تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 10,005 |
تعداد مقالات | 83,622 |
تعداد مشاهده مقاله | 78,341,292 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 55,384,437 |
سیمای معشوق در غزلهای حسین منزوی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
زیباییشناسی ادبی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دوره 11، شماره 43، فروردین 1399، صفحه 95-119 اصل مقاله (333.24 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: علمی پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
حسین منزوی از جمله بزرگترین غزلسرایان معاصر است که ضمن وفاداری به ساختار سنتی غزل، در زبان و دایرة واژگان نوآوریهای دلنشینی را در غزلیات خود آورده است. شعر او بیشتر حول مضامین عاشقانه میچرخد، با این حال از رویکردهای اجتماعی تهی نیست. او بیشتر غزلسرا بود، هرچند گاهی شعر سپید هم میسرود. سیمای معشوق در غزلهای او تغییر و تحول شگرفی به خود دیده که ناشی از نوع نگرش عاشق ـ شاعر به وی است. وی از توصیفات تکراری و کلیشهای سیمای معشوق در غزل کلاسیک رها شده و مشبهبهها و وجهشبههای بدیع و نو را در توصیف سیمای معشوق در دستور کار خود قرار داده که این نوآوری بیش از هر چیز ناشی از تغییر ذهنیت غنایی شاعر نسبت به انسان و اجتماع است. شاعر سعی میکند سیمای معشوق را امروزی توصیف کند. حاصل پژوهش نشان میدهد در غزلیات منزوی عاشق و معشوق به یکدیگر نزدیکتر شدهاند و بسیاری از خواستههای عاشق که در گذشته یک آرزو بوده، امروز دستیافتنی شده است. علاوه بر صفتهایی که برای معشوق معمول بوده، صفتها و ترکیبات تازه و معاصرتری هم برای معشوق در غزل منزوی ذکر شده که در گذشته سابقه نداشته است. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
غزل معاصر فارسی؛ غزلیات حسین منزوی؛ سیمای معشوق | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
سیمای معشوق در غزلهای حسین منزوی حسین خلفی* دکتر جلیل نظری** دکتر مهدی فاموری*** چکیده حسین منزوی از جمله بزرگترین غزلسرایان معاصر است که ضمن وفاداری به ساختار سنتی غزل، در زبان و دایرة واژگان نوآوریهای دلنشینی را در غزلیات خود آورده است. شعر او بیشتر حول مضامین عاشقانه میچرخد، با این حال از رویکردهای اجتماعی تهی نیست. او بیشتر غزلسرا بود، هرچند گاهی شعر سپید هم میسرود. سیمای معشوق در غزلهای او تغییر و تحول شگرفی به خود دیده که ناشی از نوع نگرش عاشق ـ شاعر به وی است. وی از توصیفات تکراری و کلیشهای سیمای معشوق در غزل کلاسیک رها شده و مشبهبهها و وجهشبههای بدیع و نو را در توصیف سیمای معشوق در دستور کار خود قرار داده که این نوآوری بیش از هر چیز ناشی از تغییر ذهنیت غنایی شاعر نسبت به انسان و اجتماع است. شاعر سعی میکند سیمای معشوق را امروزی توصیف کند. حاصل پژوهش نشان میدهد در غزلیات منزوی عاشق و معشوق به یکدیگر نزدیکتر شدهاند و بسیاری از خواستههای عاشق که در گذشته یک آرزو بوده، امروز دستیافتنی شده است. علاوه بر صفتهایی که برای معشوق معمول بوده، صفتها و ترکیبات تازه و معاصرتری هم برای معشوق در غزل منزوی ذکر شده که در گذشته سابقه نداشته است. واژههای کلیدی غزل معاصر فارسی، غزلیات حسین منزوی، سیمای معشوق مقدمهمعشوق پایه و اساس غزل است و تار و پود غزل در توصیف معشوق شکل میگیرد. در حوزة ادب غنایی، غزل عاشقانه از پر مخاطبترین و مهمترین ارکان شعری به حساب میآید. آنچه غزل عاشقانه وصف میکند و در قالب واژهها و کلمهها عرضه مینماید، تنها در سیمای معشوق خلاصه میشود؛ معشوقی که در تمام دورههای شعر فارسی، همواره قهرمان یکهتاز عرصه غزل بوده و لحظهای میدان را خالی نکرده است. اصولاً در آفرینش غزل این معشوق است که نقشآفرینی میکند و هستة اولیه آن را شکل میدهد و بدون آن غزل عاشقانه، واژههایی بیمحتوا بیش نیست. آنچه به غزل تشخص میبخشد، معشوق است که از آغاز شعر فارسی خودنمایی کرده و همراه و همگام با شعر فارسی به راه خود ادامه داده و پس از فراز و فرودهای فراوان به غزل معاصر فارسی گام نهاده و خودش را به عنوان رکن اصلی غزل مطرح کرده است. حسین منزوی یکی از بزرگترین و تأثیرگذارترین غزلسرایان معاصر است که سیمایی متفاوت از گذشته از معشوق در غزلیات خود به تصویر کشیده است که در این پژوهش به آن میپردازیم. بیان مسألهدر میان نامهای معشوق، (معشوق) کلیترین و رساترین مفهوم را در بر دارد، زیرا نوع و ساخت این کلمه، اسم مفعول از ریشۀ (عشق)، معنا و مصداق آن را به خوبی نشان میدهد. معشوق کسی است که عاشق نیازمندانه به او عشق میورزد. همچنان که در غزل کلاسیک، معشوق جایگاه ویژه و ممتاز داشت، در غزل معاصر هم میتوان ردپای معشوق را به وضوح حس کرد. اما در غزل معاصر، تا حدودی مرد یا زن بودن معشوق آشکار است و گاه نام او ذکر میشود. نام معشوق گاه به صورت عام خانم، بانو، دختر، آقا، پسر و گاه با نمادهای کلی که بر دو طرف عشق دلالت میکند؛ چون لیلی و مجنون، آدم و حوا، خسرو و شیرین، سارا و دارا که نماد تازهتری است، ذکر میشود و گاه نام خاص معشوق ذکر میگردد. قابل ذکر است که حضور نام معشوق در غزل، دلیل بیرونی بودن آن نام نیست، بلکه معشوق ممکن است زن موعود و شبانة شاعر باشد. بیشک؛ بازتاب معشوق در غزل شاعران معاصر، حاصل رخدادهای زندگی عاشقانه و محیط اجتماعی هر