تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 10,005 |
تعداد مقالات | 83,622 |
تعداد مشاهده مقاله | 78,341,266 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 55,384,412 |
نگاهی به طنز شفیعی کدکنی و شگردهای پردازش آن | ||||||||||||||||||||||||||||
زیباییشناسی ادبی | ||||||||||||||||||||||||||||
دوره 11، شماره 44، تیر 1399، صفحه 39-58 اصل مقاله (248.47 K) | ||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: علمی پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||
طنز به عنوان یکی از گونههای شوخطبعی در بیان احساسات ادبی، ابزاری است که با تکیه بر خلاقیت و با پشتوانهی تفکر و تأمل، واقعیت و حقیقت مسایل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و انسانی را آنچنان به تصویر میکشد که هیچ ابزار دیگری قادر به انجام آن نیست. شفیعیکدکنی از جمله شاعرانی است که شعرش ظرفیت و ظرافتهای خاصی را در خود گنجانده است و یکی از این نوع سازوکارهای ادبی او در اشعارش، پرداختن به طنز و طبعآزمایی در این زمینه است که به تعهد او در برابر جامعه برمیگردد و این متعهد بودن یکی از اصول بنیادین شاعران جریان سمبولیسم اجتماعی است. طنز شفیعی در گذر زمان، جنبهای انسانی با پشتوانهای فلسفی به خود میگیرد که ناشی از آگاهی و شناخت او نسبت به جامعه و زمانه است. هدف این نوشتار پرداختن به طنز او و شگردهایش، همچون بهرهگیری از عناصر ملی، دینی و طبیعی، طنز عارفانه و به کار گیری آرایههای ادبی در شعر اوست تا نشان دهیم که طنز او علیرغم خفیف بودن، با به کار گیری این روشها بسیار تأثیرگذار بوده و برجستگی خاصی به شعر او بخشیده است. | ||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||
طنز؛ شعر معاصر؛ تعهد اجتماعی؛ سمبولیسم اجتماعی | ||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||
نگاهی به طنز شفیعی کدکنی و شگردهای پردازش آن دکتر مسعود دلاویز* چکیده طنز به عنوان یکی از گونههای شوخطبعی در بیان احساسات ادبی، ابزاری است که با تکیه بر خلاقیت و با پشتوانهی تفکر و تأمل، واقعیت و حقیقت مسایل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و انسانی را آنچنان به تصویر میکشد که هیچ ابزار دیگری قادر به انجام آن نیست. شفیعیکدکنی از جمله شاعرانی است که شعرش ظرفیت و ظرافتهای خاصی را در خود گنجانده است و یکی از این نوع سازوکارهای ادبی او در اشعارش، پرداختن به طنز و طبعآزمایی در این زمینه است که به تعهد او در برابر جامعه برمیگردد و این متعهد بودن یکی از اصول بنیادین شاعران جریان سمبولیسم اجتماعی است. طنز شفیعی در گذر زمان، جنبهای انسانی با پشتوانهای فلسفی به خود میگیرد که ناشی از آگاهی و شناخت او نسبت به جامعه و زمانه است. هدف این نوشتار پرداختن به طنز او و شگردهایش، همچون بهرهگیری از عناصر ملی، دینی و طبیعی، طنز عارفانه و به کار گیری آرایههای ادبی در شعر اوست تا نشان دهیم که طنز او علیرغم خفیف بودن، با به کار گیری این روشها بسیار تأثیرگذار بوده و برجستگی خاصی به شعر او بخشیده است. واژههای کلیدی طنز، شعر معاصر، تعهد اجتماعی، سمبولیسم اجتماعی درآمدانسان از دیرباز در آرزوی دست یافتن به مدینة فاضله بوده است؛ مدینة فاضلهای که در آن عدالت، خیر و نیکی حاکم باشد. این آرزوی انسان بوده و هست، ولی با این حال هیچ جامعهای از نفوذ نیروهای اهریمنی برکنار نماندهاست. شاید علت، این باشد که عقل جمعی انسانها هنوز به آن کمال مطلوب نرسیده و ظرفیت پذیرش چنین جامعهای را پیدا نکرده است. این آرزو انسان را به تلاش واداشته تا در حد توان خود برای ایجاد جامعهای آرمانی تلاش کند و رسیدن به این خواسته مستلزم آن است که آدمی، خود را تنها مسئول فردیت خود نداند؛ بلکه در قبال بهروزی همة افراد جامعه احساس مسئولیت کند و در این میدان تعهد و تکلیف وظیفة اهل قلم بیش از دیگران است. یک شاعر یا نویسنده تنها به توصیف و ترسیم زیباییها، فضیلتها و عظمتها بسنده نمیکند. او گاه با ذوق سرشار و زبان هنرمندانة خویش معایب و مفاسد جامعه و حقایق تلخ اخلاقی و رفتاری فرد یا جامعه را به صورتی اغراقآمیز، یعنی زشتتر و ناپسندتر از آنچه هست، به نمایش میگذارد تا ویژگیها و مشخصات آن رفتار روشنتر و نمایانتر جلوه کند و تضاد عمیق وضع موجود با آنچه که عالی و نیکوست، آشکار گردد. یکی از مهمترین و بهترین انواع ادبی که رفتار فردی و اجتماعی را با وسواس خاصی میکاود، طنز است. طنز در لغت به معنی «طعنه زدن، سرزنش کردن، مسخره کردن و افسوس کردن» است؛ (معین، 1379: 2237) اما در اصطلاح ادبی شیوهای از نقد و اعتراض است که طنزپرداز به منظور اصلاح و با زبانی هنری و عموماً غیر شخصی به کمک تیپسازی و با بیانی که حاصل آن ریشخند یا نیشخند است، به خلق اثر ادبی و هنری میپردازد. «شیوة خاص بیان مفاهیم اجتماعی و انتقادی و سیاسی و طرز افشای حقایق تلخ و تنفرآمیزِ ناشی از فساد و بیرسمیهای فرد یا جامعه که دم