تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 9,987 |
تعداد مقالات | 83,495 |
تعداد مشاهده مقاله | 76,811,197 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 53,907,478 |
تبارشناسی هویت قومی ترک زبانان در دوره رضاشاه | ||
مطالعات جامعه شناسی | ||
مقاله 3، دوره 12، شماره 42، خرداد 1398، صفحه 41-56 اصل مقاله (363.48 K) | ||
نوع مقاله: علمی پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.30495/jss.2019.666666 | ||
نویسندگان | ||
ابراهیم ولیزاده1؛ داود ابراهیم پور2؛ رشید احمدرش3 | ||
1دانشجوی دکترای جامعهشناسی فرهنگی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی، تهران- ایران. | ||
2گروه علوم اجتماعی دانشکده علوم انسانی و تربیتی دانشگاه آزاد اسلامی واحد تبریز | ||
3استادیار گروه علوم اجتماعی، دانشگاه فرهنگیان، سنندج- ایران. | ||
چکیده | ||
تاریخ هویت ایران در دوره رضاشاه، تاریخ گسستهاست. تحویل پروژه هویتساز ایرانی به پروژه هویتسازی ایرانی متجدد، مهمترین گواه وجود گسستهای متعدد در هویت اجتماعی ایرانیان در این دوره است. رضاشاه پایههای حکومت خود را بر تمرکزگرایی و ناسیونالیسم ایرانی قرار داد و براساس این ایدئولوژی اقدامات گستردهای به سرانجام رساند. جدای از اثرات مثبت و منفی ایدئولوژی یکپارچهسازی بر پیکره جامعه ایرانی آن زمان، پیامدهای آن در آذربایجان منجر به گسستهای هویتی و سرآغاز تنشهای قومی گردید که از آن زمان تا به حال ادامه یافته است. شاید تجویز هویت یکپارچه و تام، خالص و ناب، تکانگار و تکگو، برای دورهای به همراه خشونت، همبستگی جامعه ایرانی را به دنبال داشت، ولی ادامه این سیاستهای خالصسازی که همراه با انهدام و تخریب سنتها و آداب و زبان دیگر اقوام ایرانی بود، تبعات جبرانناپذیری به وجود آوردکه گاهی تمامیت ارضی کشور را در آستانه انحلال قرار داد. هدف پژوهش حاضر بررسی تاثیر اعمال ایدئولوژی ناسیونالیسم رضاخانی در آذربایجان است تا گوشهای از علل بر ساختهشدن گسست هویت قومی در این دوره مورد تحلیل و نقد جامعهشناسانه قرار گیرد. | ||
کلیدواژهها | ||
واژگان کلیدی: گفتمان تجدد؛ تمرکزگرایی؛ گسست هویتی؛ پروژه هویتسازی | ||
اصل مقاله | ||
تبارشناسی هویت قومی ترک زبانان در دوره رضاشاه ابراهیم ولیزاده[1] داود ابراهیمپور[2] رشید احمدرش[3] تاریخ دریافت مقاله:13/4/1397 تاریخ پذیرش نهایی مقاله:4/3/1398 چکیده تاریخ هویت ایران در دوره رضاشاه، تاریخ گسستهاست. تحویل پروژه هویتساز ایرانی به پروژه هویتسازی ایرانی متجدد، مهمترین گواه وجود گسستهای متعدد در هویت اجتماعی ایرانیان در این دوره است. رضاشاه پایههای حکومت خود را بر تمرکزگرایی و ناسیونالیسم ایرانی قرار داد و براساس این ایدئولوژی اقدامات گستردهای به سرانجام رساند. جدای از اثرات مثبت و منفی ایدئولوژی یکپارچهسازی بر پیکره جامعه ایرانی آن زمان، پیامدهای آن در آذربایجان منجر به گسستهای هویتی و سرآغاز تنشهای قومی گردید که از آن زمان تا به حال ادامه یافته است. شاید تجویز هویت یکپارچه و تام، خالص و ناب، تکانگار و تکگو، برای دورهای به همراه خشونت، همبستگی جامعه ایرانی را به دنبال داشت، ولی ادامه این سیاستهای خالصسازی که همراه با انهدام و تخریب سنتها و آداب و زبان دیگر اقوام ایرانی بود، تبعات جبرانناپذیری به وجود آوردکه گاهی تمامیت ارضی کشور را در آستانه انحلال قرار داد. هدف پژوهش حاضر بررسی تاثیر اعمال ایدئولوژی ناسیونالیسم رضاخانی در آذربایجان است تا گوشهای از علل بر ساختهشدن گسست هویت قومی در این دوره مورد تحلیل و نقد جامعهشناسانه قرار گیرد. واژگان کلیدی: گفتمان تجدد، تمرکزگرایی، گسست هویتی، پروژه هویتسازی.
مقدمه اقوام ایرانی یکی از نقش و نگارهای اجتماعی تاریخ ایران میباشند که هویت فرهنگی (زبانی و قومی) خود را در طول زمان حفط کرده و به حیات فرهنگی خود با فراز و نشیبهای گوناگون و گاه بحران زا ادامه دادهاند. همواره ترکیب جمعیت ایران متشکل از اقوام مختلف چون فارس، ترک، کرد، لر، بلوچ، ترکمن و عرب که در جوار یکدیگر و در یک چارچوب جغرافیایی سیاسی واحد به سر میبردهاند و به نوعی میتوان گفت که این تنوع بیانگر موزاییک قومی- فرهنگی هویت و تمدن ایران است. در این اثنا، ترک زبانان نیز از جمله گروههای قومی در ایران هستند که در طول تاریخ پرحادثه ایران، از زمان باستان تا قرن معاصر جز پیشروان تاریخ و تمدن آن میباشند و در مرقع کاری رنگین کمان اقوام ایرانی نقش برجستهای داشتاند. اما این مجموعه ناهمگون در برخی دوره های تاریخ مشترک خود انسجام و همگونی لازم را نداشته، به همین جهت عمدتاً نقطه بحران هویت در آن دورهها بودهاند که در برهههای زمانی خاص به صورت یک بحران سیاسی در آمدهاند، نظیر آن چه در آذربایجان، کردستان، ترکمن صحرا، خوزستان و ... اتفاق افتاده است(معیدفر و رضایی، 1389: 21). بدین ترتیب، جامعه ایرانی همواره دارای نوعی وفاق اجتماعی و انسجام کلی بوده است. ولی با گذشت زمان و تحت تاثیر عوامل ملی و فراملی شکلهای جدیدی از هویتخواهی قومی بر ساخت شدند. این برساختگی موجبات شیوع و تداوم تمایزات جدیدی در عرصه جامعه کنونی ایران شده است که موضوع مطالعه عرصههای مختلف علوم انسانی از جمله علومسیاسی، جامعهشناسی، و روانشناسی اجتماعی است. بنابراین در این مطالعه، بر آنیم که تعریف و تبیین جامعی از فرایند تاریخی بر ساخته شدن هویت قومی ترک زبانان را در گفتمانهای سیاسی ایران معاصر را به تصویر بکشیم و غایت اصلی خود را بر مبنای بازفهمی، تنقیح و تنسیق دقیق مبنای فرایند بر ساخته شدن هویت ترک زبانان قرار دهیم.