شاعر است. گاه در شعر گروهی از این شعرا، معشوق همچنان همان یار خوش خط و خال و بیوفایی است که شاعر مدام از فراقش مینالد. توصیفات و مضامین این شعرها، کلیشهای و بیشتر تکرار همان مضامین دورههای گذشته است، مانند آن چه در شعر رهی معیری، پژمان بختیاری و… دیده میشود. اما گروهی دیگر از شعرا، اعم از سنتگرا و نوگرا، هر چند نگاه سنتی به عشق دارند، اما تازگیهایی در این نگاه وجود دارد و آن صورت وقوعی و جنبة واقعنمایی عشق است که این ویژگی در شعر دو گروه سنتگرا و نوگرا به وضوح دیده میشود. اما گاهی همین شاعر معاصر غزلسرا، از سطح شعری رمانتیک فراتر میرود و آن عشق وقوعی و زمینی را به زمینة عشق تعالی و حقیقی تبدیل میکند و این عشق در شعرش به تعالی و کمال میرسد که نمونههای اینگونه، شهریار و هوشنگ ابتهاج است. اهمیت و ضرورت تحقیقبررسی و ارزیابی در پژوهشهای زبان و ادب فارسی در موضوع غزل نشان میدهد، اگر چه سیر غزل در شعر فارسی بارها و بارها انجام گرفته است، اما بررسی و تحقیق در مفاهیم کلیدی و پایهای آن مانند؛ معشوق، کمتر مورد ارزیابی پژوهشگران قرار گرفته است. بدون شک شناخت مفاهیم کلیدی یک خلأ در حوزة ادبیات و به ویژه در دورة معاصر است که میتوان با بررسی سیر تحول سیمای معشوق در غزل معاصر فارسی با تکیه بر آثار و آرای برگزیده با محوریت رویکرد شباهتها و تفاوتهای آن با غزل کلاسیک، منجر به یافتههای جدید خواهد شد؛ لذا از این منظر نیاز به این موضوع یک ضرورت انکارناپذیر است. روش تحقیقروش تحقیق به صورت توصیفی ـ تحلیلی است. گردآوری اطلاعات مربوط به این تحقیق به روش کتابخانهای انجام گرفته است. به این صورت که منابع مورد نیاز مطالعه تهیه و سپس مطالب مربوط به تحقیق به صورت فیش دستهبندی شده و بعد از این که مطالب استخراج شده از منابع پژوهش به روش معمول در حوزۀ علوم انسانی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت، نگارش مقاله آغاز شده است. نگرشی بر اندیشه و شعر حسین منزویحسین منزوی را باید از بزرگترین غزلسرایان معاصر دانست که ضمن وفاداری به ساختار سنتی غزل، در زبان و دایرة واژگان نوآوریهای دلنشینی را رقم زد. شعر او بیشتر حول مضامین عاشقانه میچرخد، با این حال از رویکردهای اجتماعی تهی نیست. او بیشتر غزلسرا بود، هرچند گاهی شعر سپید هم میسرود. حسین منزوی را میتوان یکی از آن شاعرانی دانست که فضای شعر معاصر را به خوبی میشناخت و تسلط خوبی به شعر کلاسیک داشت، اما وی هرگز خود را به هیچ یک از این دو محدود نکرد. «حسین منزوی را همه به اعتبار غزلهای دلپذیرش میشناسند و تأثیری که در غزل معاصر بر جای نهاد و از این جهت کاملاً قابل مقایسه با بهبهانی است. من فکر میکنم در میان شاعران این دهه و دهه پیش، هیچ شاعر سنتیپردازی را نمیتوانیم پیدا کنیم که به اندازه بهبهانی و منزوی بر غزل معاصر تأثیر گذاشته باشند از این جهت، نامشان بر صدر مینشیند. این دو تن، چهرههای بلامنازع غزل نو معاصر هستند. تابش اشعههای آنها تا دهه هشتاد هم رسیدهاست. منزوی، البته نتوانست بر وسوسه سپیدسرایی و آزادسرایی غلبه کند و دو مجموعه از اشعارش را، کلاً به شعر نیمایی و سپید اختصاص داده است.» (زرقانی، 1387: 551) حسین منزوی را در شعر معاصر و غزل نو، صاحب سبک و شیوة جدید قلمداد میکنند «منزوی به غزل به عنوان یک قالب پویا و زنده معتقد است و در واقع با جسارت خویش با بهرهگیری از اندیشة ناب و عاطفة تازه با مفاهیم بکر و نو غزل را از حالت کلیشهای و تکراری دهههای پیش از خود به سوی نوگرایی و نواندیشی کشاند.» (خلفی، 1388: 86). سیمای معشوق در غزل معاصرغزل از برجستهترین نمونههای شعر فارسی محسوب میشود که از گذشته تاکنون با فراز و نشیبهای فراوان به راه خود ادامه داده و خودش را به شعر معاصر فارسی رسانده است. «در شعر غنایی، معشوق نقش اصلی و تعیین کننـده را عهـدهدار و در واقـع مـدار ادب غنایی ایران است. عاشق و معشوق یکـی از مـضمونهـایی اسـت کـه در شـعر فارسـی و خصوصاً نوع غزل آن بسیار مورد توجه بوده و در طی قرون متمادی در هر دورههای از شعر فارسی، نگرشی خاص نسبت به آن دو وجود داشته است» (چرمگی عمرانی، 1387: 294). آنچه که بررسیها نشان میدهد این که در غزل کلاسیک، معشوق تقریباً سیمایی ثابت داشته و بررسی ویژگیها و شاخصهای وی در شعر شاعران همواره به طور یکسانی ادامه داشته است. این معشوق سیمایی کلی داشته است که در عین حال بسیار مبهم و پر رمز و راز نیز بوده که نمیتوان برای او هویتی عینی تعریف کرد و همواره در هالهای از تقدس، در اشعار اکثر شاعران این حوزه منعکس شدهاست. شاعران در گذشته، هرگز به خود این اجازه را ندادهاند که از اسلوب شاعران قبل از خود عدول کرده یا هنجارشکنی داشته باشند. این روند حتی تا دورة معاصر و در غزل سنتیسُرایان این دوره و بهویژه در شعر دورة مشروطیت نیز ادامه داشته است. شفیعیکدکنی در مورد معشوق در غزل دورهی مشروطیت مینویسد: «در حوزة شعرهای عاشقانه هم معشوق این شعرا معشوقی است کلّی. این مسأله لافردیت و کلیت به حدی است که معشوق شعر غنایی این دوره، همان معشوق شعر غنایی دورة سعدی است؛ چنان که معشوق شعر غنایی سعدی نیز همان معشوق شعر غنایی فرخی سیستانی است. اصولاً معشوق شعر غنایی ادب فارسی موجودی است کلی که حتی نمیشود تشخیص داد که مرد است یا زن» (شفیعی کدکنی، 1387: 23) در چند قرنی که غزل کلاسیک جولان