلال دولتهای آسیای میانه و قفقاز و رهایی دولتهای اروپای شرقی از سلطه شوروی، نفوذ غرب با نقش تعیین کننده ایالات متحده در حوزههای پیشین تحت نفوذ شوروی رو به گسترش گذاشت، گسترش اتحادیه اروپا و ناتو به شرق تا اوایل قرن بیست و یکم به گسترش دامنه هژمونی غرب به پیرامون امنیتی روسیه در مجاورت مرزهای غربی و حوزه دریای سیاه انجامید، در آغاز دهه 1990، رهبری جدید روسیه، بوریس یلتسین در ادامه ایده گورباچف در خصوص خانه مشترک اروپایی به وضوح از تعهد روسیه به هژمونی غرب سخن گفت و نقش روسیه را به عنوان بخشی از نظام هژمونیک غربی تحت رهبری ایالات متحده تعریف کرد که در چنین نظام هژمونیکی مسکو به عنوان یک قدرت بزرگ نقشی برجسته ایفا کند، اما پیش روی و گسترش نفوذ غرب به حوزه دریای سیاه و دیگر حوزههای نفوذ و سلطه سابق شوروی تا اواخر نیمه اول دهه 1990، حساسیتهای امنیتی روسیه را در محیط پیرامونیاش تشدید کرده و در نتیجه روسیه به بازتعریف سیاست خود در حوزه دریای سیاه در تعامل با غرب و در رﺃس آن نفوذ ایالات متحده پرداخت که بهویژه در شکل عضویت و گسترش همکاری های دولتهای این منطقه با اتحادیه اروپا و ناتو تجلی مییافت، در نتیجه روسیه از میانه دهه 1990، همکاری با غرب را در این حوزه به کشمکشی بر سر نفوذ تغیر داد، کشمکشی که در طول یک دهه گذشته در خصوص نفوذ بر رفتار دولتهای دریای سیاه به چالشی مقابلهجویانه با نفوذ غرب تحت رهبری ایالات متحده تبدیل شده است. به گونهای که روسیه نه تنها خود را از تعهد به همکاری با هژمونی تحت رهبری ایالات متحده در این منطقه رها کرده است بلکه فراتر از آن به صورت چالشی برای نفوذ غرب در این منطقه پدیدار شده است، چالشی که نمود آن را در مناقشه استقرار سیستم دفاع موشکی ناتو در اروپای شرقی و بحرانهای 2008 گرجستان و 2014 اوکراین و تحول مناسبات روسیه و ترکیه در طول سالهای اخیر برجسته شده است.
منابع: - برژینسکی، زبیگنیو. (1392). پس از سقوط: بازیگران قدرت و سیاست صحنه شطرنج جهان. ترجمه امیرحسین توکلی. تهران: نشر سبزان. - ونت، الکساندر. (1384). نظریه اجتماعی سیاست بینالملل. ترجمه حمیرا مشیرزاده. تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی. - پریماکوف، یوگنی. (1391). دنیا بدون روسیه. ] بیجا[: ایراس. - مشیرزاده، حمیرا. (1385). تحول در نظریههای روابط بینالملل. تهران: انتشارات سمت. - تیزتک، علی. (1388). «راهبرد امنیت ملی فدراسیون روسیه تا سال 2020». فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز. دوره یازدهم، شماره 66، صص. 218-191. - دهشیار، حسین. (1393). «سیاست خارجی روسیه در قبال اکراین: گریزناپذیری بحران». فصلنامه روابط خارجی. دوره ششم، شماره اول، صص.121- 83. - دهشیار، حسین. (1393). ریشه های رویارویی روسیه و آمریکا در بحران اوکراین. فصلنامه سیاست جهانی. دوره سوم، شماره سوم، صص.190-161. - زهرانی، مصطفی و تیمور فرجی لوحهسرا. (1393). «منابع بینالمللی راهبرد امنیت ملی 2020 فدراسیون روسیه». فصلنامه آسیای مرکزی و قفقاز. دوره بیستم، شماره 85، صص. 95-6. - شاپوری، مهدی. (1393). «بحران اکراین و کارکردهای آن برای امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران». پژوهشنامه دفاع مقدس. دوره سوم، شماره 9. - کولایی، الهه و مهناز گودرزی. (1394). «تأثیر تحولات روابط ارمنستان و ترکیه بر روابط ارمنستان و ایران». فصلنامه ژئوپلیتیک. دوره یازدهم. شماره 