تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 10,003 |
تعداد مقالات | 83,616 |
تعداد مشاهده مقاله | 78,233,814 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 55,276,555 |
تأملّی در دیوان جلال طبیب شیرازی | ||||
مطالعات زبان و ادبیات غنایی | ||||
شناسنامه علمی شماره، دوره 1، شماره 1، دی 1390، صفحه 39-60 اصل مقاله (271.92 K) | ||||
نویسنده | ||||
مسیح بهرامیان | ||||
چکیده | ||||
چکیده از آنجا که در شعر حافظ اثر سرودههای دیگر شاعران قابل ملاحظه است، بدین توضیح که خواجة بزرگوار مضامین و معانی شعر دیگر شاعران را با هنرمندی و تسلّطی بینظیر آنگونه که سزاوار بوده در شعر خود به کار گرفته و به شایستگی ادا کرده و به منظور بررسی سرچشمههای سخن حافظ و ارائة سلطة بلامعارض او در سخنوری توجه به این منابع و مقایسة آنها با سخن خواجه برخی و بهری از توانایی خواجه را در سخنوری مینماید. نگارنده بر آن شد که شعر جلال را از این زاویه و تأثیری که او از سعدی پذیرفته و تأملات دیگر نیز بررسی کند. در این زمینه نیاز به نسخهای منقح بود که خوشبختانه پژوهنده ارجمند آقای پورجوادی اخیراً براساس نسخهای نه چندان خوانا که در حاشیة دیوان دیگری بوده و با اهتمام تمام در مراجعه به مآخذ دیگر به تصحیح و چاپ دیوان او همّت گماردند و این امکان حاصل آمد. آنچه عرضه میشود حاصل تأملی است بر این دیوان که به نظر صاحب نظران میرسد باشد که در صورت مقرون بودن این تأملاّت به صواب، در آینده منظور نظر استاد قرار گیرد. | ||||
کلیدواژهها | ||||
غزل؛ جلال طبیب شیرازی؛ حافظ؛ سعدی | ||||
شناسنامه علمی شماره | ||||
مقدمهجلال طبیب شیرازی از شاعران قرن هشتم هجری است که همزمان با حافظ علاوه بر اشتغال به طب به شاعری نیز پرداخته و شهرت یافته است و تنی چند از ممدوحان حافظ را مدح گفته است. از او در مآخذی چند نظیر تذکرة الشعرای دولتشاه (دولتشاه، 1382: 298) و سفینۀ خوشگو(خوشگو، 1389: 167) و عرفات العاشقین و عرصات العارفین (تقیالدین محمد، 1388: 959) سخن رفته و نمونههایی از شعر او نقل شده است. به دلالت آنچه در این مآخذ آمده و در مقدمة دیوان او مذکور افتاده نخستین ممدوح او غیاث الدین کیخسرو (متوفی در حوالی 738)، (غنی، 1321: 34) پسر دوم شرفالدین شاه محمود اینجوست که جلال مثنوی «گل و نوروز» را در سال 734 به نام وی سروده است و پس از او برادر کوچکش جمالالدین شاه شیخ ابواسحاق (متولد 721 و متوفی در 758) را که در 743 حاکم شیراز شد مدح گفته است و سپس به مدح شاه شجاع (متولد 733 و متوفی 786) (همان: 321) پرداخته است. مرگ جلال به استنباط آقای پورجوادی مصحّح دیوان، اوایل دهة هشتاد رخ داده است. با عنایت به این که صاحبنظران ولادت حافظ را بین سالهای 717 تا 720 حدس زدهاند (همان: 47).و درگذشت او را سال 792 دانستهاند روشن است که در زمان نوجوانی و جوانی حافظ جلال به شاعری معروف بوده و احتمالاً حافظ سرودههای او را میدیده و میشنیده است. در این یادداشتها آنچه به احتمال به تأثیر سخن جلال بر حافظ (چه از حیث وزن و قافیه و چه از نظر مضمون و ترکیب کلمات) مربوط میشود در بند «الف» و آنچه با سخن شیخ اجل ارتباط دارد در بند «ب» و تأملات دیگر ذیل بند «ج» ذکر میشود. بند الف، تأثیرگذاری بر حافظ:1. در صفحة 85 غزل جلال با مطلع: دوش چون بشنود آن مه نالة شبگیر ما گفت مینالد دگر خسته دلی از تیر ما غزل حافظ را با همین وزن و قافیه تداعی میکند: دوش از مسجد سوی میخانه آمد پیر ما چیست یاران طریقت بعد ازین تدبیر ما (حافظ،1367 : 101) 2. در صفحة 90 بیت پنجم: دمـــی بی تـــو از جان نیاسودمی کجا تشنه سیراب گشت از سراب از حیث مضمون همان است که در شعر خواجه میبینیم: حافظ چه می نهی دل تو در خیال خوبان کی تشنه سیر گردد از لمعة سرابی (همان : 321) 3. در صفحه 94 غزلی با مطلع: تا عکس لب لعل تو در جام شراب است صوفی به خرابات مغان مست و خراب است غزل خواجه را با همین وزن و قافیه به یاد میآورد: ما را ز خیال تو چه پروای شراب است خم گو سر خودگیرکه خمخانه خراب است (همان : 101) 4. در غزل یاد شده، جلال، ترکیب «بسته نقاب بودن» را به کار برده بدین صورت: تا عکس گل روی تو در چشم من افتاد بر روی من از اشک روان بسته نقاب است و خواجه گوید: معشوق عیان میگذرد بر تو ولیکن اغیار همی بیند از آن بسته نقاب است (همان) 5. در صفحة 106، بیت دوم یعنی: در هفت پرده مردم چشم خیال، یار طرحی نهاده است که نقش خیال اوست اولاً: علامت «ء» که بر روی «ه» قرار داده شده (و گاه به منظور بیان حالت اضافه و به جای «ی» این نشانه قرار داده میشود) زاید است. ثانیاً: ترکیب «هفت پرده» در شعر خواجه، به صورت «هفت خانه» دیده میشود: بیا که پردة گلریز هفت خانة چشم کشیدهایم به تحریر کارگاه خیال (همان : 256) 6. در صفحة 111 بیت آخر یعنی: طبیب از درد من چون گشت آگاه به گوشم گفت: دردت را دوا نیست شعر خواجه بدین صورت آمده است: دی گفت طبیب از سر حسرت چو مرا دید هیهات که کار تو ز قانون شفا رفت (همان :137) 7. در صفحة 120 بیت نهم یعنی: به هر چه هست رضا ده که بر صحیفة دهر ز نقشبند ازل نقش اینچنین افتاد در شعر حافظ میخوانیم: رضا به داده بده وز جبین گره بگشای که بر من و تو در اختیار نگشاده است (همان : 114) 8. در صفحة 121 بیت هشتم آمده است: دور شد «فتنة دور قمر» از جان جلال اندر آن ماه که بر دور قمر میخندد و «فتنة دور قمر» در سخن حافظ به صورت «دولت دور قمر» درآمده است: از چنگ منش اختر بد مهر به در برد آری چه کنم «دولت دور قمری» بود (همان :210) 9. در صفحة 123 مطلع غزل چنین است: دلم حسد نبرد بر کسی که زر دارد مگر بر آن که دلارام سیمبر دارد حافظ را نیز غزلی با همین وزن و قافیه است: کسی که حسن خط دوست در نظر دارد محقّق است که او حاصل بصر دارد (همان : 154) و در بیت سوم جلال گوید: بدان میان تو دستش رسد بسان کمر هر آن کسی که به بالای خویش زر دارد و حافظ راست: بدان کمر نرسد دست هر گدا حافظ خزینهای به کف آور ز گنج قارون بیش (همان :248) 10. در صفحة 139 در بیت پنجم گوید: من آن نیم که سر از خطّ آن نگار بپیچم گرم به روز و شب او چون قلم به سر بدواند و حافظ راست: در ره او چو قلم گر به سرم باید رفت با دل زخمکش و دیدة گریان بروم (همان : 389) 11. در صفحة 143 در بیت ششم که اشاره به رسمی صوفیانه دارد گوید: این زمان انصاف قدّت میدهند وز غرامت روز و شب استادهاند و حافظ گوید: شمع اگر زان رخ خندان به زبان لافی زد پیش بالای تو شبها به غرامت برخاست (همان :107) 12. در صفحة 144 در بیت پنجم، جلال گوید: من از کجا و وصال تو از کجا هیهات میان ذرّه و خورشید چون شود پیوند؟ و حافظ راست: من گدا و تمنّای وصل او هیهات مگر به خواب ببینم جمال منظر دوست (همان :125) 13. در صفحة 150، در بیت سوم گوید: چنان موافق طبع است ضرب او بر فرق که طبع فرق ز «ضرب اصول» مینکند و ترکیب «ضرب اصول» را خواجه در ساقی نامه به کار برده است: کـــه بار غمم بر زمین دوخت پای بــه «ضرب اصولم» برآور ز جــای (همان : 383) 14. در صفحة 151 در بیت چهارم آمده است: چشم مستت در کرشمه گوش میدارد مرا چشم «مردم دار» تو مردم نوازی میکند و ترکیب ایهامساز «مردمدار» در شعر خواجه چنین است: نرگس مست نوازش کن «مردمدارش» خون عاشق به قدح گر بخورد نوشش باد (همان :148) 15. در صفحة 156 در بیت ششم گوید: از دل ویران من تــــرا چه گشاید شــــاه خراج از ده خـــــراب نبیند و حافظ در ساقینامه گوید: تو خود حافظا سر ز مستــــی متاب که سلطان نخواهد خراج از خراب 16. در صفحة 157، در بیت دوم گوید: ز ابتــــــدای ازل تا به انتهای ابد قضا به حکم مرا با تو دوستی خواهد بود اولاً: بیت جلال، بدین صورت از وزن خارج است (مجتث: مفاعلن فعلاتن مفاعل فعلات) شاید درست آن بدین صورت باشد: ز ابتــدای ازل تــا بــه انتهای ابد مرا به حکم قضا با تو دوستیها بود
ثانیاً: همین مضمون را در شعر خواجه بدین صورت میخوانیم: از دم صبــح ازل تــا آخـــر شام ابد دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود (همان : 204) 17. در صفحة 167، جلال در بیت ششم گوید: هزار حیله بکردیم و هیچ در نگرفت هزار قصه بگفتیم و هیچ از آن نشنود و حافظ گوید: هزار حیله برانگیخت حافظ از سر فکر بدان هوس که شود آن نگار رام و نشد (همان :185) 18. در صفحة 168، جلال را غزلی است با مطلع: بر بام اگر برآیی ماه از فلک برآید وز مهر ماه رویت آه از ملک برآید که وزن و ردیف، غزل خواجه را به یاد میآورد: دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا جان رسد به جانان یا خود ز تن برآید (همان :218) 19. در صفحة 175، در بیت ششم جلال گوید: چون «جامه قبا کرد» جلال از غم او گفت ای سرو قبا پوش من ای ماه کلهدار و «جامه قبا کردن» را در شعر خواجه این گونه میبینیم: چون گل از نکهت او «جامه قبا کن» حافظ وان قبا در ره آن قامت چالاک انداز (همان : 234) 20. در صفحة 176، در بیت پنجم جلال گوید: ای دل پریشــان بهــر چـــه کردی «سودای زلفش» بیرون کن از سر و حافظ گوید: دوش سودای رخش گفتم ز سر بیرون کنم گفت: کو زنجیر تا تدبیر این مجنون کنم (همان :282) 21. در صفحة 185، مطلع غزل این است: مدار مرکز حسن است روی چون سمنش محیط آب حیات است نقطة دهنش و خواجه راست: ای روی ماه منظر تو نوبهار حسن خال و خط تو مرکز حسن و مدار حسن (همان : 308) 22ـ. در صفحة 198، در غزل 117 مطلع، این است: همین بس است سعادت که در تو پیوستم به عمر خویش زمانی بَرِ تو بنشستم و حافظ را با همین وزن و قافیه غزلی است: به غیر آن که بشد دین و دانش از دستم بیا بگو که ز عشقت چه طرف بر بستم (همان :262) 23. نیز در صفحة 200، غزل 119 را