زدن از آنها به صورت عادی یا به طور جدی، ممنوع و متعذر باشد، در پوششی از استهزاء و نیشخند، به منظور نفی و برافکندن ریشههای فساد و موارد بیرسمی، طنز نامیده میشود.» (بهزادی، 1378: 6) طنز با بیانی هنرمندانه برای تحمل آلام زندگی و کاستن از رنجها و غمهاست و خنده و تبسم همزاد آن آغازی است برای تفکر و تنبّه؛ از این رو هدف طنز اصلاح و تهذیب عیوب و نواقص جامعه است، نه افراد. بنا بر این در طنز، نویسنده یا شاعر با طرح به ظاهر جدی موضوع و یا با طرح طنزآمیز آن نکاتی ظریف را در اثر میگنجاند که خواننده را در باطن امر ـ با وجود خندة ظاهری ـ به تفکر وادار کند. «در مقام تشبیه میتوان گفت که قلم طنز نویس، کارد جراحی است، نه چاقوی آدمکشی. با همه تیزی و برندگیش، جانکاه و موذی و کشنده نیست بلکه آرامشبخش و سلامتآور است. زخمهای نهانی را میشکافد و چرک و ریم و پلیدیها را بیرون میریزد، عفونت را میزداید و بیمار را بهبود میبخشد.» (آرینپور، 1382: 37) فرایند طنز در اصل بر پایهی انگیزش، بازتابهای عاطفی و انگیختگی ذهنی صورت میگیرد و تنها غنای معنوی و دامنة استعدادهای درونی طنزپرداز است که میتواند آن را به درستی آشکار کند. این آشکاری با نوعی خلاقیت و نوآوری همراه است که میتوان آن را عنصر اصلی و سازندة طنز دانست و هدف طنزپرداز از کاوش و تلاش خود این است که نیروی خلّاقه خدادادی خود را به گونهای بهکار برد که بر لب مخاطب به هر شکلی که شده، خنده بنشاند و دل او را بلرزاند و تخیل او را بیدار کند و سپس او را با نیش خود از جای بجهاند و بر سر عقل آورد (تعقل) و در آخر به تفکر و اندیشیدن وادارد. این گونه خندهانگیزی و تمسخرنمایی لفظی و زبانی و نمایش انسان خندنده و بروز حرکات و رفتار تمسخرآمیز و دیوانهوار، همه و همه در نظر طنزپرداز به منزلة معبر و گذرگاهی ضروری برای راهیابی به «حقیقت» و بازنمایی «واقعیت» است. واقعیتی که حقیقت انسان و احساسات و نیازهای او را در برابر چشمهایش ترسیم میکند. طنز را زایدة غریزة اعتراض دانستهاند، منتها اعتراضی که تعالی یافته و تهذیب شده و شکلی هنری به خود گرفته است. از اینرو، اغلب آثار طنزآمیز در وضعیت خفقان و فشارهای سیاسی و اجتماعی شکل میگیرد و نشاندهندة اعتراض و عدم تابعیت نویسندگان از اوضاع حاکم بر جامعه و سیاستها و هنجارهای مدون شدة آن است. (میرصادقی، 1385: 216) بنا بر این از آنجا که طنزنویس، در برابر ناسازگاریهای زمانة خود، بیشتر از دیگران، معنای ضرورتها و مفهوم فرهنگها و موقعیتها را درمییابد، به صورت غیر عادی و هوشمندانه، واکنش نشان میدهد و به عنوان سرسختترین خردهگیر با اطمینان درونی که راهنمای اوست، طنزهای سرکش و پویای خود را در سایة هوش و تخیل شکوفایش در قالبهایی چون شعر و داستان مهار و متمرکز میکند. بیان مسأله، اهداف و پرسشهای تحقیقطنز به عنوان یک گسترة مستقل در ادبیات میتواند گونههای فراوانی داشته باشد که انواع آن از نظر شکل، تصویری، تمثیلی، منظوم، منثور و داستانی و از لحاظ محتوا و مفهوم به سیاسی، اجتماعی و فرهنگی قابل اشاره هستند. نکته این که هر کدام از هنرمندان در بیان طنز خویش شگردهایی را به کار میبرد تا بر قدرت تأثیرگذاری خود بر خواننده بیافزاید. در این پژوهش طنز و شگردهای آن در دو مجموعه شعر از محمدرضا شفیعی کدکنی (آیینهای برای صداها و هزارة دوم آهوی کوهی) مورد کند و کاو واقع شده است. هدف نگارندگان این است تا ابتدا شگردها و روشهای ساخت طنز در دو مجموعه یاد شده دیده، شناخته و تحلیل شود و این که آیا شاعر توانسته از با به کار بردن این ساز و کارهای ادبی ـ طنزی، شناختی تازه از طنز ارایه دهد؟ پرسش دیگر این که با توجه به اطلاعات و آگاهیهای ژرف از ادبیات گذشتة ایران و سبک خراسانی و همچنین آگاهی به مسایل اجتماعی زمانة خویش، توانسته پیوندی میان این دو برقرار کند و پلی از امروز به گذشتة ادبیات فارسی زند و بر طنازی سخن خویش بیافزاید؟ و پرسش سوم این که آیا شاعر توانسته در سه شاخه اصلی طنز، یعنی، تئوری (جامعهگرایی)، تکنیک (شگردهای ساخت طنز) و کارکرد (تأثیر بر اصلاح و تغییر ارزشها) به هدف خود برسد؟ پیشینه تحقیقدرباره شفیعی کدکنی، کتب و مقالات فراوانی در زمینههای گوناگون شعری و ادبی وی نوشته شده است؛ اما درباره طنز و ویژگیهای طنازی شعر او تنها میتوان به مقالة «سیری در هزاره کوهی» از دکتر تقی پورنامداریان در کتاب سفرنامه باران (1387) اشاره کرد که به طور خیلی خلاصه به جنبههای طنز دو شعر او اشاره کرده است. نیز میتوان از مقالة «نمودهای گفتمانی طنز در شعر شفیع کدکنی در مبارزه با استبداد پهلوی» از علی صفایی سنگری و علی علیزاده (1395) یاد کرد که منحصراً به اشعار سیاسی او در این زمینه پرداختهاند. اما در این پژوهش نگارندگان همهی اشعار دو مجموعه شعری او را از هم از نظر نوع و هم از جنبة شگرد و ساز و کار طنزپردازی بررسی کردهاند. پیشینه و چیستی طنززبان طنز، زبان انتقاد غیر مستقیم همة جوامع بشری است و مردم ایران نیز در ادوار