1، صص.70-38. - کرمی، جهانگیر. (1390). «معامله بزرگ در روابط روسیه و آمریکا دوره مدودیف و اوباما». فصلنامه مطالعات جهان. دوره اول، شماره1، صص.100-71. - واعظی، محمود. (1384). «الگوی رفتاری آمریکا و روسیه در فرایند سیاسی اوراسیا». فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز. دوره سیزدهم، شماره 49. - نوری، علیرضا. (1389). «چیستی اندیشه «قدرت بزرگ» در سیاست خارجی روسیه». فصلنامه آسیای مرکزی و قفقاز. دوره شانزدهم، شماره 71، صص.162-133. - سریع القلم، محمود. (1396). «نظام بینالملل و ژئوپولیتیک جدید خاورمیانه. قابل دسترس در سایت دیپلماسی ایرانی. - مرادی، آیتاله (مترجم). (1386). «بلغارستان، پایگاههای آمریکا و ژئوپلیتیک دریای سیاه». قابل دسترس در سایت ایراس.
- Aslund, Anders and Andrew Kuchins. (2009). The Russia Balance Sheet. Washington, DC: Peterson Institute for International Economics. - Burchill, Scott [et al]. (2005). Theories of International Relations, Palgrave, Macmillan. - Talbott, Strobe. (2003). - The Russia Hand a Memoir of Presidential Diplomacy. New York: Random House. - Van Evera, Stephen. (1999). Causes of war: Power and the roots of conflict. [s.l.]. Cornell University Press. - Wheatley, Jonathan. (2005). Georgia from National Awakening to Rose Revolution: Delayed Transition in the Former Soviet Union. [s.l.], Routledge. - Ambrosio, Thomas. (2007). “Insulating Russia from a colour revolution: How the Kremlin resists regional democratic trends”. Democratisation. Vol.14 (2), Pp. 232-252. - Bacon, Edwin. (2012). “Public political narratives: developing a neglected source through the exploratory case of Russia in the Putin-Medvedev era”. Political Studies, Vol. 60(4). Pp. 768-786. - Biersack, John and Shannon O’Lear. (2014). “The Geopolitics of Russia's Annexation of Crimea: Narratives, Identity, Silences, and Energy”. Eurasian Geography and Economics. Vol.55 (3), Pp. 247-69. - Campante, Filipe R. and Davin Chor. (2012). “Why was the Arab world poised for revolution? Schooling, economic opportunities, and the Arab Spring”. The Journal of Economic Perspectives. Vol.26 (2). Pp. 167-187. - Cheterian, Vicken. (2008). “The August 2008 War In Georgia: From Ethnic Conflict to Border Wars”. Central Asian Survey. Vol.28 (2), Pp. 155-170. - Hopf, Ted, (1998). “The Promise of constructivism inInternational Relations Theory”. International Security. Vol. 23(1). - Snetkov, Aglaya. (2012). “When the internal and external collide: a social constructivist reading of Russia's security policy”. Europe-Asia Studies. Vo. 64(3). - Sussman, Gerald, and Sascha Krader. (2008). “Template revolutions: Marketing US regime change in Eastern Europe”. Westminster Papers in Communication and Culture. Vol. 5(3). - Zvi, Magen and Olena, Bagno-Moldavsky. (2011). “New Directions in Russia’s Foreign Policy: Implications for the Middle East”. Strategic Assessment, Vol. 13(4), pp.73-84. - Callahan, Thomas. (2015). “Russia's Legislature, Prosecutors Tighten the Screws on Online