بیان مساله در طول تاریخ همواره هویت در اندیشه ایرانی جاری و ساری بوده، ولی سازگاری موجود بین هویت ایرانی و هویت اسلامی در طی قرنهای متمادی زیربنای انسجام و همبستگی اقوام متعددی بوده که در ایران در کنار یکدیگر میزیستهاند، و در طول تاریخ حیات خود به دلیل موقعیت خاص جغرافیایی که آنان را در میان اقوام و ملیتهای گوناگون قرار داده بود، در یک داد و ستد فرهنگی به سر میبردند(زهیری، 1379: 191). لکن با ورود به دوره قاجار گفتمان هویتی در ایران از طریق پیوند آن با قدرت تبدیل به مساله شد. این مساله وقتی حادتر شد که اندیشمندان و روشنفکران ایرانی در مواجه با غرب قرار گرفتند و برای اولین بار خود را در برابر دیگری قرار دادند، بنابراین رویارویی بود که گفتمان هویت در ایران شکل تازه و عملی داد. این گفتمانها که همواره در دیالکتیک بین فرد، ملیت، ایدئولوژی اسلامی، و تجدد شکل گرفتهاند، همواره بر اساس شرایط اجتماعی حاکم در هر دوره، غلبه بر یکی از عوامل هویتساز مطرح بوده است. آن چه در این میان حائز اهمیت میباشد این است که همزمان با شکلگیری این گفتمانها از یک طرف، و ورود اندیشه مدرنیته از طرف دیگر، گسستهای عمیق تاریخی در همبستگی قومی و هویتی در ایران پدید آمد که گاهی تبدیل به بحرانهای تنش زا و جدایی طلبانه انجامید. در این اثنا به موازات رشد گفتمانهای هویتی، گفتمانهای هویتی درمناطق ترکنشین ایران که موضوع مطالعه این پژوهش هست، با پیچیدگیها و فراز و فرودهای متنوع پا به عرصه گفتمان سیاسی معاصر ایران نهاد، به علل متفاوتی هویت قومی در این مناطق برساخت شد، و تنشها و بحرانهای متعددی به وجود آمدند. حال نوشتار حاضر در پی بررسی مفهوم هویت به خصوص هویت قومی ترک زبانان در گفتمانهای سیاسی ایران معاصر از طریق تبارشناسی است. غایت تبارشناسی توصیف خالص حوادث و گسستهای تاریخی است و در آن، سوژهها به عنوان موضوع ممکن شناخت ایجاد و ظاهر میگردد.
ضرورت مساله امروزه مساله هویت، به ویژه هویت ملی و قومی در ابعاد و سطوح مختلف و همچنین دگرگونیهای آن در کانون توجه بسیاری از اندیشمندان علوماجتماعی و سیاسی قرار داشته و دلمشغولیهای زیادی برای اندیشمندان جوامع ایجاد کرده است. بدون هویت ملی و قومی، نمیتوان از وجود اجتماع یا هویت اجتماعی صحبت کرد. پرسش از هویت، پرسش از ارزشها و هنجارهای افراد در گروههای متفاوت است. افراد با داشتن هویتهای گوناگون و شناسایی خود در قالب هویتهای رقیب، همیشه در پی ایجاد تمایز بین خود و دیگری بودهاند؛ تمایزی که همیشه نشانی از ارزشها و هنجارهای خاص برای فرد/ افراد به حساب میآمده است(زهیری، 1380: 105). شواهد گوناگون حاکی از آن است که مسایل قومی از بغرنجترین و در عین حال تاثیرگذارترین مسایل اجتماعی و سیاسی در دنیای معاصر محسوب میشوند. بدین سان در تاریخ معاصر ایران همانند سایر مناطق قومی ایران، مساله قومیت و قومگرایی در آذربایجان نیز از دغدغههای مهم انسجام ملی میباشد. قبل از نخستین آگاهیها و ورود مدرنیته ترک زبانان نیز به همراه سایر قومیتها با پیوندهای قوی قبیلهای، قومی، و دینی در انسجام اجتماعی نقش برجستهای داشتند. ولی با ورود اندیشه مدرن و به دنبال تحولات ذهنی و اجتماعی حاصل از این فرایند فکری و اجتماعی که منجر به گسستهای عظیمی شد، این عناصر پیوند دهنده سنتی کم کم ضعیف و اولین نشانههای زوال پیوستگی در اوایل دهه بیستم قرن چهارده با تشکیل حکومت فرقه دموکرات در آذربایجان به رهبری پیشهوری زوایای آشکار و پنهان خود را نشان داد. این برساختگی هویت در سالهای اخیر نیز با ظهور جنبشهای جدید رسانهای با شدت بیشتری در حال بازنمایی و ایجاد بحرانهای جدیدی است که در صورت عدم ارایه راهبردهای متناسب منجر به گسستهای هویتی عظیمی خواهد شد. لذا، به نظر میرسد مطالعه و گنجاندن مساله هویت قومی ترک زبانان در مختصات فکری مان جهت گشودن افقهای تازه در این منظر بسیار ضروری میباشد.
اهداف تحقیق - بررسی تاریخی گفتمانهای سیاسی ایران معاصر به منظور شناسایی میزان توجه یا بیتوجهی به هویتهای قومی خصوصاً هویت قومی ترک زبانان. - شناسایی واقعههای تاریخی مهم و اثرگذار در شکلگیری گفتمانهای سیاسی ایران معاصر. - شناخت تاریخی زمانها و وقایع مهم در شکلگیری یا سرکوب هویتهای قومی خصوصاً هویت قومی ترک زبانان. - شناخت عوامل داخلی و خارجی و سهم هر کدام در شکلگیری گفتمانهای سیاسی ایران معاصر.
ابزار و روش روشهای مختلفی برای بحث در مورد هویت به کار گرفته شده است. روش پیمایش و تکنیک پرسشنامه از جمله مشهورترین این روشهاست. در روش پیمایش، به ویژه به تغییرات و "تاریخ" مساله توجه نمیشود. در این پژوهش تلاش میشود تا از شیوه "تبارشناسی" و ظرفیتهای روششناختی آن برای مطالعه هویت قومی استفاده شود که بیش از همه تطورات تاریخی این پدیده مدنظر هست. پژوهش حاضر ضمن بهرهمندی از مراحل دهگانه انجام یک تحلیل تبارشناسانه، اساس کار را بر روش کیفی استوار نموده است.
جامعه آماری این پژوهش به روش کیفی انجام گرفته است. در این روش اسناد و مدارک نوشتاری، دیداری و شنیداری در دسترس در مورد موضوع تحقیق، مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته است.
حجم نمونه و روش نمونهگیری در این پژوهش، حجم نمونهها بر اساس نمونهگیری اشباعی و اصل اشباع نظری تعیین شده است. یعنی پس از بررسی اسناد و مدارک نوشتاری، دیداری و شنیداری و در صورت نیاز مصاحبه با مشارکت کنندگان واجد صلاحیت، زمانی که به درجهای از اطمینان رسید که از اسناد و مدارک و افراد جدید، اطلاعات و دادههای جدید حاصل نشد نمونهگیری متوقف گردید.
ابزارگردآوری دادهها در پژوهش حاضر، ابزار گردآوری دادهها، مراجعه به اسناد کلیه اسناد دیداری، نوشتاری و گفتاری مرتبط با موضوع و در صورت نیاز مصاحبه ساختاری عمیق و نیمه عمیق میباشد.
