تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 10,003 |
تعداد مقالات | 83,617 |
تعداد مشاهده مقاله | 78,286,029 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 55,341,342 |
بررسی تطبیقی صور خیال در «گلستان» سعدی و «خرابات» فقیر شیرازی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
زیباییشناسی ادبی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 1، دوره 9، شماره 37، مهر 1397، صفحه 1-32 اصل مقاله (540.72 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: علمی پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
گلستان شیخ اجل سعدی شیرازی، شعری است منثور که سعدی در آن از صور خیال به خوبی استفاده نموده و با نمایش جلوههای هنری خود در این اثر، مونس ذهن و خیال خوانندگان و مخاطبانش شده است. گلستان سعدی از آن زمان که در افق ادب فارسی جلوهگر شد، محبوب و درخور تقلید گردید و هر کسی که ذوقی داشته، خواسته است به شیوة شیخ شیراز سخنپردازی کند و در این راه، این تقلید و احتذاء را مایة مباهات خود میدانستند. فقیر شیرازی، شاعر و نویسنده قرن چهاردهم ه.ق، یکی از کسانی بوده که از مجموع پنج اثر خود، سه اثر را به اقتفای سعدی نگاشته و در دو مورد از پیروان موفق وی به شمار میآید. فقیر شیرازی کتاب خرابات را به پیروی از گلستان سعدی نوشته و در آن همانند سعدی از صور خیال به خوبی استفاده کرده است. رمز جذابیت و حلاوت گلستان سعدی و خرابات فقیر، در به کارگیری به هنگام صور خیال و در موضع مناسب و به اقتضای حال و مقام است. هر دو شاعر از هرچهار موضوع علم بیان (تشبیه، استعاره، مجاز و کنایه) استفاده کردهاند، اما کاربرد (تشبیه و کنایه) در این دو اثر بسامد بالاتری دارد. در این مقاله، صور خیال، در گلستان سعدی و خرابات فقیر شیرازی، به شیوة تطبیقی و با ذکر نمونههایی از هر دو اثر، بررسی و تحلیل شده است. | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
صور خیال؛ بیان؛ خرابات؛ ادبیات تطبیقی؛ نثر فارسی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
بررسی تطبیقی صور خیال در دکتر جواد کبوتری* دکتر فاطمه کعباصل** دکتر حسین آریان*** چکیده گلستان شیخ اجل سعدی شیرازی، شعری است منثور که سعدی در آن از صور خیال به خوبی استفاده نموده و با نمایش جلوههای هنری خود در این اثر، مونس ذهن و خیال خوانندگان و مخاطبانش شده است. گلستان سعدی از آن زمان که در افق ادب فارسی جلوهگر شد، محبوب و درخور تقلید گردید و هر کسی که ذوقی داشته، خواسته است به شیوة شیخ شیراز سخنپردازی کند و در این راه، این تقلید و احتذاء را مایة مباهات خود میدانستند. فقیر شیرازی، شاعر و نویسنده قرن چهاردهم ه.ق، یکی از کسانی بوده که از مجموع پنج اثر خود، سه اثر را به اقتفای سعدی نگاشته و در دو مورد از پیروان موفق وی به شمار میآید. فقیر شیرازی کتاب خرابات را به پیروی از گلستان سعدی نوشته و در آن همانند سعدی از صور خیال به خوبی استفاده کرده است. رمز جذابیت و حلاوت گلستان سعدی و خرابات فقیر، در به کارگیری به هنگام صور خیال و در موضع مناسب و به اقتضای حال و مقام است. هر دو شاعر از هرچهار موضوع علم بیان (تشبیه، استعاره، مجاز و کنایه) استفاده کردهاند، اما کاربرد (تشبیه و کنایه) در این دو اثر بسامد بالاتری دارد. در این مقاله، صور خیال، در گلستان سعدی و خرابات فقیر شیرازی، به شیوة تطبیقی و با ذکر نمونههایی از هر دو اثر، بررسی و تحلیل شده است. واژههای کلیدی صور خیال، بیان، خرابات، ادبیات تطبیقی، نثر فارسی. مقدمهوقتی در بارة شعر سخنی به میان میآید بیدرنگ ذهن متوجه کلامی میشود که از دو مصرع یا از پارههای متساوی و متوازن تشکیل شده باشد، اما وقتی شعر را کلامی مخیّل و آمیخته با احساس و عاطفه بدانیم، به هر کلامی که آمیخته به عناصر خیال باشد میتوان عنوان شعر داد. مهمترین عنصر شعر، خیال است که چاشنی هر نوع سخنی اعم از نظم یا نثر شود، آن را به کلام شاعرانه تبدیل میکند. به تحقیق، علوم و فنونی وجود دارد که در پرتو خیال و اندیشة شاعرانه میتوان به کمک آنها کلام را لطیف و آهنگین ساخت، این علوم و فنون جلوههایی از شعر هستند که در هر سخنی متجلّی شوند آن را همرنگ خود میسازند. به همین خاطر شاعران، از دیرباز سعی در خیالانگیزی و تأثیرگذارترکردن اشعار خود به وسیلة صور خیال داشتهاند و بسیاری از آنها هم به این مهم دست یافتهاند و آثاری ماندگار و تأثیرگذار از خود بر جای گذاشتهاند. بنا بر این؛ همین عناصر خیالند که آثار شاعران ما را دلنشین میسازند، اشعار سعدی را دوستداشتنی مینمایند و شاعری را در بین دیگر شاعران، شاخص و پرآوازه میکنند. گلستان سعدی از آغاز تا کنون، کانون فروزان ادب فارسی بوده و در محضر جهانیان معرّف نفسانیات شریف و اخلاق لطیف و افکار والای معنوی قوم ایرانی بوده است. ایرانیان هرگز روش شیخ اجل را از دست نمیدهند از این روی ادب فارسی با پیروی و تتبع ذوقآمیز اخلاف متقدمان، جاودان خواهد ماند. بیان مسألهدر نثر فنّی، نویسنده برای بیان معنی مورد نظر خویش، خواننده را با مساوات و گاهی اطناب ادبی به راهی طولانیتر میکشاند. در این نوع نثر، معانی در پردهای از الفاظ و ترکیبات و صنایع لفظی جای میگیرد و نثر را به صورت تصاویری رنگین در برابر دیدگان خواننده متجلی میکند. در این سبک نویسنده آنگونه از قرینهسازی و سجع و توازن و الفاظ و ترکیبات دیگر استفاده میکند که موج شعری خاصی را در نثر به وجود میآورد و همین کار در واقع انگیزة نویسندگان آن عهد است. اتّصاف به همین صفات و خصوصیات است که نثر را به سوی شعر سوق میدهد. بعضی نوشتههای منظوم، شعر نیستند و تنها از پارههای متقارن و متساوی تشکیل شدهاند. همانند: الفیة ابن مالک و نصاب الصّبیان ابونصر فراهی و منظومة حاج ملّا هادی سبزواری، و چه بسا نوشتة منثور که در حقیقت شعر است و نویسندگان آنها را باید شاعر نامید؛ به این ترتیب شعر را به جای اینکه نوع مخصوصی از نوشته بنامند بهتر است حسّ زیباییشناسی و حالت روحی مخصوص تلقّی کنند. شبلی نعمانی نیز در مورد قدرت تخیّل و همانندسازی افکار شاعر با دنیای خارج به نقل از ارسطو مینویسد: شعر قسمتی از مصوری و نقّاشی است و فرق آن با نقّاشی فقط آن است که نقّاش صورت اشیای محسوسه را کشیده نشان میدهد برخلاف شاعر که تصویر هر گونه تمایلات و احساسات را از نظر میگذراند (نعمانی، 1363: 13). با تأمّل و تعّمق در نقدها و کتبی که به بیان خصوصیات سبکی آثار گذشتگان پرداختهاند به ویژه آثاری که به بررسی عناصر خیالانگیز و موسیقی کلام پرداختهاند در مییابیم که گلستان سعدی، گرچه در قالب نثر نگارش یافته است، خود