مختلف به دلیل عدم فضای لازم برای انتقاد مستقیم با آن آشنا بودهاند. در ادبیات کهن ایران طنز به عنوان نوع ادبی مستقل شناخته شدهای نیست و مرز مشخصی با دیگر مضامین انتقادی و خندهآمیزی چون هزل وهجو و غیره نداشت و از واژة طنز معنی لغوی آن یعنی مسخره کردن، طعنه زدن مد نظر شاعران و نویسندگان بوده است و نشانی از این نوع گرایش را در شعر شاعرانی چون سوزنی، مختاری و انوری میتوان دید. در این میان در شعر شاعران عارفی همچون سنایی، عطار و مولوی، رگههایی از انتقادات را در فضایی عارفانه میبینیم که تیغ تیز زبان را متوجه دولتمردان کردهاند که به نحوی با مردم و جامعه ارتباط پیدا میکند و به نوعی میتوان این نوع طنز را پیش درآمدی برای ورود شاعران ممتاز منتقد شعر فارسی (عبید و حافظ) دانست. در واقع اشعار انتقادی ـ شخصیِ عرفانی را میتوان به منزلهی پلی میان هجوهای شخصی سبک خراسانی با طنزهای انتقادی ـ اجتماعی سبک عراقی دانست. این طنز به دلیل نابسامانیهای سیاسی و اجتماعی برخاسته از حملة مغولان در قرن هفتم و هشتم صبغة انتقادی به خود میگیرد که عیبد و حافظ سرلوحههای چنین نگرشی در قرن خویش هستند. نکته قابل ذکر این که روح فاضلانة حاکم بر ادبیات کلاسیک فارسی، مانع از اقبال کلی اهل ادب به این شیوه بوده است و کارِ عبید در شکستن فضای کلیشهای و پدرسالارانه و توجه جدی به طنزسرایی اجتماعی، نوعی انحراف از فرم و زبان ادبیات آن دوره بوده است. طنز در کنار هزل و هجو یکی از گونههای شوخطبعی به شمار میآید؛ باید گفت که طنز در عمق معنای خویش با هجو و هزل تفاوتهایی دارند. در واقع «طنز با نیشخند کنایی و استهزاآمیز که آمیخته با ابهامی از جنبههای مضحک و غیر عادی زندگی است، پای را از جادة شرم و تملک نفس بیرون نمینهد و همین نکته مرز امتیاز طنز از هزل و هجو است.» (صدر، 1381: 6). هجو یا هجا، نکوهیدن و معایب کسی را برشمردن است؛ هزل، بیهودهگویی و در اصطلاح ادبی، سخن یا شعری است که در آن کسی را ذم کنند و به او نسبتهای ناروا دهند. هزل و تا حدی نیز هجو با رکاکت لفظ، دشنام و عدم رعایت عفت کلام توأم است و قصد شاعر یا نویسنده در بیان آنها ایجاد خنده و مسخرهکردن است؛ اما هدف طنز نیشخندی همراه با خویشتنداری است. به عبارت دیگر هزل و هجو صریح و وقیح است و طنز متین و در پرده. «تولد حقیقی طنز در ادبیات صوفیه رخ میدهد. حکایات طنزآمیز صوفیه هم چاشنی اجتماعی دارد و هم ذوق فلسفی. اما هدف اعتراض در این طنز به جای آنکه حکومتهای جبار زمانه باشد، متوجه ذات حق است.» (داد، 1387: 340) ولی در معنا و مفهوم امروزی که جنبة انتقاد غیر مستقیم اجتماعی با چاشنی خنده که بُعد تعلیمی و اصلاحطلبی آن مراد است، در سدة اخیر و اوج پُررنگی آن را در دورة مشروطیت میتوان دید. در واقع در ادبیات کلاسیک ـ به دلیل ماهیت درباری آن ـ طنز به معنای انتقاد اجتماعی چندان رواج نداشته است. از این رو، طنز را در سیر تاریخی آن میتوان به پیش از مشروطه و پس از مشروطه طبقهبندی کرد. طنز پیش از مشروطه بیشتر فردی و شخصی است و طنز پس از مشروطه اجتماعی و ملی. به بیانی دیگر باید گفت که همزمان با انقلاب مشروطه و تغییر در ساختارهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی است که طنز از هجو جدا میشود و به عنوان ابزاری برای اصلاح اجتماعی در سطحی گسترده، شناخته میشود. به هر روی دربارة طنز پس از مشروطه، اگر بپذیریم که نتیجه مستقیم یک انقلاب سیاسی یک انقلاب ادبی است، میتوان گفت که نهضت مشروطه جنبش فکری عظیمی را در بین نویسندگان و شاعران پدید آورد. آنها برای ترویج فضیلت و معنویت، پیکار با مفاسد سیاسی و اجتماعی و رشد فهم و آگاهی سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، طنز را بهترین ابزار یافتند. همچنین تأثیرپذیری از فرهنگ اروپا و ترجمة آثار آنان به یاریشان شتافت و «استفاده از زبانی ساده و بهکار بردن عبارات و اصطلاحات متداول در بین مردم از جمله مواردی بود که در گسترش و مقبولیت طنز کمک مؤثری کرد.» (حکیمی، 1372: 36) در حقیقت میتوان گفت که مشروطه، عصر شکوفایی طنز آگاهانهی سیاسی و اجتماعی در ادبیات فارسی و نقطه شروعی است برای رشتهای از ادبیات که تا دوران معاصر، در شعر و نثر فارسی ادامه یافته است و چهرههای ممتاز آن دهخدا و نسیم شمال بودند؛ اما «شروع رایج شدن لفظ طنز به معنای امروز مربوط به دهة بیست است که بعضی از بزرگان ادب، به گمان من، به خاطر تفکیک و تمیز طنز از هجویههای رکیک و زشت رایج در مطبوعات، اصطلاح طنز را باب کردند. عباس اقبال آشتیانی، در مجلة ارمغان، و دکتر پرویز ناتل خانلری، در مجلة سخن، لفظ طنز را کمکم و همراه با الفاظی کمکی دیگری برای رساندن معنی ـ مثل«طنز و کنایه» یا «طنز و مطایبه» ـ برابر ساتیر غربی، معمول کردند و به مرور از طرف جامعه پذیرفته شد.» (پزشکزاد، 1381: 39) در شعر معاصر نیز شاعرانی هستند که از ابزار طنز برای بیان مقاصد خویش کمک گرفتهاند؛ نکته اینکه بیشتر طنز این شاعران دارای