تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 10,003 |
تعداد مقالات | 83,617 |
تعداد مشاهده مقاله | 78,291,738 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 55,346,631 |
مقایسهی اثر وفور منابع طبیعی بر رشد اقتصادی ایران و نروژ | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مدلسازی اقتصادی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 2، دوره 7، شماره 22، تیر 1392، صفحه 21-43 اصل مقاله (262.58 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
ابوالفضل شاه آبادی* 1؛ حامد صادقی2 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشیار دانشگاه بوعلی سینا همدان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2کارشناس ارشد اقتصاد | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
طی دو دهه گذشته مطالعات گستردهای در زمینه رابطه بین منابع طبیعی و رشد اقتصادی صورت گرفته است. با توجه به اهمیت منابع طبیعی در مسیر رشد اقتصادی و با لحاظ اثرات مثبت و منفی آن بر اقتصاد کشورها، هدف مقالهی حاضر بررسی اثر وفور منابع طبیعی بر رشد اقتصادی دو کشور ایران و نروژ طی دوره 2008-1970 میباشد. نتایج نشان میدهد منابع طبیعی در ذات خود در کوتاهمدت و بلندمدت مانعی برای رشد اقتصادی این کشورها نیست. همچنین آزادی اقتصادی و سرمایه انسانی نیز در هر دو کشور ایران و نروژ در کوتاهمدت و بلندمدت، اثر مثبت و معنادار بر رشد اقتصادی دارند. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منابع طبیعی؛ رشد اقتصادی؛ بیماری هلندی؛ آزادی اقتصادی و سرمایه انسانی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1. مقدمه بسیاری از نظریات و الگوهای رشد، سرمایه را به عنوان یکی از مهمترین محرکها و عوامل تعیینکنندهی رشد و توسعه اقتصادی مطرح کردهاند. سالها تصور بر این بود که داشتن منابع طبیعی فراوان از این لحاظ که بخشی از سرمایهی کشورها بوده و قابلیت تبدیل و کمک به سایر انواع سرمایه را دارد، یک موهبت خدادادی هم محسوب میشود و کشورهای دارنده منابع طبیعی فراوان باید عملکرد اقتصادی بهتری نسبت به کشورهای فاقد این منابع داشته باشند. اما با گذشت زمان و به ویژه پس از جنگ جهانی دوم، شواهد تجربی حکایت از عملکرد ضعیف اکثر کشورهای غنی از لحاظ منابع طبیعی در مقایسه با کشورهای فقیر از لحاظ منابع داشتند. به طوری که در طول دهههای پایانی قرن بیستم بهترین عملکرد اقتصادی در میان کشورهای دنیا در زمینه رشد، مربوط به کشورهای تازه صنعتی شده جنوب آسیا شامل کره جنوبی، هنگ کنگ، سنگاپور و تایوان بوده است، در حالی که در همین دوران بسیاری از کشورهای غنی از لحاظ منابع نظیر کشورهای نفتی مکزیک، نیجریه و ونزوئلا وضعیت ناامیدکنندهای داشتهاند (ساکس و وارنر[1] 1997). پس از مطالعات در زمینه پدیده بیماری هلندی و مسایل مربوط به شوکهای قیمتی منابع طبیعی و به ویژه نفت در دههی 1970، تأثیر منابع طبیعی بر متغیرهای کلان اقتصادی و آثار و تبعات داشتن این منابع توجه پژوهشگران اقتصادی را به خود معطوف نمود. ادبیات موجود در این زمینه ابتدا با مطالعاتی همچون آوتی[2] (1993 و 1997) شکل گرفت و سپس به وسیله مطالعات ساکس و وارنر[3] (1995، 1997 و 2001) ، گیلفاسن[4] (1998، 1999، 2001، 2004 و 2008) ، سالای مارتین و سوبرامانیان[5] (2003) و پاپیراکیس و گرلف (2004 و 2006)[6] دنبال شد و عوارض ناشی از وجود منابع طبیعی بر اقتصاد تحت عنوان پدیده "نفرین منابع[7]" تشریح و مورد ارزیابی قرار گرفت. در سال 1993 آوتی (اقتصاددان صاحب نام انگلیسی) در کتابی با عنوان "پایدار کردن توسعه در کشورهای مبتنی بر منابع معدنی: نظریهی نفرین منابع" از لفظ نفرین منابع برای این پدیده استفاده کرد. در ادامه افرادی همچون ساکس و وارنر (1995 و 1997)، گیلفاسن (1997، 1998 و 2000) و آوتی[8] (2001) نیز در زمینه رشد اقتصادی و منابع طبیعی مطالعاتی انجام دادند و در پژوهشهای خود به بازدارنده و محدودکننده بودن فراوانی منابع طبیعی برای رشد اقتصادی اشاره کردند. اما از طرف دیگر، در برخی از مطالعات تجربی بر رابطه مثبت بین وفور منابع طبیعی و رشد اقتصادی تاکید شده است. استینجز[9] (2001) با استفاده از متغیر جایگزین متفاوت از ساکس و وارنر (1995) برای وفور منابع طبیعی نشان میدهد مدرکی دال بر اثر زیان بار منابع طبیعی بر رشد اقتصادی وجود ندارد. لدرمن و مالونی[10] (2003) بیان میدارند بین منابع طبیعی فراوان (صادرات خالص منابع طبیعی به ازای هر کارگر) با رشد اقتصادی رابطه مثبت وجود دارد. سالای مارتین و سابرامانیان (2003) عنوان میکنند با کنترل متغیر کیفیت نهادی رابطه رشد اقتصادی و منابع طبیعی معنادار نخواهد بود. آنها همچنین نشان میدهند اثر منابع طبیعی بستگی به نوع منابع طبیعی انتخاب شده دارد. به این صورت که منابع سوختی و معدنی اثر منفی بر نهادها (و از این طریق بر رشد اقتصادی) دارند، اما رابطه بین رشد اقتصادی و سایر انواع منابع از لحاظ آماری معنادار نیست. پاپیراکیس و گرلف (2004) نیز نشان میدهند اگر متغیرهای فساد، سرمایهگذاری، درجه آزادی، رابطه مبادله و آموزش، کنترل و مدیریت شوند، فراوانی منابع طبیعی اثر مثبت بر رشد اقتصادی خواهد داشت. لذا میتوان گفت همه کشورهای غنی از لحاظ منابع طبیعی عملکرد اقتصادی ضعیفی نداشتهاند و وضعیتشان بدتر نشده است، بلکه مواردی را میتوان یافت که با استفاده بهینه از منابع فراوان به رشد اقتصادی و درآمد سرانهی قابلتوجهی دست پیدا کردهاند. لذا سوالاتی مطرح میشود مانند این که رابطه میان رشد اقتصادی و فراوانی منابع طبیعی به چه ترتیب است؟ اگر رابطه بین وفور منابع طبیعی و رشد اقتصادی منفی است، چه راهکارهایی در جهت جلوگیری از این اثرات مخرب میتوان اتخاذ کرد؟ پاسخ به این سئوالات اساس کار این مقاله را تشکیل میدهند. فرضیه اصلی این مقاله این است که وفور منابع طبیعی بر رشد اقتصادی ایران تأثیر مثبت دارد و نیز وفور منابع طبیعی بر رشد اقتصادی نروژ هم تأثیر مثبت دارد. برای بررسی و مقایسه تأثیر فراوانی منابع طبیعی بر رشد اقتصادی دو کشور ایران و نروژ با استفاده از روش ARDL که در مطالعات داخلی کمتر بدان توجه شده است، از متغیرهایی همانند بیماری هلندی، سرمایه مالی و آزادی اقتصادی نیز در مدل استفاده شده است که اغلب در تحقیقات داخلی مغفول ماندهاند. در ادامه ، به بیان مبانی نظری پرداخته شده و سپس پیشینه تحقیق مرور میشود. سپس مدل تحقیق ارایه شده و نتایج آن به بحث گذاشته خواهد شد و تجزیه و تحلیل نتایج برای دو کشور ایران و نروژ صورت میپذیرد. در بخش پایانی نتیجهگیری و توصیههای سیاستی ارایه میشود. 2. مبانی نظری منابع طبیعی یکی از مهمترین منابع ثروت ملی در جهان محسوب میشوند. طی سالیان گذشته و بویژه در دو دهه گذشته در ارتباط با نقش منابع طبیعی در اقتصادهای دارای چنین منابع خدادادی مباحث متنوع و گستردهای از سوی اقتصاددانان مطرح شده است. در ابتدا این تصور وجود داشت که درآمدهای فراوان حاصل از منابع طبیعی برای یک کشور ایجاد ثروت کرده و پیشرفت اقتصادی و کاهش فقر را بهدنبال دارد. اما مشاهدات تجربی عکس این ادعا را نشان میدهد. میزان پیشرفت اقتصادی و کاهش فقر در برخی از کشورهای ثروتمند از نظر منابع طبیعی نسبت به دیگر کشورها بسیار ضعیف بوده است. این تعارض میان نظریه و تجربه باعث شد تا تلاشهای زیادی برای تبیین علل رابطهی منفی میان رشد اقتصادی و فراوانی منابع طبیعی انجام شود. در این زمینه در سال 1993 آوتی از لفظ "نفرین منابع" برای این پدیده استفاده کرد. برای تبیین پدیده نفرین منابع تحلیلهای گوناگونی ارایه شده است. برخی معتقدند چون روابط پیشین و پسین صادرات مبتنی بر منابع با سایر بخشهای اقتصادی در مقایسه با صادرات محصولات کارخانهای ضعیفتر است، لذا تولید و صادرات محصولات منابعمحور برخلاف تولیدات کارخانهای به تقسیم کارآ و بهبود سطح استانداردهای زندگی اقشار مختلف جامعه نمیانجامد. در نتیجه رشد اقتصادی در کشورهایی با منابع طبیعی فراوان نسبت به کشورهای فاقد چنین منابعی آهستهتر میباشد. همچنین وفور منابع طبیعی موجب اتخاذ سیاستهای بعضا نادرست و متناقض از سوی دولتها میشود که زمینه را برای انحراف قیمتهای نسبی به ضرر مؤلفههای دانشبنیان نظیر نوآوری و فعالیتهای تحقیق و توسعهای فراهم میآورد. به علاوه، در کشورهای دارای منابع طبیعی فراوان چندان به بحث آموزش و سرمایه انسانی که در دنیای کنونی از مهمترین منابع رشد اقتصادی است، توجه نمیشود و مکانیسم عرضه و تقاضای سرمایه انسانی براساس اصول بازار صورت نمیپذیرد. در کنار این موارد باید به نوسان قیمت منابع طبیعی نیز اشاره داشت که به دلیل قیمتپذیر بودن کشورهای دارای منابع طبیعی همانند نفت از بازارهای جهانی و قیمت جهانی این منابع، تولیدکنندگان محصولات منابعمحور - که بخش عمده صادرات کشورهای با وفور منابع را تشکیل میدهد - با نااطمینانی مواجه بوده و ریسک عملیاتی بالایی برای آنها به همراه دارد. همین امر موجب کاهش انگیزهی فعالان اقتصادی و کاهش انباشت سرمایه شده و لذا پایین آمدن رشد اقتصادی را به دنبال خواهد داشت. البته استفاده از عبارت "نفرین منابع" بدان معنا نیست که تمام کشورهای دارندهی منابع طبیعی عملکرد خوبی از لحاظ رشد و پیشرفت اقتصادی ندارند، بلکه در میان کشورهای توسعه یافته نیز کشورهایی همچون نروژ، ایالات متحده، مالزی و بوتسوانا وجود دارند که نه تنها منابع طبیعی نقش بازدارنده در اقتصاد آنها نداشته، بلکه با مدیریت صحیح منابع و جریان ورودی درآمدهای حاصل از منابع طبیعی توانستهاند پیشرفتهای اقتصادی قابل ملاحظهای داشته باشند. این موضوع در آثار پژوهشگران نیز به وضوح قابل مشاهده است، به گونهای که برخی از اقتصاددانان اشاره میکنند منابع طبیعی در ذات خود نعمت خدادادی بوده و برای کشورها میتواند راهگشا باشد. در واقع نحوهی استفاده و مدیریت این منابع عامل مهمی در نعمت یا نقمت بودن منابع طبیعی برای