نوعی شعر است که به تعبیر خواجه نصیر کلام مخیّل است که در هیأت نثر نمود پیدا کرده است. نمود عناصر خیالانگیز و موسیقایی است که اکثر جملات سعدی را به شکل ضربالمثل در افواه عام انداخته و پس از گذشت قرنها، هنوز تازگی و حلاوت خود را داراست و عنوان افصح المتکلمین، سعدی شیرین سخن را به اذهان متبادر میکند. همین زیبایی و حلاوت در کلام، ایجاز و مساوات در نگارش و قدرت تخیّل در تصویرپردازی، لحن فکاهه و گاهی هزلآمیز، جدّی و گاهی طنزآمیز سعدی، سبب ماندگاری گلستان وی شده است که نه تنها جای دلتنگی نیست، بلکه سبب نزهت ناظران و فسحت خاطر حاضران گردیده است و متکلّمان را به کار آید و مترسلان را بلاغت افزاید و باد خزان را بر ورق او دست تطاوّل نباشد و گردش زمان، عیش ربیعش را به طیش خریف مبدّل نکند. مجموعة این اوصاف و اقبال عامّة مردم به گلستان سعدی سبب شد تا تقلید و نظیرهپردازی به شیوة شیخ شیراز رواج پیدا کند و متذوقان و اهل سخن با تأسّی به شیوة شیخ اجلّ نام خود را علی مرور الدهور مخلّد سازند. با این اقبال، «نمونههای بسیاری به تقلید از گلستان به رشتة تحریر در آمدهاند از جمله: اخلاق الاشراف عبید زاکانی، انیس العاقلین میر قاری، انجمن دانش وقار شیرازی، انیس العاشقین ابیوردی، بلبلستان محمد فوزی مستاری، بهارستان جامی، بهارستان علیاکبر فراهانی، پریشان قاآنی، تضمین گلستان غالب، جامعالاسرار نورعلی شاه، جان جهان علیاکبر فراهانی، چمنآرا از نویسندهای ناشناخته، حجلة خیال عبدالباقی موسوی اصفهانی، حکایتها صاحب علیآبادی، خارستان علیاکبر فراهانی، خارستان ادیب کرمانی، خرابات فقیر شیرازی، رضوان آقا خان کرمانی، روضة خلد مجد خوافی، روضه العشاق خرّمی تبریزی، ریاض المحبین هدایت، سنبلستان محمود میرزا قاجار، شکرستان علی محمدمنشی، شکرستان منّت دهلوی، طریق الحقیقه سعدی لاهوری، عشق و محبت محمدبن بیدوازی عبداللهی،گلستان محمد شریف متخلص به حشمت، گلستان شوریده (عبدالوهاب مدّرس)، گنج شایگان میرزا جعفر ریاض همدانی، مُلستان میرزا ابراهیم مدایح نگار، نگارستان معینالدین اسفراینی جوینی، نگارستانِ بیمانند ابن کمال پاشا، نمکدان جیحون یزدی» (دانشپژوه، 1377: 50-49). از میان آثار مزبور که به تقلید از گلستان سعدی نگارش یافتهاند، کتاب «خرابات» اثر میرزا حسین علی معروف به میرزا و متخلّص به فقیر و متولد 1296 ه. ق در استهبان فارس، با وجود نامدارانی چون «جامی» شاعر بزرگ و «قاآنی شیرازی» قصیدهسرای نامآور جلوة خاصّی دارد. فقیر شیرازی غالب آثار خود را به تبعیّت از سعدی نگاشته و سروده است و از پیروان موفّق وی به شمار میآید. وی «خرابات» را به طرز گلستان سعدی، «خانقاه» را به طرز بوستان سعدی و «گنج فقیر» را به سبک گلستان و بوستان سروده است. فقیر در نگارش خرابات از جهاتی روش سعدی را تتبّع کرده است از جمله: آوردن داستانهای کوتاه، فصلبندی کتاب به فصول جداگانه، سرودن اشعار متناسب با متن که همانند اشعار گلستان سعدی، همگی سرودة فقیر شیرازی است. با عنایت به تقلید موفّق فقیرشیرازی از سبک گلستان سعدی، با وجود تعداد کمتر ابواب کتاب «خرابات» در مقایسه با گلستان سعدی، نویسندگان این مقاله قصد دارند با تأمّل و تعمّق در متن دو اثر مزبور، به شیوة تطبیقی به بررسی و تحلیل صور خیال بپردازند.
علم بیان و حوزة آنعلم بیان عبارت است از مجموعة قواعد و قوانینی که به وسیلة آنها میتوان یک معنی را به گونههای متعدد بیان کرد؛ به شرط آن که این شیوههای گوناگون، در میزان روشنی و پوشیدگی با یکدیگر متفاوت باشند و این تفاوت، مبتنی بر تخیل باشد. حوزة علم بیان، ادبیات و شعر است، نه زبان؛ هر چند ممکن است در زبان عامیانه و محاوره و روزمره، ظرایف بیانی دیده شود که در آن صورت باید گفت که شعر و ادبیات وارد حوزة زبان شده است، مثلاً وقتی هندوانهفروش میگوید: بیا عسل ببر و یا از این قبیل؛ همه از مسایل بیانی و بلاغی استفاده میکنند بدون این که خود متوجه شوند. پایه اصلی علم بیان تشبیه است و هر سه قسم دیگر بیان مبتنی بر نوعی تشبیه هستند. به کارگیری تشبیه گاهی در قالب حقیقت و گاهی به شکل مجاز صورت میگیرد. استعمال لفظ در معنای موضوع له، حقیقت است و استعمال آن در غیر موضوع له، مجاز؛ و بحث اصلی مباحث بیان، همان مجاز است؛ چرا که به واسطة مجاز، طرق مختلف و شیوههای گوناگون ایراد معنی واحد، همراه با اختلاف در وضوح دلالت تحقق مییابد، نه در حوزة حقیقت. صورتهای مختلف علم بیان عبارتند از: 1ـ تشبیه 2ـ استعاره 3ـ مجاز 4ـ کنایه تشبیه: مانندکردن چیزی است به چیز دیگر در یک یا چند صفت و حالت برجسته و غالب؛ آنچه تشبیه میشود مشبّه و آنچه به آن تشبیه میکنند مشبّهبه نام دارد. صفت و حالتی که بین مشبّه و مشبّهبه مشترک است وجه شبه و کلماتی که بر همانندی دلالت دارند، ادات تشبیه خوانده میشوند. مثال: «و صبر تلخ را مانند شکر شیرین چشیدم». (فقیر شیرازی، 1377: 103) مشبّه: «صبر تلخ». مشبّهبه: «شکر شیرین». ادات تشبیه: «مانند». وجه شبه: «چشیدن». «تشبیه نخستین و سادهترین راه تفنّن در بیان معنی است و در شعر، نثر و حتی کلام عادی از آن استفاده میشود. در تشبیه لفظ در معنی حقیقی به کار برده میشود و اغلب مقصود از آن مبالغه در مدح یا ذم و یا بیان ماهیت و حقیقت چیزی ناشناخته است با تشبیه آن به چیزی آشناتر و شناختهتر. مایة اصلی تشبیه اغراق و خیالانگیزی است. شاعر به جهت علاقه یا نفرتی که نسبت به اشخاص و اشیاء مورد نظر دارد، سعی میکند آنها را برتر یا فروتر از آنچه هستند، نشان دهد؛ مثلاً، وقتی شاعر صورت معشوق خود را به گل و دندان او را به مروارید و زلف او را به شب و قامت او را به سرو مانند میکند، در عین یافتن همانندی میان اعضای معشوق با آن اشیا، در واقع در مدح مبالغه میکند و میخواهد اندامهای معشوق را زیباتر از آنچه هست نشان دهد و یا وقتی سعدی میگوید:
در ذم اغراق کرده است. تشبیه چهار رکن دارد، و از این چهار رکن، دو رکن، یعنی مشبّه و مشبّهبه اصلی است که به آنها طرفین تشبیه میگویند، و با حذف هر یک از آنها ساختمان تشبیه به هم میخورد، اما وجه شبه و ادات تشبیه ممکن است ذکر یا حذف شوند. تشبیه از جهت ذکر یا حذف وجه شبه و ادات تشبیه و چگونگی طرفین تشبیه به انواعی تقسیم میشود که مهمترین آنها عبارتند از: ذکر یا حذف وجه شبه: ذکر مشبّه و مشبّهبه در تشبیه ضروری است، اما وجه شبه و ادات تشبیه ممکن است ذکر یا حذف شوند. الف) اگر وجه شبه در کلام ذکر بشود تشبیه را «مفصّل» گویند. «عمل پادشاهان چون سفر دریا است، خطرناک و سودمند.» (سعدی، 1366: 198) «عمل پادشاهان» مشبه، «سفر دریا» مشبهبه، «چون» ادات تشبیه، «خطرناک و سودمند» وجه شبه است. «صحبت مردان نادان را، آتش افروخته دان که هر خامی را با آن توان پخت» (فقیر شیرازی: 1377، 84). «صحبت مردان نادان» مشبه، «آتش افروخته» مشبهبه، «پختن هر خامی را با آن» وجه شبه است. ب) اگر وجه شبه حذف بشود تشبیه را «مجمل» میگویند: «یکی را گفتند: عالم بیعمل به چه ماند؟ گفت: به زنبور بیعسل» (سعدی، 1366: 660). «عالم بیعمل» مشبه، «زنبور بیعسل» مشبهبه. چون وجه شبه ذکر نشده است تشبیه مجمل است. «مرد بیمروّت، زن است و عابد باطمع، رهزن». (سعدی، 1366: 660) «مرد بیمروّت» مشبه، «زن» مشبهبه. «عابد با طمع» مشبه، «رهزن» مشبهبه. وجه شبه ذکر نشده است. «من تو را به جای جامة زربفت، خلعت حکمت دهم و به جای کلاه سرکش، تاج معرفت بر سر نهم.» (فقیر شیرازی، 1377: 82) «خلعت حکمت»: «حکمت» مشبه، «خلعت» مشبهبه. «کلاه سرکش»: «سرکش» مشبه، «کلاه» مشبهبه. «تاج معرفت»: «معرفت» مشبه، «تاج» مشبهبه. وجه شبه ذکر نشده و تشبیه مجمل هستند. «دختر را در حبالة نکاح وی درآورد». (فقیر شیرازی، 1377: 102) «حبالة نکاح»: «نکاح» مشبه، «حباله» مشبهبه. چون وجه شبه ذکر نشده تشبیه مجمل هستند. ذکر یا حذف ادات تشبیه: الف) اگر ادات تشبیه ذکر شوند تشبیه را «مرسل» یا «صریح» میگویند: «حکیمان بر مثال اطبایند» (سعدی، 1366: 215). «حکیمان» مشبّه. «اطبا» مشبّهبه. «بر مثال» ادات تشبیه. ادات تشبیه ذکر شده، تشبیه مرسل است. «دل را مانند مرغی دانند که روز را به هوای آب و دانه پرواز کند و به خود نپردازد و شب را فارغالبال در آشیانه بال اندازد و به خود بپردازد». (فقیر شیرازی، 1377: 75) «دل» مشبه، «مرغ» مشبهبه، «مانند» ادات تشبیه، «پرواز کردن در روز به هوای آب و دانه و نپرداختن به خود، و شب بال انداختن و به خود پرداختن» وجه شبه. ادات تشبیه ذکر شده و تشبیه مرسل است. ب) اگر ادات تشبیه در کلام ذکر نشوند، تشبیه را «موکّد» میگویند. «سنگ سراچة دل به الماس آب دیده میسفتم». (سعدی، 1366: 105) «سنگ سراچة دل»: «دل» مشبّه، «سنگ سراچه» مشبّهبه، ادات تشبیه نیامده و تشبیه موکَّد است. «الماس آب دیده»: «آب دیده» مشبّه، «الماس» مشبّهبه، ادات تشبیه نیامده و تشبیه موکَّد است. «اگر تیغ قهر برکشد، نبی و ولی سر درکشد...» (سعدی، 1366: 665) «تیغ قهر»: «قهر» مشبّه، «تیغ» مشبّهبه، چون ادات تشبیه نیامده تشبیه موکَّد است. «من چراغ جان سوختم و دانش آموختم». (فقیر شیرازی، 1377: 75) «چراغ جان»: «جان» مشبه، «چراغ» مشبهبه، ادات تشبیه ذکر نشده و تشبیه موکّد است. «در میدان جهالت تاختی و رایت بطالت افراختی». (فقیر شیرازی، 1377: 101) «میدان جهالت»: «جهالت» مشبه، «میدان» مشبهبه، ادات تشبیه ذکر نشده و تشبیه موکّد است. «رایت بطالت»: «بطالت» مشبه، «رایت» مشبهبه، ادات تشبیه ذکر نشده و تشبیه موکّد است. ذکر ادات تشبیه و وجه شبه، بر سادگی تشبیه میافزاید، در صورتی که حذف آنها تشبیه را موجزتر، رساتر، پر تأثیرتر و همسانی مشبّه و مشبّهبه را محسوستر میکند و درک آن را به دقت بیشتری نیازمند میکند. به این نوع تشبیه، تشبیه بلیغ میگویند، که ممکن است به شکل اضافة تشبیهی یا تشبیه بلیغ اسنادی (جمله) بیاید. اضافة تشبیهیاضافهای است که در آن «مشبّهبه» به «مشبّه» اضافه میشود از زیبایی بیشتری برخوردار است و به استعاره نزدیک است، مانند: سعدی: «باران رحمت بیحسابش همه را رسیده و خوان نعمت بیدریغش همهجا کشیده، پردة ناموس بندگان به گناه فاحش ندرد.» (سعدی، 1366: 101) «باران رحمت»: اضافة تشبیهی یا تشبیه بلیغ اضافی، «رحمت» مشبّه، «باران» مشبّهبه. «خوان نعمت»: اضافة تشبیهی یا تشبیه بلیغ اضافی، «نعمت» مشبّه، «خوان» مشبّهبه. «پردة ناموس بندگان»: اضافة تشبیهی، «ناموس بندگان» مشبّه، «پرده» مشبّهبه. «در آن هنگام که دنیا به کام دیدی و بادة خواهش از جام مراد کشیدی...»(فقیر شیرازی، 1377: 88). «بادة خواهش»: اضافة تشبیهی یا تشبیه بلیغ اضافی، «خواهش» مشبّه، «باده» مشبّهبه. «جام مراد»: اضافة تشبیهی یا تشبیه بلیغ اضافی، «مراد» مشبّه، «جام» مشبّهبه. تشبیه بلیغ اسنادی: تشبیهی که در آن، «مشبّهبه» به «مشبّه» اسناد داده شود، و «وجه شبه» و «ادات تشبیه» در آن نیامده و تشبیه به شکل جمله بیان شده است، مانند: «تلمیذ بیارادت، عاشق بیزر است و روندة بیمعرفت، مرغ بیپر و عالم بیعمل، درخت بیبر و زاهد بیعلم، خانة بیدر.» (سعدی، 1366: 660) «تلمیذ بیارادت» مشبّه، «عاشق بیزر» مشبّهبه، «روندة بیمعرفت» مشبه، «مرغ بیپر» مشبهبه و «عالم بیعمل» مشبه، «درخت بیبر» مشبهبه و «زاهد بیعلم» مشبه، «خانة بیدر» مشبهبه. «وجه شبه» و «ادات تشبیه» در این تشبیهات نیامده و همه به شکل جمله بیان شده و بلیغ اسنادی هستند.
(سعدی، 1366: 643) «سخنچین بدبخت» مشبّه، «هیزمکش» مشبّهبه، است و چون «هیزمکش» مشبّهبه، به «سخنچین بدبخت» مشبه، نسبت داده شدهاست، و ارکان فرعی در آن نیامده و تشبیه به شکل جمله بیان شده است تشبیه بلیغ اسنادی به حساب میآید. «در این صورت، بر من نکوهیدن، آهن سرد کوبیدن است». (فقیر شیرازی، 1377: 302) «نکوهیدن بر من» مشبّه، «آهن سرد کوبیدن» مشبّهبه، است و چون «آهن سرد کوبیدن» مشبّهبه، به «نکوهیدن بر من» مشبه، نسبت داده شده است، و ارکان فرعی در آن نیامده و تشبیه به شکل جمله بیان شده است تشبیه بلیغ اسنادی به حساب میآید. عقلی یا حسی بودن طرفین تشبیه (مشبّه و مشبّهبه) از جهت حسی و عقلی بودن، طرفین تشبیه چهار حالت پیدا میکنند یا هر دو حسّی هستند یا هر دو عقلی هستند و یا مشبّه عقلی و مشبّهبه حسّی است و یا مشبّه حسّی و مشبّهبه عقلی است. (احمدنژاد، 1374: 88) الف) گاهی هر دو طرف تشبیه از محسوسات هستند یعنی با یکی از حواس پنجگانه ادراک میشوند. «اطفال شاخ را به قدوم موسم ربیع کلاه شکوفه بر سر نهاده.» (سعدی، 1366: 102) «اطفال شاخ»: «شاخ» مشبّه محسوس، «اطفال» مشبّهبه محسوس، کلاه شکوفه: «شکوفه» مشبه و «کلاه» مشبهبه است. «آتش اندوهش، سیلاب اشک از نوشیروان جاری ساخت.» (فقیر شیرازی، 1377: 103) «سیلاب اشک»: «اشک» مشبه حسی، «سیلاب» مشبهبه حسی. ب) مشبّه عقلی و مشبّهبه حسی است: «و در بحر مکاشفت مستغرق گشته.» (سعدی، 1366: 103). «مکاشفت» مشبّه عقلی، «بحر» مشبّهبه حسی. «آتش خشم، اول در خداوند خشم افتد پس آنگه زبانه به خصم رسد».(سعدی، 1366: 645). «خشم» مشبه عقلی، «آتش» مشبهبه حسی. «آنان را بادة غفلت از جام هوس چشانند». (فقیر شیرازی، 1377: 83). «بادة غفلت»: «غفلت» مشبه عقلی، «باده» مشبهبه حسی. «جام هوس»: «هوس» مشبه عقلی، «جام» مشبهبه حسی. ج) گاهی هر دوطرف تشبیه عقلی هستند. «اندرون از طعام خالی دار تا درو نور معرفت بینی» (سعدی، 1366: 326). «نور معرفت»: «معرفت» مشبّه عقلی، «نور» مشبّهبه عقلی.
