تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 10,005 |
تعداد مقالات | 83,622 |
تعداد مشاهده مقاله | 78,340,638 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 55,383,983 |
بررسی معانی ثانوی امر در غزلیّات کلیم کاشانی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
زیباییشناسی ادبی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
دوره 11، شماره 44، تیر 1399، صفحه 101-130 اصل مقاله (557.73 K) | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: علمی پژوهشی | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده علوم و فنون بلاغی به ویژه بخش انشاء و از همه مهمتر مبحث «امر» در غزلیّات کلیم کاشانی نقش بسزایی در انتقال آموزهها و دانستههای شاعر به مخاطب دارد. شاعران و سخنوران فارسی برای انتقال آموختههای خویش از ابزارهای زبانی و ادبی بهره گرفتهاند. امر با معانی ثانوی آن در غزلیّات این شاعر خلاّق از جایگاه بلاغی و ادبی برخوردار است. در مجموع590 غزل از سرودههای او، امر در معنی ثانوی «آرزو، تمنّا و تقاضا» اوّلین و بیشترین بسامد را داراست به طوری که با سهم 93/53% جایگاه نخست را به خود اختصاص داده است. همچنین سهم امر در معنی ثانوی «ارشاد و نصیحت» با 58/38% در رتبة دوم است. این ویژگی برجسته نشان دهندة آن است که کاربرد ابزار زبانی و بلاغی امر در معانی ثانوی اشاره شده، با آموزههای عرفانی، با ارزشتر جلوه یافته است. در این مقاله کاربرد فعل امر با معانی ثانویه در حوزة غزلیّات کلیم کاشانی بررسی و تبیین شده است. هرگونه ارتباط سادة زبانی متشکّل از پیامی است که از گوینده به مخاطب منتقل میشود و فعل امر با پذیرش معانی ثانوی، امکان آموزش تأثیرگذار آموزههای عرفانی و ادبی را، برای سخنور فراهم میکند. | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیم کاشانی؛ غزلیّات؛ بلاغت؛ انشاء؛ امر؛ عرفان | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
بررسی معانی ثانوی امر در غزلیّات کلیم کاشانی دکتر غلامرضا هاتفیاردکانی * دکتر محسن ایزدیار ** چکیده واژههای کلیدی کلیم کاشانی، غزلیّات، بلاغت، انشاء، امر، عرفان
مقدّمهبیان مسألهدر سرودههای غنایی و عرفانی، بلاغت و از جمله ابزارهای آن، از عناصری است که در شکلگیری زبان عرفانی تأثیرگذار است. رسایی کلام به میزان اثرگذاری سخن بر گیرندة پیام، بستگی دارد. به کمک دستورالعملهای بلاغت میتوان میزان و نحوة ارتباط متکلّم و مخاطب را بررسی کرد. سخنی بلیغ و رساست که بتواند بسادگی مفاهیم اراده شده را به مخاطب منتقل کند. هر عنصر زبانی دربردارندة پیامی است که به مخاطب یا مخاطبین انتقال میشود. از این رهگذر موضوع «انشاء» در بلاغت و زیر مجموعة آن از جمله «امر» در پیامرسانی نقش مهمّی دارد و با پذیرفتن معانی ثانوی، شرایط مؤثّری را برای مخاطبین فراهم میکند. اهمّیّت و ضرورتدامنة وسعت جهانبینی عرفانی شاعر در مطالعة عناصر سبکساز، چنان ارزش دارد که میتواند بسیاری از نکات پنهان شخصیّت او را آشکار سازد. با این پژوهش، ضرورت داشت تا نگارندگان، شکل مؤلّفة بلاغی امر با معانی ثانوی آن را، به عنوان مهمترین ویژگی سبک کلیم کاشانی، با روش و شیوة تحلیلی و توصیفی با هدف آشنایی دوستداران ادب غنایی، با اندیشههای انفسی شاعر، با واکاوی جلوههای گوناگون افکار عرفانی کلیم در غزلیّات این شاعر عارف مَسلَک، تجزیه و تحلیل نمایند. پیشینهبنابر جستارهای به عمل آمده، تا به حال در این زمینه، پژوهشی به صورت مستقل انجام نشدهاست. در این مقاله، دیوان اشعار کلیم کاشانی به تصحیح محمّد قهرمان، چاپ دوم (1375) از مؤسّسة چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی اساس پژوهش قرار گرفته است. البته در اغلب کتب مربوط به معانی ـ که مشخّصات دقیق آنها در قسمت منابع و مآخذ آمده است. در بخش انشاء و امر، هر کدام به سهم خود، مباحثی مفصّل و کامل آوردهاند. روش کاردر تدوین این مقاله، از شیوة مطالعه، همراه با تحلیل و توصیف یافتهها، استفاده شده است. کلیم کاشانی در غزلیّات خود، با کاربرد سازة زبانی و بلاغی امر در معانی ثانوی، و بهرهگیری از عناصر هنری از قبیل صور خیال و صناعات ادبی، همراه با اصطلاحات و تعبیرات عرفانی، فرمی نظاممند بوجود آورده