با مطلع زیر دارد: بویت از باد شنیدم که فدایت بادم جان بدان بوی دلاویز تو شد از یادم و میدانیم که حافظ راست: زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم ناز بنیاد مکن تا نکَنی بنیادم (همان) نیز: فاش میگویم و از گفتة خود دلشادم بندة عشقم و از هر دو جهان آزادم (همان) 24. در صفحة 205، در غزل 124، جلال گوید: وصف خطّت نه چنان است که تصویر کنم یا به نوک قلم سر زده تحریر کنم و حافظ با همین وزن و قافیه و ردیف گوید: صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم تا به کی از غم تو نالة شبگیر کنم (همان : 281) 25. در صفحة 210، در غزل 129، جلال گوید: خبر آن یار ندارد که چنین بیخبرم ... و حافظ با همین وزن و قافیه گوید: من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم لطفها میکنی ای خاک درت تاج سرم (همان :270) 26. در صفحة 211، در غزل 130، جلال گوید: دوست گر دست دهد از سر جان برخیزم گر در آید به کنارم ز میان برخیزم و حافظ با همین وزن و قافیه و ردیف گوید: مژدة وصل تو کو کز سر جان برخیزم طایر قدسم و از دام جهان برخیزم (همان : 275) و در بیت سوم جلال گوید: گر به پیرانه سرم دست دهد دولت آن که نشینم دمکی با تو جوان برخیزم که بیت حافظ را به یاد میآورد: گرچه پیرم تو شبی تنگ در آغوشم گیر تا سحرگه ز کنار تو جوان برخیزم (همان) 27. در صفحة 237، در غزل 156، جلال گوید: گفتیَم دوش که فردا بدهم کام طبیب دیر تا میشنوم وعدة فردا از تو و حافظ راست: دوش میگفت که فردا بدهم کام دلت سببی ساز خدایا که پشیمان نشود (همان : 216) 28. در صفحة 252، در غزل 171، جلال گوید: حاجت به تیغ نیست مکن رنجه دست خویش مــا را بــود تمــام ســر تازیانهای و خواجه گوید: سمند دولت اگر چند سرکشیده رود ز همرهان به سر تازیانه یاد آرید (همان : 222) 29. در صفحة 260، در غزل 178، جلال گوید: شاد آن دلی که دارد سودای چون تو یاری کس را به دست ناید خوشتر ز تو نگاری و حافظ راست: شهریست پر حریفان وز هر طرف نگاری یاران صلای عشق است گر میکنید کاری (همان :338) 30. در صفحة 261، در غزل 179، آمده است: خط به خونم بنوشت اشک و محقّق دانم کابنمقله نکند خوشتر ازین تحریری و حافظ نیز از «محقق» که نوعی خط است ایهام تناسبی ساخته است: کسی که حسن خط دوست در نظر دارد محقّق است که او حاصل بصر دارد (همان :338)
31. در صفحة 264، در غزل 182، مطلع چنین است: متـــی ابصـــرته قلبـــی ینادی که دژمان لولیی شنگول دادی (؟) اولاً: به نظر میرسد «شنگول زادی» به جای «شنگول دادی» به صورت ترکیب وصفی مناسب مقام باشد. ثانیاً: حافظ را با همین وزن و قافیه غزلی است با مطلع: سبت سلمی بصدغیها فؤادی و روحی کلّ یومٍ لی ینادی (همان :334) ثالثاً: این غزل، در سه زبانه بودن با غزل حافظ همسان است (فارسی، عربی و شیرازی). 32. در صفحة 277، غزل 195، جلال گوید: در روی دوست بینم هر لحظهای جمالی زان روی میشود دل هر لحظهای به حالی و حافظ با همین وزن و قافیه گوید: بگرفت کار حسنت چون عشق من کمالی خوش باش زان که نبود این هر دو را زوالی (همان : 351) 33. در صفحة 279، در غزل 197، جلال گوید: اذا نزلتَ ببغداد و هی دار سلام فقل منازل سلمی علی حماک سلامی از چند وجه شعر خواجه به مطلع زیر با شعر جلال همسانی دارد: أتت روائح رند الحمی و زاد غرامی فدای خاک در دوست باد جان گرامی (همان : 354) 1. وزن، 2. قافیه، 3. ملمع بودن، 4. مصرع دوم مطلع غزل خواجه با مصرع دوم از بیت دوم غزل جلال بدین عبارت: «فدای خاک تو بادا هزار جان گرامی، 5. بیت سوم غزل جلال یعنی: اذا مررتَ بقبری و کنتُ فیه ترابا وجدتَ رائحهُ الودّ من رمیم عظامی با مضمون بیت حافظ: بعد صد سال اگر بر سر خاکم گذری سر برآرد ز گِلم رقص کنان عَظم رمیم (همان : 293) 6. نیز بیت پنجم غزل جلال یعنی: بسهم لحظک قتلی مسّرتی و حیاتی فان عینک رامٍ و ذاک عین مرامی با بیت زیر از حافظ: بضربِ سیفک قتلی حیاتنا ابدا لِانّ روحی قد طاب ان یکون فداک (همان :254) 7. و بیت ششم غزل جلال یعنی: ز آفتاب چه جویی حدیث مهر چه گویی مگر که روی چو ماهش ندیدهای به تمامی با این بیت حافظ: بَعِدتُ منک و قد صرتُ ذائبا کهلالٍ اگر چه روی چو ماهت ندیدهام به تمامی (همان :355) 34. در صفحه 289، در غزل 206، با مطلع: ای صورت مطبوعت در غایت زیبایی از بس که لطیفی تو در وصف نمیآیی