(فقیر، 1377: 147). «ظلام ظلم»: «ظلم» مشبّه عقلی، «ظلام» مشبّهبه عقلی. مفرد یا مرکب بودن طرفین تشبیه: از این نظر تشبیه را به چهار نوع تقسیم کردهاند: تشبیه مفرد به مفرد، تشبیه مرکب به مرکب، تشبیه مفرد به مرکب و تشبیه مرکب به مفرد. الف) تشبیه مفرد به مفرد: تشبیه مفرد به مفرد خود به چهار نوع تقسیم میشود: به این صورت که یا «مشبّه» و «مشبّهبه» تنها یک کلمه و بدون وابسته (مضافالیه و صفت) هستند که مفرد غیرمقیّد نام دارند و یا وابستهای دارند که مقیّد خوانده میشوند؛ پس یا مشبّه و مشبّهبه هر دو مفرد غیر مقیّدند یا هر دو مفرد مقیّدند، یا مشبّه مفرد مقیّد و مشبّهبه مفرد غیرمقیّد است و یا مشبّه مفرد غیرمقیّد و مشبّه مفرد مقیّد است. 1ـ هر دو طرف تشبیه مفرد غیر مقیّد است: «فراش باد صبا را گفته تا فرش زمّردین بگسترد و دایة ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد.» (سعدی، 1366: 101) «بنات نبات»: «نبات» مشبّه مفرد غیر مقیّد، «بنات» مشبّهبه مفرد غیر مقیّد، «مهد زمین»: «زمین» مشبّه مفرد غیر مقیّد، «مهد» مشبّهبه مفرد غیر مقیّد، چون بدون وابسته به کار رفتهاند. «بالجمله باد اجل، سرو قامتش را به خاک هلاک انداخت». (فقیر شیرازی، 1377: 103) «باد اجل»: «اجل» مشبّه مفرد غیر مقید، «باد» مشبّهبه مفرد غیر مقید. «خاک هلاک»: «هلاک» مشبّه مفرد غیر مقید، «خاک» مشبّهبه مفرد غیر مقید، چون بدون وابسته به کار رفتهاند. 2ـ مشبه مفرد غیر مقید و مشبهٌبه مفرد مقید: «پسر چون پیل مست اندر آمد بصدمتی که اگر کوه آهنین بودی از جای برکندی» (سعدی، 1366: 209) «پسر» مشبه مفرد غیر مقید، «پیل مست» مشبهبه مفرد مقید به قید صفت.
(سعدی، 1366: 663) «دروغ گفتن» مشبّه مفرد غیر مقید، «ضربت شمشیر» مشبّهبه مفرد مقید به قید مضافالیه. «آنکه دل به زال بد افعال دنیا سپرد و...» (فقیر شیرازی، 1377: 99) «دنیا» مشبه مفرد غیر مقید، «زال بدافعال» مشبهبه مفرد مقید به قید صفت.
(فقیرشیرازی، 1377: 379) «عامه» مشبه مفرد غیر مقید، «بز اخفش» مشبهبه مفرد مقید به قید مضافالیه. 3ـ مشبه مفرد مقیّد و مشبهبه مفرد غیر مقیّد: «فراش باد صبا را گفته تا فرش زمّردین بگسترد و دایة ابر بهاری را فرموده تا بنات نبات در مهد زمین بپرورد.» (سعدی، 1366: 101) «فراش باد صبا»: «باد صبا» مشبّه مقید به قید مضافالیه، «فراش» مشبّهبه غیر مقید. «دایة ابر بهاری»: «ابر بهاری» مشبّه مقید به قید صفت، «دایه» مشبّهبه غیر مقید. «باد صبا مشاطهوار عروس روزگار را آرایش دهد». (فقیر شیرازی، 1377: 118) «باد صبا» مشبّه مقید به قید مضافالیه، «مشاطه» مشبّهبه غیر مقید، «وار» پسوند شباهت.
(فقیر شیرازی، 1377: 79) «پندار تو» مشبّه مفرد مقید به قید مضافالیه، «مرآت» مشبّهبه مفرد غیر مقید، «چو» ادات تشبیه. 4ـ هر دو طرف تشبیه مفرد مقیّد: «عالم ناپرهیزگار، کوریست مشعلهدار. یَهدی به و هو لا یَهتدی». (سعدی، 1366: 640) «عالم ناپرهیزگار» مشبّه مفرد مقیّد به قید صفت، «کور مشعلهدار» مشبّه مفرد مقیّد به قید صفت. «لیک افسوس که وجود آنان در عالم چون اکسیر اعظم است و در مردم گم است» (فقیر شیرازی، 1377: 118). «وجود آنان» مشبّه مفرد مقیّد به قید مضافالیه، «اکسیر اعظم» مشبّهبه مفرد مقیّد به قید صفت. ب) هر دو طرف تشبیه مرکب است: مراد از مرکب در اینجا گروه کلمات (بجز موصوف و صفت و مضاف و مضافالیه) و جملههایی است که در آنها چند مفهوم مفرد حالت و هیأتی واحد از مفاهیم را تشکیل داده باشند (احمدنژاد، 1374: 91). سعدی: «هر که علم خواند و عمل نکرد بدان ماند که گاو راند و تخم نیفشاند». (سعدی، 1366: 650) «هرکه علم خواند و عمل نکرد» مشبّه مرکب، «کسی که گاو راند و تخم نیفشاند» مشبّهبه مرکب. «دانشوری، مردم گندمنمای جوفروش را سرزنش کند که آنان مردمانی هستند که به سخنان جانفزا، اخلاقنیک را در چشم مردم، آشکار کنند و خوی زشت را در دل خود پنهان؛ مانند غربال که آرد را از خود دور کند و سبوس را نگه دارد.» (فقیر شیرازی، 1377: 77) «مردم گندمنمای جوفروش، که به سخنان جانفزا، اخلاق نیک را در چشم مردم، آشکار کنند و خوی زشت را در دل خود پنهان» مشبّه مرکب، «غربال که آرد را از خود دور کند و سبوس را نگه دارد» مشبّهبه مرکب. «... آن کس که به مردم دنیاپرست، دل دهد بدان ماند که بدین صورتهای سنگین، روی نهد.» (فقیر شیرازی، 1377: 77) «دل دادن به مردم دنیاپرست» مشبّه، «رویآوردن به صورتها و بتهای سنگی» مشبّهبه، «ماند» وجه شبه. تشبیه مفروق: تشبیهی که در آن چند مشبّه و مشبّهبه، پیاپی آورده شود.
(سعدی، 1366: 322) مشبّه اول: «گل سرخش» مشبهبه اول: «عارض خوبان». مشبّه دوم: «سنبلش» مشبهبه دوم: «زلف محبوبان».
(فقیر شیرازی، 1377: 88) مشبّه اول: «دل»، مشبّهبه اول: «سبو». مشبّه دوم: «سخن»، مشبّهبه دوم: «سنگ». تشبیه جمع: تشبیهی است که در آن یک مشبه را به چند مشبهبه مانند کنند:
(سعدی، 1366: 516) شاعر «جمعی» را به عنوان مشبّه، به «گل» و «لاله» به عنوان مشبّهبه، همانند کرده است، و «تو» را به عنوان مشبه، به «هیزم» و «باد» و «سرما» و «برف» و «یخ» به عنوان مشبهبه، همانند کرده است. شاعر با همانندکردن یک مشبه، به چند مشبهبه، تشبیه جمع خلق کرده است.
(سعدی، 1366: 322) «آن کسی» مشبه، «پسته» و پیاز» مشبهبه، با همانندکردن یک مشبه به دو مشبهبه، تشبیه جمع است. «لطفعلیخان....لشکر سلحشوری را که مانند مور و ملخ، پیرامون قلعه را گرفته بودند شکست داد». (فقیر شیرازی، 1377: 188). «لشکر سلحشور» مشبه، «مور» و «ملخ» مشبهبه، ذکر یک مشبه با دو مشبهبه، تشبیه جمع است. تشبیه مطلق: تشبیهی که بدون قید و شرط و عکس و تفضیل است: «این پسر هنوز از باغ زندگانی بر نخورده است» (سعدی، 1366: 182). «زندگانی» مشبه، «باغ» مشبّهبه، «بر داشتن» وجه شبه است. «لطفعلیخان... مانند کرم پیله در کرمان جا گرفت و چون زنبور سرخ از در و دیوار بالا رفت» (فقیر شیرازی، 1377: 189). «لطفعلیخان» مشبه، «کرم پیله» و «زنبور سرخ» مشبّهبه، «مانند» و «چون» ادات تشبیه هستند. تشبیه اضمار: در این نوع تشبیه شاعر به گونهای وانمود میکند که قصد تشبیه ندارد، اما قصد او تشبیه است:
(سعدی، 1366: 640) شاعر در این بیت وانمود کرده که قصد تشبیه نداشته است در صورتی که به صورت مضمر «صرف عمر» را به عنوان مشبّه، به «قمار یا باد دستی» همانند کرده است. «دارویی تلختر از احتیاج ندیدم سیّما اگر با حماقت امتزاج یابد که درد بیعلاج است» (فقیر شیرازی، 1377: 103) نویسنده وانمود کرده که قصد تشبیه نداشته است در صورتی که به صورت مضمر «احتیاج» را به عنوان مشبّه، به «داروی تلخ» همانند کرده است.