یافتههای تحقیق رضاشاه: گفتمان تجدد، هویتملی و باستانگرایی به دنبال شرایط ایجاد شده در دوره مشروطه فضای سیاسی و اجتماعی خاصی در ایران ایجاد شد و منجر به ایجاد بحرانهای متنوع قومی و محلی؛ ازجمله قیام شیخ خزعل درخوزستان، شیخمحمد خیابانی در آذربایجان، میرزا کوچکخان جنگلی درگیلان، اسماعیلآقا سمیتقو در کردستان، محمدتقیخان پسیان در خراسان و امیرافشار در کرمانشاه، شد. این وضعیت بحرانی الزام ایجاد دولت مرکزی نیرومند را بیش از پیش میطلبید. به طور کلی، سالهای 1285 تا کودتای سوم اسفند1299، سالهای هرج و مرج و فروپاشی نظم در ایران بود که علی رغم واسازی مبانی استبداد سنتی (پاتریمونالیسم) هنوز بدیل کارآمد و موثری جایگزین آن نشده بود و بدین سان موجودیت سیاسی و اجتماعی ایران در معرض انحلال قرا گرفت. در دروه رضاشاه باید اذعان کرد که به طور کلی سه گفتمان هویتی در آذربایجان در دوره رضاشاه حاکم بوده است. یک گفتمان هویتی که درمیان نخبگان آذربایجانی جریان داشت، که همسو با سیاستهای ایرانیزاسیون رضاخان بود. این طیف طرفدار سرسخت آسیمیله شدن و فارسیزه شدن آذربایجان حذف هویت مجزای آذربایجان بودند. اکثر این طیف خود را ایرانی معرفی کرده و با اتکا به فرهنگ ایران باستان خواستار وحدت ملی ایرانیان بودند. فعالیت این طیف در بین سالهای 1920 تا آغاز دهه 1940 جایگاه ویژهای داشت ولی در دوران جنگ جهانی دوم و پس از آن، از میزان محبوبیت آن به شدتکاسته شد. دومین گروه طرفدار گفتمان هویت دولتی ایران به همراه هویت قومی آذربایجان بودند و هدف خود را خودمختاری فرهنگی آذربایجان در چارچوب ایران معرفی میکردند که در سال 1946-1945 اولین گسست هویتی در تاریخ آذربایجان را رقم زدند. گفتمان سوم هویتی درسالهای آخر پهلوی شکل گرفت که خود داری اختلاف گفتمانی بودند. این گفتمان که به تاسی از حزب کمونیستی شوروی پا گرفت، در ایران نیز به حزب توده شهرت یافت که به دو گروه طرفدار فارسیزه کردن هویت آذربایجانیها، و در مقابل آن گروه دیگر خواستار خودمختاری فرهنگی آذربایجان بودند. در الگوی هویتی پهلوی اول، تمرکزگرایی وسیله تحقق مدرنیزاسیون و زمینه مشروعیتیابی ایدئولوژی ناسیونالیسم بود. نگرش دولت محور جهت ایجاد یکپارچگی و از بین بردن هویتهای اولیه و از پیش موجود جامعه ایرانی در قالبهایی نظیر هویت خانوادگی، ایلی، قبیلهای به سطحی فراگیرتر یعنی در چارچوب ملی است(کچویان، 1384: 50-39). در این راستا روشنفکران و ناسیونالیستهای ایرانی در صدد برآمدند تا با بهرهگیری از نیروی ملیت، انگیزه روانی و تحرک اجتماعی لازم را در میان توده مردم برای نوسازی مد نظر پدید آورند. حسین کاظمزاده مدیر مجله ایرانشهر در این راستا مینویسد: «برای دادن یک تکان به این روح افسرده و برای بیدار کردن آن از این خواب جمود به هر وسیله که باشد باید به تولید حس ملیت کوشید. ایرانی باید بداند کی بوده و چه شده است. ایرانی باید ملیت خود را بزرگترین نعمتها بداند و حفظ آن را مقدسترین وظیفهها بشمارد. ایرانی باید برای زنده کردن ملیت خود زندگی بکند و زندگی خود را فقط برای حفظ ملیت خود دوست بدارد»(کاظمزاده، 1923: 314). از طرفی دیگر، روشنفکران توجه وافری به تاریخ باستانی ایران به عمل آوردند تا با بازنگری، «ملیت ما ایرانیت است و ایرانیت همه چیز ماست: افتخار ما، شرافت ما، عظمت ما، قدیست ما، ناموس ما، و حیات ما. اگر ما ملیت را محور آمال و اعمال خود قرار دهیم از «بی همه چیزی» خلاص شده و دارای همه چیز خواهیم شد. ما پیش از هرچیزی باید ایرانی باشیم و ایرانی بمانیم. ایرانیت یک کلمه مقدس و جامعی است که تمام افراد ملت ایران را بدون تفریق مذهب و زبان در زیر شهامت گستر خود جای میدهد»(کاظمزاده ایرانشهر، 1923: 74). هفتهنامه ایران باستان(1311: 1)، نیز با ستایش از ایرانیت و مدنیت دیرین ایران مینویسد: «امروز بر فراز آن خرابهها و بر بنیاد مستحکم مدنیت دیرین خود بنایی عالی به طرز و اسلوبی که متناسب با پایههای پایدار قدیم باشد با در نظر داشتن اسلاف بزرگوار، از تمدن عالی ادوار جلال و نیکبختی ایران بر پا کنیم. در ایجاد تمدن و آن چه ما را به سر منزل مقصود نزدیک کند پیروی همان رفتار و کردار دقیقه ایست که ایران و ایرانی را در مقابل تمام ملل به عظمت و بزرگواری نامدار و سرافراز ساخته بود ... ما ایرانی و ایرانینژاد و علاقمندان به ایران را میستاییم ... روی سخن ما به عناصری است که خون ایرانیت در عروق و شرایین وجودشان به حرکت است». از طرفی دیگر این باستانگرایی و تجلیل از عظمت ایران باستان، همراه با ابراز تنفر و انزجار از عربها و سایر اقوام است. در واقع ورود اعراب به ایران سرآغاز انحطاط ایران زمین و فروپاشی هویت قومی و فرهنگی ایرانیان میباشد. بنابراین دیدگاه، ورود اسلام به ایران گسست تاریخی عظیمی را موجب شدکه نتیجه آن از خودبیگانگی ایرانیان و دوگانگی هویت فرهنگی آنان بود. با ورود اسلام و زبان عربی در پی آن پیوندهای فرهنگی ایرانی گسیخته و ایرانی دچار بحران هویت شد.