یادآور غزل خواجه است با همین وزن و قافیه: ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی دل بیتو به جان آمد وقت است که بازآیی (همان : 371) 35. در صفحه 297، مطلع غزل جلال این است: قصّة مهر تو سر گشته دلان میدانند زان که پیوسته ز سودای تو سر گردانند علاوه بر غزلی از خواجه بدین وزن و قافیه با مطلع: در نظــربازی مــا بیخــبران حیرانند من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند (همان : 197) مضمون بیتی از این غزل جلال یعنی: مهرورز سر کوی تو به تنها نه منم مهر و مه بر سر کوی تو به سرگردانند در بیت خواجه دیده میشود: جلوهگاه رخ او دیدة من تنها نیست ماه و خورشید همین آینه میگردانند (همان) 36. در صفحة 319، مصحح محترم جواهر البحور نوشتهاند: «این بیت جلال: میکنم دعوی آزادگی از بندگیت زان کــه تـــا بندهام از بند جهان آزادم در مقطع غزلی از حافظ تأثیر گذاشته است: حافظ از جور تو حاشا که بگرداند روی من از آن روز که در بند توام آزادم» توضیح ضروری این است که مصرع مشابه یعنی «من از آن روز که در بند توام آزادم» (سعدی، 1356 : 548)، از سعدی است که خواجه آن را تضمین کرده است (سعدی، 1356: 548). بندِ ب، آنچه نشانی از سخن سعدی دارد (جز آن چه در مقّدمه آمده است):1. در صفحة 31 مقدمه سطر آخر یعنی در بیتی که از سعدی ذکر شده کلمه واقع در صدر بیت «رشک» است نه «اشک» یعنی: اشک آیدم ز مردمک دیده بارها کاین شوخ دیده چند ببیند جمال دوست 2. در صفحة 91، بیت اول: دوش در چشــم مــا نیامــد خواب بس که میشد ز چشم ما خوناب این مطلع شیخ را به یاد میآورد: مـا را همـه شـب نمیبرد خواب ای خفتة روزگــار دریـــاب (سعدی، 1356: 420) 3. در صفحة 95، غزل چهاردهم با مطلع: خـانة صـاحبدلان مـنزل اهل صفاست دوست درین منزل است خوشتر از اینجا کجاست غزل شیخ را با همین وزن و قافیه با مطلع زیر به یاد میآورد: صبر کن ای دل که صبر سیرت اهل صفاست چارة عشق احتمال شرط محبّت وفاست (همان :428) 4. در صفحة 102، در بیت سوم جلال گوید: بدان امید دهم جان که یار پرسدمان که حال این دل امّیدوار ما چون است و شیخ گوید: در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم بدان امید دهم جان که خاک کویتو باشم (همان :560) 5. در صفحة 121، بیت دوم، جلال گوید: صبح از مهر همی خندد و من گریانم صبح بر مهر من خسته جگر میخندد و شیخ راست: صبح میخندد و من گریه کنان از غم دوست ای دم صبح چه داری خبر از مقدم دوست (همان :448) 6. در صفحة 124، بیت هشتم، جلال گوید: وگر چـــه سرو دارد قامتی خوش تنی دارد ولــی جــانـــی ندارد و شیخ گوید: هر که را صورت نبندد سّر عشق صورتی دارد ولی جانیش نیست (همان :455) 7. در صفحة 126، در مطلع غزل، جلال گوید: هر شب که در خیال من آن ماه بگذرد شخصم چو شمع بر رخ چون کاه بگذرد نخست آن که به نظر میرسد به جای «شخصم» در مصرع دوم، «اشکم» صحیح باشد، دو دیگر آن که شیخ را نیز غزلی با همین وزن و ردیف لیکن با قافیة دیگر هست: هرگه که بر من آن بت عیّار بگذرد صد کاروان عالم اسرار بگذرد (همان :475) 8. در صفحة 149، بیت دوم، جلال گوید: ز آرزوی دهان تو چشمم از آب پر شود چرخ اگر هزار ره خاک مرا سبو کند و شیخ گوید: نفس آرزو کند که تو لب بر لبش نهی بعد از هزار سال که خاکش سبو بود (همان : 504) 9. در صفحة 168، غزل 87 با مطلع: بر بام اگر برآیی ماه از فلک برآید وز مهر ماه رویت آه از ملک برآید، اقتفایی است از سعدی که گوید: سر مست اگر درآیی عالم به هم برآید خاک وجود ما را گرد از عدم برآید (همان :514) 10. در صفحة 185، بیت آخر، جلال گوید: جلال وصف لب یار میکند شب و روز رهــا نمیکنــد ایّام در کــنار منش که مصرع دوم از سعدی تضمین شده؛ بیت کامل سعدی این است: رها نمیکنــد ایـام در کنـار منش که داد خود بستانم به بوسه از دهنش (همان : 531) 11. در صفحة 204، بیت دوم، جلال گوید: من در آنجا به کمند تو اسیر افتادم ورنه زین بیش به هر جا نظری میکردم اولاً: به نظر میرسد به جای «زین بیش»، «زین پیش» درست باشد. ثانیاً: اثر بیت شیخ بر بیت جلال آشکار است. شیخ گوید: من از آن روز که در بند توام آزادم پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم (همان :548) 12. در صفحة 217، بیت سوم، جلال گوید: عشقبازی نه گناهی است در این مذهب ما ور گناهی است بر این یک گنه اقرار کنم و سعدی راست: عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم یا گناهی است که اول من مسکین کردم (همان) 13. در صفحة 226، بیت سوم، جلال گوید: فرهاد وار گریم چون ابر در بهاران زان رو چو گل بخندد شیرین وشان به رویم سعدی راست : بگذار تا بگریم چون ابر در بهاران کز سنگ ناله خیزد روز وداع یاران (همان : 578) 14. در صفحة 247، بیت آخر غزل، آمده است: پیوسته جلال از دل و جان وصل تو جوید ای یار جفا کردة پیوند بریده مصرع دوم تضمین از بیت سعدی است: ای یار جفا کردة پیوند بریده این بود وفاداری و عهد تو ندیده (همان : 598) 15. در صفحة 304، بیت نهم جلال گوید: سرو سرگشته شود چون تو به بستان آیی گل فرو ریزد اگر سوی گلستان آیی که در شیوة گفتار متأثر از سعدی است: قیمت گل برود چون تو به گلزار آیی وآب شیرین چو تو در خنده و گفتار آیی (همان : 596) بندِ ج، تأملات دیگر:1. در آخر صفحة 29 مقدمه در بیتی که از سوانح نقل شده، حرف اضافة «در» ساقط شده است. مصرع دوم باید چنین باشد: «در هر چه نگه کنم تویی پندارم». 