است. بحثدر این مقاله ابتداء «تعریف امر» در منابع مشهور بلاغی بررسی میشود و سپس به سبب اهمیّت این موضوع، به تبیین مسألة امر در قرآن کریم و همچنین به بررسی معانی ثانوی امر از قبیل «آرزو، تمنّا و تقاضا، تهدید و تحذیر، ارشاد و نصیحت، نهی، تعجّب و اعجاب، اندوه و تأسّف، شادی، استرحام، تعریض، تداوم و استمرار و...» در غزلیّات کلیم کاشانی، با شیوه تحلیل و توصیف محتوا، میپردازیم. ضمناً اصطلاحات و تعبیرات عرفانی موجود در ابیات نیز، بررسی شده است. تعریف امر در کتب بلاغی مشهوریکی از منابع اصلی در بلاغت، جواهر البلاغه است در این کتاب امر اینگونه تعریف و تبیین شدهاست. «الأمر، هو طَلَب حصول الفعل مِن المخاطَب عَلی وَجه الأِستعلاء مَع الأِلزام» (هاشمی، 1960 :77) در «یادداشتهای علّامه جلال الدّین همایی دربارة معانی و بیان» آمده است که «امر یعنی فرمودن و آن طلب کاری به طریق بزرگی و برتری و به عبارت دیگر فرمان دادن بزرگ به کوچک است.» (همایی، 1370: 101) همچنین در معالم البلاغه امر «طلب حصول فعل، بر سبیل استعلاء» تعریف شده است. (رجایی، 1340: 148) «امر عبارت از درخواست کردن حصول کار است از شنونده یا خواننده به گونة استعلاء و برتری، به طوری که انجام آن را الزام میکند و این الزام ممکن است اخلاقی باشد مثل اوامر معلّمان و پندگویان و یا ممکن است دینی و مذهبی باشد مثل اوامری که در آیات قرآن و احادیث آمده است.» (تجلیل، 1369: 22) سیروس شمیسا آورده است که «غرض اصلی از امر بنا به موقعیّت گوینده نسبت به مخاطب (فرودست بودن یا بالا دست بودن) تقاضا یا دستور (طلب به طریق استعلاء) است.» (شمیسا، 1394: 149) محمّد علی صادقیان بر این باور است که «امر یا فرمان، طلب انجام فعل است به طریق استعلاء بدین معنی که آنکه امر میکند بر کسی که فرمان میبرد برتری داشته باشد، در غیر این صورت، کسی که امر میکند به بیادبی متّهم میگردد.» (صادقیان، 1382: 108) آنچه از بررسی در تعریف امر در کتب مشهور بلاغی استنباط میشود این است که همة بلاغیون در تعریف امر به طلب انجام فعل به طریق استعلاء و برتری متّحد النّظر هستند و حتّی در سایر منابع بلاغی فارسی، نسبت به تعاریف اشاره شده، تفاوت چندانی وجود ندارد. در فارسی فعل امر در دو ساخت مفرد و جمع به کار میرود و آهنگ جملات امری آمرانه است. در کتب بلاغی در حوزة علم معانی جمله را از جهت اغراض ثانوی آن، بررسی میکنند. بر این اساس در این جستار ادبی، معانی ثانوی امر در غزلیّات کلیم کاشانی، بررسی و تبیین شده است. در این کتب، اغراض ثانوی فعل امر از قبیل «عبرت، دعا، تمنّی و تقاضا و آرزو، ارشاد و ترغیب و تشویق، تهدید و تحذیر، تعجیز، تعریض، تسویّه و تخییر، اِذن و اجازه، تعجّب، استهزاء و تحقیر، استرحام و نهی و...» در نظر گرفتهاند. کاربرد معانی ثانوی فعل امر در قرآن کریم از اهمّیّت بلاغی برخوردار است به طوری که قرآن مجید اوّلین منبع و مأخذ استخراج شاخههای علوم بلاغی بوده است. نمونههایی از کاربرد فعل امر در قرآن کریمدر امر، حصول به کار یا انجام آن با الزام همراه است و مسلّم آن است که این الزام، ممکن است دینی و مذهبی باشد. اوامری که در قرآن مشاهده میشود از این نوع است چنانکه اطاعت از پدر و مادر و انقیاد از اوامر ایشان در اسلام واجب است (تجلیل، 1369: 22) و خداوند فرموده است: «وَ قَضَى رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلَاهُمَا فَلَا تَقُلْ لَهُمَا أُفٍّ وَ لَا تَنْهَرْ هُمَا وَ قُلْ لَهُمَا قَوْلًا کَرِیمًا وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا» (اسراء، 23و24) «پروردگارت مقرّر داشت که جزء او را نپرستید و به پدر و مادر نیکى کنید. اگر یکى از آن دو یا هر دو نزد تو به پیرى رسیدند، به آنان «اف» مگو و آنان را از خود مران و با آنان سنجیده و بزرگوارانه سخن بگو و از روى مهربانى و لطف، بالِ تواضع خویش را براى آنان فرودآور و بگو: پروردگارا! بر آن دو رحمت آور، همانگونه که مرا در کودکى تربیت کردند.» و چنانکه در بخشی از آیة 282 سورة بقره میبینیم. «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا تَدَایَنْتُمْ بِدَیْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُسَمًّى فَاکْتُبُوهُ وَ لْیَکْتُبْ بَیْنَکُمْ کَاتِبٌ بِالْعَدْلِ ...» (بقره، 282) «اى کسانى که ایمان آوردهاید! هنگامیکه بدهى مدّتدارى (بر اثر وام یا معامله) به یکدیگر پیدا مىکنید، آن را بنویسید. و باید نویسندهاى در میان شما به عدالت (سند را) بنویسد.» فعل امر در آیات متعدّدی از قرآن در معنی ثانوی دعا به کار رفته است. دعا سخنی است که از جان برآمده و از پیشگاه خداوندی یا غیر از او خواسته میشود. برای مثال نمونههای زیر ذکر میشود. «و َقُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْمًا و الحتفی بالصّالحین» (طه، 114) «و بگو: پروردگارا! علم مرا زیاد کن و به صالحانم ملحق کن» «رَبَّنَا آتِنَا فِی الدُّنْیَا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَقِنَا عَذَابَ النَّارِ» (بقره، 201) «پروردگارا! در دنیا به ما نیکى عطا کن و در آخرت نیز نیکى مرحمت فرما و مارا از عذاب آتش نگهدار.» «قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَ یَسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِسَانِی...» (طه، 25-27) «گفت: پروردگارا! (اکنون که مرا به این کار بزرگ مأمور فرمودى) سینهام را برایم گشاده گردان و بر صبر و حوصلهام بیفزا و کارم را برایم آسان فرما و گره از زبانم باز نما.» دعا درخواست کهتر است از مهتر همانند این کلام حضرت موسی با خداوند کریم که بدان اشاره شد. همچنین ممکن است امر در معنی ثانوی تهدید باشد از جمله: «وَ جَعَلُوا لِلَّهِ أَنْدَادًا لِیُضِلُّوا عَنْ سَبِیلِهِ قُلْ تَمَتَّعُوا فَإِنَّ مَصِیرَکُمْ إِلَى النَّارِ» (ابراهیم،30) «(رهبران فاسد) براى خداوند شریکهایى قرار دادند تا مردم را از راه خدا گمراه نمایند. بگو: کامیاب شوید که قطعاً پایان کار شما آتش است.» یا در قرآن کریم آمدهاست که: «إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی آیَاتِنَا لَا یَخْفَوْنَ عَلَیْنَا أَفَمَنْ یُلْقَى فِی النَّارِ خَیْرٌ أَمْ مَنْ یَأْتِی آمِنًا یَوْمَ الْقِیَامَةِ اعْمَلُوا مَا شِئْتُمْ إِنَّهُ بِمَا تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ» (فصّلت، 40) «آن کسانى که در آیات ما به انحراف مىروند بر ما پوشیده نیستند، پس آیا کسى که در آتش افکنده مىشود بهتر است یا کسى که در روز قیامت در آرامش حاضر مىشود؟ شما هر چه مىخواهید انجام دهید، قطعاً خداوند به آنچه عمل مىکنید، بینا است.» «اباحه» یعنی مجاز و مباح شمردن و آن امری است که به جای واجب کردن، مفاد خود را مباح و مجاز قلمداد میکند. (تجلیل، 1369: 26) چنانکه در بخشی از این آیة شریفه آمده است: «... وَ کُلُوا وَ اشْرَبُوا حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَکُمُ الْخَیْطُ الْأَبْیَضُ مِنَ الْخَیْطِ الْأَسْوَدِ مِنَ الْفَجْرِ ...» (بقره، 187) «و بخورید و بیاشامید تا رشتة سفید از رشتة سیاه (شب) براى شما آشکار گردد. سپس روزه را تا شب به اتمام رسانید.» گاهی امر، مفهوم ثانوی تداوم دارد که با این امر گوینده خواستار دوام مطلوب خویش است چنانکه در این آیه آمد هاست: «اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِیمَ» (حمد، 6) «(خداوندا!) پیوسته ما را به راه راست هدایت فرما.» آنچه ذکر شد نمونههایی اندک از کاربرد معانی ثانوی فعل امر در آیاتی از قرآن بود این در حالی است که مفاهیم ثانوی امر در آیات متعدّدی از قرآن به کار رفته است. پربسامدترین فعل امر (با معانی ثانوی) در غزلیّات کلیم کاشانیدر این بخش، ابیات و مصداقهایی از غزلیّات کلیم کاشانی ـ که فعل امر در معانی ثانوی با بیشترین بسامد به کار رفتهاست. بررسی و تبیین میشود. آرزو، تمنّا و تقاضا
(همان: 239) فعل امر «گو بفکن» در بیان تمنّا و تقاضاست. کلیم بر این باور است که وقتی گوهر غربت بهتر از وطن خواهد بود به گردش و گذشت دوران، بگو که ما را بفکند. امر در معنی ثانوی تمنّا و تقاضا به کار رفته است.
(همان: 234) دو فعل امر «برو» و «کن» در مصراع اوّل دارای معنی ثانوی تمنّا و تقاضاست. کلیم با مخاطب قرار دادن خودش میگوید ای کلیم! اگر نالهای داری لطف کن و برو این ناله را بیرون از باغ گلشن برآور زیرا که این گل با این زندگی و عظمت، تاب و توان تحمّل نگاه باغبان خود را ندارد. بنا بر این از محتوای کلام به ویژه دو فعل امر برمیآید که هر دو فعل امر فرم «تقاضا و تمنّا» داشته باشند.