کشورها است. استینجز[11] (2001 و 2005) در پاسخ به این سوال که کدامیک از کشورهای دارای درآمد نفت، گاز و یا منابع توانستهاند از بلای منابع جلوگیری نمایند، عنوان میدارد کشورهای بوتسوانا، شیلی، اندونزی، مالزی و نروژ توانستهاند از بلا جلوگیری نمایند، در حالی که عملکرد کشورهایی مانند کلمبیا، سورینام، ترینیداد و توباگو و تونس نیز نسبتاً مناسب بوده است. اما کشورهای دیگر به هیچ وجه عملکرد خوبی را از خود نشان ندادهاند و نتوانستهاند از وقوع بلای منابع جلوگیری نمایند. لیدرمن و مالونی (2003) با بررسی تجربی رابطه میان ساختار تجارت و رشد اقتصادی، به ویژه اثر فراوانی منابع طبیعی، تمرکز صادراتی و تجارت بین صنعتی، نتیجه گرفتند برخلاف بسیاری از مطالعات موجود در این زمینه، حتی پس از کنترل متغیرهای انباشت سرمایه انسانی و فیزیکی، تجارت بین صنعتی و منابع طبیعی اثر مثبت بر رشد اقتصادی دارند، ولی تمرکز صادراتی به صورت عامل محدودکنندهی رشد عمل میکند. دینگ و فیلد[12] (2004) با تفاوت قایل شدن بین وابستگی به منابع طبیعی و فراوان بودن منابع طبیعی، نشان میدهند وابستگی به منابع طبیعی اثر منفی و داشتن منابع طبیعی اثر مثبت بر روی نرخ رشد دارد. پاپیراکیس و گرلف[13] (2004، 2006 و 2007) با بررسی اثرات مستقیم و غیرمستقیم فراوانی منابع طبیعی بر رشد اقتصادی، نشان میدهند اگر منابع طبیعی به صورت جداگانه در نظر گرفته شود، اثر منفی بر رشد دارد ولی اگر سایر متغیرهای توضیحی نظیر فساد، درجه باز بودن، رابطه مبادله، سرمایهگذاری و سطح تحصیلات نیز در نظر گرفته شوند، اثر مستقیم مثبت بر رشد دارد. کاولکانتی و همکاران[14] (2009) در تلاش برای یافتن پاسخ این سوال که آیا فراوانی منابع طبیعی نعمت و یا نفرین است، به بسط مدل اقتصادسنجی اقدام میکنند که براساس آن بین درآمد واقعی، نرخ سرمایهگذاری و ارزش واقعی تولید نفت رابطه بلندمدت وجود دارد. سپس به بررسی اثرات بلندمدت و کوتاهمدت وفور منابع طبیعی بر تولید داخلی پرداختهاند. نتایج تخمینها نشان میدهند فراوانی نفت هم در اثرات کوتاهمدت و هم در بلندمدت در اصل یک نعمت است و نه یک نقمت.
3. پیشینه تحقیق همانگونه که در ارتباط با رشد اقتصادی یک نظریه جامع و فراگیر وجود ندارد، برای تبیین نقش منابع طبیعی در اقتصاد نیز تحلیلهای متفاوتی ارایه شده و یک نظریه با پذیرش همگانی وجود ندارد. در دهههای 50 و 60 اقتصاددانان توسعه برای اولین بار نگرانیهای خود در ارتباط با اثرات منفی منابع طبیعی بر اقتصادهای دارای چنین منابعی مطرح کردند. آنها اعتقاد داشتند بتدریج صادرکنندگان مواد اولیه به علت بدتر شدن رابطه مبادله، مزیتهای نسبی خود را از دست داده، قافله رقابت را به کشورهای صنعتی خواهند باخت. در ادامه و در اواخر دهه 1980 با انتشار دادههای قابل مقایسه بینالمللی، مطالعات رشد بین کشوری در زمینه عوامل مؤثر بر رشد از جمله منابع طبیعی مورد توجه اقتصاددانان قرار گرفت. آوتی (1993) نشان میدهد درآمد سرانهی کشورهای فقیر از نظر منابع طبیعی بین سالهای 1960 تا 1990، دارای رشدی بین دو یا سه برابر کشورهای ثروتمند به لحاظ منابع طبیعی بوده است. ساکس و وارنر (1997) با بررسی 95 کشور درحال توسعه نتیجهگیری نمودند فراوانی منابع طبیعی ذاتاً اثر زیانباری بر عملکرد اقتصادی دارد. آوتی (2001) نشان داد کشورهایی که دارای منابع طبیعی و ذخایر زیرزمینی کمتری هستند، در مقایسه با کشورهایی که منابع طبیعی و ذخایر زیرزمینی فراوانی داشتهاند، طی دوره 1990-1960 رشد اقتصادی بسیار بالاتری را تجربه کردهاند. سالای مارتین و سوبرامانیان (2003) بر معنادار بودن اثر منفی نفت بر رشد اقتصادی نیجریه از طریق رانتخواری و فساد ناشی از نفت اشاره دارند. به علاوه، زمان و جاهبانا[15] (2007) با استفاده از دادههای مربوط به رانت منابع (رانت کل منابع طبیعی، رانت نفت، رانت گاز و رانت جنگلها) برای کشور اندونزی، عنوان میکنند منابع طبیعی و به ویژه نفت عاملی بازدارنده در مسیر رشد اقتصادی این کشور بوده و رشد اقتصادی را کندتر نموده است. گیلفاسن[16] (2008) بیان میدارد فراوانی منابع طبیعی باعث کاهش انگیزه برای توجه به سایر انواع سرمایه که برای رشد مهم هستند، میشود. یعنی اگر منابع طبیعی به درستی مدیریت نشوند میتوانند برای کشور به صورت یک بلا درآیند. حسین و همکاران (2009)[17] با بررسی نقش منابع طبیعی در رشد اقتصادی پاکستان، اشاره میکنند ارتباط معکوسی بین صادرات مبتنی بر منابع طبیعی به صورت سهم آن از تولید ناخالص داخلی و رشد اقتصادی وجود دارد. آلکیسف و کنراد[18] (2010) نیز با استفاده از روشهای تخمین بین کشوری به ارتباط بین وفور منابع طبیعی با رشد اقتصادی پرداختهاند و نتیجه گرفتهاند فرضیه نفرین منابع در کشورهای درحال گذار تایید میشود. اولایله[19] (2010) نیز با استفاده از شاخص آزادی اقتصادی برای استانهای کانادا و ایالتهای آمریکا نشان میدهد وجود منابع طبیعی فراون میتواند برای اقتصادهای برخوردار