2. در صفحۀ 80، در نخستین غزل با مطلع: من از کجا و رخ یار مهربان ز کجا شب از کجا و رخ یار دلستان ز کجا مطلع غزل مولانا را در غزلیات شمس به یاد میآورد: من از کجا غم و شادی این جهان ز کجا من از کجا غم باران و ناودان کجا (مولانا، 1363: 134) 3. در صفحة 82، در بیت دوم یعنی: گلرخ ابرش سوار و ماه در ابر بهار همچو برق گرمرو با باد میآید مرا به نظر میرسد در مصرع دوم، «با یاد میآید مرا» صحیح باشد. 4. در صفحة 86، بیت پنجم که این گونه ذکر شده: بحرمه بیتالله والرّکن و الصّفا و بالحجر و الحجر و المُنی بدین صورت وزن مصرع دوم مغشوش است. به نظر میرسد کلمهای ساقط شده باشد و شاید درست، این باشد: و بالحَجَر و الحَجر (والمروه) و المِنی. 5. در همین غزل، در بیت چهار نیز اغتشاش وزن مشاهده میشود یعنی در مصراع دوم: «وقد اخذت قلبی و عینی کلمهای ساقط شده است و وزن را مغشوش کرده است. 6. در صفحة 87، در بیت چهارم، مصرع دوم، یعنی «آتش شوریده را یاد بود متکّا»(همان) به نظر میرسد که «باد» به جای «یار» صحیح باشد. 7. در صفحة 101، بیت آخر بدین صورت ذکر شده: به چنگ دامنم از چنگ میکشی و مرا ز دستبرد قضا دست بر گریبان است آیا به جای «چنگ» در صدر مصرع اول «جنگ» مناسبتر نیست؟ 8. در صفحة 102، در بیت چهارم یعنی: چو چشم مست تو کام دلم برفت از دست به چشم خویش نگه کن که کار ما چون است به نظر میرسد که به جای «کام دلم»، «کار دلم»، درست باشد. 9. در صفحة 108، در بیت اول یعنی: آزار بندهای است که از جان غلام اوست آباد کشوری است کانجا مقام اوست «کانجا»، به اقتضای وزن باید جدا نوشته شود یعنی: «که آنجا». 10. در همین صفحه در بیت دوم یعنی: زان صبح و شام یاد ز زلف و رخش کنند لکن صبح و شام عکسی از آن زلف شام اوست مصرع دوم ظاهراً به این صورت باید باشد: کاین صبح و شام عکسی از آن صبح و شام اوست. 11. در صفحة یاد شده وزن بیت چهارم یعنی: چون نیک بنگری بود آن مه به دام خویش بنگر هم از دل من است و دل من به دام اوست، مخدوش است. بدون ملاحظه نسخه نمیتوان سخن گفت لیکن شاید مصرع دوم این گونه باشد: او در دل من است و دل من به دام اوست. 12. در صفحة 113، بیت چهارم بدین صورت آمده است: ز التفات نظر چون رخش بیازارد پیوسته زحمت آن گلعذار نتوان داشت وزن، بدین صورت مخدوش است. به نظر میرسد به جای «پیوسته»، «به بوسه» درست باشد که هم از حیث لفظ مشکل وزنی ایجاد نمیکند هم معنی مناسب را افاده میکند. 13. در صفحة 121، در بیت ششم، آمده است: هر که از زر نبود خندة او بیوجه است غنچه در باغ هم از خردة زر میخندد که در مصرع اول «هر که را زر نبود...» صحیح به نظر میرسد. 14. در صفحة 134، در مطلع: عود با نالة دلسوختگان خوش باشد شمع با چهرة برافروختگان خوش باشد نشانة «ء» بر «ه» چهره، زاید است زیرا «چهره برافروختگان» صفت مرکب به جای موصوف است. 15. در صفحة 137، بیت دوم که بدین صورت نقل شده: نگیرم با سر زلفش... ار چه... چو میدانم که در... ناگرفته پادشا باشد در مصرع دوم، ضربالمثلی آمده است. به قول مرحوم بهار «دزد نگرفته پادشاه است». بنابراین مصرع دوم باید چنین باشد: «چو میدانم که دزد ناگرفته پادشا باشد». 16. در صفحة 141، بیت آخر یعنی: این همه فکر طبیب از سر سودا چه کنی در ازل کار تو بیفکر تو پرداختهاند یادآور بیت اول این رباعی منسوب به خیام است: آن را که به صحرای علل تاختهاند بی او همه کارها بپرداختهاند امروز بهانهای در انداختهاند فردا همه آن بود که در ساختهاند (خیام، 1386 : 59) 17. در صفحة 144، در بیت دوم یعنی: سواد سبزة خطّ تو بر لب میگون زمرّدی است که ز لعل لبانت عکس افگند در مصرع دوم حرف «که» زاید است و وزن را هم مخدوش میکند و به نظر میرسد «عکس افگند» به صورت ترکیب وصفی مرکب مرخم نیازی به «که» نداشته باشد. 18. در صفحة 146، در بیت سوم یعنی: در میان موج دریای بلا افتادهام دست و پایی بر امید دستگیری میزند به نظر میرسد «در میان موج دریای بلا افتادهای» صحیح باشد تا از حیث قواعد دستور ارتباط با مصرع دوم درست آید. 19. در صفحة 152، در بیت دوم: «داغ کزو میتبد....»، ظاهراً «میتپد» باید باشد. 20. در صفحة 158، بیت پنجم یعنی: تو دوستی، مکن انکار دشمنان در گوش که دشمنش همه انکار کار خواهد بود به نظر میرسد به جای «دشمنش»، در مصرع دوم «دشمنی» درست باشد. 21. در صفحة 160، در بیت سوم یعنی: در آفتاب پرستان چه طعنه شاید بود چوآفتاب نمود آیتی از مثال تو بود مصرع دوم به صورت ذکر شده مخدوش است. آیا به جای «نمود آیتی»، «نموداری» تواند بود؟ اگر چنین باشد هم معنی و هم وزن خالی از نارسایی خواهد بود. 22. در صفحة 166، در مطلع:
آیا به جای «... هر چه که»، «... هر چه کو» مناسبتر از حیث لفظ و معنی نیست؟ 23. در صفحة 168، در بیت چهارم یعنی: جویم گل و گریزم از خار خون ببینم این یک به یک بریزد وان یک به یک برآید به جای «خون» در مصرع اول، «چون» درست به نظر میرسد. 24. در صفحة 178، در بیت چهارم یعنی: اگر حوریان در بهشت برین ز مجنون بپرسند کان نامور... با عنایت به بیت بعد: «ترید الحیات» که صورت خطاب دارد، آیا به جای «کان نامور»، «کای نامور» درست نیست؟ 25. در همان صفحه در بیت هشتم یعنی: «فلا... ابکی علی ارضها» قطع نظر از مصرع دوم -که کلمهای در آن ناخواناستـ آیا «فلا بُدَّ» ابکی علی ارضها، صحیح نتواند بود؟ 26. در صفحة 182، در بیت سوم یعنی: طّرة کافر او گیر و رها کن تسبیح ننگ خرقه ده و زنّار و صلیبی کم گیر «ننگ خرقه دادن» گمان نمیرود که به کار رفته باشد. آیا «ترک خرقه ده و...» نبوده است؟ 27. در صفحة 183، در بیت چهارم یعنی: ضعیف حال و نزار و دو تا سرگردان هلالوار من از مهر آن مهم شب و روز بعد از «دوتا»، «و» ضرورت لفظی و معنایی دارد یعنی: «... دو تا و سر گردان». 28. در صفحة 186، در بیت سوم یعنی: «دوش آن بت گلرخ را در طرف سمن دیدم»، ترکیب اضافی «طرف سمن» مناسب و درست به نظر نمیرسد، شاید «طرف چمن» باشد. 29. در صفحة 189، بیت آخر (مصرع اول) بدین صورت است: «بیاختیار باش که ترا نیست اختیار».... روشن است که بدین گونه، وزن مغشوش است. به نظر میرسد «بیاختیار شو» درست باشد. 30. در صفحة 190، بیت هفتم بدین صورت است: در گدایی پادشاهی میکنم یار رندان آمدن از خوی خویش در مصرع دوم «آمدن» درست نیست و «آمدم» باید باشد. 31. در صفحة 191، یعنی: «الله شاهدٌ کفی الله شاهداً» بعد از «شاهدٌ»، «واو» ساقط شده است. وزن و معنی مؤیّد این معنی است. 32. در صفحة 193، بیت سوم یعنی: لم نشهد التباعد وترید هجرنا عد آیا به جای «نشهد.... و نرید»، «تشهد... و ترید» درست نیست؟ کلمة «عد» نیز جای تأمّل دارد. 33. در صفحة 194، بیت آخر بدین صورت ضبط شده است: چون دست دلبران به گل خود نمیرسد رو می نهم به یاد رخ او به پای گل به نظر میرسد وجه درست این گونه باشد: چون دستِ دل، بر آن گل خودرو نمیرسد... 34. در صفحة 195، در بیت چهارم یعنی: مگر ز جا چو نوا یافتند در نوروز درون پردة عشّاق ساختند مقام فاعل فعل در این بیت معلوم نیست. «مگر ز جان» ظاهراً باید به گونهای دیگر باشد. 35. در صفحة 216، در مطلع: ز پایم ار چه فکندی هنوز بر سر آنم که گر به جان رسدم دست بر سر افشانم وزن در مصرع دوم مغشوش است. ظاهراً اگر بعد از «سر» در مصرع دوم «تو» افزوده شود مشکل حل میشود: «که گر به جان رسدم دست بر سر تو فشانم». 36. در همان صفحه مصرع اول بیت ششم این گونه آمده است: «شکایت رخ و زلفت به پیش بر که بگویم» واضح است که به جای «برکه»، «هرکه» صحیح است و اشتباه چاپی است. 37. در صفحة 220، در بیت پنجم یعنی: من خود به اختیار ندارم طریقهای هر ره که میبردم ره آن یار میروم که در مصرع دوم به جای «هر ره که میبردم» به حکم وزن «هر ره که میبُرم» درست است. 38. در صفحة 221، در بیت سوم یعنی: سرگشته نزار بر سر میدان روزگار ... وزن مخدوش است. ظاهراً به جای «بر سر» باید «به» باشد. 39. در صفحة 226، در بیت سوم یعنی: فرهاد وار گریم چون ابر در بهاران زان رو چو گل بخندد شیرین و شان به رویم که در مصرع دوم «بخندند» به جای «بخندد» درست و مناسب است. 40. در همان صفحه در بیت چهارم یعنی: گر قصد من ندارد ترک من از چه بنمود از غمزگان و ابرو تیر و کمان به رویم آیا در مصرع اول در اصل، به جای «بنمود»، «بگشود» نبوده است؟ 41. در صفحة 229، در بیت چهارم یعنی: تحت عشاء صدمها صبح عذارها هوا قبل تباعد المتی حیث تقارب الزّمن آیا مصرع دوم چنین نبوده است؟ «قبل تباعد المنی حین تقارب الزّمن» و آیا در مصرع اول به جای «صدمها»، «صدغها» درست نیست و به جای «هوا» مثلاً «بدا»؟ 42. در همان صفحه در بیت پنجم یعنی: روز بهار دیده را کرد به بوستان نظر خواند چو آب وصف تو از ورق گل و سمن آیا به جای «دیده را»، «دیدهام» یا «دیده چون» نباید باشد؟ 43. در صفحة 235، در بیت چهارم یعنی: روحی فیما مضی کان قضانحبه قل سیر الهوی دونک لاتعجلن مصرع دوم از حیث وزن مغشوش است صورت درست آیا در نسخه چیست؟ مثلاً «قل لِأسیر الهوی...»؟ 44. در صفحة 248، بیت دوم چنین است: رویی چگونه رویی در آفتاب گردش زو خوب تر ندیده در چرخ هزار دیده که مصرع دوم بدین صورت از حیث وزن مغشوش است و به نظر میرسد حرف «در» قبل از «چرخ» در مصرع دوم زاید باشد و صورت درست مصرع این باشد: «زو خوبتر ندیده چرخِ هزار دیده» که هزار دیده صفت است برای چرخ، و ستارگان به دیده (چشم) تشبیه شده است. 45. در همان صفحه در بیت سوم یعنی: زلفی چگونه زلفی هر موی از خم او دیوانه کردة عقل در سلسله کشیده که زلف را نمیتوان «دیوانه کردة عقل» خواند بلکه عقل «دیوانه کردة» زلف است و مصرع، ظاهراً باید چنین خوانده شود: دیوانه کرده عقل و در سلسله کشیده. 