(همان: 218) امر در مصراع اوّل دارای فرم تقاضا و تمنّاست. کلیم با مخاطب قراردادن خودش میگوید: ای کلیم! تقاضا دارم از خامه و قلم خودت زبان چند همزبان را باز کنی زیرا فقط یک زبان قادر نیست داستان زندگی مرا شرح دهد. فعل امر مفهوم ثانوی تقاضا و تمنّا دارد.
(همان: 239) امر در مصراع اوّل فرم تمنّا و آرزو دارد زیرا که شاعر از معشوق خود تقاضا دارد که یک شب حتّی برای فرصت و زمان کمی بمنزلة چراغ خلوت خانة شاعر شود. «شمع» در اصطلاح عرفان، همان پرتو نور الهی است که دل سالک را میسوزاند و نیز اشاره به نور عرفان است که در دلِ صاحبِ شهود، افروخته میگردد. در عرفان ترکیب شمع الهی، قرآن را گویند. (سجّادی، 510:1383)
(کاشانی، 1375 : 232) با توجّه به اینکه کلیم کاشانی خود را مخاطب قرار داده فرم فعل امر در مصراع اوّل بیت فوق بر مفهوم تمنّا و تقاضا دلالت دارد. در ضمن ترکیب زیبای «شعر رنگین» در مصراع دوم از زیور کلامی حسّآمیزی برخوردار است و بر زیبایی فرم امر افزودهاست.
(همان: 226) کلیم کاشانی از دل تقاضا و درخواست دارد که آستین لباس خود را بر چشم اشکبار خویش بگذارد و اشک چشم خود را بپوشاند. از محتوای کلام برمیآید که فعل امر در مصراع اوّل فرم تمنّا و تقاضا و یا درخواست داشته باشد. چند از شرم تو باشد در نقاب؟ رخ بپوشان تا برآید آفتاب (همان: 224) در مصراع دوم فعل امر «بپوشان» بر پایة تمنّا و تقاضا بنا شده است. آفتاب، به علّت زیبایی چهرة معشوق، رخ خود را در نقابی از ابر پوشانده است. تو چهرة زیبای خود را بپوشان تا خورشید طلوع کند. زیور و فرم کلامی «حسن تعلیل» سبب زیبایی دو چندان بیت فوق شده است. همة این عوامل، مؤلّفههایی از فرم و عناصر زیبایی و کلامی را تشکیل میدهند و سبب ارتباط همة اجزای کلام و غنای موسیقی معنوی بیت، میشوند. لفظ آفتاب در عرفان و به نزد اهل ذوق، به معنی حیات است چنانکه گویند آفتاب عمرش رو به زوال است. گاه به معنی وجود و گاهی به معنی دانش، همچنین به معنی حقیقت وجود و هستی است. (سجّادی، 1383: 43)
(کاشانی، 1375: 289) در مصراع دوم دو فعل امر «گذار و ببین» هر دو مفهوم ثانوی تمنّا و تقاضا دارند. شاعر خودش را مورد خطاب قرار دادهاست و میگوید: «اکنون که شرایط مهیّاست از لطف و عنایت معشوق نهایت بهره و استفاده را ببر.» «لب» که عضو معروف بدن است در زبان عارفان «کلام» را گویند. یار، در عرفان به عالم شهود یعنی مشاهدة ذات حق را گویند. (سجّادی، 1383: 803) مست، در اصطلاح عرفانی فروگرفتن تمام صفات درونی توسّط عشق یعنی سکر است که عارفان کامل از بادة هستی مطلق، سرمست شده و محو الموهوم گشته و از خود بیخود شوند. (همان: 721) بعضی لب را اشاره به «نَفَس رحمانی» میدانند که به اعیان افاضۀ وجود میکند. در عرفان منظور از ترکیبات «لب شیرین و لب لعل» کلام بیواسطة معشوق را گویند. (همان: 683) گفتهاند که مراد از لب جانبخش، نیستی در تحت هستی است. یعنی از آثار و لوازم لب که اشاره به «نَفَس رحمانی» است؛ نمایش نیستی امکان در احاطة وجوب وجود است. (همان: 684) دهان در زبان عرفانی صفت متکلّمی و اشارات و انتباهات الهی است. (همان: 396)
(کاشانی، 1375: 298) فرم فعل در مصراع اوّل بر جنبة تمنّا و تقاضا دلالت دارد زیرا کلیم تقاضا میکند که تو به بیکسی و غربت من بگو که گریه کند. گریه کردن بیکسی شاعر، تقاضا و درخواست اوست. البته به نظر میرسد که علاوه بر مفهوم بیان شده، امر در معنی اندوه و تأسّف نیز باشد. بین واژگان گریه و خنده از نظر زبانی رابطة تضاد وجود دارد. کلیم کاشانی با کاربرد واژگان «شمع و مزار» تناسب زیبایی را ابداع نموده است به طوری که گذشتگان برای زنده نگه داشتن یاد مُردگان خود، در قبرستان، شمع روشن میکردهاند. «شمع» در اصطلاح عرفان، همان پرتو نور الهی است که دل سالک را میسوزاند و نیز اشاره به نور عرفان است که در دلِ صاحبِ شهود، افروخته میگردد. در عرفان ترکیب شمع الهی، قرآن را گویند. (سجّادی، 1383: 510)
(کاشانی، 1375: 263) فرم فعل امر در مصراع اوّل بر مفهوم ثانوی تمنّا و تقاضا دارد چون که شاعر با اسلوب طنز از مخاطب درخواست میکند که ریش و محاسن را به اندازة عصا باقی بگذارد و به عبارتی ریش و محاسن داشته باشد زیرا که امروز کوتاه بودن مکر و حیله سبب ننگ حرمت دین است. واژة «شید» به معنی مکر و حیله است.