از این منابع به عنوان عامل بازدارنده عمل کند. اما امروزه اعتقاد بر این است منابع طبیعی در ذات خود برای اقتصاد مضر نیستند، بلکه نحوه بکار بردن و هدایت درآمدهای ناشی از استخراج و صادرات آنهاست که اهمیت فراوانی دارد و در صورت سوء مدیریت میتواند باعث کندتر شدن رشد اقتصادی یک کشور گردد. در اصل، از مطالعات تجربی جدید میتوان چنین برداشت نمود وفور منابع طبیعی به طور مستقیم اثر منفی و محدودکننده بر رشد اقتصادی ندارد، بلکه منابع طبیعی فراوان بطور غیرمستقیم و با آسیب زدن به سایر متغیرهای اقتصادی، به ویژه با جایگزین شدن بجای انواع مختلف سرمایه، موجب بروز انحراف و عقب ماندگی در اقتصاد میشود. در ایران نیز گرچه مطالعاتی در این زمینه صورت گرفته است، ولی با این حال به طور جامع و با در نظر گرفتن تمام جوانب به بررسی اثرات منابع طبیعی بر رشد اقتصادی نپرداختهاند. شاهآبادی و صادقی (1392) با تفکیک آثار مستقیم و غیرمستقیم منابع طبیعی فراوان نشان میدهند در هر دو گروه از کشورهای مورد مطالعه وفور منابع طبیعی به صورت مستقیم اثر مثبت و معناداری بر رشد اقتصادی دارد، در حالی که در مکانیسم غیرمستقیم، اثر متقابل فراوانی منابع طبیعی با آزادی اقتصادی در کشورهای عضو اوپک به عنوان عامل بازدارنده و در گروه دیگر به عنوان عامل بسطدهنده رشد اقتصادی عمل میکند. مرادی (1389) به بررسی و تحلیل تأثیر نفت بر متغیرهای کلان اقتصاد ایران - رشد اقتصادی و توزیع درآمد - میپردازد. نتایج مدل رشد نشان میدهد درآمدهای نفتی در بلندمدت بر تولید ناخالص داخلی تاثیر مثبت و معناداری دارد، هر چند ضریب برآورد شده برای آن بسیار کوچک است. ابراهیمی و سالاریان (1387) با استفاده از مدل دادههای تابلویی نامتوازن بیان میدارند درآمدهای نفتی به تنهایی برای رشد اقتصادی مضر نیستند، اما با وارد شدن متغیرهای توضیحی دیگر به مدل مانند فساد، سرمایهگذاری فیزیکی، رابطه مبادله و آموزش، بدلیل اثر درآمدهای نفتی بر این متغیرها و سپس اثرگذاری غیرمستقیم بر رشد اقتصادی از طریق مکانیسمهایی همچون پسانداز، سرمایهگذاری فیزیکی، آموزش و سرمایه انسانی، بیماری هلندی و سرمایه خارجی و رانت جویی، اثر کل درآمدهای نفتی بر رشد منفی میشود. نتیجه مطالعهی صامتی و همکاران (1386) بیانگر اثر منفی درآمد صادرات انرژی، به عنوان شاخص وابستگی کل اقتصاد به درآمدهای حاصل از انرژی، بر تولید ناخالص داخلی کشورهای منتخب است. یاوری و سلمانی (1384) با استفاده از ادبیات رشد اقتصادی مربوط به کشورهای دارای منابع طبیعی، نشان میدهند طی دوره مورد بررسی سرمایهگذاری فیزیکی، سرمایه انسانی، باز بودن تجاری و بهبود رابطه مبادله تأثیر مثبت و تورم و وفور منابع طبیعی تأثیر منفی بر رشد اقتصادی این کشورها داشته است. 4. ارایه مدل با الهام از مطالعات تجربی گیلفاسن (2006 و 2008)، پاپیراکیس (02004 و 2006) و حسین و همکاران (2009) و در قالب الگوی خودرگرسیوبرداری با وقفههای توزیعی[20] در مدل زیر به بررسی اثرات وفور منابع طبیعی بر تولید ناخالص داخلی اقتصاد ایران و نروژ میپردازیم:
در این مدل، LGDPit متغیر وابسته بوده و نشاندهنده لگاریتم تولید ناخالص داخلی ایران و نروژ میباشد. سایر متغیرها که متغیرهای مستقل مدل میباشند، شامل: متغیر LNRAit نشانگر لگاریتم وفور منابع طبیعی هر کشور، متغیر LDUDit نشانگر لگاریتم بیماری هلندی هر کشور، متغیر LFREEit نشانگر درجه آزادی اقتصادی هر کشور، متغیر LSCHi نشانگر سرمایه انسانی هر کشور، متغیر LINVit نشانگر سرمایگذاری فیزیکی در هر کشور و LINFit بیانگر نرخ تورم در هر کشور است. توضیح متغیرها و منبع آماری متغیرهای معادلهی (1) به شرح زیر است: - از تولید ناخالص داخلی(GDP) به قیمت ثابت 2000 در دوره 2008-1970 به عنوان متغیر مستقل استفاده شده است. (منبع دادهها شاخصهای توسعه جهانی (WDI) میباشد) - شاخص سهم صادرات سوخت از صادرات کالایی و سهم صادرات سوخت از GDP به عنوان شاخص وفور منابع طبیعی استفاده شده است. (منبع دادهها نیز شاخصهای توسعه جهانی (WDI) میباشد) - شاخص سهم ارزش افزوده خدمات از GDP به سهم ارزش افزوده صنعت از GDP به عنوان شاخص بیماری هلندی استفاده شده است. (منبع دادهها شاخصهای توسعه جهانی (WDI) میباشد) - شاخص درجه آزادی که ترکیبی از پنج زیرشاخص بوده و توسط مؤسسه فریزر Fraser Institute)) محاسبه و اعلام میشود به عنوان شاخص درجه آزادی اقتصادی استفاده شده است. - از شاخص متوسط کل سالهای تحصیل (درصد از افراد بالای 15)[21] سال و از مجموعه دادههای بارو- لی به عنوان شاخص سرمایه انسانی استفاده شده است. - شاخص نسبت تشکیل سرمایه ثابت ناخالص داخلی به GDP به عنوان شاخص سرمایهگذاری فیزیکی استفاده شده است. منبع دادهها شاخصهای توسعه جهانی (WDI) میباشد. - شاخص نرخ تورم برحسب شاخص قیمت مصرف کننده (CPI) به عنوان شاخص سرمایه مالی استفاده شده است (منبع دادهها شاخصهای توسعه جهانی (WDI) میباشد). 