هویتیابی از خلال زبان شاید بتوان گفت که محوریترین عامل برای ایجاد حس ملیت و ناسیونالیسم ملی در زمان رضاشاه، تاکید بیش از حد بر زبان فارسی به عنوان اصلیترین مولفه جهت وحدت ملی بوده است. چنان که در یکی از نامه های وزارت امورخارجه(1304)، بر این امر بدین صورت تاکید شده است: «در عصر حاضر، ملت فقط به جماعت همزبان اطلاق میشود و پنهان نیست که بزرگترین رابطه ملیت و محکمترین وسیله قومیت یک ملت، همانا اتحاد لسان و یگانگی زبان آن ملت است. هر ملتی که با السنه مختلف تکلم نماید، هر چند یک قوم واحد و یک نژاد مخصوص باشد، باز نه مهر و محبتی بین آنها تولید و نه الفت و علاقه میان آنها ظاهر خواهد شد». در جریان هویتسازی ملی از خلال زبان در وهله اول، گروههای مختلف قومی نادیده گرفته شد و از طرفی دیگر، زبان فارسی به عنوان تنها مرجع و زبان ملی پذیرفته شد. در این پروژه زبان فارسی به عنوان «خودی» محسوب شد و سایر زبانها و لهجهها به عنوان اغیار بیگانه تلقی شدند. نامه ایران باستان(1304: 2)، در این باره نوشت: «دم از پارسیپرستی و ایران دوستی زدن و سخنان تازی و دیگر بیگانگان را گفتن و نبشت آهن سرد کوفتن است. ما میخواهیم در سایه شاهنشاهی پهلوی، ایران نو را چون ایران باستان بیاراییم و شکوه دیرین این کشور را دگرباره بدو باز دهیم ... دوران پهلوی روز بازار پارسی پهلوی نباشد، پس کدام روزگار خواهد بود و اگر پلی برای پیوند ایران باستان و ایران نو باشد همین پارسی خواهد بود و بس». این غیر خودیها «ترکی و عربی» باید به طور کامل از زبان فارسی رخت بر میبست. به دنبال چنین اندیشههایی بود که فرهنگستان در سال 1314 توسط نخست وزیر فروغی در جهت بهبود شرایط برای ایجاد وحدت ملی و ناسیونالیسم مورد نظر رضاشاه بنا نهاده شد. وظیفه این مؤسسه پاکسازی زبان فارسی با ارائه واژههای فارسی جدید به جای واژههای تازی و بیگانه بود(اتابکی، 1376: 70). فرهنگستان در پیرایش زبان فارسی از عربی و لغات ترکی در طی این سالها به توفیقاتی دست یافت. بر این اساس، دولت طی متحدالمالی به جای کلمات بیگانه، مانند مملکت، وطن، بیرق، ایران، قشون، به ترتیب کلمات کشور، میهن، پرچم، ایران و ارتش را پیشنهاد کرد، یا به جای واژه منورالفکر، واژه روشنفکر جایگزین شد. به علاوه در این دوران نام بسیاری از شهرها تغییر یافت برای نمونه رضائیه به جای اورمیه. متأثر از چنین فضای جایگزین لغات، تقیزاده پس از استعفا از فرهنگستان در مقالهای با عنوان «پیام من به فرهنگستان» نوشت: «اقدامات مبنی بر اخراج قسمتی خیلی کلی از زبان فارسی و پایین آوردن آن به درجه زبانهای اقوام کم تمدن یا دهاتیها در واقع دور انداختن هفتاد درصد از دارایی ملتی است که مانند فرستادن تمام اتومبیلهای مملکت به خارج به بهانه این که در مملکت دیگری غیر از ایران ساخته شده علاوه بر ضربه زدن به ثروت ملی کمکی به یگانگی ملی نمی کند»(همان: 259). از طرفی دیگر، تجربه جدی پالایش و یکسانسازی زبان که در چارچوب فرهنگستان تحقق مییافت، به وسیله سخنرانیهای روشنفکران و نظریهپردازان دیگر حمایت میشد. پروفسور رضازاده شفق در سخنرانی خود که به مناسبت بزرگداشت «هزاره فردوسی» در 21 مهر 1313 ایراد کرد شاهنامه فردوسی را به مثابه گونهای پیرایش آگاهانه ستود و آن را مظهر هویت ملی در واکنش به چیرگی عرب و زبان عربی دانست که به طور جد از کاربرد واژگان عربی پرهیز کرده است(نظری، 1386: 154). کسروی نیز با سخن گفتن از «زبان پاک» و تالیف کتابی با همین عنوان بر اهمیت شناخت زبان و زدودن واژههای بیگانه آن تأکید کرد.
اقدامات دیگر رضاشاه پروژه هویتسازی مدرن با تأملی عمیق میتوان فهمید که تاریخ هویت ایران در دوره رضاشاه، تاریخ گسستهاست. تحویل پروژه هویتساز ملی ایرانی به پروژه هویتسازی ایرانی متجدد، مهمترین گواه وجود گسستهای متعدد در هویت اجتماعی ایرانیان در این دوره است. ازجمله رویههای آموزشی و حقوقی که شرح برخی از آنها در این دوره در بخشهای قبلی به تفضیل نشان داده شد، قابل ارزیابی دقیق پژوهشی است. برای نمونه همان طور که پیشتر نیز بیان شد رویه آموزشی و تاریخ بر اساس اصول باستانگرایی «پندار نیک- کردار نیک- گفتار نیک» مورد تأکید فراوانی قرار گرفت. تصویب حفظ آثار ملی و اشاعه باستانگرایی شدید، رونمایی از تمبر فردوسی، قانون سجل احوال، قانون تبدیل برجها به ماههای فارسی، استعمال نام ایران به جای پرسیا، متحدالشکل نمودن البسه، اشاعه کلاه پهلوی ازجمله اقداماتی بود که در این دوره صورت گرفت. در مورد البسه جدید باید به سیاست رضاشاه در مورد کشف حجاب نیز اشاره کرد. اثر عمیقی که مشاهده وضع بانوان ترک (ترکیه) بر روحیه رضاشاه گذارد، تا حدی بود که وی به سفیر کبیر ایران در ترکیه گفت: «هنوز عقب هستیم و فوراً باید با تمام قوا به پیشرفت سریع مردم ایران خصوصاً زنان اقدام کرد» (ملکی، 1376: 151). به لحاظ سیاسی نیز اقدامات گستردهای جهت توسعه پانایرانیسم به راه انداخته شد، و حتی در این راستا حزبی نیز به نام حزب پانایرانیست راهاندازی شد. محسن پزشکپور، فرید سیاح سپانلو، محمدرضا عاملی تهرانی و پرویز صفییاری از جمله افرادی بودند که مکتب پانایرانیسم را پایهگذاری نمودند که در نخستین بیانیه آن که دارای رگههایی از ملیگرایانه افراطی و باستانگرایانه است، چنین آمده است: «ما بنیانگذاران انجمن، که نخستین پایه ایرانپرستی را بر روی شانههای خود بر پا کردیم، امروز در این انجمن مقدس وارد یک راه تغییرناپذیر به سوی یک هدف مقدس جاوید رهسپار هستیم و به خاطر آن که هرگز نگذاریم این شعلههای آتش وطنپرستی که امروز از قلوب ما زبانه میکشد خاموش گردد و به خاطر آن که آرزو و ایده مشترکی را که همگی در قلب داریم تقدیم جامعه ایرانی نموده و مبنای تعلیمات و فلسفه و کلیه عقاید انجمن خویش سازیم، میگوییم پانایرانیزم آن آرزوی مقدسی است که بر قلوب جملگی حکومت می کند». چنان که این تمجیدها نشان میدهد، مثل مباحث مطرح شده، گفتمان پایهگذاران پانایرانیسم نیز تحت تأثیر اندیشههای ناسیونالیسی و ملیگرایانهای بود که به صراحت باستانگرایی و حمایت از نژاد و قومیتهای ایرانی را تبلیغ میکند. موازی همین فعالیتهای سیاسی، فعالیتهای فرهنگی جهت اشاعه گفتمان تجدد آمرانه با تشکیل سازمان پرورش افکار در سال 1317 شمسی بود. این سازمان از طریق رسالهها، کتب کلاسیک و کتب عامالمنفعه، سخنرانی عمومی، نمایشی و سینما، رادیو، موسیقی، سرودهای میهنی و امثال آن به پرورشی و راهنمایی افکار عمومی دست زد. این سازمان در شهرستانها شعبی داشت، اما فعالیت آن در ادارات فرهنگ، آموزش و پرورش، دانشگاه و وزارتخانهها بیشتر بود. شرکت دبیران و آموزگاران در جلسات آموزشگاه پرورش افکار اجباری بود. بیش از 50 درصد برنامههای آموزشی به شرح «بزرگترین آثار ملی ایران»، «خدمات ایران به عالم تمدن»، «ملیت و وحدت ملی»، «پیشرفت ایران در عصر پهلوی» و «مبارزه با خرافات و عقاید ضعیف» اختصاص داشت(علم و دیگران، 1393: 81).