Expression”. Available at: https://rightswireblog.org/category/summer-fellows-program/. - Schmemann, Alexander and Cory Welt. (2012). “Dividing Lines in Russian Politics and Foreign Policy”. available at: www.ponarseurasia.org/.../dividing-lines-russian-politics-and-foreign-policy. (Accessed on: 02/11/2014). - Security Council - Veto List. (2016). Dag Hammarskjöld Library. available at: http://research.un.org/en/docs/sc/quick. - Vasiliev, Alexander. (2010). “the Black Sea Region in Turkish Foreign Policy Strategy: Russia & Turkey on the Black Sea”. available at: https://carnegieendowment.org/2010/10/25/black-sea-region-in-turkish-foreign-policy-strategy-russia-and-turkey-on-black-sea-event-3160 - World Report 2015: Russia. Human Rights Watch. (2015). available at: www.hrw.org/world-report/2015/country-chapters /russia. [1] نویسنده مسئول Email: arsalangh@yahoo.com فصلنامه مطالعات روابط بین الملل، سال یازدهم، شماره 42، تابستان 1397، صص.157-184. [2] مجلس ملی اکراین | ||
مراجع | ||
منابع: - برژینسکی، زبیگنیو. (1392). پس از سقوط: بازیگران قدرت و سیاست صحنه شطرنج جهان. ترجمه امیرحسین توکلی. تهران: نشر سبزان. - ونت، الکساندر. (1384). نظریه اجتماعی سیاست بینالملل. ترجمه حمیرا مشیرزاده. تهران: دفتر مطالعات سیاسی و بینالمللی. - پریماکوف، یوگنی. (1391). دنیا بدون روسیه. ] بیجا[: ایراس. - مشیرزاده، حمیرا. (1385). تحول در نظریههای روابط بینالملل. تهران: انتشارات سمت. - تیزتک، علی. (1388). «راهبرد امنیت ملی فدراسیون روسیه تا سال 2020». فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز. دوره یازدهم، شماره 66، صص. 218-191. - دهشیار، حسین. (1393). «سیاست خارجی روسیه در قبال اکراین: گریزناپذیری بحران». فصلنامه روابط خارجی. دوره ششم، شماره اول، صص.121- 83. - دهشیار، حسین. (1393). ریشه های رویارویی روسیه و آمریکا در بحران اوکراین. فصلنامه سیاست جهانی. دوره سوم، شماره سوم، صص.190-161. - زهرانی، مصطفی و تیمور فرجی لوحهسرا. (1393). «منابع بینالمللی راهبرد امنیت ملی 2020 فدراسیون روسیه». فصلنامه آسیای مرکزی و قفقاز. دوره بیستم، شماره 85، صص. 95-6. - شاپوری، مهدی. (1393). «بحران اکراین و کارکردهای آن برای امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران». پژوهشنامه دفاع مقدس. دوره سوم، شماره 9. - کولایی، الهه و مهناز گودرزی. (1394). «تأثیر تحولات روابط ارمنستان و ترکیه بر روابط ارمنستان و ایران». فصلنامه ژئوپلیتیک. دوره یازدهم. شماره 1، صص.70-38. - کرمی، جهانگیر. (1390). «معامله بزرگ در روابط روسیه و آمریکا دوره مدودیف و اوباما». فصلنامه مطالعات جهان. دوره اول، شماره1، صص.100-71. - واعظی، محمود. (1384). «الگوی رفتاری آمریکا و روسیه در فرایند سیاسی اوراسیا». فصلنامه مطالعات آسیای مرکزی و قفقاز. دوره سیزدهم، شماره 49. - نوری، علیرضا. (1389). «چیستی اندیشه «قدرت بزرگ» در سیاست خارجی روسیه». فصلنامه آسیای مرکزی و قفقاز. دوره شانزدهم، شماره 71، صص.162-133. - سریع القلم، محمود. (1396). «نظام بینالملل و ژئوپولیتیک جدید خاورمیانه. قابل دسترس در سایت دیپلماسی ایرانی. - مرادی، آیتاله (مترجم). (1386). «بلغارستان، پایگاههای آمریکا و ژئوپلیتیک دریای سیاه». قابل دسترس در سایت ایراس.