5. برآورد و تجزیه و تحلیل نتایج برای بررسی مانایی یا نامانایی متغیرهای معادلهی (1)، آزمون دیکی-فولر تعمیمیافته را بکار برده و فرضیه صفر آن مبنی بر وجود ریشه واحد را مورد آزمون قرار میدهیم. لازم بهذکر است، اگرچه در روش ARDL هیچ محدودیتی برای درجه انباشتگی متغیرها وجود ندارد، اما وجود متغیرهایی با درجه انباشتگی بزرگتر از 2 میتواند باعث ایجاد اختلال در نتایج شود (نوفرستی 1387). با استفاده از آزمون دیکی- فولر تعمیم یافته برای وجود ریشه واحد مشخص شد در این حالت برای ایران بجز متغیرهای سرمایه انسانی، سرمایه فیزیکی و تورم، سایر متغیرها نامانا هستند. در حالی که برای نروژ تنها متغیر وفور منابع طبیعی مانا است و سایر متغیرها در سطح نامانا میباشند. لذا برای تعیین درجه انباشتگی متغیرها، آزمون دیکی-فولر تعمیمیافته را در تفاضل مرتبه اول متغیرها انجام داده شده است. در مورد تفاضل مرتبه اول متغیرها، فرضیه مقابل آزمون دیکی-فولر تعمیمیافته مبنی بر عدم وجود ریشه واحد پذیرفته شده و مانایی آنها مورد تأیید قرار میگیرد. به عبارت دیگر، بقیه متغیرهای الگوی مورد نظر نیز انباشته از درجه یک، I(1)، میباشند. بنابراین میتوان بیان داشت، متغیرهای مورد استفاده انباشته از مرتبههای متفاوتی هستند و اگر بخواهیم از روش خودرگرسیون برداری (VAR) برای تخمین ضرایب مدل استفاده کنیم، این امر امکانپذیر نمیباشد، زیرا برای برآورد مدل از این روش، باید تمامی متغیرها دارای مرتبه انباشتگی یکسانی باشند. لذا براساس نتایج حاصل از آزمون دیکی- فولر تعمیم یافته، استفاده از روش خودبازگشتی با وقفههای توزیعی (ARDL) مطمئنتر میباشد. بعد از تعیین مرتبهی انباشتگی متغیرها، تخمین به روش ARDL، بر پایه سه معادله پویا (کوتاه مدت)، بلندمدت و مدل تصحیح خطا انجام شده است که در ادامه به آنها پرداخته میشود: برای برآورد رابطه کوتاهمدت (پویا) میان متغیرها، ابتدا میبایست تعداد بهینه وقفههای مدل را براساس یکی از چهار معیار ضریب تعیین تعدیل شده، آکائیک، شوارتز بیزین و حنان کوئین مشخص گردد. معیار انتخابی برای تخمین مدل مورد برسی، معیار شوارتز- بیزین (SBC) است، چراکه این معیار امکان تخمین ضرایب را با کمترین وقفه فراهم میآورد. برای برآورد مدل در کوتاهمدت، مرتبه وقفههای هر متغیر در الگو برحسب معیار شوارتز-بیزین برای ایران به صورت ARDL (1,0,0,0,0,0,0) و برای نروژ به صورت ARDL (1,0,0,0,0,0,1) شناسایی شده است. نتایج حاصل از خروجی نرمافزار Microfit 5.0 در کوتاهمدت به صورت جدول (1) است. جدول 1. نتایج حاصل از برآوردمدل پویا
منبع: محاسبات تحقیق نتایج جدول (1) نشان میدهد وفور منابع طبیعی فراوان در سطح 95 درصد تأثیر مثبت و معنادار بر تولید ناخالص داخلی ایران و نروژ دارد، به گونهای که یک درصد افزایش در سهم صادرات سوخت از GDP باعث افزایش تولید ناخالص داخلی ایران و نروژ به ترتیب به اندازه 30/0 و 44/0 درصد میشود. متغیر بیماری هلندی تأثیر منفی و معناداری بر تولید ناخالص داخلی هر دو کشور مورد مطالعه دارد. همچنین متغیرهای درجه آزادی اقتصادی، سرمایه انسانی و سرمایه فیزیکی نیز تأثیر مثبت و معناداری بر تولید ناخالص داخلی هر دو کشور دارند. اما در دو کشور ایران و نروژ نرخ تورم تأثیر منفی و معناداری بر سطح تولید ناخالص داخلی دارد. به علاوه، نرخ تورم با یک وقفه نیز تأثیر منفی و معناداری بر تولید ناخالص داخلی نروژ دارد. در ادامه، آزمون تشخیص صحت الگو را از نظر واریانس همسانی[22]، نرمال بودن جملات پسماند[23]، فرم تبعی[24] و همبستگی سریالی[25] آزمون گردیده است. نتایج مربوط به آزمونهای تشخیص در این مطالعه در جدول (2) آمده است. جدول 2. نتایج آزمونهای تشخیص
مأخذ: محاسبات تحقیق براساس نتایج آزمونهای تشخیص در جدول (2)، رابطهی کوتاهمدت مربوط به معادلههای ایران و نروژ، خودهمبستگی سریالی و ناهمسانی واریانس وجود ندارد و فرم تبعی مناسب بوده و توزیع نرمال است. برای بررسی وجود یا عدم وجود رابطه بلندمدت میان متغیرهای تولید ناخالص داخلی، وفور منابع طبیعی، بیماری هلندی، درجه آزادی اقتصادی، سرمایه انسانی، سرمایه فیزیکی و نرخ تورم معادلات خود بازگشتی نظیر معادلهی زیر تخمین زده شده است:
در معادلهی بالا، فرضیه صفر مبنی بر عدم وجود رابطه بلندمدت میان متغیرها (H0: α1=α2=α3=α4=α5=α6=α7=0) را در برابر فرضیه مخالف (H1: α1≠α2≠α3≠α4≠α5≠α6≠α7≠0) با استفاده از آماره F که آن را مینامیم، آزمون گردیده است و چون آماره محاسباتی از حد بالای محدوده مقادیر بحرانی ارایه شده از سوی پسران و همکاران تجاوز مینماید، فرضیه صفر مبنی بر عدم وجود رابطه بلندمدت بین متغیرها رد میشود. قبل از انجام همجمعی، از I(2) نبودن متغیرها اطمینان حاصل گردیده است. لذا فرضیه صفر رد شده و نتیجه گرفته میشود یک رابطه تعادلی بلندمدت بین متغیرهای مستقل و متغیرهای وابسته در مدل وجود دارد. پس از اطمینان از وجود رابطه بلندمدت با استفاده از آماره t، نتایج رابطه بلندمدت در جدول (3) آمده است.