میداد، توصیفاتی که در بارة سیمای معشوق میشد، تقریباً کلیشهای و تکراری بود و تنها چیدمان واژهها به نوعی تغییر میکرد. اما مفهوم و درونمایه تغییری نمییافت. با آغاز دورة معاصر ـ که ما آن را از آغاز مشروطیت در نظر میگیریم ـ کم کم غزل معاصر در سیمایی جدید شکل میگیرد. «قرن معاصر قرنی که در آن زیست میکنیم، چه از نظر بسیاری شاعران و سخنوران و چه از نظر دگرگونیهایی که در شعر، به ویژه غزل به وجود آمد، یکی از پربارترین ادوار شعر و غزل فارسی است.» (صبور، 1384: 481) در این دوره (دورة معاصر) نوع نگاه و ذهنیت شعرا به قالب غزل و محتوای آن تا حد زیادی تغییر مییابد و در حقیقت نگاه جدیدی به شعر تزریق میشود و پنجرة جدیدی به روی آن گشوده میگردد. غزل جزو معدود قالبهایی است که جایگاه خود را همچون دورههای قبل در این دوره هم تثبیت کرده و بعد از نیما تلاش میکند ازین تحولی که ایجاد شده، تأثیر گرفته و شکل دیگری بیابد و در واقع سعی میکند به جامعه ملحق شود و اجتماعی گردد. در حقیقت تأثیر نیما تأثیر نگاهی است که او بر شعر دارد، شیوهای که نیما ارایه میکند، تنها در صورت و قالب شعر نیست که شکل قالب را در ادبیات قدمایی ما عوض میکند؛ بلکه نیما در نوع نگاه به جهان تأثیر میگذارد. «نیما و حرکت انقلابی او تحت عنوان شعر آزاد موجب شد تا شاعران از زیر سلطه و سیطرة سبک و سیاقهای معهود و فرسودة شعر کهن سرباز زده و از زیر فرامین و دستورهای شعر سنتی شانه خالی کنند. هر چند کسانی قبل از نیما، به ضرورت تغییر و تحول در بنیانهای شعر کهن پیبرده بودند، اما هیچ کدام نتوانستند از سطح و شعار فراتر رفته و تنها در جنگ و مجادلات نظری، چند سالی را به عبث سپری کرده و تنها به تئوریپردازیهایی مبادرت ورزیدند که البته در آگاهی بخشیدن به نسل تازه که تنشة آموختن بودند، بیتأثیر نبود.» (علیپور، 1385: 61) در این دوره غزلی که به سمت جلو حرکت میکند، غزلی است که به شدّت به روایت، تصاویر امروزی عینی و بسیار شخصی اهمّیت میدهد و در واقع خود را به اوزان تثبیت شده سابق مقیّد نمیداند. «مهمترین مشخصة عصر حاضر از نظر غزل، به وجود آمدن سبکی تازه است. ما این نوع غزل جدید را غزل تصویری مینامیم. این نوع غزل تحت تأثیر شعر نو به وجود آمده است. در این نوع غزل از امکانات شعر نو چه از نظر زبان و چه از نظر مضمون استفاده شده است. این نوع غزل بدیع به هیچ وجه در زبان فارسی مسبوق به سابقه نیست.» (شمیسا، 1370: 207). در غزل معاصر بیش از آن که از عدم وصال و فراق و هجران یار سخن گفته شود و عاشق در نبود معشوق خویش زانوی غم به بغل بگیرد و ناامید و مأیوس به گوشهای خیره شود، از عشقش به معشوقی صحبت میکند که به راحتی میتوانند با هم قدم بزنند و حرفهای عاشقانه با هم بگویند. این تصوّر از عشق و معشوق در دورة معاصر از فضای رمانتیکی نشأت میگیرد که ماحصل جریانات فرهنگی و سیاسی جدیدی است که جامعة فعلی را متأثر کرده است. در واقع غزل معاصر، افق روشنی را در مقابل خویش نظاره میکند که طرحهای تازهای را رقم خواهد زد و لذا میکوشد خودش را از حیطة سنت برهاند. آن گاه که غزل فضای رمانتیکش را در عرصة مدرنیته تجربه میکند، مسلماً مهمترین رکن آن؛ یعنی معشوق نمیتواند از این تغییر و تحول به دور بماند. آن معشوق دستنیافتنی و گاه آسمانی که برای عاشق ستارة سهیل بود، حالا به معشوق انسانی ـ زمینی ـ تبدیل شده است که عاشق میتواند با او معاشرت داشته باشد:
(منزوی، 1387: 49) در این دوره که که بیتأثیر از فرهنگ و اندیشة وارداتی غرب نیست، اندیشة عاشقانه و رمانتیک، بیشتر شکل فردی به خود میگیرد. معشوق در این عرصه، شناخته شده و اصولاً مؤنث است که هیچ سنخیتی از نظر توصیف با معشوق غزل کلاسیک ندارد: «تو همان بودی / آمیزهای از مینیاتورهای مکتب هرات / ترانههای فرانک سیناترا / و قهوههای کافه نادری / تلفیقی از زن و زندگی من» (گلرویی، 1388: 69). با این که معشوق دوستداشتنی و ارجمند است و عاشق برای وی ارزش و اهمیت خاصی قائل است، اما شائبة آرمانی و آسمانی بودن او دیگر متصوّر نیست: «تو کجا بودی؟ / عروس باغهای معلق که گیس معطرت / مست میکند / شببوهای تمام پارکهای سوت و کور تهران را.» (همان: 88). «در غزلهای نوغزلپردازان، عشق و معشوق ماهیتی انسانی و زمینی دارند. معشوق همین حوالی است و هر روز دامنکشان پا بر روی خاک میگذارد و در همسایگی و چند قدمی شاعر وجود دارد و شاعر در آغوش و مادگی خاک! معشوق دیگر موجودی دست نیافتنی نیست که در رؤیا و سرودههای شاعران حضور داشته باشد. در غزلهای نو، شاعر از آسمان به زمین کشیده شده و بوی کوچه و خیابان میدهد، اما بخش عمدهای از غزلهای نو، به بوی عشقهای رمانتیک کوچه و خیابان آغشته شدند. بنا بر این انبوهی از این غزلهای تازه به کسوت و شمایل ترانههای عاشقانه و رمانتیک و جوان پسند درآمدند.» (علیپور، 1385: 64) سیمای معشوق در غزل حسین منزویبه جرات میتوان گفت که معشوق هستة اصلی و کانون ادبیات غنایی است و تمام موضوعات غزل بر محور معشوق متمرکز میباشد. از این رهگذر، معشوق غزل فارسی از آغاز تاکنون مسیر پر فراز و نشیبی را طی کرده و در نهایت دورة معاصر را نیز تجربه کرده است. در غزل کلاسیک، معشوق از یک کلیت برخوردار بود و چنین تصور میشد که گویا معشوق تمام عاشقان سیمایی مشترک داشتند، چرا که همه با توصیفات ثابت وصف میشدند و شاعران این اجازه را