زمینههای سیاسی و اجتماعی با نگاهی انتقادی است؛ شاعرانی چون ابوالقاسم حالت در سه دیوان با عنوانهای «ابوالعینک»، «خروس لاری» و «شوخ»، اخوان ثالث در شعر «کتیبه» که آن را با الهام از یک حکایت «کشف المحجوب» سروده است، فروغ فرخزاد در شعر «ای مرز پُرگهر» و همچنین شاملو در اشعار خویش از عنصر طنز به خوبی بهره بردهاند. نکتة قابل توجه این است که چون شرایط اجتماعی و سیاسی، آفرینش طنز آسان نبوده است، منتقدان ادبی نیز به آن کمتر توجه نشان دادهاند و باید گفت که در تقسیم بندیهای سنتی ما، به طنز به عنوان یک محتوای خاص توجهی نشده است؛ زیرا اساساً طنز نوعی از ادبیات است که باید بر مبنای محتوا نامگذاری شود. «در کتابهای ادب قدیم و جدید ما، چیز مهمی در باب این واژهها (طنز و مطایبه) و این رشته از فن ادب به چشم نمیخورد، گویا با این را در شأن کتاب رسمی اهل علم ندانستهاند و اگر چیزی هم در متون ادب فارسی به چشم میخورد در بسیاری از اوقات درهم و مشتبه شده است.» (حلبی، 1377: 17) به طور کلی امروزه صاحب نظران ادبی، طنز را از دو دیدگاه مورد توجه قرار دادهاند: نخست از دیدگاه نقد جامعه شناختی است. اهمیت طنز از این دیدگاه، در چگونگی نگاه ایدئولوژیک به مسایل اجتماعی و عملکرد آن در نمایش کاستیها و کمبودهای فرد و جامعه است. نوع دیگر، نگاه زیباشناختی به طنز است که بر تأثیرگذاری آن بر ابعاد هنری اثر توجه میشود. (سلاجقه، 1387: 83) شفیعی کدکنی و طنز اوشفیعی کدکنی در زمرة شاعران توانمند نیمایی است که توانست هنر شاعری خود را در دورههای مختلف که هر کدام بیانگر ذهنیت و تفکر شاعر نسبت به محیط پیرامون و تحولات اساسی آن در زندگی انسان معاصر است، نشان دهد. او که شاعری را با غزل سرایی آغاز کرده بود با دگرگونی در بینش و نگرش خود توانست از شاعری فردگرای رمانتیک به شاعری اجتماعی با نگاهی انسانی تبدیل شود. شعر شفیعیکدکنی از مجموعة «شبخوانی» (1344) تا مجموعة «بوی جوی مولیان» (1356) خط سیر و روند تکاملی مشخصی در جنبههای گوناگون هنری داشته است. یکی از ویژگیهای هنری شعر او که کمتر مورد توجه منتقدان شعر معاصر قرار گرفته، وجود طنز و رگههای گوناگون آن در اشعار اوست. طنز او در مجموعههای شعرش اگرچه «خفیف اما فوقالعاده تأثیرگذار» (زرقانی، 1383: 576) است، اما هرچه بر تجارب او در عرصة شاعری افزوده میشود، این طنز هم با توجه به پشتوانههای فرهنگی، اجتماعی و انسانی شاعر، قویتر و هنریتر جلوه مینماید. او خود طنز را «تصویرِ هنریِ اجتماعِ نقیضَیْن و ضِدّین» (درودیان، 1387: 114) تعریف میکند و در بیان آن میافزاید: «هر قدر تضاد و تناقض آشکار باشد، و از سوی دیگر گوینده در تصویرِ اجتماعِ آنها موفقتر، طنز به حقیقتِ هنریش نزدیکتر میشود.» (همان: 117) بافت اصلی طنز شفیعیکدکنی را در جامعهگرایی او میتوان دانست که از ارکان اصلی شاعران جریان سمبولیسم اجتماعی است. او به شهادت همة دفترهای شعرش در مقام شاعری متعهد و حساس نسبت به اوضاع جامعه و حال و روز مردم، آن درون پرباغ و باران و اشراق را در خدمت تصویر و توصیف این بیرون زهرآگین و ظلمانی گذاشته است تا شاید به کمک نیروهای طنز و کارکردهای آن، این بیرون را تغییر دهد و به هیأت و جلوه و جمال آن درون درآورد. از طرف دیگر در ساختار طنز او نوعی بینش و روشنبینی فکری و فلسفی را میبینیم که از درکی جدید از هستی، طبیعت، جامعه و انسان حکایت میکند و بر اساس چنین نگرشی میتوان، «وجه اندیشگی» را مهمترین وجه ویژگی طنز او دانست. به تعبیر دیگر بنمایة طنز شفیعی را میتوان شک و تردید دانست که بر اساس آشنایی زدایی، حس اعجاب، تمسخر و تفکر مخاطب را برمیانگیزد و این امکان را به خود و مخاطب میدهد که روابط آشنای جهان پیرامون و درون را درهمشکند و طور دیگری ببیند. از طرف دیگر اگرچه طنز سرشک به طرزی نکوهش بار رفتارهای زشت و معایب انسانها و جوامع را برملا میسازد اما در پشت این این نیشخندِ کنایهآمیزِ توأم با خشم و قهر، خودداری حکیمانهایی قرار دارد که بارِ فرهنگی پیام و مقصود نهفته در طنز را بالا میبرد. نکتة قابل بیان اینکه چون او شاعری است سمبولیست و جامعهگرا، بیان مستقیم و خام مسایل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و حتی در پارهای موارد انسانی، طنزهای او را از عنصر «ادبیت» و «شعری» تهی میسازد، پس به طرزی نمادین معنا مفهوم نهفته در طنز خویش را به تصویر میکشد و این مسأله باعث میشود که «شعر از حالت «تکمعنایی» به مرتبهی «چند معنایی» یا «فرامعنایی» برسد.» (حسینپور، 1384: 126) گونههای طنز شفیعی کدکنی1ـ اجتماعی اعتراضی است بر نابسامانیها و بیرسمیهایی که در یک اجتماع هست و این که گویی جامعه نمیخواهد این اعتراضها را مستقیم بشنود یا بیپرده». این نوع طنز در برابر دیگر گونههای طنز، ظرافت و توانایی خاصی را میطلبد. طنز اجتماعی بیشتر حول محور خاموشی، ناآگاهی و انفعال مردم و جامعه میچرخد و ریشه در تعهد شاعر در برابر جامعه و مردمان روزگار خود دارد. طنز اجتماعی