جدول 3. نتایج حاصل از برآورد مدل بلندمدت
مأخذ: محاسبات تحقیق در جدول (3) مطابق انتظار کمیت تمامی متغیرها در بلندمدت افزایش می یابد. حساسیت تولید ناخالص داخلی به یک درصد تغییر در وفور منابع طبیعی برای ایران در بلندمدت 68/0 و در کوتاه مدت 30/0 و برای نروژ در بلندمدت 77/0 و در کوتاهمدت 44/0 برآورد شده است که مطابق انتظار پاسخ تعدیل تولید ناخالص داخلی در مقابل شوک وفور منابع طبیعی در بلندمدت قویتر از میزان آن در کوتاهمدت می باشد. براساس معادله بلندمدت برای ایران و نروژ، بهجز وفور منابع طبیعی، درجه آزادی اقتصادی و نرخ تورم در ایران که در سطح 90 درصد معنا دارند، تمامی متغیرها در سطح 99 درصد از لحاظ آماری معنادار بوده و هر کدام از متغیرهای توضیحی معادله از توان نسبی قابل توجهی در تعیین رفتار تولید ناخالص داخلی دو کشور برخوردار میباشند. همچنین علامت تمامی متغیرها مطابق انتظار است. در جمعبندی مطالب بالا، میتوان برای ارایه تصویر بهتر، نتایج برآوردها در دو کشور ایران و نروژ را میتوان به صورت زیر خلاصه کرد: - در کوتاهمدت ضریب متغیر وفور منابع طبیعی ایران و نروژ مثبت و معنادارست. این ضریب در بلندمدت نیز همچنان برای هر دو کشور مثبت و معنادار است. در این حالت با یک درصد افزایش در منابع طبیعی، تولید ناخالص داخلی ایران و نروژ در بلندمدت به ترتیب 68/0 و 77/0 درصد افزایش مییابد. بعبارت دیگر، منابع طبیعی فراوان در ذات خود برای کشورهای ایران و نروژ موجب افزایش تولید ناخالص داخلی میشود و از اثرات سوء آن حداقل بهصورت مستقیم خبری نیست. نتیجهی این پژوهش با لیدرمن و ملونی (2003)، دینگ و فیلد (2004)، استینجز (2001 و 2005)، پاپیراکیس و گرلف (2003 و 2006) و کاولکانتی، محدث و رئیسی (2009) همسو است. - متغیر بیماری هلندی در کوتاهمدت در هر دو کشور ایران و نروژ دارای تأثیر معنادار و منفی است. یعنی با وقوع شوکهای نفتی و سرریز درآمدهای نفتی به این کشورها، بخش خدمات به عنوان بخش غیرمبادله رونق پیدا کرده و جایگزین بخشهای قابل مبادله همچون صنعت و کشاورزی میشود. در واقع، در دوره کوتامدت، چون برای این کشورها تمرکز بر خدمات ناشی از مؤلفههای دانش امکانپذیر نیست، لذا افزایش نسبت سهم ارزش افزوده خدمات از GDP به سهم ارزش افزوده صنعت از GDP موجب کاهش تولید ناخالص داخلی میگردد. اما در بلندمدت اگرچه ضریب بیماری هلندی در ایران همچنان منفی و معنادار است، ولی این ضریب برای نروژ مثبت میشود. دلیل نیز آن است که از یکسو در نروژ و در بلندمدت، زمینه برای گسترش خدمات مبتنی بر مؤلفههای دانش فراهم بوده و بازار نهادههای دانش در این کشور به گونهای طرحریزی شده است که در صورت ورود درآمدهای ارزی جهتگیری آن به سمت بخش خدمات دانشمحور میباشد. - در کوتاهمدت ضریب متغیر درجه آزادی اقتصادی در ایران و نروژ مثبت و معنادار بوده و مقدار آن در نروژ کمتر میباشد و اما در بلندمدت ضریب مثبت و معنادار نروژ از ایران بزرگتر است. به عبارت دیگر، در بلندمدت با افزایش درجه آزادی، تولید ناخالص داخلی ایران و نروژ هر دو بالا میرود که البته این افزایش برای نروژ بزرگتر است. این یافتهها با نتایج کوری (2009) کارابگویچ (2009) و اولایله (2010) همسو میباشد. - در مورد متغیر سرمایه انسانی نیز باید عنوان نمود در هر دو کشور ایران و نروژ و در هر دو دوره کوتاهمدت و بلندمدت، ضریب شاخص میانگین سالهای تحصیل افراد بالای 15 سال مثبت و معنادار است. این موضوع تأکیدی دیگر بر اهمیت سرمایهی انسانی در رشد اقتصادی است، که در مطالعاتی همچون بارو (1991)، گیلفاسن (1999، 2008)، گیلفاسون و زوگا (2001)، بیردسل و همکاران (1997 و 2001)، استونس (2003)، استینجز (2005) و آلکسیف و کنراد (2011) بر آن تأکید شده است. نکته قابل تامل این است که در هر دو دوره ضریب متغیر سرمایه انسانی در ایران نسبت به نروژ کوچکتر است. یعنی اگرچه در هر دو کشور افزایش سرمایه انسانی باعث بهبود سطح تولید ناخالص داخلی میشود، ولی میزان این افزایش سطح در اقتصاد ایران کمتر است. - براساس نتایج تخمینها ملاحظه میشود سرمایه فیزیکی در کوتاهمدت و بلندمدت دارای تأثیر مثبت و معنادار بر سطح تولید ناخالص داخلی ایران و نروژ است. البته ضرایب کوتاهمدت و بلندمدت ایران در مقایسه با نروژ کوچکتر میباشد، به گونهای که در بلندمدت ضریب شاخص سهم تشکیل سرمایه ثابت ناخالص داخلی از GDP در ایران 29/0 است، در حالی که همین ضریب برای نروژ در بلندمدت 76/0 میباشد. این نتایج با یافتههای بارو (1997)، ساکس و وارنر (1999 و 2001)، گیلفاسن (2006 و 2008) و آلکسیف و کنراد (2011) همسو میباشد. - در نهایت، در مورد نرخ تورم در هر دو کشور مطابق انتظار ضریب کوتاهمدت و بلندمدت منفی است. این نتایج با یافتههای مطالعات برنانک و همکاران (1999)، گیلفاسن (2000 و 2004)، بالگیانو و همکاران (2002 و 2003) مطابقت دارد. به نظر میرسد تورم با منحرف کردن قیمتهای نسبی، افزایش هزینه سرمایه و ریسک سرمایهگذاری، کاهش بهرهوری سرمایهگذاری، افزایش هزینههای مبادله و هزینهبر نمودن فعالیتهای تولیدی مولد، موجب کاهش عمق و تکامل بازار مالی - یعنی کاهش توانایی بازار مالی در برقراری ارتباط