سقوط رضاشاه: برساخته شدن هویت قومی در آذربایجان نظام مطلقه رضاشاه بعد از 15 سال یک شبه فرو ریخت. سوم شهریور 1320 متفقین بدون هیچ مقدمه و اعلان قبلی به ایران حملهور شدند. ارتش مدرن و مقتدر ایران که رضاشاه با زحمت، دقت و صرف قریب یک سوم درآمد کشور در مدت پانزده سال از سلطنش ایجاد کرده بود، ظرف چند ساعت از هم پاشید(زیبا کلام، 1393: 55). بدین ترتیب گفتمان مدرنیزاسیون رضاشاه که بر اساس تمرکزگرایی اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بود جای خود را به دوران متزلزل تاریخ اجتماعی ایران داد که منجر به برافراشته شدن پرچم هویتهای قومی در سرتاسر ایران شد. در یک کلام، جامعه ایرانی که در عصر رضاشاه هم چون فنری تحت فشار نگه داشته شده بود، با رها شدن فشار به حرکت جهشی روی آورد(همان: 71)، و تجلی بسیاری از نابسامانیهای بعدی شد. بعد از شهریور 1320، دوباره فضای سیاسی باز در کشور حاکم شد. احزاب و نیروهای سیاسی زیادی در آذربایجان شکل گرفتند. به لحاظ اقتصادی وضعیت بدتر از گذشته شد، طوری که بلوای نان و کمبود گندم در دی ماه 1320 منجر به مشکلات شدیدی شد(مصدق، 1324: 232). این وضعیت اقتصادی چنان مردم را تحت فشار گذاشت که بسیاری از خدمات دولتی در تبریز مسکوت ماند. در گزارشی حسن اوف کنسول یار شوروی در تبریز (ژوئیه 1944) مصادف با دی ماه 1323 وضعیت روستاهای آذربایجان را چنین توصیف میکند: «مردم در روستاها از بین میروند زیرا در روستاها نکبت حاکم است. پوشش روستائیان آن قدر وصله دارد که معلوم نیست اصل لباس از چه پارچهای بوده است ... اغلب مردگان را بدون کفن دفن میکنند. تجسم وضعی بحرانیتر از وضع روستاهای آذربایجان ممکن نیست»(حسنلی، 1387: 61). بنابراین، مجموعه حوادث سالهای قبل یعنی دوره رضاشاه به همراه بیسامانیهای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی بعد از رضاشاه منشا به وجود آمدن حزب فرقه دموکرات شد که میتوان گفت اولین گسست هویتی در تاریخ معاصر ایران می باشد. در این بخش به زمینههای بر ساخته شدن این گسست میپردازیم.
زمینههای داخلی تشکیل فرقه دموکرات آذربایجان همان طوری که قبلاً توضیح داده شد، فساد اداری حاکم، فقر و بینوایی مردم، عدم توجه اولیای امور و وجود ظلم و استبداد از مهمترین زمینههای اجتماعی فرقه دموکرات آذربایجان بود. دراین جا به چندین نقل قول که خود بیان کننده اوضاع اجتماعی آن زمان آذربایجان میباشد میپردازیم. برای نمونه ایرج اسکندری از سران حزب توده عوامل عمده جنبش دموکراتیک آذربایجان را چنین شرح میدهد: «ستمگری مالکان فئودال، اجحافات ماموران دولتی و ژاندارمها، فشار طاقت فرسای دولت بر تودههای مردم شهر و ده، به ویژه نسبت به دهقانان آذربایجانی، روا داشتن انواع تبعیضها و تحقیرها نسبت به آذربایجانیها و به ویژه اعمال ستم فرهنگی و ممانعت از آموزش به زبان مادری، در زمره عوامل عمدهای است که مردم آذربایجان را وادار به قیام علیه دولت مرکزی، برای دستیابی به یک سلسله خواستهای مشروع دموکراتیک نمود»(اسکندری، 1368: 148-147). احمد کسروی علت این قیام را چنین بیان میکند: «یک چیز که مسلم است آن است که در این قضیه بدرفتاریهای کارکنان دولت در آذربایجان (در زمان رضاشاه) و بیاعتناییهای مرکز به شکایتهای مردم موثر افتاد. به خصوص نیشهای زبانی بسیاری از مامورین، ازقبیل مستوفی و نفیسی و دیگران. اینها در آذربایجان نشسته و نان مردم را خورده و آنها را «اولاد چنگیز» خواندهاند، زبان ترکی را سر کوفتی به آنها گردانیدهاند»(کسروی، 1357: 47). پیشهوری نیز در این زمینه اجتماعی چنین اقرار میکند: «دولت نه تنها در این مدت هیچ گونه توجهی به آذربایجان نکرده است، بلکه با هر قدمی که خود آذربایجانیها برای بهبود وضع خود بردارند، نیز مخالفت میکند و سعی دارد که همیشه این وضع کثیف و غیر قابل تحمل را به زور آن جا نگه دارد»(فرامرزی، 1379: 103).
نخبگان فرامرزی: آذربایجان شمالی عدهای از دانشمندان یکی از ریشههای پیدایش فرقه دموکرات را در ایدئولوژی پانترکیسم آن سوی مرزها، یعنی در آذربایجان شوروی میدانند. فکر الحاق دو آذربایجان ازقبل وجود داشته است. این اندیشه برای اولین بار در زمان حکومت «مساوات» به رهبری محمدامین رسولزاده شروع شد(عابدی اردکانی، 1389: 87). در سال 1918 دولتی در قفقاز پدید آمد که بر بخشی از منطقه بادکوبه، و شیروان داران که بر آن فرمان میراندند «جمهوری آذربایجان» نامیدند که هدف اصلی آنها ایجاد یک کشور بزرگ به رهبری ترکان در آسیای صغیر بود(قدس، 1371: 6). در تقابل با این اندیشه الحاقگری، شیخ محمد خیابانی به جای عنوان آذربایجان، آزادیستیان را برای آذربایجان ایران گذاشت تا بدین ترتیب اولاً برپیوند ناگسستنی آذربایجان و ایران تأکید کند و ثانیاً مخالفت خود را با رژیم مساواتیها در باکو نشان دهد(مرادی مراغهای، 138: 14). این اندیشه مقارن با ورود عثمانیها به ایران و آذربایجان و اشاعه ایدئولوژی پانترکیسم در هر دو منطقه بود(همان: 19). بعد از سال 1920 دولت مساوات ساقط شد و بلشویکها قفقاز را به تصرف خود در آورده و دوباره سرزمین مذکور به خاک روسیه الحاق گردید(الموتی، 1370: 113-87). تا آن زمان هنوز نام «اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی» در صحنه سیاسی آن زمان به وجود نیامده بود و بدین ترتیب نام آذربایجان بر بخشی از قفقاز باقی ماند. بعد از مدتی مولفان شوروی اعلام کردند که آذربایجان هیچ وقت به ایران تعلق نداشته و در نتیجه اردوکشیهای استیلاگرایانه ایرانیان به اشغال آنها در آمده است و این بهانهای در دست روشنفکران آذربایجانی شد تا الحاق آن به شوروی را تبلیغ کنند. در این راستا، ذهنیتی در آن زمان ایجاد شد که گویا آذربایجان سرزمینی دو نیمی است که بخشی در شمال و بخشی در جنوب ارس قرار دارد و برای الحاق این دو بخش کمیتهای در ایروان تشکیل شد(صدری و نیکبخت، 1386: 20). گرچه مساله الحاق آذربایجان ایران به شوروی دارای یک فرایند تاریخی و به طور مشخص از یک ایدئولوژی الحاقگری پیروی میکند ولی یکی از مهمترین علل تشکیل فرقه دموکرات و حوادث متعاقب آن را باید اساساً ناشی از طرح استالین به تلافی استنکاف دولت ایران از اعطای امتیاز نفت شمال به آن دولت دانست(عابدی اردکانی، 1389: 90).