در شعر شفیعی کدکنی نیز از بار معنایی بالایی برخوردار است واین از عمق اجتماعی و انسانی شعر او سرچشمه میگیرد و «اجتماعی بودن اشعار او عمدتاً از شناخت درست شاعر از جامعه، دردها و مشکلات اساسی آن برمیخیزد.» (رحیمی، 1370: 207) معبر روسپیان است آنجا / سخن از نیزه و شمشیری نیست. (شفیعی کدکنی، الف، 1376: 139) لاشخوران راست اتحاد همه عمر / لیک تبار عقاب یکه و تنهاست. (همو، ب، 1378: 320) در شعر «طلسم» انفعال جامعه را دستمایة طنز خویش قرار میدهد: تو درین انتظار پوسیدی/ که کلید رهاییات را باد / آرد و افکند به دامانت. (همان: 341) 2ـ سیاسی شفیعی کدکنی با توجه به شناخت عمیق از واژگان، در ترسیم طنزآمیز فضای سیاسی قبل از انقلاب توانمندیِ ویژهای دارد. او در شعر «بن بست» این چنین اوضاع را به تصویر میکشد: یخ بسته سنگ و دست و صدا نیز / در کوچههای حادثه یارا / بن بست ظلمت است، و زان سوی / بنگر سگانِ هارِ رها را. (همان: 134) و در جای دیگر: پیش از شما، به سان شما، بیشمارها / با تار عنکبوت نوشتند روی باد / کاین دولت خجستة جاوید زنده باد! (همان: 116) 3ـ فرهنگی یکی از دغدغههای اصلی شفیعی کدکنی به گواهی اشعارش و تجارب هنری وی، مسئله فرهنگ است که البته در پیش از انقلاب به زبانی دیگر بیان میشود و حالتی تعریضگونه به خود میگیرد: جشنِ هزارة خواب / جشنِ بزرگِ مرداب / غوکانِ لوشخوارِ لجن زی! / مردابک حقیرِ را / خواهد خشکاند / خورشیدِ آن حقیقتِ سوزان. (همو، الف: 411) در شعر «از محاکمه فضل الله حروفی» از دفتر شعری «بوی جوی مولیان»، نیز با زبان تعریض، سلطنت را همچون لاشة شش هزار ساله میداند که ارزشی ندارد: ببین که اینها / اینها / چگونه در باران / رُخانِ لاشة شش هزار سالی را / به خونِ گلها سُرخاب میکنند هنوز. (همان: 495) 4ـ عارفانه یکی از گونههای طنز شعر شفیعیکدکنی که ناشی از توغّل او در ادبیات عرفانی می باشد، طنز عارفانه است. این گونه طنز که در ادبیات صوفیه و طی قرون شش و هفت رخ مینماید هم چاشنی اجتماعی دارد و ذوق فلسفی و بازتابی از عتاب است که مجذوبان در جذبة عرفانی نسبت به ذات حق ابراز کردهاند و حکایت از انسانی آگاه دارد که در برابر بیعدالتیهای اجتماعی نمیتواند ساکت بنشیند. شفیعی در شعر «مرثیة زمین» رگههایی از این نوع طنز را به تصویر میکشد:
(همان: 342) در شعر «مناجات» نیز انعکاسی از این تفکر طنزی را میبینیم: خدایا / خدایا!/ تو با آن بزرگی / در آن آسمانها / چنین آرزویی / بدین کوچکی را / توانی برآورد / آیا؟ (همو، الف: 208) شگردهای طنز در شعر شفیعیکدکنیتغییر در ساختار اسطورههای ملی در شعر معاصر به برخی اسطورهها توجهشده است و شاعران با استفاده از آموزهها یا شخصیتهای اساطیری به برجستگی شعر خویش کمک نمودهاند و شفیعیکدکنی نیز از شاعرانی است که به طرزی ویژه از آنها بهره برده است. «در دیوان هیچ شاعر نوگرایی به اندازة دیوان شفیعی عناصرو نمادها و سمبلها و اسطورههای کهن مشاهده نمیشود. تو گویی که شفیعی کدکنی درخت شعرش را به نحوی ساخته و پرداخته که ریشههایش سنتی و شاخه و میوههایش نو باشد.» (بشردوست، 1379: 285) یکی ازشیوههای طنز در شعر سرشک، تغییر در ساختار و معانی و مفاهیم اسطورههاست که با توجه به پیام و مقصود شعر جلوه مینمایند. در واقع این تغییر در حوزه معنا و مفاهیم ساختار اسطورهها را میتوان ناشی از زمینههای فکری و ذهنی شاعر دانست که مبتنی بر اندیشههای اومانیستی وی است. او در شعر «معجزه» با استفاده از اسطورهی سیاوش مدعیان پاکی و پاکدامنی را اینچنین رسوا مینماید: خدایا! / زین شگفتیها / دلم خون شد، دلم خون شد: / سیاووشی در آتش / رفت و / زانسو / خوک بیرون شد. (شفیعیکدکنی، ب: 97)
همچنین در شعر «سیمرغ» چهرهای منفور و تلخ از این پادشاه آرمانی مرغان ارایه میدهد که مرغان از او به تنگ آمدهاند و آرزوی رفتن وی را دارند: همه میگویند: «آن روز چه روزی باشد / که دگرباره سوی قاف برآید سیمرغ / قحطی آورده و بیبرگی و تنگی به سرای.» (همان: 157) تغییر در داستانهای دینی یکی از طرزهای طنز شعر سرشک تغییر در محتوا و مفاهیم داستانهای دینی و حتی وارونه جلوه دادن معنای برخی از آنها با نگاهی سرشار از پرسشهای فلسفی است. گویی او در این کار خود هدفی را دنبال میکند که انسان و آرمانهای دگرگونشدهاش مهمترین پرسش ذهنی او را تشکیل میدهند. او خود در جایی میگوید: «این که میگویند و گویا در اصل، سخنِ بودلر است ـ که «هر هنری از گناه سرچشمه میگیرد» به نظر من معنایی جز این ندارد که توفیق هر اثر هنری بستگی دارد به میزان تجاوزش به حریم تابوهای یک جامعه. در مورد طنز هم، گونهای از هنر است، میتوان گفت که عمق آن یا استمرار و ارزش آن وابسته به میزان تجاوزی است که به حریم تابوها دارد.» (درودیان : 122) او بر مبنای چنین اندیشهای در شعر «ملخهای زرین» از داستان ایوب پیامبر تصویر تازهای نشان میدهد که با اصل داستان منافات دارد: این بار هم، ناگاه / زرین ملخ بارید / آری / اما نه بر ایوب / بر مشتِ کرمی، در کنارِ راه / زیرا که بعد از / هفت سال و / هفت ماه و / هفته و/ ساعت/ چندان که هفت اندامِ خود را جُست/ دید ای دریغا! هیچ پیدا نیست: /یعنی/ انبوهی از کرم است و ایوبی در آنجا نیست. (همان: 368) او در شعر دیگری با عنوان «نوشدارو بعد از مرگ سهراب» تصویر تازهای از خضر نبی ترسیم میکند که با آنچه که تاکنون شنیده و خواندهایم تفاوت اساسی دارد: شگون ندارد چشم انتظارِ خواجة خضری / که زرد شد، خشکید. (همان : 68) شفیعی در شعر «نوح جدید» داستان نوح پیامبر را به گونهای دیگر در شعر خود نمایانده است:
(همان: 120) بهرهگیری از عناصر طبیعی در شعر م. سرشک انسان و طبیعت از هم جدا نیستند و صفاتشان همگونه است؛ «جامة طبیعت بر قامت انسان و جامة انسان بر پیکر طبیعت میزید.» (کیانوش، 1355: 170) بنا بر این یکی از شگردهای طنز سرشک برای بیان دغدغههای اجتماعی خویش و همچنین توصیف فضای سیاسی و اجتماعی کشور، بهکارگیری عناصر طبیعی در شعر است. نکتهای که به وضوح در اغلب عناصر خیالی و تصاویر ایجاد شده به کمک نماد، به چشم میخورد، تمایل شدید م.سرشک به خلق این تصاویر و رغبت و کشش به عناصر طبیعی است که تنها به دلیل میل و رغبت درونی شاعر به چشماندازها و زیباییهای طبیعت نیست، بلکه طبیعت در تخیل شاعر به عنوان داروی شفابخشی است که امکان دستیابی به مدینة فاضلة اجتماعی و درمان تمام دردهای محرومیت انسان همعصرش در آن تصور میشود. او در شعر «سفرنامه باران» با نهایت ایجاز که اطناب و گستردگیِ معناییِ چند لایه در آن نهفته است، باران و به بیانی دیگر «طبیعت را آگاه یا ناآگاه در برابر مدنیت گزیده است، مدنیتی که ریشه در شهر دارد و برگ و بارش دروغ و ریاست، ناکامی و بیداد است.» (همان: 169) آخرین برگِ سفرنامة باران / این است: / که زمین چرکین است. (شفیعی کدکنی، الف: 163) در واقع سرشک از فرزندان طبیعت بیش از همه به باران گرایش دارد و باران پیغامبرِ این مومن به مذهب طبیعت است و حتی دیوانش را به باران پیشکش میکند: باران! / چندان زلالِ شعر تو امشب / آیینة تصوّر و تصویر من شدهست / کاینک / به هرچه عشق و ترانهست / دیوانِ خویش را به تو تقدیم میکنم. (همان: 167) او همچنین در شعر «نماز خوف» در ضمن بیان جو سیاسی و اجتماعی حاکم بر مردم و روزگار چنین میگوید: چه مهربانیهایی! / اگر به آب ببخشی / حباب خواهد شد. (همان: 204) در شعر کلاغ تصویر دیگری بر خلاف باور عامیانه، از این پرندة مرموز ارایه میدهد: فالها گرفتهاند مردمان / از صدای غارْغار ِ او / زیرِ این کبودْ آسمان / این یکی سه غار ازو شنیده، گفته: «خیر!». (همو، ب: 101) شعر «جاودانگی» با عنوان طنزآمیز خود نسبت به محتوای شعر، با توجه به معنای سیاسی آن، نمونه دیگری از این گونه اشعار است: پیش از شما / به سانِ شما / بیشمارها / با تارِ عنکبوت / نوشتند روی باد: / «کاین دولت خجستة جاوید زنده باد». (همان: 116) در شعر قاصدکها به جای آنکه قاصدک آورندهی خبری خوش برای مردم باشد، بلکه آزاردهندة چشم و سَدِّ دیدار آنهاست: باد / کژمژ / میوَزَد / اینجا / و مجموعی/ گلِ قاصد / میرسند از هر طرف / چندان / کز انبوهی/ میدهند آزارِ چشم سَدِّ دیدارند. (همان: 137) سازش اضداد بدون تردید یکی از علتهای جذابیت متنهای ادبی در توانایی آنها در ترکیب و متحد ساختن عناصر و سازههای پراکنده و متناقض جهان هستی در زبان و بافت ادبی است. تألیف تناقضات در متن، علاوه بر اینکه بخشی از ابهامات ذات بشر را نشان میدهد، اعجاب خواننده را و در پی آن، لذت و انفعال نفسانی او را به دنبال خواهد داشت. یکی از شگردهای شفیعی کدکنی در آفرینش سخنان طنزآمیز در شعر، سازش واژگانی است که با هم متنافر و متضادند، ولی در عین حال بر ادبیت کلام او افزودهاند. سرشک در شعر «درین قحطسالِ دمشقی» به تعبیر متناقضنماییِ «روشنیهای ریمن» و با بهرهگیری از سمبل و نمادهای دینی به توصیف شرایط حاکم بر جامعه و مردم میپردازد و خدا را در خسوف و ابلیس را در تابانی به تصویر میکشد: درین روشنیهای ریمن / خدا در خسوف است و ابلیس تابان / چراغی برافروز تا من خدا را ببینم. (همان: 93) سرشک در شعر دیگری با نگرشی سرشار از بار فلسفی خیامگونه به موضوع مستی و راستی و این «حماسة بیقهرمان» این دوران میپردازد: مستیم و در زبانة تزویر شعلهور / وانگه که سر به پیشِ هم آریم، بیسرود / در چشممان اشارة مستی و راستی / گوید: «برین حماسة بیقهرمان درود!» (همان: 160) او همچنین در شعر «سیمرغ» با استفاده از ترکیب متناقضنمای «نغمهپردازِ شکستِ خیلِ مغرورِ سپاهِ من»، ضمن توصیف پهلوان زخمخوردهای که در گذرگاه باد نشسته و بر نیزة تنهایی خویش تکیه زده و ناامید از سودمندی و راهگشایی«بازوی مردی و جوانمردی»، روایتی رسا را از جست و جوها و امید و ناامیدیهای نسل شاعر به دست میدهد: باد، این چاووشِ راهِ کاروانِ گرد / نغمهپردازِ شکستِ خیلی مغرورِ سپاهِ من / میسراید در نهفتِ پردههای برگ / قصههایِ مرگ. (همو، الف: 114) در جای دیگری، باد که در بطن خود پراکندگی را به همراه دارد با هیچ و نه ابزار ویژة کار، به کار شیرازهبستن هوش و هوای انسانها میپردازد: از ژاژِ ژنده خنده به خورشید میزنید/ و برگهای هوش و هواتان را با هیچ و با هیاهو/ شیرازه بسته / باد. تضاد گاهی اوقات کلامِ طنزآمیز حاصل همنشینی دو واژة متضاد در محور همنشیی کلام است و بیشک هدف هر شاعری از خلق تصاویر متضاد گونه، تأکید بر اهمیت محتوایی تصویر ایجاد شده است. با توجه به ذهن خلّاق م.