(همان: 312) کلیم کاشانی از مخاطب خود درخواست دارد تا این داستان «مردم گیا» را اسطوره و افسانه فرض کند زیرا تا به حال چنین گیاهی از خاک نروییده است. بنا بر این فرم امر، در بیان تمنّا و تقاضاست. مردمگیاه اصلاً گیاهی است شبیه دو انسان به هم پیچیده، که در سرزمین چین به صورت نگونسار میروید، چنان که ریشة آن بمنزلة موی سر آن است. این دو، که به صورت نر و مادّهاند، دست در گردن هم کرده و پاها را در یکدیگر محکم ساختهاند و گویند هر کس آن را بِکَند به فاصلۀ کمی میمیرد.! در کتابهای پزشکی قدیم خواصی برای آن نقل کردهاند که اگر قدری از آن را با شیرگاو به زنی عقیم بخورانند اگر از نر بخورد فرزند نر و اگر از مادّه بخورد فرزند مادّه خواهد آورد. (یاحقی، 1389: 796) واژة «فسانه» مشمول فرایند واجی کاهش شدهاست به طوری که امروزه به صورت افسانه، تلفّظ و نوشته میشود. چنین کاربردی بر اساس زبان معیار امروزی، در اصطلاح، هنجارگریزی واژگانی یا لفظی محسوب میشود.
(کاشانی، 1375: 252) فرم امر در مصراع اوّل بر مبنای تقاضا و درخواست است. ترکیب «گریبان کفن» بر قطب استعاری کلام شاعر دلالت دارد. کلیم کاشانی ضمن کاربرد واژۀ فارسی گریبان در مصراع اوّل در دومین مصراع معادل واژة گریبان که لفظ «جیب» است؛ آورده است. این شگرد و ترفند زبانی را در محور همنشینی یا افقی کلام، به ترادفسازی، تعبیر میکنیم.
(همان: 311) با توجّه به درخواست انجام شده، فرم امر مورد نظر مفهوم ثانوی تمنّا و تقاضا دارد. عبارت «به داد ما برس» مفهوم کنایی کمک کردن دارد. ضمناً کلیم کاشانی هنرمندانه با کاربرد واژگان «حریف و حرف» در محور افقی کلام از موسیقی لفظی و جناس ناقص بهره برده است. همچنین ترکیب «به داد کسی رسیدن» مفهوم کنایی به کسی کمک کردن، دارد.
(همان: 264) فعل امر در مصراع دوم مفهوم ثانوی تمنّا و تقاضا دارد. یکی دیگر از زیباییهای این بیت تلمیح است. خضر در اصطلاح صوفیه کنایه از بسط است. (سجّادی، 1383: 253)
(کاشانی، 1375: 277) فعل امر در مصراع دوم معنی ثانوی تمنّا و تقاضا دارد. کلیم به خود میگوید: ای کلیم! هر کسی از ظلم و ستم روزگار شکایت دارد و اگر تو هم شکایتی از روزگار داری، شکایت خود را بگو زیرا اینجا کسی غریبه نیست و اجازة مطرح کردن داری. ترکیب «بیداد گردون» استعارة بالکنایه از نوع تشخیص است و بر قطب استعاری کلام شاعر تأکید دارد.
(همان: 290) فعل امر «بگو» در مصراع اوّل مفهوم ثانوی تمنّا و تقاضا دارد. زیرا کلیم از قاصد درخواست دارد که او هم بگوید که خانۀ دل فرسوده شد و این شکایت فرجامی ندارد. بین واژگان «نامه و قاصد» رابطة زبانی و ادبی تناسب وجود دارد. همچنین لفظ «خانه» در مصراع دوم، بر قطب استعاری کلام شاعر دلالت دارد. کاربرد تصویر استعاری، مصداقی از موسیقی معنوی بیت است.