(فقیر شیرازی، 1377: 103) شاعر به صورت مضمر «دنیا» را به عنوان مشبّه، به «پل شکسته» همانند کرده است. استعاره: از نظر لغوی، استعاره از باب استفعال و تشبیهی است که یکی از طرفین آن محذوف باشد، با وجود قرینهای که ذهن خواننده را از معنی حقیقی دور میکند و به معنی مجازی برساند. مثلاً اگر بگوییم: «اشک، باران است» اشک «مشبّه» است و «باران» مشبهبه، و این تشبیه، تشبیهی بلیغ است. ولی وقتی میگوییم: «باران از چشم او فرو میبارد» این دیگر تشبیه نیست. باران مشبهبه است و «چشم» کلمهای است که ذهن را از معنی حقیقی باران دور میکند و به معنی مجازی آن یعنی اشک میرساند؛ یا میتوان گفت استعاره مجازی است با علاقة مشابهت، با وجود قرینهای که ذهن را از معنی حقیقی دور میکند و به معنی مجازی برساند. «استعاره کارآمدترین ابزار تخییل و به اصطلاح ابزار نقاشی کلام است، از این جهت عالیترین صورت خیال و کشف شاعرانه است» (علویمقدم و اشرفزاده، 1376: 117). ارکان و پایههای استعاره: استعاره دارای ارکانی است به قرار زیر: 1ـ مستعارٌ له: معنای مجازی لفظ، که مطابق است با مشبه در تشبیه. 2ـ مستعارٌ منه: معنای حقیقی لفظ، که مطابق است با معنای مشبهبه در تشبیه. 3ـ لفظ مستعار: لفظی است که در غیر معنی حقیقی به کار گرفته شده است که برابر است با لفظ مشبهبه. 4ـ قرینه: که به آن قرینة صارفه نیز میگویند، واژه یا واژههایی است که ذهن را از معنای حقیقی لفظ مستعار دور میکند و به معنای مجازی میکشاند. 5ـ جامع: همان وجه شبه بین (مستعارٌ له) و (مستعارٌ منه) است. مثلاً: جملة «باران از چشم او فرو میچکد»، در اصل چنین بوده است: «اشک چون باران از چشم او فرو میچکد»؛ پس ارکان استعاره در این جمله عبارتند از: اشک: مستعارٌ له (مشبه). قطرات آب زلالی که از ابر فرو میچکد: مستعارٌ منه (مشبهبه)، باران: لفظ مستعار (لفظ مشبهبه). چشم: قرینة صارفه، که ذهن خواننده را از معنای حقیقی باران دور میکند و به معنای مجازی یعنی اشک میرساند. فراوانی و ریزش: جامع (وجه شبه). تقسیمات استعاره: «استعاره به اعتبارات گوناگون، دارای تقسیماتی است که برخی از آنها عبارتند از: 1ـ تقسیم استعاره به اعتبار ذکر یکی از دو طرف آن: تصریحیه، مکنیّه. 2ـ تقسیم استعاره به اعتبار لفظ مستعار: اصلیّه، تبعیه. 3ـ تقسیم استعاره به اعتبار مقرون بودن و یا نبودن با یکی از مناسبات مستعارٌ منه: مرشحه، مجرّده، مطلقه (اکبری دستک، 1386: 82). 1ـ1ـ استعاره تصریحیه: استعارة تصریحیه آن است که فقط مستعارٌ (مشبهبه)، در جمله ذکر میشود. «سبزة گلستان عذارش نودمیده» (سعدی، 1366: 182). «سبزة گلستان عذار»: استعارةمصرّحه از «ریش» است. «ریش» مستعارٌله یا مشبّه، «سبزة گلستان عذار» مستعارٌمنه یا مشبّهبه است. «و بر سیب زنخدانش چون به، گردی نشسته» (سعدی، 1366: 182). «گرد»: استعاره مصرّحه از «موی عذار» است. «موی عذار» مستعارٌله، «گرد» مستعارٌمنه است. «سلطان محمود غزنوی را پرسیدند از چیست که گوهر دلِ چون تو پادشاهی، گویوش از چوگان سنبل ایاز بیتاب است و چشمة تدبیرش از نرگس نیمهخواب وی بیآب؟» (فقیر شیرازی، 1377: 248) «سنبل»: استعارة مصرّحه از «زلف» است. «زلف» مستعارٌله یا مشبّه، «سنبل» مستعارٌمنه است. «نرگس»: استعارة مصرّحه از «چشم» است. «چشم» مستعارٌله یا مشبّه، «نرگس» مستعارٌمنه است. 1ـ2ـ استعاره مکنیّه: آن است که مستعارمنه (مشبّهبه)، در کلام ذکر نمیگردد بلکه برخی از لوازم و مختصات آن به همراه مستعارٌ له (مشبه)، آورده میشود. مثال: مانند سخن امیر بیان در نهج البلاغه: فَکأَن قد عَلِقَتکُم مَخالِبُ المَنِیَّة. (گویی چنگال مرگ بر شما آویخته است). در این جمله، منیّه (مرگ) به سَبُع (درّنده) تشبیه شده و لازمی از لوازم سَبُع که مَخالِب (چنگالها) باشد، ذکر گردیده است (نهج البلاغه، خطبة 85). «و بیخ نشاطش بریده و گل هوسش پژمرده» (سعدی، 1366: 567). «بیخ نشاطش»: «نشاط» مستعارٌله یا مشبّه، و مستعارٌمنه یا مشبّهبه «درخت» محذوف است اما «بیخ» وجه شبه یا یکی از ویژگیهای مشبهبه است که ذکر شده است، و استعارة مکنیه است. «دل را در مکاید دنیا محکم نگهدار و در شداید مستحکم». (فقیر شیرازی، 1377: 85) «دنیا» مستعارٌله یا مشبّه، و مستعارٌمنه یا مشبّهبه «انسان» محذوف است اما «مکاید» وجه شبه یا یکی از ویژگیهای مشبهبه است که ذکر شده است، و استعارة مکنیه است.
(فقیر شیرازی، 1377: 103) چشم جان: «جان» مستعارٌله یا مشبّه، و مستعارٌمنه یا مشبّهبه «انسان» محذوف است اما «چشم داشتن» وجه شبه یا یکی از ویژگیهای مشبهبه است که ذکر شده است، و استعارة مکنیه است. اضافة استعاری: در حقیقت اضافهکردن یکی از لوازمات و ملایمات مستعارٌ منه (مشبهبه) است به مستعارٌ له (مشبه) (علویمقدم و اشرفزاده، 1376: 3- 122). «یکی از صاحبدلان سر به جیب مراقبت فرو برده بود.» (سعدی، 1366: 103) «جیب مراقبت»: استعارة مکنیه و اضافة استعاری است و «مراقبت» همانند پیراهنی (مستعارٌمنه) فرض شده که «جیب» دارد. در اینجا «مراقبت» مستعارٌله یا مشبّه است و مستعارٌمنه یا مشبّهبه، محذوف و «جیب داشتن» وجه شبه (جامع) است. «میوة عنفوان شبابش نو رسیده» (سعدی، 1366: 181). «میوة عنفوان»: استعارة مکنیه و اضافة استعاری است و «عنفوان» همانند درختی (مستعارٌمنه) فرض شده که «میوه» دارد. در اینجا «عنفوان» مستعارٌله یا مشبّه است و مستعارٌمنه یا مشبّهبه، محذوف و «میوهداشتن» وجه شبه (جامع) است. «هماره روی دل را به راهی آور که به رفتن آن راه مأموری». (فقیر شیرازی، 1377: 94) «روی دل»: استعارة مکنیه و اضافة استعاری است و «دل» مشبه، و مشبهبه «انسان» محذوف است و «داشتن روی» یکی از ویژگیهای مشبهبه است که همراه مشبه ذکر شد. «زبان خامه، و خامة زبان از تحریر و تقریر آن عاجز آید». (فقیر شیرازی، 1377: 307) «زبان خامه»: استعارة مکنیه و اضافة استعاری است و «خامه» مشبه، و مشبهبه «انسان» محذوف است و «زبان داشتن» یکی از ویژگیهای مشبهبه است که همراه مشبه ذکر شد. 2ـ1ـ استعاره اصلیّه: آن است که لفظ مستعار، اسم جامد باشد؛ اعم از این که تصریحیه باشد یا مکنیّه. (شریفی، 1387: 137). «نخستین دشمنی که بر سر ایشان تاخت، خواب بود.» (سعدی، 1366: 181) «خواب»، مستعارله و «انسان»، لفظ مستعار محذوف و اسم جامد است و استعارة تصریحیة اصلیّه است. «چشم دل را به مدد داروی استبصار از رَمَد دوبینی دور کند.» (فقیر شیرازی، 1377: 97) «چشم دل»: «دل» مستعارٌله، «انسان» مستعارٌمنه محذوف است و جامع (وجه شبه) آن «چشم» است، چون لفظ مستعار محذوف، اسم جامد است استعارة مکنیة اصلیّه است. «پای را در پایة مردانگی گذاشت و از پله فرود آمد» (فقیر شیرازی، 1377: 310). «پایة مردانگی»: «مردانگی» مستعارٌله، «صندلی» مستعارٌمنه محذوف است و جامع (وجه شبه) آن «پایهداشتن» است، چون لفظ مستعار محذوف، اسم جامد است استعارة مکنیة اصلیّه است. 2ـ2ـ استعاره تبعیّه: آن است که لفظ مستعار، فعل یا اسم فعل یا اسم مشتق و یا حرف باشد، مانند: نامت هُمومی عنّی. اندوههای من خفت (زایل شد). در این جمله «نامت» که مشبهبه است به جای «زالت» که مشبه است به کار رفته است (شریفی، 1387: 137).