سرشک یکی از اهداف این نوع تصویر به غیر از زیبایی کلام، اهمیت دادن به بافت معنایی و محتوایی سروده است. او در شعر «دیدار» از مجموعة «آیینهای برای صداها»، با خلق تصویری نو از عیسایی تازه سخن میگوید که «مردم از خرمن کرامت او گرسنگی و فقر را با داس هر هلال درو میکنند»: ما، در صفِ گدایان / خرمنْخرمنْ گرسنگی و فقر / از مزرعِ کرامتِ این عیسایِ صلیب ندیده/ با داس هر هلال درودیم. (همان: 287) او در شعر دیگری از همین مجموعه، با نام «پیمانهای دوباره» با تعبیری طنزآمیز و درعین حال رمزآلود که مایههای اجنماعی و سیاسی را به همراه دارد، از محتسبی ـ که مأمور اجرای اوامر دینی است ـ سخن به میان میآورد که خود بادهفروش است: زین بادهای که محتسب شهر / در کوچه میفروشد ارزان / غیر از خمار هیچ نخواهی دید. (همان: 291) در شعر دیگری با بهرهگیری از عنوان «شعر سپید» به بازی زبانی دست زده و حقیقت انسان معاصر واقعهزده را به تصویر میکشد: گفتند: «رو به اوج روانیم» / دیدیم سَیْر سوی سقوط است / شعر سپید نیست، که خوانیش / این جعبة سیاه سقوط است. (همو، ب: 345) در جای دیگری روشنی هستی را با برهم نهادن چشم میبیند و تاریکی آن را در گشایش چشم: چشم بر هم مینهم، هستی چراغانیست / روشن اندر روشن و آفاق در اشراق / میگشایم چشم، میبینم چه زهرآگین و ظلمانیست. (همان: 430) ایهام استفادة بجا از «ایهام» بر ظرفیتهای زبانی میافزاید؛ یعنی این امکان را برای شاعر فرهم میآورد تا با حداقل عناصر زبانی دو یا چند معنا و مفهوم را به خواننده منتقل کند. این شگرد برای خواننده نیز سودمند است، علاوه بر طیب خاطری که بعد از برخورد با چنین گزارههایی در او ایجاد میشود، ذهن وی را به فعالیت بیشتر وامیدارد و سرانجام برای کشف معانی و مصادیق دور از ذهن در تولید معنا شرکت میکند و گاه به معنایی، سوای معانی نزدیک و دور نظر شاعر میرسد. همچنین این نوع گزارهها، ظرفیت و استعداد لازم برای مطابقت با وضعیت و موقعیتهای گوناگون کسب، و متن را از وابستگی به دورة خاص تاریخی یا حوزة خاص معنایی آزاد میکند. شفیعیکدکنی از این صنعت ادبی اگرچه بسیارکم بهره برده ولی آن را به خوبی بهکار گرفته است. واژگان ایهامی شفیعی را به غیر از طبیعت، بیشتر ابزار و عناصر موسیقی تشکیل میدهد و گاهی کاربرد این گوشهها و مقامها با ایهامی که ایجاد کرده است، بسیار خوش و بجا افتاده است، مثل «مقام همایون» در شعر زیر که در جایی به کار رفتهاست که هم با معنی موسیقایی آن متناسب است و هم معنی طنزآمیز «مقام و مرتبهی سلطانی» را کاملاً افاده میکند: دهلزنی که از این کوچه مست میگذرد / مجال نغمه به چنگ و چگور ما ندهد / تمام عمر در این آرزو به سربردهست / تمام عمر در این آرزو که روزی او / به طبل خویش بکوبد چنان که چنگ و چگور / رها کنند رَه خویش و تن زنند خموش / کنون مقام همایون به دست آوردهست. (همان: 332)
نتیجهباتوجه به اشعار طنزآمیز شفیعیکدکنی که در این مقاله به آنها اشاره شده است، میتوان علاوه بر شناخت دقیق تر شخصیت و نوع سلوک شاعری و اجتماعی او، به ذوق، شم ادبی و قریحة بلندمرتبة او در زبانآوری و شاعری پیبرد. در واقع او با درایت و فراست درمییابد که طنز یکی از برندهترین ابزار مبارزه است و از این رو، با این وسیله ـ هرچند خفیف و باریک ـ در برابر پلیدیهای انسانی، فرهنگی و به دنبال آن روحی که جامعه را فراگرفتهاست، به مبارزه میایستد و با بیانی خندهآور حجاب از چهرة زشت مشکلات فرهنگی، اجتماعی جامعه کنارمیزند. از طرف دیگر او با توجه به «وجه اندیشگی» که اشعار طنزآمیز و به طور کلی سراسر دو مجموعه شعرش را فراگرفتهاست، میکوشد با زبان طنز به دنبال خنده و تبسم همراه آن، مردم را به تعقل و تفکر در زمینههای گوناگون وادارد و جامعه را به سوی سلامت و سعادت رهنمون گردد. یکی از ویژگیهای اشعار طنزآمیز م. سرشک، استفادة هنرمندانه از ایجاز هنری این نوعِ کلام است؛ زیرا طنزها به ویژه جملات پایانی آن، که پیام اصلی را منتقل میکند با تطویل منافات دارد و این سرودهها با وجود برخورداری از ایجاز، اعجاب و شگفتی خواننده را بیشتر برمیانگیزد. در واقع باید گفت که ایجاز از ویژگی مهم شعر اوست که «هویت معنایی ـ عاطفی» شعر او با «دستگاه زبانی» او که بر پایة ایجاز استوار است، انسجامی ویژه را در فرم ذهنی شعر او پدید آورده است. نکته دیگری که از طنزهای او میتوان دریافت کرد، حدّت و تیزی ذهن تصویرساز و مضمونپرداز اوست که ناشی از آگاهی او از تاریخ، فرهنگ و ادب ایران زمینِ گذشته و حال است.