اقدامات عمده فرقه دموکرات آذربایجان درحوزه فرهنگی حکومت خودمختار آذربایجان دست به اقدامات گستردهای جهت اشاعه هویت قومی و زبانی زد. از جمله این اقدامات میتوان به تاسیس یک ایستگاه رادیویی به نام «صدای حکومت ملی آذربایجان» و پخش برنامه به زبان ترکی، ایجاد نشریههای ترکی زبان، تشکیل کلاسهای مبارزه با بیسوادی، راهاندازی دانشگاه تبریز(ایوانف، 1356: 110)، احیا تئاتر بومی و تشکیل انجمن هنرمندان اشاره نمود، ولی از همه مهمتر برای نزدیک کردن مردم به دستگاه دولت و فهم نیازهای عمومی و هم چنین برای گشایش راههای ترقی و تکامل زبان و فرهنگ ملی، حکومت ملی قرار مشروحه زیر را صادر نمود: 1. از امروز زبان آذربایجانی در آذربایجان به عنوان زبان رسمی شناخته میشود. قرارها و آگهیهای دولتی و نیز دستورات در یگانهای ارتش و لوایح قانونی، باید مطلقاً به زبان آذربایجانی نوشته شوند. 2. در کلیه ادارات دولتی، مدارک و اسناد به زبان آذربایجانی نوشته خواهند شد. مدارکی و اسنادی که به این زبان نوشته نشوند رسمیت ندارند. 3. در دادگاهها پروسه (فرایند دادرسی) به زبان آذربایجانی جریان خواهد داشت و برای کسانی که این زبان را نمیدانند مترجم تعیین خواهد شد. 4. تابلوهای کلیۀ ادارات و مؤسسات و مغازهها به زبان آذربایجانی نوشته خواهند شد. 5. در جلسات و اجتماعات رسمی، سخنرانیها و مذاکرات به زبان آذربایجانی به عمل خواهند آمد. 6. غیر آذربایجانیهایی که به زبان دیگری تکلم میکنند و نیز کارمندان دولت، خواندن و نوشتن به زبان آذربایجانی را خواهند آموخت. 7. برای آشنا کردن مسئولین اداریِ وزارت معارف با زبان آذربایجانی، کلاسهای ویژۀ بزرگسالان تشکیل میشود و به آنها یک ساعت در روز مرخصی داده خواهد شد تا بتوانند در این کلاسها شرکت کنند. 8. افراد متعلق به ملیتهای دیگری که در آذربایجان زندگی میکنند، کارهای خود را به زبان مادری انجام خواهند داد، لکن آگهیها و نوشتههای رسمی خود را به موازات زبان مادری، به زبان آذربایجانی خواهد نوشت. 9. ملتهای کوچکی که در آذربایجان زندگی میکنند، مجازند درمدارس خود به زبان مادری تدریس کنند، لکن به موازات آن باید به آموزش زبان آذربایجانی بپردازند. 10. حکومت ملی آذربایجان، قرار وزارت معارف را دربارۀ آموزش به زبان آذربایجانی در مدارس تأیید میکند و تدریس به زبان ملی را برای آموزگاران وظیفهای ملی به حساب میآورد. نخست وزیر حکومت ملی آذربایجان- پیشه وری(حسنلی، 1383: 115).
عاقبت فرقه دموکرات آذربایجان ناگفته نماند که علاوه بر فعالیتهای فرهنگی و هویتی فرقه، اقداماتی نیز در سایر حوزهها انجام شد. برای نمونه، از اهم فعالیتهای حکومت خود مختار آذربایجان در بعد نظامی میتوان به تشکیل قشون خلق آذربایجان، تشکیلات اطلاعاتی، افتتاح آموزشگاههای پلیس عالی و نظامی در تبریز، تشکیل دادگاههای صحرایی و در اختیار داشتن حدود یک میلیون اسلحه جهت مقابله با اقدامات دولت مرکزی اشاره کرد(فردوست، 1371: 355؛ جامی، 1362: 294). در بعد اقتصادی- اجتماعی نیز اقداماتی انجام گرفت که تنها به چند نمونه اشاره میکنیم. از جمله برنامههای فرقه میتوان به تدوین قانون کار و تعیین 8 ساعت کار و یک روز تعطیلی درهفته، ملی کردن بانکها، افتتاح فروشگاههای دولتی و تثبیت قیمت غذا، افتتاح درمانگاهها، برخورد با اشرار و مروجین فساد، جلوگیری از استعمال تریاک، حق رای به زنان، تاسیس خطوط اتوبوسرانی و ... اشاره کرد(ایوانف، 1356: 109). اما حکومت مستعجل آذربایحان چندان دوام نیاورد. به دنبال پایان یافتن حمایت روس از دموکراتها و آغاز تخلیه ارتش شوروی به پیشهوری دستور داده شد که دست از مقاومت بر دارد و پیشنهاد شد که تنها فقط عده انگشت شماری از سران فرقه میتوانند به خاک شوروی پناهنده شوند(جامی، 1362: 465). پس از فتح تبریز نیروهای دولتی و غیر دولتی فجایع بیشماری در این شهر و دیگر شهرهای آذربایجان مرتکب شدند که مطبوعات سالهای بعد ایران و جهان مملو از شرح این رویدادهاست. در حالی که فرودست از اعدام حدود 2000 الی 3000 نفر در تبریز بدون هیچ گونه تشریفات قانونی در جلو خانهها و خیابانها خبر میدهد(فرودست، 1371: 151)، مخالفان تعداد قربانیان تعداد قتل عام انجام شده در شهر تبریز 20000 و در کل استان 50000 نفر ارزیابی نمودهاند(همان: 151؛ نقل در مقصودی، 1394: 86).