46. در صفحة 250، در بیت دوم: بر من جهانیان به تمنّا فسوس میکنند. آشکار است که مصرع آشفته است. شاید صورت درست این باشد. بر من جهانیان به تمنا فسون کنند. 47. در همان صفحه در بیت سوم: دیوانه عاقل از چه به زنجیر میشود. به جای «از»، «ار» باید درست باشد. 48. در صفحة 251 در بیت ششم: پای کوبان بر سری کوی تو میآید جلال، «ی» در «سری» اضافه و غلط مطبعی باید باشد. 49. در صفحة 254 بیت سوم یعنی: شبی از زیر زلف آن روی بنمای شو ار چه نهزه بیهم روج وایی در فرهنگ واژگان گویشهای ایرانی، «hoz» در گویش هر زنی به معنی «بگذارم» ضبط شد، و شاید در مناطق دیگر نیز این فعل بکار میرفته است (غلامرضا آذرلی، 1387). در این صورت «نهزه» یعنی «نگذارد» و معنی مصرع به تقریب شاید چنین باشد که: «اگر چه شب نمیگذارد که بدون شب (بیهم)، [بدون مقارنت شب با روز؟]، روز (روج)، باز شود (وا، یی) [متجلی شود]. 50. در همان صفحه آخرین بیت این است: به دندان لب گزید آن شکّرین لب ندیدم کس بدین حاضر جوابی جا داشت که در مقدمه آنجا که از طبیب و شعرای دیگر سخن رفته است گفته میشد که مصرع دوم بیت از خسرو و شیرین نظامی است: به یاران گفت کز خاکی و آبی ندیدم کس بدین حاضر جوابی (نظامی، 1363، ج2: 235) 51. در صفحة 255، در بیت چهارم یعنی: چو گل از باد عجب آتش میفروز که در خاک افتی از آب حیاتی روشن است که در مصرع دوم «ار»، درست است نه «از» که غلط مطبعی است. 52. در صفحة 258، در بیت پنجم یعنی: گواه من رخ زرد است و اشک سرخ بر مهرت مگر صادق نمیداری بود هیهات سوگندی در مصرع دوم «وگر» درست مینماید نه «مگر» و قواعد فقهی هم بر همین است که اگر گواه کارساز نباشد دعوی باید با سوگند حل و فصل شود. 53. در صفحة 264، در بیت سوم یعنی: نه صبرم بی تو من ای جان نه آرام ولایبقی سکونٌ فی فؤادی در مصرع اول به جای «من»، «ماند» درست است: نه صبرم بیتو ماند ای جان نه آرام. 54. در همین صفحه در بیت پنجم یعنی: چه اشگر فن لب لعل تو ای دوست و قال الله من عین الاعادی در مصرع دوم به جای «و قال الله»، «وقاه الله» درست است: (خداش از چشم زخم دشمنان مصون داراد)! 55. در همان صفحه در بیت آخر یعنی: شوِ هجر تو چُن آخر چنین بو اُحادٌ اُم سداسٌ فی احاد ضبط «اُم» ظاهراً درست نیست و «أَم» باید ضبط شود. 56. در صفحة 269، بیت پنجم بدین صورت آمده است: چو زلف از عارض و خطت بیاویزم گرم در پای اندازی ورم از دست بگذاری در مصرع اول کلمهای یا ترکیبی برابر یک «مفاعیلن» ساقط شده است. 57. در صفحة 270، در بیت هفتم یعنی: گذشت آن نوبهار شادمانی چو برطرف چمن باده گذاری که به جای «بادهگذاری» باید «بادهگساری» باشد. 58. در صفحة 271، بیت دوم یعنی: در چرخ حسن و در چمن لطف بیسخن خورشید حُسنی و سرو سمنبری که وزن مصرع دوم مغشوش است و افتادگی دارد. 59. در صفحة 275، در بیت سوم یعنی: اگر سرم برود دست ازو نخواهم داشت مرا از آنچه که مردم کنند سرزنشی درست آن است که مصرع دوم چنین نوشته شود: «مرا از آن، چه که مردم کنند سرزنشی؟» یعنی مرا از سرزنش مردم چه باک؟ 60. در صفحة 278، بیت دوم یعنی: دوش از فغان بلبل و صبح از نسیم گل عینی بکت لذکر حبیبٍ و منزل مطلع معلّقة امرؤالقیس را به یاد میآورد. قفا نبک من ذکری حبیبٍ و منزل بسقط اللّوی بین الدَّخول فحومل (زوزنی، بی تا : 7) 61. در صفحة 286، بیت چهارم یعنی: مجنون گذشته بود چو لیلی برو گذشت از بوی دوست زنده شد و باز شد حی که حرف «به» قبل از «حی» ساقط شده است. 62. در صفحة 289، بیت سوم یعنی: هر صبحدمی از تو مهر تو ز سر گیرم هر روز به مهر ما مهری دگر افزایی مطلع غزلی از نظامی را به یادد میآورد: تدبیر کنم هر شب تا دل ز تو برگیرم چون روز بر آرد سر مهر تو ز سر گیرم (نظامی، 1363، ج 1: 217) 63. در همان صفحه در بیت ششم یعنی: عشق است کتاب دل کز عالم جان آمد یک حرف از آن معنی است از دفتر دانایی آیا به جای «معنی»، «مغنی» به معنی بینیاز کننده مناسب مقام نیست؟ یعنی یک حرف از عشق که کتاب دل است آدمی را از دانش و دانایی بینیاز میکند. 64. در صفحة 290، مطلع: ای مونس جان و دل عشاق کجایی گریان ز دم عاشق و مشتاق کجایی مصرع دوم بدین صورت معنای مناسبی ندارد و جای بررسی دارد. 65. در صفحة 296، در بیت دوم یعنی: یک چند بیت از هزار بلبل سحرگهان فصل بهار سوی گلستان که میبرد روشن است که «چند» زاید و مخّل وزن است که با حذف آن و به نظر استاد دانشمند آقای دکتر نوریان با افزودن «ز» قبل از «بلبل» مصرع، وزن و معنی درست مینماید. یک بیت از هزار ز بلبل سحرگهان ... 66. همان صفحه سطر دهم: «خود را به سر حلقة زلفت فگندهاند»، وزن مخدوش است آیا بدین صورت نیست؟ «خود را به سر به حلقة زلفت فگندهاند.» 