(سعدی،1366: 514) برای «مورچه»، لفظ مستعار «جوشیدن» را به عنوان مشبّهبه یا مستعارمنه به جای «ظاهرشدن و چرخیدن» به عنوان مشبّه یا مستعارله، استعاره آورده است. «... مرا در حال بدیدی چراغ بکشتی...». (سعدی، 1366: 511) «کشتن» برای «خاموشکردن» استعاره آورده شده و «کشتن» مشبّهبه یا مستعارمنه است که به جای «خاموش کردن» به عنوان مشبّه یا مستعارٌله آمده است. «بامداد که آفتاب، رخ گشاد،...» (فقیر شیرازی، 1377: 183). «رخگشودن» برای «طلوعکردن» استعاره آورده شده و «رخگشودن» مشبّه به یا مستعارمنه است و «طلوعکردن» به عنوان مشبّه یا مستعارٌله آمده است. «مبارک، چنددانة انار چید و در سبد نهاد، پیش خواجه آورد. پس از شکستن ترش درآمد» (فقیر شیرازی، 1377: 228). برای انار، لفظ مستعار «شکستن» را به جای «بازکردن و دانه کردن» استعاره آورده است. 3ـ1ـ استعاره مرشّحه: در حقیقت همان استعارة مصرّحه است؛ استعارهای است که در آن، امور ملایم با مشبّهبه ذکر گردد، مانند: أُولَئِکَ الَّذِینَ اشتَرَوا الضَّلالَةَ بِالهُدَی فَمَا رَبِحَت تِجارَتُهُم (بقره/16). * همین کسانند که گمراهی را به (بهای) هدایت خریدند، در نتیجه داد و ستدشان سود (ی به بار) نیاورد. «اشتراء» که به معنای خریدن است، استعاره آورده شده برای استبدال (عوض گرفتن) سپس سود و تجارت که از ملایمات مستعارٌ منه (اشتراء) است به عنوان فرع برای آن، استعاره آمده است. «گفتنی است که ترشیح در لغت به معنای تقویت است و دلیل نامگذاری این استعاره به مرشّحه آن است که سبب قوّتیافتن و تأکید تشبیه میگردد». (محمدی، 1393: 252)
(سعدی، 1366: 190) در این نمونه «بازار» مشبّه یا مستعارله و «تنور» مشبّهبه یا مستعارمنه است و «مؤثر بودن تا زمان گرم بودن» وجهشبه و ویژگی تنور است، اما مشبّهبه حذف و ملایم آن یعنی گرمبودن همراه مشبّه ذکر شده است.
(فقیر شیرازی، 1377: 162) «سنگ تفرقه» مستعارله یا مشبّه است و «باران» مستعار منه یا مشبّهبه و محذوف است. «باریدن» که از ملایمات مشبهبه یا مستعارمنه است همراه مشبه ذکر شده است. 3ـ2ـ استعاره مجرّده: استعارهای است که در آن امور ملایم با مشبه ذکر گردد، مانند: «اِشتَر بِالمعروف عِرضَکَ مِن الأذی» به وسیلة کار شایسته، آبرویت را از آزار بخر (حفظ کن). در این مثال، اِشتَر برای اِحفَظ (حفظ کن) استعاره آورده شده و مِن الأَذی با اِحفَظ تناسب دارد. وجه تسمیه این استعاره به مجرّده آن است که مقداری از مبالغه را دارا نیست، زیرا ذکر یکی از ملایمات مشبّه در کلام سبب میگردد که مقداری از مشبّهبه دور گردد و این از ادعای اتحاد که اساس استعاره است دور میباشد (محمدی، 1393: 252). «دختر چنان به شیرینی دهان را شکفت که گویی شیرین ارمن قصب السبق از گفتار شکر گرفت» (فقیر شیرازی، 1377: 323). «شکفت» استعاره از «باز کردن» آورده شده که با «قصب السبق» تناسب دارد.
(سعدی، 1366: 523) «سهی سرو بلند» استعارة مصرحه از «معشوق» است و «معشوق» مستعارٌله یا مشبّه است و «سهی سرو بلند» مستعارٌمنه یا مشبهبه است و «دل ربودن» از ملایمات مستعارٌله یا مشبّه است که همراه آن آمده است. استعاره تخییلیّه: «در استعارة مکنیّه لازم است که چیزی از لوازم مشبهبه (مستعارٌ منه) را در کلام بیاورند و آن را به مشبه (مستعارٌ له) نسبت دهند؛ اثبات لوازم مشبهبه را برای مشبّه استعارة تخییلیّه میگویند». (علویمقدم و اشرفزاده، 1376: 123) «ای یار دست عتاب از دامن روزگارم بدار» (سعدی، 1366: 512). «روزگار» مشبّه یا مستعارٌله است و به انسان یا زنی به عنوان مستعارٌمنه «مشبهبه»، تشبیه شده که «دامن» از لوازم مستعارٌمنه یا مشبهبه که «انسان یا زن» باشد داراست. این نوع از استعاره، که مشبهبه یا مستعارٌمنه محذوف آن، انسان است، تشخیص یا شخصیّتبخشی یا «استعارة انسانمدارانه» ایجاد کرده است. «پارچة شامهاش، تاج از سر خورشید خاور، برداشت.» (فقیر شیرازی، 1377: 82) «خورشید خاور» مشبّه یا مستعارٌله است و به انسانی به عنوان مستعارٌمنه «مشبهبه»، تشبیه شده و «سر و تاج داشتن» که از لوازم مستعارٌمنه یا مشبهبه «انسان» هستند به «خورشید» نسبت داده شدهاند. این نوع استعاره، که مشبهبه یا مستعارٌمنه محذوف آن، انسان است، دارای آرایة شخصیّتبخشی یا «استعارة انسانمدارانه» است. استعاره تمثیلیّه: هرگاه جملهای را در غیر معنی ما وضع له، با علاقة مشابهت به کار ببرند، آن را تمثیل یا استعارة مرکب یا استعارة تمثیلیه یا مجاز مرکب بالاستعاره گویند. به بیان دیگر، هر گاه مشبه یا مستعارٌله حذف شود و مشبهبه یا مستعارٌمنه مذکور به صورت جمله باشد و وجهشبه یا جامع نیز به صورت و هیأتی منتزع از امور متعدد باشد، استعاره، استعارة تمثیلیه خواهد بود. در این نوع ازاستعاره آنگاه که جملة مشبهبه یا مستعارٌمنه به درجة شیوع رسیده باشد، بدان «مثل» میگویند (علویمقدم و اشرفزاده، 1376: 127). «چراغ پیش آفتاب پرتوی ندهد و منارة بلند در دامن کوه الوند پست نماید» (سعدی، 1366: 111). مشبّه یا مستعارٌله «سعدی» محذوف است و مشبّهبه یا مستعارٌمنه «چراغ و منارة بلند» است و وجه شبه یا جامع آن نیز به صورت و هیأتی منتزع از امور که «قدر و منزلت و جایگاه رفیع» است. مشبّه یا مستعارٌله «اعیان حضرت اتابک» محذوف است و مشبهبه یا مستعارٌمنه «آفتاب و کوه الوند» است و وجهشبه یا جامع آن به صورت هیأتی منتزع از امور که «قدر و منزلت و شان و شوکت» است، یعنی قدر و منزلت سعدی در برابر قدر و منزلت اعیان حضرت اتابک مثل قدر و منزلت چراغ در برابر آفتاب یا منارة بلند در برابر کوه الوند است. این نوع استعاره، استعارة تمثیلیه خواهد بود.