بین پساندازکنندگان و سرمایهگذاران - در دو کشور میشود. در پایان نیز مدل تصحیح خطای مرتبط با رابطه تعادلی بلندمدت که از روش ARDL برآورد شده، در جدول (4) آمده است. همانگونه که مشاهده میشود در مورد ایران تمامی ضرایب (به جز DLFREE و DLINF) در سطح اطمینان بالای 95 درصد معنادار هستند. ضریب ECM نیز از نظر آماری معنادار است، بنابراین رابطهی بلندمدت معنادار بین متغیرهای الگو برقرار است، ضریب این متغیر نشاندهنده سرعت تعدیل کوتاهمدت به سمت بلندمدت میباشد و مقدار عددی این ضریب حاکی از پایین بودن نسبی سرعت تعدیل در این معادله است. مطابق با انتظارات نظری اگر از دوره t به دورهی بعدی t+1 حرکت کنیم، به میزان 45/0 درصد از میزان انحراف در مدل از مسیر بلندمدتش توسط متغیرهای الگو در دورهی بعد تصحیح میشود. به بیان دیگر، اگر هرگونه شوک یا عدم تعادل در تولید ایجاد شود، پس از یک دورهی حدودا" 25/2 ساله دوباره به تعادل برخواهیم گشت. در مورد نروژ نیز، همه ضرایب در سطح اطمینان بالای 95 درصد معنادار هستند. همچنین اگر از دوره t به دورهی بعدی t+1 حرکت کنیم، به میزان 64/0 درصد از میزان انحراف در مدل از مسیر بلندمدتش توسط متغیرهای الگو در دورهی بعد تصحیح میشود. بهبیان دیگر، اگر هرگونه شوک یا عدم تعادل در تولید ایجاد شود، پس از یک دورهی تقریبا" یک سال و نیمه دوباره به تعادل برخواهیم گشت.
جدول4. نتایج حاصل از برآوردمدل تصحیح خطا
مأخذ: محاسبات تحقیق
نمودار 1. نتیجه استحکام مدل با استفاده از آزمون CUSUM
نمودار 2. نتیجه استحکام مدل با استفاده از آزمون CUSUMQ
بر اساس دو آزمون CUSUM و CUSUMSQ و با توجه به اینکه مدل به روش ARDL برآورد شده است، میتوان بیان داشت مدل برآورد شده از استحکام مناسبی برخوردار است، زیرا آزمون منحنی مورد نظر بین فواصل اطمینان قرار دارد. 6. جمعبندی و پیشنهادها طی سالیان گذشته و به ویژه در دو دهه گذشته در ارتباط با نقش منابع طبیعی در اقتصادهای دارای چنین منابع خدادادی مباحث متنوع و گستردهای از سوی اقتصاددانان مطرح شده است. در این میان اجماع کلی بر روی تاثیر وفور منابع طبیعی بر رشد اقتصادی وجود ندارد، به گونهای که عدهای از محققین منابع طبیعی فراوان را مانعی بر سر راه کشورهای دارای چنین منابعی در جهت نیل به رشد اقتصادی بالاتر میدانند، در حالی که برخی دیگر عنوان میدارند منابع طبیعی در اصل برای اقتصاد کشورها مضر نیستند، بلکه این نحوه مدیریت آنهاست که نقش تعیین کنندهای دارد. در این تحقیق به بررسی و مقایسه اثر وفور منابع طبیعی بر تولید ناخالص داخلی (فرضیه نفرین منابع) در ایران و نروژ طی دوره زمانی 2008-1970 پرداخته شد. نتایج نشان داد وجود منابع طبیعی فراوان در ذات خود نه تنها عاملی بازدارنده در مسیر رشد اقتصادی این دو کشور نیست، بلکه حتی اثر وفور منابع طبیعی در هر دو کشور و در دورههای کوتاهمدت و بلندمدت مثبت میباشد. این موضوع تأکیدی دوباره بر نحوه مدیریت منابع خدادادی است تا با استفاده صحیح از درآمدهای حاصل از استخراج و صادرات این منابع، به رشد اقتصادی کشورهای سرشار از منابع طبیعی کمک شود. همچنین نتایج برآوردها نشان میدهند آزادی اقتصادی، سرمایه انسانی و سرمایه فیزیکی رابطه مثبت با رشد اقتصادی دو کشور ایران و نروژ دارد. در مورد بیماری هلندی نیز باید بیان نمود در کوتاهمدت اثر این متغیر بر رشد اقتصادی هر دو کشور منفی است، اما در بلندمدت تاثیر آن بر رشد اقتصادی نروژ مثبت ولی در ایران منفی میباشد. با توجه به نتایج به دست آمده مشخص گردید درآمدهای نفتی به خودیخود و به طور مستقیم محرّک رشد بوده و میتواند برای اقتصاد کشورهای دارای منابع طبیعی فراوان مفید باشد. لذا با توجه به نتایج اشاره شده در قسمت قبل، پیشنهادات زیر ارایه میگردد: - از آنجا که درآمدهای منابع طبیعی در ذات خود برای رشد اقتصادی کشورهای غنی از منابع مضرّ محسوب نمیشوند، لذا این کشورها باید تلاش کنند تا از طریق کنترل مکانیسمهای اثرگذاری و با کاهش فساد، افزایش میزان پسانداز و سرمایهگذاری، بهبود رابطهی مبادله و توسعهی شاخص سرمایهی انسانی و بهبود آموزش با کیفیت بالا از بروز اثرات منفی توسط این مکانیسمها جلوگیری کنند. - با در نظر گرفتن نقش مؤلفههای نهادی همچون آزادی اقتصادی در رشد اقتصادی کشورهای نفتی، میتوان اظهار داشت در این کشورها افزایش کارآیی دولت در تدوین و اجرای سیاستها و دستورالعملها، تسهیل قوانین مالی و بسترسازی لازم برای بهبود فضای کسبوکار در کنار توجه جدی به انضباط مالی میتواند در جهت رسیدن به رشد اقتصادی مستمر مفید باشد. - سیاستگذاران اقتصادی کشور توجه بیشتری به آثار مخرّب وابستگی صرف به منابع طبیعی بر اقتصاد کشور داشته باشند و در تصمیمات خود این تکته را مد نظر داشته باشند که مثبت یا منفی بودن تأثیر درآمدهای نفتی بر رشد اقتصادی را، کارآیی سیاستهای اتخاذ شده در قبال آن تعیین میکند و چه بسا تصمیمات غیربهینه باعث بروز اثر منفی و تقویت آن میشود. - تجربهی شوکهای اول و دوم نفتی در کشورهای صادرکنندهی نفت و آثار و تبعات آن، در کنار توجه به عمق نظریهی بیماری هلندی، زنگ خطر جدیای را در شرایط کنونی اقتصاد ایران به صدا در میآورد. این