- Aslund, Anders and Andrew Kuchins. (2009). The Russia Balance Sheet. Washington, DC: Peterson Institute for International Economics. - Burchill, Scott [et al]. (2005). Theories of International Relations, Palgrave, Macmillan. - Talbott, Strobe. (2003). - The Russia Hand a Memoir of Presidential Diplomacy. New York: Random House. - Van Evera, Stephen. (1999). Causes of war: Power and the roots of conflict. [s.l.]. Cornell University Press. - Wheatley, Jonathan. (2005). Georgia from National Awakening to Rose Revolution: Delayed Transition in the Former Soviet Union. [s.l.], Routledge. - Ambrosio, Thomas. (2007). “Insulating Russia from a colour revolution: How the Kremlin resists regional democratic trends”. Democratisation. Vol.14 (2), Pp. 232-252. - Bacon, Edwin. (2012). “Public political narratives: developing a neglected source through the exploratory case of Russia in the Putin-Medvedev era”. Political Studies, Vol. 60(4). Pp. 768-786. - Biersack, John and Shannon O’Lear. (2014). “The Geopolitics of Russia's Annexation of Crimea: Narratives, Identity, Silences, and Energy”. Eurasian Geography and Economics. Vol.55 (3), Pp. 247-69. - Campante, Filipe R. and Davin Chor. (2012). “Why was the Arab world poised for revolution? Schooling, economic opportunities, and the Arab Spring”. The Journal of Economic Perspectives. Vol.26 (2). Pp. 167-187. - Cheterian, Vicken. (2008). “The August 2008 War In Georgia: From Ethnic Conflict to Border Wars”. Central Asian Survey. Vol.28 (2), Pp. 155-170. - Hopf, Ted, (1998). “The Promise of constructivism inInternational Relations Theory”. International Security. Vol. 23(1). - Snetkov, Aglaya. (2012). “When the internal and external collide: a social constructivist reading of Russia's security policy”. Europe-Asia Studies. Vo. 64(3). - Sussman, Gerald, and Sascha Krader. (2008). “Template revolutions: Marketing US regime change in Eastern Europe”. Westminster Papers in Communication and Culture. Vol. 5(3). - Zvi, Magen and Olena, Bagno-Moldavsky. (2011). “New Directions in Russia’s Foreign Policy: Implications for the Middle East”. Strategic Assessment, Vol. 13(4), pp.73-84. - Callahan, Thomas. (2015). “Russia's Legislature, Prosecutors Tighten the Screws on Online Expression”. Available at: https://rightswireblog.org/category/summer-fellows-program/. - Schmemann, Alexander and Cory Welt. (2012). “Dividing Lines in Russian Politics and Foreign Policy”. available at: www.ponarseurasia.org/.../dividing-lines-russian-politics-and-foreign-policy. (Accessed on: 02/11/2014). - Security Council - Veto List. (2016). Dag Hammarskjöld Library. available at: http://research.un.org/en/docs/sc/quick. - Vasiliev, Alexander. (2010). “the Black Sea Region in Turkish Foreign Policy Strategy: Russia & Turkey on the Black Sea”. available at: https://carnegieendowment.org/2010/10/25/black-sea-region-in-turkish-foreign-policy-strategy-russia-and-turkey-on-black-sea-event-3160 - World Report 2015: Russia. Human Rights Watch. (2015). available at: www.hrw.org/world-report/2015/country-chapters /russia. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 806 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 772 |