(فقیر شیرازی،1377: 148) مشبّه یا مستعارله محذوف «حضرت علی (ع)» و مشبّهبه یا مستعارمنه «شیر» و وجه شبه یا جامع آن به صورت و هیاتی منتزع از امور که «قوّت و شجاعت و بیباکی حضرت علی(ع)» است، اراده شده است. مجاز: مجاز عبارت است از استعمال لفظ در غیر معنای اصلی و حقیقی خود؛ به سبب وجود قرینه و نیز مناسبت و ارتباطی که میان معنای حقیقی و مجازی وجود دارد. این قرینه، مانع از ارادة معنای حقیقی میشود. مانند استعمال لفظ «اسد» (حیوان درنده) در معنای «مرد شجاع» که این استعمال به سبب وجود شجاعت میان حیوان درنده و مرد شجاع است (اکبری دستک، 1386: 86). مجاز بر دو قسم است: مرسل و غیر مرسل مجاز غیر مرسل مجازی است که علاقه و ارتباط میان معنای حقیقی و مجازی «علاقة مشابهت» باشد. به این نوع، مجاز استعاری یا استعاره گفته میشود. در استعمال مجاز، وجود دو امر، ضروری است: علاقه و قرینه. علاقه: همان ارتباط و مناسبتی است که میان معنای حقیقی و مجازی وجود دارد، مانند استعمال لفظ «لیوان» برای محتویات درون لیوان و ارتباط میان لیوان و محتویات آن. قرینه: علامت و نشانهای است که بیانگر عدم ارادة معنای حقیقی است. «حطام دنیا مرا به خون در سپردند...» (سعدی، 1366: 204) «حطام» مجاز از «مال و منال» است با علاقة مشابهت. چون علاقة مشابهت است پس استعارة تصریحیه یا مجاز غیر مرسل است. «در غرفة آن طرفه کنیزی دیدم که روزن شرفه را از پرتو روی خویش روشن ساخته و روشن آن را گلشن». (فقیر شیرازی، 1377: 245) «طرفه» مجاز از «معشوق» است با علاقة مشابهت. چون علاقة مشابهت است پس استعارة تصریحیه یا مجاز غیر مرسل است. مجاز مرسل: مجاز مرسل، به مجازی گفته میشود که علاقة بین معنای حقیقی و مجازی، غیر از علاقة مشابهت باشد. علاقههای بسیاری میان معنای حقیقی و مجازی وجود دارد که مهمترین آنها عبارتند از: علاقة جزئیّت: به کار بردن جزء و ارادة کل؛ مانند:
(سعدی، 1366: 641) «دل» مجاز مرسل از «انسان» است به علاقة جزییه، با ذکر جزء «دل»، انسان اراده شده است.
(سعدی، 1366: 643) «گوش» مجاز مرسل از «انسان» است به علاقة جزییه، و با ذکر جزء «گوش»، انسان را اراده کرده است.
(فقیر شیرازی، 1377: 79) «دلها» مجاز مرسل از «انسانها» است به علاقة جزییه، که با ذکر جزء «دل»، انسان اراده شده است.
(فقیر شیرازی، 1377: 80) «نگین» مجاز مرسل از «انگشتر» است به علاقة جزییه، که با ذکر جزء «نگین»، انگشتر اراده شده است. علاقة کلّیّت: به کاربردن کل و اراده جزئی از آن: «چون از زیارت مکه باز آمدم، دو منزلم استقبال کرد» (سعدی، 1366: 197) با ذکر «مکه» کل شهر مکه را گفته و جزئی از شهر مکه یعنی «خانة خدا» اراده شده است.
(سعدی، 1366: 207) با ذکر «کمان» که کل است، جزء (چلة کمان) اراده شده است و مجاز مرسل به علاقة کلیّه است.
(فقیر شیرازی، 1377: 77) با ذکر «سینه» که کل است، جزء (دل) اراده شده است. «... دریا هر ناپاکی را پاک میکند» (فقیر شیرازی، 1377: 80). با ذکر «دریا» که کل است، جزء (آب) اراده شده است و مجاز مرسل به علاقة کلیّه است. علاقة محلیّت: به کار بردن محلّ و ارادة حالّ: «هرکه با دشمنان صلح میکند، سر آزار دوستان دارد (سعدی، 1366: 643). «سر»: ذکر محل و ارادة حال «فکر و اندیشه» است، چون «سر» محل فکر و اندیشه است.
(سعدی، 1366: 642) «ضمیر»: ذکر محل و ارادة حال «راز و نهفتة خاطر» است، زیرا «ضمیر» محل راز است.
(فقیر شیرازی،1377: 168) «سر»: ذکر محل و ارادة حال «نیت و قصد» است، زیرا «سر» محل نیت و قصد است. علاقة حالیّت: به کار بردن حالّ و ارادة محلّ را گویند، مانند: «اِنَّ الأبرارَ لفی نعیم». (انفطار/13). مجاز در واژة «نعیم» به کار رفته است. هیچگاه انسان در خود نعیم، جای نمیگیرد زیرا که نعیم، اسم معناست و چنین تعبیری، صحیح به نظر نمیرسد بلکه انسان در محل نعیم و نعمت، استقرار میپذیرد. «از عهد خردی آثار بزرگی در ناصیة او پیدا» (سعدی، 1366: 184) «ناصیه» به معنای موی پیشانی و مجاز از «پیشانی» است که با ذکر حال (ناصیه)، محل اراده شده است.
(فقیر شیرازی، 1377: 245) «کیوان» به معنای سیارة کیوان و مجاز از «آسمان» است که با ذکر حال، محل اراده شده است. علاقة لازمیّه: ذکر یک چیز و ارادة همراه آن، مانند: «هر نفسی که فرو میرود ممدّ حیاتست و چون برمیآید مفرّح ذات.» (سعدی، 1366: 101) «نفس» مجاز از «دم» است به علاقة لازمیّه، که (دم با نفس) همراه است. «ملک را رحمت آمد و از سر خون او درگذشت» (سعدی، 1366: 177) «خون» مجاز از «کشتن» است به علاقة لازمیّه، که (کشتن با خون و خونریزی) همراه است. علاقة سببیّه: به کاربردن علت و سبب وجودی یک چیز به جای خود آن چیز: «گفتا به عزت عظیم و صحبت قدیم، که دم برنیارم و قدم برندارم» (سعدی، 1366: 106). «دم» مجاز از «سخن» است به علاقة سببیه، زیرا که دم و بازدم سبب سخنگفتن است.
(فقیرشیرازی، 1377: 106) دم مجاز از سخن است به علاقه سببیه؛ چون دم و بازدم سبب تولید سخن میشود. علاقة مادیّت: یعنی مادة سازندة چیزی را بگوییم و آن چیز را اراده کنیم، مثلاً «آهن» بگوییم و شمشیر را اراده کنیم.
(سعدی، 1366: 645) خاک مجاز از ناحیه و سرزمین است به علاقة مادیّت.
(سعدی، 1366: 8- 587) «سنگ» مجاز از «کوه» است به علاقة مادیت.
(فقیر شیرازی ، 1377: 75) «سنگ» مجاز از «کوه» است به علاقة مادیت. «دُرر را از دریا توان یافت، و زر را از خارا». (فقیر شیرازی، 1377: 75) «دریا» مجاز از «آب دریا» است به علاقة مادیت. «خارا» مجاز از «کوه» است به علاقة مادیت. کنایه: کنایه از لطیفترین و دقیقترین اسلوبهای بلاغت است و به معنای پوشیده سخنگفتن است و در اصطلاح علم بیان، عبارت است از آوردن لفظ و ارادة معنای غیر حقیقی از آن، به گونهای که بتوان معنای حقیقی آن را نیز اراده کرد. مثال: علی خاکسترش زیاد است. این سخن، کنایه از زیاد بودن بخشش علی است. ارکان کنایه: «هر جملة کنایهای دارای دو رکن است: مکنّیٌبه و مکنّیٌعنه مثال: علیٌ طویلُ النَّجادِ: علی بند شمشیرش، بلند است که مراد از آن، بلندی قامت اوست. در این مثال به بلندی بند شمشیر، مکنّیٌبه و به بلندی قامت، مکنّیٌعنه میگویند» (اکبری دستک، 1386: 93). اقسام کنایه به اعتبار مکنّیٌ عنه: کنایه به اعتبار مکنّیٌعنه بر سه قسم است: 1) کنایه از صفت 2) کنایه از موصوف 3) کنایه از نسبت. کنایه از صفت: آن است که ملزوم صفت مکنّیٌعنه ذکر شود و توسط آن، به خود صفت اشاره گردد. «مصلحت ندیدم از این بیش، ریش درونش به ملامت خراشیدن و نمکپاشیدن» (سعدی، 1366: 198). مکنّیبه: «ریش خراشیدن و نمک پاشیدن». مکنّیعنه: «تازهکردن درد دل». «کارها به صبر برآید و مستعجل، به سر درآید» (سعدی، 1366: 649). مکنّیبه: «به سر درآمدن». مکنّیعنه: «هلاکشدن». «لاجرم در پی آن ره به کوشش برد و خون جگر خورد» (فقیر شیرازی، 1377: 76). مکنّیبه: «خون جگر خوردن». مکنّیعنه: «رنج و سختی کشیدن». «نخست دوستی که خیرجوست نه دغل گربه در بغل» (فقیر شیرازی، 1377: 92). مکنّیبه: «گربه در بغل داشتن». مکنّیعنه: «مکر و حیله داشتن». کنایه از موصوف: و آن به این شکل است که لازمة مختص به موصوفِ چیزی را ذکر نمایند و از آن به خود موصوف اشاره کنند.