به خود نمیدادند که از قوانین شعری عدول کرده و توصیفات را به دلخواه تغییر دهند. با آغاز دورة معاصر و تغییرات ایجاد شده در حوزة حکومت، ادبیات هم تا حد زیادی متحول شد و به تبع آن شعر فارسی هم از این دگرگونی مصون نماند و ساختار و محتوای غزل دگرگون گشت. بنا بر این غزل فارسی در گذر از سنت به مدرنیته، از حالت کلیت معشوق کاسته شد و کمکم به فردیت گرایید و آن توصیفات کلیشهای و عمدتاً تکراری در بارة معشوق جای خود را به توصیفات جدید و امروزی داد. «معشوق در غزل منزوی، چهرهای واقعی و آشکار دارد. برخلاف غزلهای کلاسیک و حتی برخی غزلپردازان معاصر که معشوقشان اغلب چهرهای آسمانی دارد و قابل دستیابی نیست و گاه حتی جنسیت او نیز مشخص و روشن نیست. معشوق غزلهای منزوی به راحتی قابل تصور و دستیابی است و به قول خود شاعر شوکت زمینی دارد.» (قربانی، 1386: 47) در غزل منزوی معشوق بیش از هر چیز چهرة زمینی دارد به همین علت توصیفاتی که در بارة وی دارد، بیشتر ملموس و عینی است:
(منزوی، 1387: 74) در غزل بالا واضح است که روی سخن شاعر با یک زن است. یک زن که در اجتماع و شاید در کنار او هست. این نزدیکی و همراهی شاعر را قادر میسازد که توصیفات واقعی و عینی از او که معشوق تلقیاش میکند، داشته باشد. در غزل کلاسیک معشوق، اصولاً دور از دسترس و نیافتنی است، اما در غزل معاصر همگام و همراه عاشق و در کنار اوست. از طرف دیگر در گذشته، زن سیمایی مخدوش در ادب فارسی از خود به جا گذاشته است و تقریباً اکثر شاعران جنس زن را نکوهش کردهاند، اما منزوی سیمایی قابل پذیرش از او در غزلیات خود به تصویر کشیده است تا جایی که میتوان گفت که سیمایی عاشقانه و در حد معشوق غزل کلاسیک دارد:
(منزوی، 1387: 45)
(منزوی، 1384: 68)
(همان: 158)
(منزوی، 1384: 88) این موضوع نشان میدهد که عاشق آسمانی و پر رمز و راز گذشته که وصالش غیر ممکن مینمود، حالا در کنار معشوق میزید و با او حشر و نشر دارد. مقام معشوقدر شعر فارسی از آغاز تا کنون، معشوق مقام بالایی داشته تا جایی که در دورههایی از شعر فارسی این مقام چنان ارتقا مییافت که حتی با معبود پهلو میزد. در دورة معاصر نیز جایگاه این مقام حفظ شده و هم چنان معشوق بر اریکه مقام و منزلت تکیه زده و عاشق سر بر آستانش میساید:
(منزوی، 1384: 73) وصالدر غزل معاصر و به تبع آن در غزلیات منزوی، بیش از هرچیز عاشق و معشوق به هم نزدیک شده و روابط دوستانهای را تجربه میکنند. به نظر میرسد آن آه جانسوز فراق که هر روز از نهاد عاشق برمیخاست و آرزوی وصال را در سر میپروراند، کمکم رنگ باخته است، چرا که عاشق و معشوق که قرنها در غزل فارسی در فراق هم میسوختند، اکنون در کنار هم هستند:
(منزوی، 1387: 49) منزوی معتقد است آن عشقی که مجنونها را به بیابانها میکشاند، اکنون به افسانهها پیوسته است. عدم وصال و ناکامی در عشق، عاشقان را به مرز جنون میکشاند تا جایی که آنها سر به به بیابان و کوه و دشت میگذاشتند، اما اکنون عشق سیمای دیگری از خود به نمایش گذاشته است:
(همان: 115) چشم معشوقاز جمله زیباییهایی معشوق که پیوسته در توصیفات عاشقانه حضور دارد، چشمان اوست که بیش از هر چیز، دل از عاشق میرباید. از این دریچة جادویی است که انسان پا به قلمرو عشق میگذارد و نرد عشق میبازد. زمانی در میان دو طرف کانون عشق شکل میگیرد که نگاهها در یک لحظه به هم گره بخورند و ناگهان دلها به هم بپیوندند. چشم و مشتقات آن در غزلیات از بسامد بالایی برخوردارند، اما در شعر کلاسیک توصیفات آن ثابت و کلیشهایی بودهاند، چنان که گویی چشمان معشوق تمام شاعران یک رنگ و شمایل داشته است. در غزل معاصر در کنار توصیف چشمان سیاه معشوق که بارها در غزل فارسی تکرار شده است، چشمان آبی و سبز معشوق نیز در توصیفات شاعران دیده میشود که نشان از فردیت معشوق در این دوره است: «دو چشم داشت / دو سبز آبی بلاتکلیف / که بر دو راهی دریا / چمن مردد بود.» (گلرویی، 1388: 25)
(منزوی، 1387: 17) تشبیه چشم به دریا، بیش از هر چیز رنگ آبی چشمان را در ذهن تداعی میکند که این نوع تشبیه در غزل کلاسیک سابقه ندارد، چرا که چشمان سیه معشوق در گذشته بارها تکرا شده است. اما در غزل معاصر شاعران واقعگرایانهتر به معشوق نگریستهاند. آنها آنچه را میبینند در قاب توصیف جا میدهند، نه آن چه در گذشته بیان شده است:
(همان: 22) اگر در گذشته چشمان سیاه معشوق دلربایی میکرد و عاشق را شیفته خود میساخت، امروزه چشمان آبی و سبز معشوق است که دلبری میکند:
(منزوی، 1387: 17) اشاره به چشمان مست معشوق و تشبیه چشم به شراب در ادبیات فارسی مسبوق به سابقه است. این موضوع در ادبیات معاصر هم تکرار شده است:
(منزوی، 1387: 16) قد معشوقوقتی غزل فارسی در ترازوی نقد قرار میگیرد و سیمای معشوق در آن بررسی میشود، همواره یکی از زیباییهایی محبوب و دلدار عاشق، قدو قامت اوست که در نگاه اوّل خودنمایی میکند و شاعر به توصیف آن میپردازد. در این گونه توصیفات معمولاً قامت یار نمونه و تک است و هیچ کس را یارای برابری با او نیست و از همه کس برتر است. از گذشته تا کنون قامت یار به سرو، شمشاد و صنوبر مانند میشده و البته در اینجا وجهشبه راست قامتی است و به نظر میرسد بلندی خیلی مدّ نظر گویندگان نبوده است. در دورة معاصر که ما با دنیای متفاوت از قبل سر و کار داریم، لذا ذهنیّت هم میبایست نسبت به گذشته تفاوت داشته باشد. قد و قامت یک معشوق در حد متعادل برای یک انسان معمولی زیبا و زیبنده است، امّا اگر قامتی فراتر از آن را برای معشوق تصوّر کنیم، شاید کمی مضحک به نظر برسد. از آن جا که شعر معاصر در چهارچوب رئالیسم میگنجد، به نظر میرسد در این دوره کمی از آن اغراقهای شاعرانه کاسته شده و شاعر با عینک واقعیّت به معشوق خود نگاه کردهاست. معشوقی که یک فرد عادی است که در اجتماع میزید و دیگر نشانی از آرمانی بودن در وجودش نیست و پای بر زمین دارد:
(منزوی، 1387: 119) این معشوق دست یافتنی است و شاید همسر شاعر است که در کنارش زندگی میکند، لذا قد و قامت معمولی و انسانی دارد و شاعر به همان قامت رعنایش عشق میورزد و با او خوش است. بنا بر این در شعر معاصر، قد و قامت بلند یار در غزلیات شاعران به زیبایی توصیف شده است و سراغ نداریم که عاشقی از این قاعده عدول کرده باشد و قامتی کوتاه یا حتی متوسط را در قاب توصیفات خود نشانده باشد. به نظر میرسد معشوق کلاسیک فارسی با همان قد و قامت سرو مانندش به شعر معاصر آمده است. تنها تفاوت این است که توصیف قامت یار بیشتر به واقعیت نزدیک شده است:
(منزوی، 1387: 36) گیسوی معشوقغزلسرایان فارسی همواره زیبایی موی معشوق را ستوده و آن را توصیف کردهاند. یکی از زیباییهای ظاهری معشوق موی وی است و تصور یک زن بدون مو، شاید برای عاشق خیلی خوشایند نباشد. شعر معاصر که تا اندازة زیادی فاقد هر گونه برداشتهای عارفانه است، لذا زلف و موی معشوق بیشتر نمود عاشقانه در توصیفات دارد:
(منزوی، 1387: 73) شاید بتوان گفت که موهای بلند و سیاه، عاشقانهترین تصویری باشد که عاشق از ظاهر معشوق در دفتر ذهنش نقاشی میکند. آنگاه که معشوق، گیسوی بلند خود را بر روی چهرة سپیدش پریشان میکند، رؤیاییترین جلوه از معشوق در اندیشة عاشق باشد. وقتی سخن از زلف یار در میان است، بدون شک، بوی گیسوی یار که برای عاشق مستکننده است، از صندوقچة ذهن شاعر پراکنده میشود و شاید فضای ذهن عاشق را به همراه اشعارش خوشبو میکند. شاعر معاصر سعی میکند ترکیبات بدیع و تازهای را جایگزین ترکیبات قدیمی کند و تصویری جدید از این موضوع ارایه دهد:
(منزوی، 1387: 22) ترکیب «شمیم وحشی گیسوی کولی» معشوق در غزل معاصر ترکیبی نو و جدید است که هنرمندانه در شعر نشسته است. شاعر به هیچوجه اندیشهاش را در دایرة ترکیبات تکراری محدود نمیکند، بلکه وسعت اندیشهاش را به اندازة تمام واژههایی که در زبان جاری و ساریاند، گسترش میدهد تا تصویری بدیع و هنری بیافریند. به دنبال تغییر ذائقة شاعرانه، حتی تشبیهات هم در این عصر رنگی جدید به خود گرفتهاند و وجهشبههای جدید خلق شدهاند:
(منزوی، 1387: 19) مسلماً در دورة معاصر اندیشة شعری شاعران غزلسرای فارسی با توجه به تغییراتی که در اوضاع و احوال سیاسی و فرهنگی جامعه اتّفاق افتاده است، تا حد زیادی متحول شده و دگرگونیهایی را به خود گرفته است که همة آنها حاصل پایش اندیشه در ظاهر معشوق میباشد. مانندی زلف و گیسوی معشوق به کمند، چوگان، کژدم، بید مجنون در شعر گذشتگان به وفور یافت میشود و هیچ شاعری در این مسیر طولانی و پر فراز و نشیب هنجارشکنی نکرده است و از آن جا که کلیت معشوق در شعر وجود داشته است، تشخیص مرد یا زن بودن آن هم خواننده را سر در گم میکرده است، اما در شعر معاصر شاعران کوشیدهاند از تقلیدهای مبتذل، تکراری و کلیشهای رها شوند. البته به این نکته میبایست توجه کرد که اقتضای این دوره شرایط متفاوتی را ایجاد کرده که مسلماً در تغییر ذهنیّت شاعر نقش داشته است. پیشانی معشوقشاعران معاصر که گویا مشبهبههای قدیمی و کلیشهای شاعران گذشته به مذاق شعریشان خوش نمیآمد، تلاش کردهاند با مشبهبههای ابداعی و خلاقانه، تصاویری بدیع و بکر از سیمای معشوق ارایه کنند. اگر در گذشته، پیشانی معشوق به ماه سپید و محراب نماز مانند میشدهاست، امروزه شاعر آن را به گونهای دیگر توصیف میکند. البته هنوز هم سپیدی پیشانی که از آرایه ایهام هم خالی نیست در اشعار معاصر با محتوای جدید دیده میشود:
(منزوی، 1387: 67) لب، دهان، دندانمجموعه دهان معشوق؛ یعنی لب، دندان و بوسه، در ادبیات غنایی و غزل نمود فراوان دارد و شاعران با آنها تصاویری زیبا و بدیع خلق کردهاند. گاهی مواقع هم زیبایی صورت محبوب توصیف شده است:
(همان: 73) بنا بر این در غزل معاصر بسیاری از مشبهبههای غزل کلاسیک عیناً تکرار شده است و شاعران بدون هیچگونه تغییر در وجهشبهها آن را در اشعارشان گنجاندهاند. منزوی نیز از این امر مستثنا نیست:
(همان: 184) شاعران نوپرداز گاه تعبیری دگرگونه از سیمای معشوق و لب وی در شعر دارند:
(منزوی، 1387: 77) از این که آهو زیباست، شکی در آن نیست. در این میان، چشمان آهو جزء اعضایی است که زیبایی خاصی دارد و معمولاً چشمان زیبا را به چشم آهو تشبیه میکنند و سُرین یار را به سُرین آهو. منزوی در این شعر از ترکیب «آهوی لب» برای معشوق و «پلنگانه لب» برای عاشق استفاده کرده است. تشبیهی تصویری و زیبا و مرکب که البته در جای خودش تشبیهی جدید و بدیع است، اما تصویری که از کمینکردن پلنگ برای حمله به آهوی لب میدهد، خشونت را چاشنی شعر کرده که با روحیة غنایی غزل که از احساسات و عواطف انسانی نشأت میگیرد، همخوانی لازم را ندارد. احساسی که در غزل نمود دارد، بسیار نرم، مهربانانه و دور از هر گونه خشونت است. این که عاشق کمین کند و ناگهان بر معشوق بپرد و لبان وی را بگزد، بیشتر فضای حماسی را تداعی میکند. منزوی هم به جای این که از دهان تنگ معشوق سخن بگوید، دهان معشوق را برای خودش نان تصور میکند:
(منزوی، 1387: 126) بوسة معشوقوقتی در شعر سخن از لب و دهان و دندان دلدار به میان میآید، ناخودآگاه بوسه و بوسیدن معشوق در اذهان تداعی میشود. همواره یکی از خواستههای عاشق از معشوق خویش، بوسه است، که معمولاً در حالتی خاضعانه و همراه با خواهش و تمنا درخواست میشود و معشوق در این حالت بیشتر ناز میکند و کمتر روی خوش به عاشق خود نشان میدهد. در غزل فارسی درخواست بوسه، همیشه از طرف عاشق بوده و شاعران از این موضوع، مضامین زیادی را خلق کردهاند. اصولاً یکی از روشهای ابراز عشق و علاقه به معشوق بوسه است. نوع نگاه به بوسه و بوسیدن در فرهنگهای مختلف متفاوت است و حتی در برخی از آنها یک تابو محسوب میشود که عدول از آن، یک عمل نابههنجار تلقی میگردد و گاه بوسیدن در ظاهر را قبیح میدانند. با اندکی تأمل و مماشات میتوان چنین استنباط نمود بوسهای که در شعر فارسی با اوصاف فراوان در غزلیات فارسی مطرح شده، بیشتر جنبۀ اروتیک داشته است. این موضوع نه تنها در غزل، بلکه در اشعار دیگر هم بیشتر حامل همین بار معنایی است. در شعر معاصر فارسی تا حد زیادی تابوی بوسه شکسته شده است و شاعران با فراغ بال و خیال راحتتری از بوسه و بوسیدن سخن میگویند:
(منزوی، 1387: 62) شاعران معاصر طوری از بوسه و بوسیدن میگویند که نشان میدهد طعم آن را چشیدهاند و اصلاً عطش آن را ندارند. حسین منزوی که اشعار زیادی دربارة بوسة معشوق دارد، میگوید:
(منزوی، 1376: 238) ذهنیت غنایی شکل گرفته در اندیشة شاعرانه شعر معاصر، باعث شده که آنها نگاهی تازه به معشوق و سیمای ظاهریاش داشته باشند. عاشق، عشق را دگرگونه هجی میکند و برداشتش از آن نمود دیگر دارد. اگر در گذشته لذت جنسی را معیار ربودن بوسه از لب معشوق معنی کنیم. در این دوره ماهیت بوسیدن رنگی دیگر به خود گرفته است:
(منزوی، 1387: 22) لبخند معشوقدر غزل فارسی، لبخند معشوق هم در سیمای ظاهری وی از جانب عاشق توصیف شده است. شاعران لبخند دلدار را نشانه دوست داشتن گرفتهاند. گاه نیز لبخند باعث مجذوب شدن میشود. در این میان، از گذشته تاکنون، عاشقان مشتاق لبخندهای معشوقان خود بودهاند و معتقدند زیباترین تصویرها از سیمای معشوق در لبخندهایش نهفته است. لبخند یا تبسم معشوق هم چون دیگر سیمایش با صفاتی، توصیف شدهاند که برخی از توصیفها از گذشته به این دوره هم رسیدهاند:
(منزوی، 1387: 48) شواهد شعری حکایت از آن دارد که لبخند و تبسم یار همواره ستوده شده است و در تشبیهات، مشبهبههایی برای آن ذکر کردهاند:
(منزوی، 1387: 74) بر این اساس آن گاه که معشوق در روی عاشق لبخند میزند، در عشقش اعلام رضایت میکند تا عاشق را به دنبال خود بکشاند:
(منزوی، 1387: 174) توصیفهای نو در این زمینه با حالتهای انتزاعی، خندههای معشوق را تصویری دگرگونه بخشیده است. اگرچه همان مفاهیم گذشته بیان شده، اما واژهها طوی دیگر انتخاب شدهاند تا بتوانند بدون تقلید و تکرار این زیبایی را ارایه نمایند. زنخدان معشوقیکی از زیباییهای سیمای معشوق که پیوسته مورد توجه عاشقان بوده، زنخدان وی است که با مشبهبههایی نظیر سیب، چاه، سیم، نارنج و... توصیف شده است. شاعران معاصری که پیرو سنت شعری بودند از همان ترکیبات سابق بهره بردهاند. بسامد ترکیبات زنخدان در اشعار معاصر کم است و اندک ابیاتی هم در این زمینه سروده شدهاند، همان تعبیرات و ترکیبات شعرای کلاسیک فارسی است. از آن جا که شاعر معاصر به زبان امروز شعر میگوید و لذا کمتر به آرکائیسم و باستانگرایی تمایل دارد و به همین خاطر است که ترکیبات زنخدان را در اشعار کمتر به کار برده و به تبع آن نوآوری هم در این زمینه دیده نمیشود:
(منزوی، 1387: 107)
(همان: 57) سینههای معشوقیکی از اندامهای معشوق که از نگاه عاشق دور نمانده و در اشعار توصیف شده، سینههای او است (سینة پهن، ولی پستانهای کوچک و گرد که آن را بیشتر به گوی، انار، سیب، ترنج و لیمو تشبیه کردهاند) که بیشتر با ترکیب نار پستان… در اشعار گنجانده شده است. اگر چه شرم و حیا و فرهنگ خاص جامعه باعث شده که واژههای اروتیک به دلیل هرزهنگاری، کمتر در شعر عنوان شوند، با این حال چه در ادبیات کهن و چه معاصر، واژههایی نظیر پستان معشوق که با اغماض میتوان آن را در شمار واژههای اروتیک قرار داد، وجود دارند که شاعران از آن مضامین شعری خلق کردهاند. این ترکیب همچنان در اشعار شاعران تکرار شده تا به دورة معاصر هم رسیده است و شاعران بدون هیچ تغییر آن را در اشعار خود به کار بردهاند. در غزل، تشبیه سینة معشوق به گوی، تشبیهی مسبوق به سابقه است. چنان که بیان شد شعر معاصر تابع واژههای جدید روزگار خویش است. به همین دلیل واژههای مهجور و قدیمی را در خود برنمیتابد و از تقلید و تکرار میپرهیزد. بر همین اساس حسین منزوی سینههای معشوق را به حباب چراغ مانند میکند که در گذشته مسبوق به سابقه نیست:
(منزوی، 1387: 73)
تشبیه بلور سینه نیز که موتیفهای زمان ماست، در شعر زیر خالی از لطف نیست که نوآوری محسوب میشود:
(همان: 112) هم چنین تشبیه سینه به قرص ماه، توصیفی در خور توجه است:
( همان: 125) آغوش معشوقاز گذشته تاکنون آن چه از غزلیات فارسی برمیآید، آغوش گرم معشوق همواره آرزوی عاشق بوده است. آرزویی که در غزل کلاسیک، به هیچ وجه محقق نشد و اصولاً هم چون خود معشوق دست نیافتنی و دور از دسترس بود. آن چه عاشق از آغوش معشوق نصیبش میشد، خواب و خیالی بیش نبود. اما شاعران نوگرای فارسی که تا حد زیادی به معشوق نزدیک شدهاند و وجود معشوق برای آنها ملموس و محسوستر است، گویا بر آن شدهاند تا این تابو را نیز بشکنند و به آغوش گرم معشوق راه یابند. عاشق و معشوقی که به هم نزدیک شده و چهره در چهرة هم دارند، هم آغوشی آنها، دوراز ذهن نیست. چنین به نظر میرسد که عاشق با سخنانش معشوق را وسوسه میکند تا آغوش بگشاید و پذیرایش باشد:
(منزوی، 1387: 80) آغوش گرم معشوق در غزل به در باغ بهشت مانند میشود تا سیمای حوریان بهشتی را نیز برای عاشق تداعی کند:
( همان: 78) در غزل معاصر، برای آغوش معشوق، مشبهبههایی متصور شده است. «آغوش معشوق گاه به فراخی آسمان است و مرحمت بیدریغ آفتاب نشانی از وسعت بیانتهای آن است و گاه آن قدر تنگ که دیگر هیچ مجالی به رویش بنفشهها نمیدهد. گاهی همچون ستیغ قلهای مه گرفته و در راز و رمز فرو رفته است و گاه گرم و پر حرارت و داغ و گاهگاه خیس و مرطوب و بارانی و در نهایت زلال است و معطر.» (غلامی، رضایی، 1392: 363) دستهای معشوقدستهای معشوق معمولاً در توصیف زیباییهای چهره و سیمای معشوق جایی ندارد. در روابط عاشقانه عاشق و معشوق، دستها بیش از آن که با زیبایی خود بخواهند عرض اندام کنند و دل عاشق را به دست آورند، احساس نوازشگری را تداعی میکنند:
(منزوی، 1387: 18) نگاه نو شاعران معاصر به معشوق و سیمایش نشان میدهد که ارتباطی متقابل و دو طرفه در میان آن دو شکل گرفته که بیشتر جنبه ارزشی دارد و این موضوع تا حد زیادی میتواند بر غنای روابط عاشقانه آنها تأثیرگذار باشد:
(منزوی، 1387: 76) رفتارهای معشوقدر غزل معاصر نه تنها سیمای معشوق، بلکه رفتارش نیز نسبت به گذشته دستخوش تغییر و تحول شده است. تغییرات در سیما و رفتار معشوق چنان مشهود است که گویی معشوق معاصر از جنس دیگری است. بررسی غزل معاصر نشان میدهد که آن معشوق سنگدل، بیوفا، بیرحم و جفارکار گذشته جایش را به معشوقی مهربان سپرده که نه تنها رفتارهای گذشته از او سر نمیزند، بلکه حاضر است که با عاشق در خیابان قدم بزند با هم به کافیشاپ بروند و مدتهای زیادی را در کنار هم بگذرانند و حتی در آغوش یکدیگر قرار گیرند. این رفتارها که با رفتار معشوق در گذشته کلاً منافات دارد، نشان میدهد که روابط عاشق و معشوق تحت تأثیر اتفاقات روزگار فعلی به کلی دگرگون شده است. معشوقی که در گذشته به عاشق بیچاره توجهی نمیکرد و از او روی بر میگرداند و پیوسته وی را میآزرد، حالا نگران عاشق و حال اوست، برایش دل میسوزاند:
(منزوی، 1387: 48)
(همان: 67)
نتیجهبررسی سیمای معشوق در غزلیات منزوی نشان میدهد که نوع نگاه عاشق به معشوق و بر عکس، با آن چه در گذشته بود، دگرگون شد. آن دو تا حد زیادی به یکدیگر نزدیک شدند و این نزدیکی تا جایی ادامه یافت که در خیلی مواقع به وصال هم منتهی میشد. اگرچه در این دوره اندیشة عاشقانه شاعر هنوز تحت تأثیر نگاههای سنتی به مفهوم عشق است، اما نگرشهای بدیعی در حوزة قالب، فرم، زبان و درونمایه در قالب غزل در چشم اندازهای جدید در مقابل خود دارد که همه نشان از نوآوری در این زمینه است و این موضوع میتوانست در توصیف سیمای معشوق تا حد زیادی تأثیرگذار باشد. زبان شعر در غزلیات منزوی به زبان امروزی نزدیک شده و بسیاری از واژهها و کلماتی که قبلاً اجازة ورود به ساحت شعر را نداشتند، به راحتی به عرصة شعر و غزل او گذاشتند. منزوی از جمله غزلسرایان نوگرای معاصر است که خیلی پایبند به غزل کلاسیک نیست و تلاش میکند غزلی نو بسراید؛ غزلی بدیع و امروزی که از ظاهری خاص برخوردار است و مضامینش هم به هیچوجه رنگ کهنگی و قدیمی ندارد؛ غزلی که متأثر از شعر نو نیمایی است که در طول تاریخ شعر و ادب فارسی تا قبل از مشروطه نمیتوان سراغی از آن گرفت. زبان و مضمون این نوع غزل نو است. بر همین اساس، معشوق در این غزل با غزل کلاسیک تا حد زیادی متفاوت است. بنا بر این معشوقی کلی، مبهم، انتزاعی و حتی معشوق آسمانی از غزل منزوی رخت برمیبندد و معشوق انسانی ـ زمینی ـ جای او را میگیرد، در حالی که با همان درونمایههای رمانتیک و عاشقانه توصیف میشود. این معشوقی که مخاطب شاعر ـ عاشق ـ قرار میگیرد، دستنیافتنی نیست، نه تنها در غزل حضور واقعی ـ نه خیالی و رؤیایی ـ دارد، بلکه همین نزدیکی شاعر است که حتی شاعر بوی عطر وی را استشمام میکند. هر روز و شاید هر ساعت دامنکشان از مقابل دیدگان شاعر میگذرد یا در همسایگی وی میزید. در غزل وی توصیفهای تکراری، کلیشهای و بعضاً ملالآور گذشته که سالها معشوق با آنها توصیف میشد، خبری نیست. ذهنیت غنایی شاعر تحت تأثیر اوضاع روزگارش تغییر کرده و لذا اندیشة شعریاش متحول شده است. از این منظر توصیف سیمای معشوق هم در غزل او، واقعی و پذیرفتنی و مطابق با ظاهر متعارف وی است. معشوق منزوی یک فرد عادی جامعه است که حتی میتواند این معشوق که پیوسته توصیف میشود، همسر شاعر باشد. پس نوع نگاه شاعر به وی یک نگاه آرمانی نیست. این معشوق یک معشوق خیالی و دور از دسترس وی نمیتواند باشد که او همواره در عطش وصالش بسوزد. لذا توصیفاتی که از وی صورت میگیرد، عین واقعیت است و کاملاً در قالب زبان امروزی شکل میگیرد. بوسهها در این رابطه همسرانه دوسویه است و عاشق پیوسته نگاهی ارزشی و محترمانه به وی دارد.