منابع و مآخذ1ـ آرینپور، یحیی. از صبا تا نیما. چاپ هشتم، تهران: زوار، 1382. 2ـ بشردوست، مجتبی. در جستجوی نشابور. تهران: نشر ثالث، 1379. 3ـ بهزادی اندوهجردی، حسین. طنز و طنز پردازی در ایران. تهران: نشر نوبهار، 1378. 4ـ پزشکزاد، ایرج. طنز فاخر سعدی، تهران: شهاب. 1381. 5ـ حسینپور، علی. جریانهای شعری معاصر فارسی. تهران: امیرکبیر، 1384. 6ـ حکیمی، محمود. لطیفههای سیاسی. چاپ دوم، تهران: نشر خرم، 1372. 7ـ حلبی، علیاصغر. تاریخ طنز و شوخطبعی در ایران و جهان اسلامی. تهران: بهبهانی، 1377. 8ـ داد، سیما. فرهنگ اصطلاحات ادبی. چاپ چهارم، تهران: مروارید، 1387. 9ـ درودیان، ولیالله. این کیمیای هستی. چاپ سوم، تهران: نشر آیدین، 1387. 10ـ رحیمی، رضا. بدون مقدمه: در نقد و تفسیر ادبیات معاصر. تهران: موسسه فرهنگی ماهور، 1370. 11ـ زرقانی، مهدی. چشمانداز شعر معاصر ایران. تهران: نشر ثالث، 1383. 12ـ سلاجقه، پروین. امیرزادة کاشیها. چاپ دوم، تهران: مروارید، 1387. 11 ـ شفیعیکدکنی، محمد رضا. آیینهای برای صداها. تهران: سخن، 1376. 14ـ ـــــــــــــ ، ــــــــــ . هزاره دوم آهوی کوهی. چاپ دوم، تهران: سخن، 1378. 15ـ صدر، رویا. بیست سال با طنز. تهران: نشر هرمس، 1381. 16ـ کیانوش، محمود. بررسی شعر و نثر فارسی معاصر. چاپ چهارم، تهران: رُز، 1355. 17ـ معین، محمد. فرهنگ فارسی. چاپ پانزدهم، تهران: امیرکبیر، 1379. 18ـ میرصادقی، میمنت.، واژهنامه هنر شاعری. چاپ سوم، تهران: کتاب مهناز، 1385.
| ||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||
1ـ آرینپور، یحیی. از صبا تا نیما. چاپ هشتم، تهران: زوار، 1382. 2ـ بشردوست، مجتبی. در جستجوی نشابور. تهران: نشر ثالث، 1379. 3ـ بهزادی اندوهجردی، حسین. طنز و طنز پردازی در ایران. تهران: نشر نوبهار، 1378. 4ـ پزشکزاد، ایرج. طنز فاخر سعدی، تهران: شهاب. 1381. 5ـ حسینپور، علی. جریانهای شعری معاصر فارسی. تهران: امیرکبیر، 1384. 6ـ حکیمی، محمود. لطیفههای سیاسی. چاپ دوم، تهران: نشر خرم، 1372. 7ـ حلبی، علیاصغر. تاریخ طنز و شوخطبعی در ایران و جهان اسلامی. تهران: بهبهانی، 1377. 8ـ داد، سیما. فرهنگ اصطلاحات ادبی. چاپ چهارم، تهران: مروارید، 1387. 9ـ درودیان، ولیالله. این کیمیای هستی. چاپ سوم، تهران: نشر آیدین، 1387. 10ـ رحیمی، رضا. بدون مقدمه: در نقد و تفسیر ادبیات معاصر. تهران: موسسه فرهنگی ماهور، 1370. 11ـ زرقانی، مهدی. چشمانداز شعر معاصر ایران. تهران: نشر ثالث، 1383. 12ـ سلاجقه، پروین. امیرزادة کاشیها. چاپ دوم، تهران: مروارید، 1387. 11 ـ شفیعیکدکنی، محمد رضا. آیینهای برای صداها. تهران: سخن، 1376. 14ـ ـــــــــــــ ، ــــــــــ . هزاره دوم آهوی کوهی. چاپ دوم، تهران: سخن، 1378. 15ـ صدر، رویا. بیست سال با طنز. تهران: نشر هرمس، 1381. 16ـ کیانوش، محمود. بررسی شعر و نثر فارسی معاصر. چاپ چهارم، تهران: رُز، 1355. 17ـ معین، محمد. فرهنگ فارسی. چاپ پانزدهم، تهران: امیرکبیر، 1379. 18ـ میرصادقی، میمنت.، واژهنامه هنر شاعری. چاپ سوم، تهران: کتاب مهناز، 1385. | ||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,777 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 180 |