67. در صفحة 298، در بیت هشتم یعنی: میزبان تو همین بود و دگر هیچ نبود تو مپندار که هرگز دگری خواهد بود کلمة «میزبان» در مصرع نخست چه معنا و جایی تواند داشت؟ 68. در همان صفحه در بیت دهم یعنی: خوشه از خرمن اقبال اگر میطلبی تخم انصاف به هر گوشه که پاشی میکار در مصرع دوم «باشی» درست است نه «پاشی». 69. در صفحة 299، در بیت هفتم یعنی: رقیب او صفت دوش اگر سیه کاری نهفت از نظرم روی آن مه منظور مصرع اول بسامان نیست باید بر نسخه تأمّل کرد. 70. در صفحة 302، در بیت هفتم یعنی: گرکیش وی آن باشد گو دوست کند فرمان ترکش نتوان گفتن ما بر سر آن کیشیم به نظر میرسد که مصرع اول بدین صورت باشد: «گر کیش وی آن باشد کو دوست کند قربان» یعنی به جای «گو»، «کو» و به جای «فرمان»، «قربان» باشد و تناسب «کیش» و «قربان» صورت پیشنهادی را رهنمون است. 71. در صفحة 304، در بیت سوم یعنی: فقلت لها احرقت قلبی من البلوی و ذا اثر الدّخان وزن مصرع اول مخدوش است. کلمهای از آن ساقط شده است. 72. در صفحة 307، در بیت نخست رباعی دوم یعنی: تیغ و قلمت روز و شب و خضر و رضاست گمان میکنم به جای «خضر» باید «قهر» نهاد و قهر و رضا را قرینههای دیگر تأیید میکند. 73. در صفحة 311، در بیت دوم رباعی دوم یعنی: نبود عجب از چو آب گردیم عزیز چون خاک قدم سپهر فرسای توایم وزن مخدوش است شاید مصرع دوم چنین باشد: چون خاک درِ سپهر فرسای توایم. 74. در همان صفحه در رباعی چهارم یعنی: قلبی و غفوله جنون و فسون عینی و دموعها بحارٌ و عیون «فسونِ» فارسی در مصرع اول چه جایگاهی تواند داشت؟ آیا «فنون» نیست؟ که گفتهاند: (الجنون فنون). 75. در صفحة 312، رباعی سوم یعنی: گفتم ز خط تو در خطم نادانی گفتا چو قلم شوی ز سر گردانی آیا به جای «نادانی»، «تا دانی» نباید باشد؟ 76. در صفحة 322، غزل با مطلع: چه شود به چهرة زرد من نظری برای خـــدا کنی که اگر کنی همه درد من به یکی کرشمه دوا کنی از صفا دانسته شده در حالی که از هاتف است. (هاتف اصفهانی، 1318 : 89) 77. در صفحة 238، در بیت سوم جلال گوید: چند گه است تا دلم رفت و نکرد یاد من بس که نشست با تو دل از تو گرفت خوی تو این بیت رباعی زیر را به یاد میآورد که به بوسعید ابوالخیر منسوب است: از باد صبا دلم چو بوی تو گرفت بگذاشت مرا و جست و جوی تو گرفت اکنون ز منش هیچ نمیآید یاد بوی تو گرفته بود خوی تو گرفت 78. در صفحة 7، بیت دهم که در بند دوم ترجیع بند (در این صفحه) آمده است بدین صورت: با گردش روزگار در ساز با چرخ ستیزکار مستیز بیتی از رباعی منسوب به شاه شیخ ابواسحاق اینجو را به یاد میآورد: با چرخ ستیز کار مستیز و برو با گردش دهر درمیامیز و برو (غنی، 1321 : 119) نتیجهگیریجلال طبیب شیرازی، شاعر خوش قریحه با وجود همزمانی با حافظ، بر خواجه از حیث زبانی و ترکیب کلمات و مضمون و وزن و قافیه بسیار تأثیر گذاشته است که در این مقال به 37 مورد از این اقتباسها اشاره گردیده. از دیگر سو جلاال، خود بر خوانِ مضامین هنری سعدی، کم ننشسته است؛ 16 گونه استفادت از این دست در این گفتار آمده. او جز سعدی، در پارهای مواضع از اندیشة شاعرانة خیام، نظامی، مولوی و حتی امروٌالقیس نیز بهره برده است. نگارنده علاوه بر نمودن این تأثیر و تأثر، در دیوان جلال، نارساییهایی را یافت و آنها را یادآور شد تا در صورت صوابدید، برای تنقیحِ اثر در چاپ مجدد، منظور نظر مصحّح مفضال قرار گیرد. | ||||
مراجع | ||||
منابع1. آذرلی، غلامرضا (1387)، فرهنگ واژگان گویشهای ایرانی، تهران، هزار. 2. تقیالدین محمد بلیانی (1388)، عرفات العاشقین و عرصات العارفین، تصحیح سید محسن ناجی نصرآبادی، تهران، اساطیر. 3. جلال طبیب شیرازی (1389)، دیوان، نصرالله پورجوادی، تهران، فرهنگستان زبان و ادب پارسی. 4. حافظ، شمسالدین محمد (1367)، دیوان اشعار، تصحیح محمد قزوینی- قاسم غنی، به اهتمام ع. جربزهدار، تهران، اساطیر، چاپ اول. 5. خوشگو، بندر بن داس (1389)، سفینة خوشگو (دفتر دوم)، تصحیح سید کلیم اصغر، تهران، مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی. 6. خیام (1386)، رباعیات، محمدعلی فروغی، تهران، گنجینه، چاپ پنجم. 7. دولتشاه سمرقندی (1382)، تذکره الشعرا، به تصحیح ادوارد براون، تهران، اساطیر. 8. زوزنی (بی تا)، منشورات ارومیه، قم، بی نا. 9. سعدی (1356)، کلیات، محمدعلی فروغی، تهران، امیر کبیر، چاپ دوم. 10. غنی، قاسم (1321)، بحث در آثار و افکار حافظ، تهران، مطبعه بانک ملی. 11. مولانا، جلالالدین محمد (1363)، با تصحیحات و حواشی بدیعالزمان فروزانفر، ج 1، امیرکبیر، چاپ سوم. 12. نظامی (1363)، کلیات حکیم نظامی گنجوی، ج 1 و 2، با حواشی و تصحیح وحید دستگردی، تهران، علی اکبر علمی، چاپ دوم. 13. هاتف اصفهانی (1318)، دیوان، اصفهان، کتاب فروشی بهار.
| ||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 4,174 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,333 |