منابع و مآخذ1ـ چرمگیعمرانی، مرتضی، «نامهای شاعرانه معشوق در غزلیات خاقانی، نظامی و سعدی»، فصلنامه علمی پژوهشی کاوشنامه، سال نهم، شماره 17، صص 320 ـ 293 ، 1387. 2ـ خلفی، حسین، «سنت و نوآوری در غزل دهه شصت (با تکیه بر آثار و آراء حسین منزوی، خسرو احتشامی، محمدعلی بهمنی و قیصر امینپور)»، پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی واحد یاسوج، 1388. 3ـ زرقانی، سید مهدی. چشمانداز شعر معاصر ایران. چاپ سوم، تهران: ثالث، 1387. 4ـ شفیعیکدکنی، محمدرضا. ادوار شعر فارسی (از مشروطیت تا سقوط سلطنت). تهران: سخن، 1387. 5ـ ـــــــــــــ ، ـــــــــ . صور خیال در شعر فارسی. تهران: آگه، 1370. 6ـ شمیسا، سیروس. سیر غزل در شعر فارسی، از آغاز تا امروز. تهران: فردوسی، 1370. 7ـ صبور، داریوش. آفاق غزل فارسی. چاپ دوم، تهران: زوّار، 1384. 8ـ علیپور، محمدکاظم، «غزل معاصر و زمینههای شکلگیری آن»، ادبیات و زبانها، شماره 46، صص 66ـ 61 ، 1385. 9ـ غلامی، حمیده؛ رضایی، مهدی، «مشبهبهها و تصاویر چهره معشوق در شعر شاعران زن معاصر و تفاوت آن با دیگر دورهها»، فصلنامه تخصصی سبکشناسی و نظم و نثر فارسی، (بهار ادب) علمی ـ پژوهشی، سال ششم، شماره سوم پاییز، شماره پیاپی 21، صص 368-353، 1392. 10ـ قربانی، جاوید، «مضامین غزلهای حسین منزوی»، مجله داخلی دانشگاه شهید بهشتی، شماره 46، صص51 ـ 46، 1386. 11ـ گلرویی، یغما. باران برای تو میبارد. تهران: نگاه، 1388. 12ـ مشرّف، مریم. مرغ بهشتی (زندگی و شعر شهریار). چاپ اول، تهران: ثالث، 1382. 13ـ منزوی، حسین. با عشق در حوالی فاجعه. چاپ دوم، تهران: پاژنگ، 1384. 14ـ ــــــ، ـــــــ . از ترمه تا تغزل. چاپ پنجم، تهران: روزبهان، 1387. 15ـ ــــــ، ـــــــ . حنجرة زخمی تغزل. چاپ دوم، تهران: آفرینش، 1387. 16ـ ــــــ، ــــــــ . از شوکران و شکر. چاپ چهارم، تهران: آفرینش، 1387. 17ـ ــــــ، ــــــــ . همچنان از عشق. چاپ دوم، تهران: آفرینش، 1384. * دانشجوی دوره دکترای زبان و ادبیات فارسی، واحد یاسوج، دانشگاه آزاد اسلامی، یاسوج، ایران. ** دانشیار زبان و ادبیات فارسی، واحد یاسوج، دانشگاه آزاد اسلامی، یاسوج، ایران. (نویسنده مسوول) *** استادیار زبان و ادبیات فارسی، واحد یاسوج، دانشگاه آزاد اسلامی، یاسوج، ایران. تاریخ دریافت: 21/8/1398 تاریخ پذیرش: 14/11/1398 | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1ـ چرمگیعمرانی، مرتضی، «نامهای شاعرانه معشوق در غزلیات خاقانی، نظامی و سعدی»، فصلنامه علمی پژوهشی کاوشنامه، سال نهم، شماره 17، صص 320 ـ 293 ، 1387. 2ـ خلفی، حسین، «سنت و نوآوری در غزل دهه شصت (با تکیه بر آثار و آراء حسین منزوی، خسرو احتشامی، محمدعلی بهمنی و قیصر امینپور)»، پایاننامه کارشناسی ارشد، دانشگاه آزاد اسلامی واحد یاسوج، 1388. 3ـ زرقانی، سید مهدی. چشمانداز شعر معاصر ایران. چاپ سوم، تهران: ثالث، 1387. 4ـ شفیعیکدکنی، محمدرضا. ادوار شعر فارسی (از مشروطیت تا سقوط سلطنت). تهران: سخن، 1387. 5ـ ـــــــــــــ ، ـــــــــ . صور خیال در شعر فارسی. تهران: آگه، 1370. 6ـ شمیسا، سیروس. سیر غزل در شعر فارسی، از آغاز تا امروز. تهران: فردوسی، 1370. 7ـ صبور، داریوش. آفاق غزل فارسی. چاپ دوم، تهران: زوّار، 1384. 8ـ علیپور، محمدکاظم، «غزل معاصر و زمینههای شکلگیری آن»، ادبیات و زبانها، شماره 46، صص 66ـ 61 ، 1385. 9ـ غلامی، حمیده؛ رضایی، مهدی، «مشبهبهها و تصاویر چهره معشوق در شعر شاعران زن معاصر و تفاوت آن با دیگر دورهها»، فصلنامه تخصصی سبکشناسی و نظم و نثر فارسی، (بهار ادب) علمی ـ پژوهشی، سال ششم، شماره سوم پاییز، شماره پیاپی 21، صص 368-353، 1392. 10ـ قربانی، جاوید، «مضامین غزلهای حسین منزوی»، مجله داخلی دانشگاه شهید بهشتی، شماره 46، صص51 ـ 46، 1386. 11ـ گلرویی، یغما. باران برای تو میبارد. تهران: نگاه، 1388. 12ـ مشرّف، مریم. مرغ بهشتی (زندگی و شعر شهریار). چاپ اول، تهران: ثالث، 1382. 13ـ منزوی، حسین. با عشق در حوالی فاجعه. چاپ دوم، تهران: پاژنگ، 1384. 14ـ ــــــ، ـــــــ . از ترمه تا تغزل. چاپ پنجم، تهران: روزبهان، 1387. 15ـ ــــــ، ـــــــ . حنجرة زخمی تغزل. چاپ دوم، تهران: آفرینش، 1387. 16ـ ــــــ، ــــــــ . از شوکران و شکر. چاپ چهارم، تهران: آفرینش، 1387. 17ـ ــــــ، ــــــــ . همچنان از عشق. چاپ دوم، تهران: آفرینش، 1384. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,164 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 477 |