(همان: 288) فعل امر در عبارت «پنجه ز می رنگ کن» فرم درخواست و تقاضا دارد. کلیم از مخاطب درخواست میکند که پنجة خود را از شراب رنگ کند زیرا که خزان و پاییز دست عروسان شاخسار را خضاب کرده است. عروسان شاخسار استعاره از گلها و شکوفههاست که رنگ واقعی خود را از دست دادهاند. کاربرد استعاره یکی از عوامل ایجاد «آشناییزدایی یا غریبسازی» است. ترکیب هنری «باز خزان» فرم تشبیه بلیغ اضافی یا اضافة تشبیهی دارد. کاربرد این سازة هنری سبب استواری و تازگی فرم سخن شاعر شده است. می در عرفان، غلیان عشق ناشی از بارقات متواتر است. (سجّادی، 1383: 177)
(همان: 288) در این بیت کلیم از مخاطب خود درخواست دارد که او چون سایه در قدم زیبارویان باغ و بستان باشد. بنا بر این فرم امر در معنی و بیان تمنّا و تقاضاست. شاهدان بوستان، استعارة مصرّحه از گلهای زیباست. واژة شاهد به معنی زیباروست. کاربرد واژة «شاهدان» زیور ادبی و هنری ایهام خلق کرده است و مخاطب میتواند یکی از معانی «گواهان یا زیبارویان» را انتخاب کند، این آزادی انتخاب معنی از سوی مخاطب، کلام شاعر را فرمدار، کرده است. کاربرد شگرد ایهام مصداقی از موسیقی معنوی بیت است. سایه در ادب عرفانی مراد ظل و شبح حقیقت است که بمنزلة قشر و پوست است. (سجّادی، 1383: 456)
(همان: 307) فعل امر در مصراع اوّل در مفهوم تمنّا و تقاضاست زیرا کلیم با مخاطب قرار دادن خودش، میخواهد که آه و افسوس بر روزگار و آسمان که چون قاصدی است روانه و جاری سازد. کاربرد فعل امر در معنی ثانوی تمنّا و تقاضا در غزلیّات کلیم کاشانی بسامد بالایی دارد. مصراع دوم همین بیت دارای فرم تلمیح است و بر زیبایی بیت افزوده است. همچنین ترکیب «چرخ قاصد» را میتوان استعارة بالکنایه از نوع تشخیص یا انسانانگاری پنداشت. چنین سازوکارهایی که در ارتباط با مناسبات ادبی و عناصر زبانی است؛ سبب استحکام و استواری فرم کلام شاعر میشود و در حوزة هنرهای ادبی به آشناییزدایی تعبیر میشود.
(همان: 287) فعل امر در مصراع اوّل، معنی ثانوی تقاضا دارد. کلیم از مخاطب خود درخواست میکند؛ که آبی از جنس آبله به چهرة پایی که به خواب رفته است بزند تا آن پای، بیدار شود و لازم است از تجربیّات کسانی که قبلاً این مسیر را طی کردهاند؛ بهره گرفت. ترکیب «رخ پای خفته» استعارة بالکنایه از نوع تشخیص است.
(همان: 304) فعل امر در عبارت «از آن شوخ زودسیر بپرس» معنی ثانوی تمنّا و تقاضا دارد. کلیم درخواست میکند که برای یک بار هم اگر شده از آن معشوق بپرس وفا با تو چه کاری کرده است که من در خاطر تو جا نگرفتهام. ترکیب وصفی «شوخ زودسیر» بر معشوق دلالت دارد. واژة «زودسیر» از نظر ساختار و اجزای تشکیلدهنده، صفت مرکّب است. وفا در اصطلاح عرفان انجام اعمالی است که بنده تعهّد کرده باشد یا وقوف به امر الهی یا عنایت ازلی است. (سجّادی، 1383: 788)
(کاشانی، 1375: 360) فعل امر در مصراع اوّل، مفهوم ثانوی تمنّا و تقاضا دارد. کلیم از مخاطب خود میخواهد که برای رسیدن به وصال، اگر پَر، ناوک بیداد هم باشد قرض بگیرد زیرا آنچه برای عارف مهم و باارزش است؛ رسیدن به معشوق است. ترکیب زیبا و هنری «ناوک بیداد» اضافة تشبیهی یا تشبیه بلیغ اضافی است. همچنین بین واژگان «پر و ناوک» تناسب هنری وجود دارد. در گذشته در انتهای تیر، چند پر عقاب نصب میکردهاند تا سرعت تیر بیشتر شود. عشق همان شرط مفرط و میل شدید به چیزی است. عشق آتش است که در قلب واقع شود و محبوب را بسوزد. عشق دریای بلا و جنون الهی و قیام بلاواسطة قلب با معشوق است. (سجّادی، 1383: 580)
(کاشانی، 1375: 333) فرم فعل امر در مصراع دوم معنی ثانوی تمنّا و تقاضا دارد. کاربرد لفظ سینه، قطب مجازی کلام را به وجود آورده است به طوریکه این واژه از زیور ادبی مجاز برخوردار است زیرا کلیم با کاربرد لفظ سینه، قلب یا دل را اراده کردهاست و این زیور ادبی بر زیبایی فرم بیت افزوده است. نکتة مهمّ دیگر اینکه معنی لفظ عدو، دشمن است و کلیم کاشانی آن را در مصراع اوّل آورده است. این شگرد زبانی را به ترادفسازی تعبیر میکنیم. لفظ «ار» مخفّف اگر است و در مباحث زبانی به «هنجارگریزی واژگانی یا لفظی» تعبیر میشود. در ادب عرفانی، ذوق ثمرة تجلّی و نتیجة ارادات است. اوّل ذوق است و بعد شُرب و سپس سیرابی. صاحب ذوق، متساکر است و صاحب شرب، سکران و صاحب سیرابی، هوشمند است. (سجّادی، 404:1383) محبّت همان دوستی و مهرورزی است. در نزد عارفان، نهایت محبّت، غلیان دل در اشتیاق لقاء محبوب است. بنای جملة احوال عالیه بر محبّت است. محبّت محض موهبت است. محبّت میل باطن به جمال حق است. (سجّادی، 1383: 700)
(کاشانی، 1375: 436) امر در بخش صدر بیت مصراع اوّل مفهوم ثانوی تمنّا و تقاضا دارد. ضمناً فعل نهی در بخش پایانی مصراع اوّل بر همان مفهوم دلالت دارد. در عرفان «سینه صفت علم است.» (سجّادی، 1393: 493) ارشاد یا نصیحت
(کاشانی، 1375: 239) فعل بفروشید صیغۀ امر دوم شخص جمع است و معنی راهنمایی و نصیحت از آن استنباط میشود. کلیم کاشانی خطاب به ناصحان در قالب راهنمایی و نصیحت میگوید چنانچه شما نمیتوانید، ما را آزاد کنید؛ حدّاقل ما را به آن زلف پریشان بفروشید. زلف در اصطلاح صوفیان کنایه از مرتبة امکانی از کلیات و جزویات و معقولات و محسوسات و ارواح و اجسام و اعراض است. همچنین در اصطلاحات صوفیه آمده که زلف کنایه از ظلمت کفر است و درازی زلف اشاره به عدم انحصار موجودات و کثرات است چنانکه زلف، پردة روی محبوب است. هر تعیّنی از تعیّنات، حجاب و نقاب وجه واحد حقیقی است. (سجّادی، 1383: 442)
(کاشانی 1375: 233) در مصراع اوّل کلیم، گویا چون هدایتگری است که مخاطب خود را راهنمایی و ارشاد میکند که برای چرخ غماندود، اشک ستارگان را ببیند. امر در این مصراع، در بیان ارشاد است. از سازوکارهای لغوی و قاعدة همنشینی در محور افقی کلام، پی میبریم که امر در این مصراع از مفهوم ثانوی ارشاد برخوردار است.