نسلکشی فرهنگی: جشن کتاب سوزان از وقایع قابل توجه دیگر بعد از ورود نیروهای ارتش به تبریز مراسم کتاب سوزی در این شهر و سایر شهرهای آذربایجان میباشد که بسیاری از فعالان ترک زبان آن را نوعی نسلکشی فرهنگی میدانند. روزنامه اطلاعات در تاریخ 27/9/1325 مینویسد: «کتابهایی که به زبان فارسی بود سوزانده شد. بازار با چراغانی مفصل گشایش یافت. دیروز در دبیرستان فردوسی دانشآموزان از سرهنگ زنگنه قهرمان رضائیه سپاسگذاری کردند و احساسات پر شوری ابراز داشتند. دیروز در مقابل شهرداری کتابهای ترکی را مردم سوزاندند(نقل در www.yurd.net). این فاجعه فرهنگی در سایر شهرهای آذربایجان نیز به صورت مستند از جمله در خوی (خاطره احمد ساعی)، در اهر (خاطره محمود آخوندی)، در میانه (به نقل از سید سعید صدری)، و هم چنین انعکاس این جشن در مطبوعات ترکیه و در آثار شاعر آذربایجان، «صمد وورقون» که منظومهای در باره کتاب سوزی 26 آذر سروده و آن را در سال 1952 به عنوان اعتراض در کنگره صلح جهانی پاریس خطاب به جامعه جهانی خواند. جواد هیات در هنگام برگزاری این کنفرانس در پاریس دانشجو بود. وی پس از انقلاب به یادآوری کتاب سوزی آذربایجان و نیز معرفی منظومه مذکور صمد و ورقون به افکار عمومی ایرانیان پرداخت. در این نوشته، سیری در تاریخ زبان و لهجههای ترکی(1380: 269-265)، چنین نقل کرده است: «.... ارتش شاهنشاهی بعد از مختصر زد و خورد در قافلانکوه وارد تبریز شد. اغلب رهبران فرقه به آن سوی مرز فرار کردند. و بقیه اعضای فرقه و کسانی که کوچکترین همکاری با رژیم پیشهوری کرده بودند گرفتار آمدند و از دم تیغ گذشتند. هزاران آذربایجانی به قتل رسیدند و عده زیادی هم زندانی و تبعید شدند. نمایندگان دولت مرکزی به دستور تهران کتابهای درسی مدارس را جمع کردند و آتش زدند. از آن پس مطبوعات و انتشارات ترکی قدغن و رادیو و مدارس منحصراً فارسی شد. در همین ایام تمام سازمانهای حزب توده در تهران دایر بود. روزنامههای آن هم به فارسی منتشر می شد. ولی همه مطبوعات تودهای و غیر تودهای در برابر این اقدامات ساکت بودند. در کتابهای سوزانده شده از نظر محتوا هیچ گونه مطلب مخالف مذهب و احساسات وطنی و ایرانخواهی دیده نمیشد. در آن زمان هیچ دولت و سازمانی به این کشتار کتاب سوزی اعتراضی نکرد. حتی سازمانهای فرهنگی جهان هم ساکت ماندند. مردم آذربایجان که از همه طرف (چپ و راست) ضربه خورده بودند میسوختند و چارهای نداشتند. از شعرای آذربایجان شمالی، صمد وورقون درباره کتابهای سوخته (یاندیریلان کتابلار) منظومهای سرود و آن را در کنگره صلح جهانی پاریس ضمن نطقی به عنوان پروتست (اعتراضنامه) خواند».
بحث و نتایج هویتها و هویتهای قومی به خصوص مخصوص ساخت و قدرتهای هژمونیک مسلط جامعه هستند. هر جامعهای متناسب با شرایط و ساز و کارهایش منابع مهم از گفتمانهای سیاسی هویتی میباشد. در واقع، منبع هویت بخش توسط جامعه و گفتمانهای قدرت ایجاد شده که در هر زمان ضلعی به زیان اضلاع دیگر به هویت برجستهای بدل میشود. سیری در تاریخ نظام هویتی قدیم نشانگر لایههای هویتی ایرانیت و اسلامیت در گفتمانهای هویتی است، به موازات کسب نخستین آگاهیها در دوره قاجار ضلع تجدد به این گفتمان اضافه می شود. تاریخ ایران در دوره معاصر در ستیز بین این سه لایه هویتی بوده است. در این اثنا، گفتمان مسلط دوره پهلوی در پی برجسته ساختن ناسیونالیسم آریایی به مخالفت با تمامی عناصر و مظاهر سنت و اسلام پرداخت و عنصر ایرانیت را به همراه تجدد برساخت نمود. این پروژه هویتسازی آریامحور و مبتنی بر هویتیابی از خلال زبان فارسی منجر به مقاومت گسترده در بسیاری از مناطق قومی کشور ازجمله آذربایجان شد و کنشگران اجتماعی در همسویی با نخبگان سیاسی قومی داخلی و خارجی بزرگترین بحران قومیتی قرن در ایران معاصر را رقم زدند. بدیهی است اگر منابع هویتی تضادها و تناقضهایی را در سطح جامعه ایجاد نمایند باعث بروز بحرانهای متنوعی خواهند شد که در این صورت منجر به گسستهای ذهنی مختلف نیز خواهند شد. در واقع اگر قدرت برخی پارامترهای هویتی را به عنوان مولفههای حیاتی برگزیند و کنشگران اجتماعی از این مولفهها روی برگردانند، موجب چالشهای جدی خواهند شد. بنابراین جهت امتناع از این گونه چالشها نیازمند مدیریت بهینه و ایجاد اعتدال بین این پیشرانهای هویتی و قومیتی در سطح جامعه میباشیم. این پیشرانهای هویتی درجامعه متکثر ایران و در عرصه فرهنگی آن که از ذائقههای فرهنگی متنوع بهرهمند است، به عنوان سرمایههای اجتماعی در مدیریت فضاهای ناهمگون معرفتی مفید است.
منابع آبراهامیان، یرواند. (1393). ایران بین دو انقلاب، چاپ سوم. تهران: نشر نی. آوری، پیتر. (1377). تاریخ معاصر ایران. ترجمه: محمد، رفیعی مهرآبادی. تهران: عطایی. اتابکی، تورج. (1380). تجدد آمرانه. ترجمه: مهدی، حقیقتخواه. تهران: ققنوس. اتابکی، تورج. (1376). آذربایجان در ایران معاصر. ترجمه: کریم، اشراق. تهرانک توس. اسکندری، ایرج. (1368). خاطرات سیاسی. به کوشش علی دهباشی. تهران: علمی. ایوانف، م، س. (1356). تاریخ نوین ایران. ترجمه: هوشنگ، تیزابی؛ و حسن، قائمپناه. بیجا، بینا. تاجیک، محمدرضا. (1382). مدرنیسم و پسامدرنیسم و معمای هویت، گفتمان. شماره 7. جامی. (1362). گذشته چراغ راه آینده است. تهران: اتشارات ققنوس. جنکینز، ریچارد. (1381). هویت اجتماعی. ترجمه: تورج، یاراحمدی. تهران: انتشارات شیرازه. حاجیانی، ابراهیم. (1388). جامعهشناسی هویت ایرانی. پژوهشکده تحقیقات استراتژیک. حسنلی، جمیل. (1387). آذربایجان ایران، آغاز جنگ سرد. ترجمه: منصور، صفوتی. تهران: شیرازه. درویشیان، علیاشرف. (1378). خاطرات. تهران: چشمه. دهقان، علی. (1348). سرزمین زردشت. تهران: ابنسینا. ذوقی، ایرج. (1368). ایرانو قدرتهای بزرگ در جنگ جهانی دوم: پژوهشی درباره امپریالیسم. تهران: انتشارات پازنگ. زیباکلام، صادق. (1393). تحولات سیاسی و اجتماعی ایران (1322-1320). تهران: اتشارات سمت. طبری، احسان. (1366). کژ راهه: خاطراتی از تاریخ حزب توده. تهران: انتشارات امیرکبیر. صدری، منیژه؛ و نیکبخت، رحیم. (1386). پیدایش فرقه دموکرات به روایت اسناد منتشر نشده. تهران: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران. عابدی اردکانی، محمد. (1389). بررسی علل و پیدایش و فروپاشی فرقه دموکرات آذربایجان، تاریخ روابط خارجی. شماره 42. فرامرزی. عبدالرحمن. (1379). استاد فرامرزی و قضیه آذربایجان. به کوشش حسن فرامرزی. تهران: دستان. فرودست، حسین. (1371). ظهور و سقوط سلطنت پهلوی. تهران: انتشارات اطلاعات. قدس. رضا. (1375). ناسیونالیسم ایرانی و رضاشاه، ترجمه: علی، طایفی. فرهنگ و توسعه. شماره 23. کاتوزیان، محمدعلی. (1385). جامعه دولت در رضاشاه، تجدد امرانه. گردآوری تورج، اتابکی. ترجمه: مهدی، حقیقتخواه. تهران: ققنوس. کاظمزاده ایرانشهر، حسین. (1923). ملیت و روح ملی ایران. سال دوم، شماره 4. کچویان، حسین؛ و سیدحسین، شهرستانی. (1387). معضله یا بحران هویت، راهبرد فرهنگ. شماره 3 . کسروی، احمد .(1357). سرنوشت ایران چه خواهد بود، و امروز چاره چیست. تهران: شرکت چاپاک. گیدنز، آنتونی. (1378). جامعهشناسی. ترجمه: منوچهر، صبوری. تهران: نشر نی. لنزوسکی، جورج. (1353). رقابت روسیه و غرب در ایران. ترجمه: اسماعیل، رائین. تهران: انتشارات جاویدان. محمدی، رضا. (1392). آذربایجان از سلطنت رضاشاه تا دولت پیشهوری (1320-1304). تهران: انتشارات شایسته. مرادی مراغهای، علی. (1381). از زندان رضاخان تا صدر فرقه دموکرات آذربایجان. بررسی آرای سیدجواد جوادزاده، تهران: نشر واحدی. معظمپور، اسماعیل. (1383). ملت و هویت: تاملی در نسبت ملیت و هویت ایرانی، در افکار کاظمزاده ایرانشهر، مطالعات ملی. شماره 20، زمستان 1383. موسویزاده، جهانگیر. (1381). تبریز زیر چکمههای ارتش سرخ، تشکیل حزب دموکرات ایران. تهران: نشر موسویزاده. مصدق، محمد. (1324). مذاکرات مجلس.دوره 14، سال اول، شماره 48. نظری، اشرف. (1386). هویت ملی و وحدت یابی جمعی (تاملی بر ابعاد فردی و جمعی)، نامه تاریخ پژوهان. شماره 12، زمستان 1386.