تجربیات نشان میدهد کشورهای صادرکنندهی نفت باید نسبت به وارد کردن درآمدهای مازاد نفت به ساختار اقتصادشان بسیار حساس باشند. وارد کردن این درآمدها حتی اگر برنامهریزی شده باشد، جای نگرانی است، چه رسد به این که احیاناً بدون دقت و مراقبتهای لازم صورت گیرد. کنکاش جدی در این پدیده و سایر بیماریهایی که اقتصادهای وابسته به تک محصولی گرفتار آن هستند و با افزایش قیمت نهاده تک محصولی طبیعتاً تشدید میشود، گاهی اقتصاددانان را به این نتیجه میرساند که از وارد کردن اینگونه درآمدهای مازاد، که بیشتر از ظرفیت جذب اقتصاد است، به هر صورت ممکن باید اجتناب نمود و لذا اولاً مکانیسمهای ذخیرهی ارزی از اهمیت زیادی برخوردار میگردند و ثانیاً نسبت به محل بهکارگیری ذخیرهی ارزی باید بسیار دقیق و هوشمند بود. در واقع، میتوان با تشکیل صندوقی دقیق و منضبط به جای این که درآمدهای حاصل از صادرات نفت خام به طور مستقیم در بودجه دولت وارد شود، آن منابع را به صندوق واریز و به سایر اشکال داراییهای مولد تبدیل کرد. - همچنین با توجه به نقش غیرقابل انکار سرمایه انسانی در رشد اقتصادی کشورهای مختلف از جمله کشورهای نفتی، ضمن تأکید مجدد بر اهمیت این مؤلفه به سیاستگذاران اقتصادی این دسته از کشورها پیشنهاد میشود با سرمایهگذاری در زمینه آموزش علاوه بر کسب درآمد بیشتر از طریق تولید و صادرات محصولات با ارزش افزوده بیشتر بجای صادرات مواد خام، زمینه را برای برقراری نظام بازار و مکانیسم عرضه و تقاضای آموزش و سرمایه انسانی فراهم آورند. [1]. J. D. Sachs and A. M. Warner [2]. R. Auty [3]. J. D. Sachs and A. M. Warner [4]. Th. Gylfason [5]. X. Sala-i-Martin and A. Subramanian [6]. E. Papyrakis and R. Gerlagh [7]. Resource Curse [8]. R. Auty [9]. J. Ph. Stijns [10]. D. Leaderman and W. F. Maloney [11]. Stijns [12]. N. Ding & B. C. Field [13]. E. Papyrakis & R. Gerlagh [14]. T. V. Cavalcanti, K. Mohaddes, and M. Raissi [15]. K.Zaman and A. Jahbana [16]. T. Gylfason [17]. Hussain & Chaudhry and Malik [18]. Alexeev & Conrad [19]. Olayele [20]. Autoregressive with Distributed Lag (ARDL) [21]. Avg. Year of Total Schooling (% of population aged 15 and over) [22]. Based on The Regression of Squared Residuals on Squared Fitted Values [23]. Based on A Test of Skewness And Kurtosis of Residuals [24]. Ramsey's RESET Test Using The Square of The Fitted Values [25]. Lagrange Multiplier Test of Residual Serial Correlation | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منابع -ابراهیمی، محسن، سالاریان، محمد (1388). بررسی پدیدهی نفرین منابع طبیعی در کشورهای صادرکنندهی نفت و تأثیر حضور در اوپک بر رشد اقتصادی کشورهای عضو آن. فصلنامه اقتصاد مقداری (بررسیهای اقتصادی سابق)، 6 (1): 100-77. -سامتی، مرتضی، احمدزاده، عزیز، شهنازی، روحاله (1386). اثر منابع طبیعی بر اقتصاد کشورهای اوپک و چند کشور منتخب. دو فصلنامه جستارهای اقتصادی، 4(7): 74-55. -شاهآبادی، ابوالفضل، صادقی، حامد (1392). وفور منابع طبیعی و رشد اقتصادی در کشورهای نفتی با تأکید بر مکانیسم آزادی اقتصادی. مجله سیاستهای اقتصادی، در دست چاپ. -مرادی، محمدعلی (1389). تأثیر نفت بر نماگرهای اقتصاد کلان ایران با تأکید بر مکانیسمهای انتقال و آثار. فصلنامه پژوهشهای اقتصادی، 10(2): 140-115. -یاوری، کاظم، سلمانی، بهزاد (1384). رشد اقتصادی در کشورهای دارای منابع طبیعی: مورد کشورهای صادرکننده نفت. پژوهشنامه بازرگانی، 10(37): 1-24. -Alexeev, M., & Conrad, R. (2010). The natural resource curse and economic transition. Center for Applied Economics and Policy Research, working paper No. 018-2009.
-Auty, R. M. (1993). Sustaining development in mineral economies: The resource curse thesis. Resources Policy, 20(1): 77-87.
-Auty, R. M. (1997). Natural resource endowment, the state and development strategy. Journal of International Development, 9(4): 651-663.
-Auty, R. M. (2001). Resource abundance and economic development. Oxford University Press, Oxford and New York.
-Cavalcanti, T. V., & Mohaddes, K., & Raissi, M. (2009). Growth, development and natural resources: New evidence using a heterogeneous panel analysis. Faculty of Economics, University of Cambridge.
-Ding, N., & Field, B. C. (2004). Natural resource abundance and economic growth. University of Massachusetts Amherst, Department Of Resource Economics, working paper No. 2004-7. -Gylfason, Th. (1998). Output gains from economic stabilization. Journal of Development Economics, Elsevier, 56(1): 81-96.
-Gylfason, Th., & Herbertsson, T. T., & Zoega, G. (1999). A mixed blessing. Macroeconomic Dynamics, Cambridge University Press. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 6,152 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 1,968 |