(سعدی، 1366: 111) در مصراع اول «افتاده» کنایه از «متواضع بودن» است که لازمة تواضع و آزادگی، افتادگی است. «مضمون این عقد منظوم را که زیب خاطر بود به زبان آورد». (فقیر شیرازی، 1377: 233) مکنّیٌبه: «عقد منظوم». مکنّیٌعنه: «شعر»، که «منظوم» صفت «شعر» است. کنایه از نسبت: منظور از نسبت، نسبت صفت به موصوف است، بدین معنا که در کنایه، لازمِ نسبتی ذکر شود و سپس به خود آن نسبت اشاره شود. «بیهنر، لقمه چیند و سختی بیند» (سعدی، 1366: 583). «لقمه چیدن» کنایه از «گداییکردن» است که لازمة «گداییکردن»، «لقمه چیدن از سفرة دیگران» است. «دو چیز طیرة عقل است: دم فروبستن به وقت گفتن و گفتن به وقت خاموشی» (سعدی، 1366: 107) «دم فروبستن» کنایه از «خاموشی و سکوت» است که لازمة «سکوت»، «دم فروبستن» است. «در دنیا کسی پا نگذاشت که از مولمات آن دست به دندان نکند» (فقیر شیرازی، 1377: 86). «دست به دندان کردن» کنایه از «حسرتخوردن» است که لازمة «تحسر»، «دست به دندان کردن» است. «جوانمردی، که اگر در روزگار دست، دستِ او شد، پایکوبان نگردد و اگر پای وی به سنگ آمد، دست بر سر نزند». (فقیر شیرازی، 1377: 86) «پایکوبان گشتن» کنایه از «شادگشتن» است که لازمة «شادی»، «بر زمین پای کوبیدن» است. «دست بر سر زدن» کنایه از «اظهار ناراحتی» است که لازمة «ناراحتی»، «دست بر سر زدن» است.
نتیجهنگارندگان، پس از بررسی صور خیال در گلستان سعدی و خرابات فقیر شیرازی، به این نتایج دست یافتهاند: ـ گلستان شیخ اجل سعدی شیرازی، نثری است منظوم که سعدی در آن از صور خیال به خوبی استفاده کرده است که شیخ به دنبال جلوههای هنری خود در این اثر، عرصة خیال ما را آرایش میدهد. ـ فقیر شیرازی کتاب خرابات را به پیروی از گلستان سعدی نوشته است و در آن همانند سعدی از صور خیال به خوبی استفاده کرده است. ـ رمز جذابیت و حلاوت گلستان سعدی و خرابات فقیر، در به کارگیری به هنگام صور خیال و در موضع مناسب و به اقتضای حال و مقام است. ـ هر دو شاعر از هر چهار موضوع علم بیان (تشبیه، استعاره، مجاز و کنایه) استفاده نمودهاند، اما کاربرد (تشبیه و کنایه) در این دو اثر بسامد بالاتری دارد. ـ از لحاظ حسّی و عقلیبودن طرفین تشبیه (مشبّه و مشبّهبه)، بیشتر تشبیهات به کاررفته در این دو اثر، عقلی به محسوس میباشند. ـ از لحاظ مفرد یا مرکببودن طرفین تشبیه (مشبّه، مشبّهبه)، در این دو اثر، بیشتر تشبیه مفرد، به کار رفته است و از بقیة آنها نیز به نسبت کمتر استفاده شده است. ـ استفادة سعدی از تشبیه مفروق و تسویه و جمع و. .. کم میباشد. ـ در هردو اثر، از انواع استعاره (مصرّحه، مکنیّه، اصلیّه، تبعیّه و. ..) استفاده شده است. ـ در هر دو اثر، مجاز با ذکر علاقههای آن (جزییه، محلیّه، لازمیّه و. ..) به تناسب به کار رفته است. ـ در هر دو اثر، کنایه و انواع آن (کنایه از موصوف، صفت و نسبت) به خوبی به کار رفته است.
منابع و مآخذ1ـ قرآن کریم. 2ـ نهجالبلاغه. ترجمة سید جعفر شهیدی. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، 1368. 3ـ آذر، امیر اسماعیل. سعدیشناسی (نقد تحلیل بوستان و گلستان). تهران: نشر میترا، چاپ اول، 1375. 4ـ احمدنژاد، کامل. فنون ادبی. تهران: انتشارات پایا، چاپ دوم، 1374. 5ـ ـــــــ، ـــــ. فنون ادبی. تهران: انتشارات پایا، چاپ چهارم. 1382. 6ـ اکبری دستک، فیضاله. درسنامة علوم بلاغی. تهران: انتشارات دانشگاه آزاد اسلامی واحد کرج، چاپ اول، 1368. 7ـ بندرریگی، محمد. منجدالطلاّب. تهران: انتشارات اسلامی ناصرخسرو، چاپ پنجم، 1366. 8ـ دهخدا، علیاکبر. لغتنامة فارسی CD، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1389. 9ـ رازی، شمسالدین محمد بن قیس. المعجم فی معاییر الاشعار العجم. به کوشش سیروس شمیسا، تهران: انتشارات فردوس، چاپ اول، 1369. 10ـ رجایی، محمدخلیل. معالمالبلاغه در علم معانی و بیان و بدیع. شیراز: انتشارات دانشگاه شیراز، چاپ سوم، 1359. 11ـ رامپوری، غیاثالدین. غیاثاللغات. به کوشش دکتر منصور ثروت. تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ اول، 1363. 12ـ رستگار، منصور. مقالاتی دربارة زندگی و شعر سعدی. کنگرة جهانی سعدی و حافظ، شیراز: انتشارات دانشگاه شیراز، 1350. 13ـ سعدی، مصلحالدین. کلیات سعدی. به اهتمام محمدعلی فروغی. تهران: انتشارات امیرکبیر، چاپ پانزدهم، 1389. 14ـ ـــــ، ــــــــــــ . گلستان. به تصحیح محمد خزائلی. تهران: انتشارات جاویدان، چاپ هفتم، 1366. 15ـ ـــــ، ــــــــــــ . گلستان. به تصحیح محمدعلی فروغی. تهران: انتشارات ققنوس، چاپ شمشاد، 1394. 16ـ شریفی، محمّد. فرهنگ ادبیات فارسی. فرهنگ نشر نو، چاپ اول، 1387. 17ـ شمیسا، سیروس. بیان و معانی. تهران: انتشارات فردوس، 1383. 18ـ علوی مقدم، محمدعلی؛ اشرفزاده، رضا. معانی و بیان. تهران: سازمان مطالعه و تدوین کتب علوم انسانی دانشگاهها (سمت)، چاپ اول، 1376. 19ـ فتوحیرود معجنی، محمود. بلاغت تصویر. تهران: انتشارات سخن، 1386. 20ـ فقیر شیرازی، علی. خرابات. با تصحیح و توضیحات منوچهر دانشپژوه. میراث مکتوب، آینة میراث، چاپ اول، 1377. 21ـ ماسه، هانری. تحقیق دربارة سعدی. ترجمة محمدحسن مهدوی، غلامحسین یوسفی. تهران: کوس، چاپ اول، 1364. 22ـ مرتضایی، جواد، «از نشانهشناسی، هنجارگریزی و تصویر خیال تا زبان شعر»، پژوهشهای زبان و ادبیات فارسی (علمی ـ پژوهشی)، دانشکدة ادبیات و علوم انسانی، دورة جدید، شماره 4، (پیاپی8)، زمستان، 1389. 23ـ محمدی، حمید. آشنایی با علوم بلاغی. قم: انتشارات اندیشة مولانا، چاپ دوم، 1393. 24ـ همایی، جلالالدین. فنون بلاغت و صناعات ادبی. تهران: مؤسسة نشر هما، چاپ چهارم، چاپخانة حیدری، خرداد، 1367.
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
| ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 3,291 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 419 |