(همان: 220) فعل امر «کن» در مصراع دوم مفهوم ارشاد و راهنمایی دارد. کلیم کاشانی، خود و مخاطب را نصیحت میکند که آگاه باش که کسی اکسیر با ارزش را به خاک نمیریزد و فکر خود کن که گوهر باارزشی هستی. «ساغر» همان دل عارف است که انوار غیبی در آن مشاهده میشود و بدان «خمخانه، میخانه و میکده» نیز میگویند. (سجّادی، 1383: 451) سکر و شوق را نیز از ساغر اراده کردهاند. (همان: 452) «ساقی» در ادبیّات عرفانی گاه کنایه از فیّاض مطلق است و گاه بر ساقی کوثر اطلاق شده و به استعاره از آن، مرشد کامل نیز اراده کردهاند. همچنین گفتهاند که مراد از ساقی، ذات به اعتبار حبّ ظهور و اظهار است. (همان: 452)
(کاشانی، 1375: 224) به قرینة اینکه کلیم کاشانی از خرد و عقل، درمان و علاج چشم بیاشک خود را جستوجو میکرده است؛ خرد چون پیری او را راهنمایی میکند که چشم بینم را در مقابل کسی نگهدار که چون خورشید زیباست. بنا بر این امر در این بیت بر مبنای ارشاد که متضمّن راهنمایی و نصیحت است شکل گرفته است.
(همان: 227) فعل امر در مصراع دوم مفهوم ثانوی ارشاد دارد زیرا که متضمّن راهنمایی است. کلیم کاشانی، با مخاطب قرار دادن دل، بر این باور است که در محفل معشوق، دل از بس زاری کرده است تا از حدّ و حدود خود فراتر رفته است و دل را نصیحت میکند که گریة آهسته را از شمع یاد بگیرد که شمع آهسته آهسته، ضمن نورافشانی، همواره خود را ذوب میکند. (تعبیری هنری و شاعرانه است.) «شمع» در اصطلاح عرفان، همان پرتو نور الهی است که دل سالک را میسوزاند و نیز اشاره به نور عرفان است که در دلِ صاحبِ شهود، افروخته میگردد. در عرفان ترکیب شمع الهی، قرآن را گویند. (سجّادی، 1383: 510)
(کاشانی، 1375: 236) فعل امر در مصراع اوّل جنبة ارشاد دارد. ترکیب «گردن ایمان» بر قطب استعاری کلام تأکید دارد. در حوزۀ علم بیان از اینگونه ترکیبات به استعارة بالکنایه از نوع تشخیص یا انسان انگاری، تعبیر میشود. صنم در لغت به معنی بت و در نزد صوفیان یعنی آنچه بنده را از خدا بازدارد زیرا آنچه تو در بند آنی بندة آنی. بعضی گویند صنم عبارت از مظهریت هستی مطلق، یعنی حق است. بعضی گویند صنم عبارت است از حقایق روحی در ظهور تجلّی صورت صفاتی است. به معنی پیر و مرشد و انسان کامل هم است (سجّادی، 1383: 523) و شیخ در نزد عارفان، مرشد، مراد و قطب را گویند که در شریعت و طریقت و حقیقت کامل شده است. (همان: 517)
(کلیم، 1375: 236) کلیم کاشانی در مصراع دوم این بیت، مخاطب را تشویق و نصیحت میکند که او نیز همچون حباب پرده از روی کار خود بردارد تا حقیقت خود را بنمایاند. امر در مصراع دوم بر پایة ارشاد، شکل یافته است زیرا که مطلب طرحشده، از سوی شاعر، بیشتر جنبة راهنمایی و یا نصیحت دارد. تشبیه و کنایه در مصراع دوم بر زیبایی فرم امر افزوده است.