[1]. دانشجوی دکترای جامعهشناسی فرهنگی، دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکزی، تهران- ایران. E- mail: ibrahim_valizadeh@yahoo.com [2]. استادیار گروه علوم اجتماعی، واحد تبریز، دانشگاه آزاد اسلامی، تبریز- ایران (نویسنده مسئول). E- mail: ebrahimpoord@iaut.ac.ir [3]. استادیار گروه علوم اجتماعی، دانشگاه فرهنگیان، سنندج- ایران. E- mail: rahmadrash76@yahoo.com | ||
مراجع | ||
منابع آبراهامیان، یرواند. (1393). ایران بین دو انقلاب، چاپ سوم. تهران: نشر نی. آوری، پیتر. (1377). تاریخ معاصر ایران. ترجمه: محمد، رفیعی مهرآبادی. تهران: عطایی. اتابکی، تورج. (1380). تجدد آمرانه. ترجمه: مهدی، حقیقتخواه. تهران: ققنوس. اتابکی، تورج. (1376). آذربایجان در ایران معاصر. ترجمه: کریم، اشراق. تهرانک توس. اسکندری، ایرج. (1368). خاطرات سیاسی. به کوشش علی دهباشی. تهران: علمی. ایوانف، م، س. (1356). تاریخ نوین ایران. ترجمه: هوشنگ، تیزابی؛ و حسن، قائمپناه. بیجا، بینا. تاجیک، محمدرضا. (1382). مدرنیسم و پسامدرنیسم و معمای هویت، گفتمان. شماره 7. جامی. (1362). گذشته چراغ راه آینده است. تهران: اتشارات ققنوس. جنکینز، ریچارد. (1381). هویت اجتماعی. ترجمه: تورج، یاراحمدی. تهران: انتشارات شیرازه. حاجیانی، ابراهیم. (1388). جامعهشناسی هویت ایرانی. پژوهشکده تحقیقات استراتژیک. حسنلی، جمیل. (1387). آذربایجان ایران، آغاز جنگ سرد. ترجمه: منصور، صفوتی. تهران: شیرازه. درویشیان، علیاشرف. (1378). خاطرات. تهران: چشمه. دهقان، علی. (1348). سرزمین زردشت. تهران: ابنسینا. ذوقی، ایرج. (1368). ایرانو قدرتهای بزرگ در جنگ جهانی دوم: پژوهشی درباره امپریالیسم. تهران: انتشارات پازنگ. زیباکلام، صادق. (1393). تحولات سیاسی و اجتماعی ایران (1322-1320). تهران: اتشارات سمت. طبری، احسان. (1366). کژ راهه: خاطراتی از تاریخ حزب توده. تهران: انتشارات امیرکبیر. صدری، منیژه؛ و نیکبخت، رحیم. (1386). پیدایش فرقه دموکرات به روایت اسناد منتشر نشده. تهران: موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران. عابدی اردکانی، محمد. (1389). بررسی علل و پیدایش و فروپاشی فرقه دموکرات آذربایجان، تاریخ روابط خارجی. شماره 42. فرامرزی. عبدالرحمن. (1379). استاد فرامرزی و قضیه آذربایجان. به کوشش حسن فرامرزی. تهران: دستان. فرودست، حسین. (1371). ظهور و سقوط سلطنت پهلوی. تهران: انتشارات اطلاعات. قدس. رضا. (1375). ناسیونالیسم ایرانی و رضاشاه، ترجمه: علی، طایفی. فرهنگ و توسعه. شماره 23. کاتوزیان، محمدعلی. (1385). جامعه دولت در رضاشاه، تجدد امرانه. گردآوری تورج، اتابکی. ترجمه: مهدی، حقیقتخواه. تهران: ققنوس. کاظمزاده ایرانشهر، حسین. (1923). ملیت و روح ملی ایران. سال دوم، شماره 4. کچویان، حسین؛ و سیدحسین، شهرستانی. (1387). معضله یا بحران هویت، راهبرد فرهنگ. شماره 3 . کسروی، احمد .(1357). سرنوشت ایران چه خواهد بود، و امروز چاره چیست. تهران: شرکت چاپاک. گیدنز، آنتونی. (1378). جامعهشناسی. ترجمه: منوچهر، صبوری. تهران: نشر نی. لنزوسکی، جورج. (1353). رقابت روسیه و غرب در ایران. ترجمه: اسماعیل، رائین. تهران: انتشارات جاویدان. محمدی، رضا. (1392). آذربایجان از سلطنت رضاشاه تا دولت پیشهوری (1320-1304). تهران: انتشارات شایسته. مرادی مراغهای، علی. (1381). از زندان رضاخان تا صدر فرقه دموکرات آذربایجان. بررسی آرای سیدجواد جوادزاده، تهران: نشر واحدی. معظمپور، اسماعیل. (1383). ملت و هویت: تاملی در نسبت ملیت و هویت ایرانی، در افکار کاظمزاده ایرانشهر، مطالعات ملی. شماره 20، زمستان 1383. موسویزاده، جهانگیر. (1381). تبریز زیر چکمههای ارتش سرخ، تشکیل حزب دموکرات ایران. تهران: نشر موسویزاده. مصدق، محمد. (1324). مذاکرات مجلس.دوره 14، سال اول، شماره 48. نظری، اشرف. (1386). هویت ملی و وحدت یابی جمعی (تاملی بر ابعاد فردی و جمعی)، نامه تاریخ پژوهان. شماره 12، زمستان 1386. | ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,825 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 390 |