(همان: 223) مفهوم فعل امر بنه در بیان ارشاد است و فرم فعل امر «برو» بر پایة اذن و اجازه شکل یافته است؛ به طوری که کلیم با منادا قراردادن خودش اجازة رفتن به حضور معشوق را به او میدهد. علاوه بر اینها، ترکیب «سر بنه» مفهوم کنایی به جایی رفتن دارد. یار، در عرفان به عالم شهود یعنی مشاهدة ذات حق را گویند. (سجّادی، 1383: 803)
(کاشانی 1375: 221) امر در مصراع اوّل مفهوم ثانوی نصیحت دارد زیرا شاعر مخاطب خود را نصیحت و ارشاد میکند که تو در روز جنگ به ارزش و بهای روشندلان و عارفان نگاه کن و افراد شجاع در جنگ، چار آیینه یا همان لباس و پوشش جنگی را حرز و تعویذ جان خود قرار میدهند. واژة «چار آیینه» امروزه در زبان معیار فارسی متروک شده است و چنین کاربردی را در اصطلاح زبانشناسی به «هنجارگریزی تاریخی» یا همان آرکائیک و باستانگرایی تعبیر میشود.
(همان: 289) امر و نهی در مصراع اوّل مفهوم ثانوی ارشاد دارد. شاعر مخاطب خود را نصیحت میکند که مقیّد به جا و مکان دنیوی نباشد بلکه همواره در کوی و سرزمین عشق الهی به سر برد همان طوریکه پروانه در باغ جهان آشیان و جایگاهی ندارد. ترکیب «کوی عشق» در مصراع اوّل استعارة بالکنایه است زیرا که عشق چون سرزمینی پنداشته شده که کوی دارد. همچنین گروه واژگان «پروانه و باغ» شبکهای از مراعاتالنّظیر را تشکیل داده است. علاوه بر اینها، استفهام در معنی ثانوی نفی و انکار بر زیبایی بیت افزوده است. عشق دریای بلا و جنون الهی و قیام بلاواسطهی قلب با معشوق است. (سجّادی، 1383: 580) در ادب عرفانی پروانه، حشرۀ معروف که با عشق، وفا و ایثار در راه محبوب که به سوختن او در شعلة فروزان عشق، میانجامد، بدان مثل میزنند. (همان: 214) پروانه در زبان عرفان نماد از عاشق واقعی است.
(کاشانی، 1375: 295) در مصراع دوم، شاعر با رویکرد نصیحت روبرو است. او به مخاطب خود، میگوید به گریه خو کن زیرا که خنده و خندیدن حتّی از گل هم بیوفاتر است. بین واژگان گریه و خنده رابطة زبانی تضاد وجود دارد. امر در مفهوم ثانوی ارشاد در غزلیّات کلیم کاشانی از بسامد بالایی برخوردار است.
(همان: 305) در مصراع اوّل کلیم به مخاطب خود نصیحت و راهنمایی میکند که به علّت وجود رهزنهای زیاد، تا آنجایی که میتوانی تنهایی و به صورت فردی برو و همین خار پا در راه عشق کافی و بس است و همین، نشانی از به سامان و مرتّب بودن راه عشق است. فرم فعل امر، بر پایة ارشاد و نصیحت است. لفظ «جریده» اصالتی عربی دارد. عشق آتش است که در قلب واقع شود و محبوب را بسوزد. (سجّادی، 1383: 580)
(کاشانی، 1375: 283) کلیم کاشانی بر سبیل نصیحت میگوید که: راه عشق را از هوا و هوس جدا کن و بیشتر زاریشناس باش زیرا همراه گریه و اشک انسانهای دلمرده، آب وجود دارد و گریه و اشک آنان واقعی نیست. فرم دو فعل امر بر پایة ارشاد و راهنمایی است. آب داخل گریة فسردهدلان بودن، مفهوم کنایی دارد. همچنین کاربرد لفظ فسردهدلان، بر «هنجارگریزی واژگانی یا لفظی» دلالت دارد زیرا در آغاز این واژه «اَ» ساقط شده است و در اصطلاح دستور زبان به چنین دگردیسیهای زبانی، فرایند واجی کاهش تعبیر میشود.
(همان: 286) کلیم کاشانی مخاطب را اینگونه نصیحت و سفارش میکند که ای دوست! در راه عشق لباس تعلّق و وابستگی را از تن خود جدا کن زیرا که خار سرزمین قرب الهی، دامن دیوانهای که حتّی عریان است؛ گرفتهاست. فعل امر جنبة ارشاد و نصیحت دارد. کاربرد چنین مفهومی در غزلیّات کلیم از بسامد بالایی برخوردار است. مفاهیم ثانوی که در علم معانی مطرح است از قبیل مفاهیم فعل امر یا نهی، همان «رستاخیز کلمات» هستند که در ورای شکل ظاهر واژگان، دریایی از معنی نهفته است و برای پی بردن به معنی خاصّ آنها، لازم است از طریق روابط و مناسبات بین دیگر اجزاء و عناصر زبانی کمک بگیریم. ترکیبهای زیبا و هنری «لباس تعلّق» و «وادی قرب» تشبیه بلیغ اضافی هستند و در دستور زبان به اضافة تشبیهی تعبیر میشوند. در ادب عرفانی مراد از قرب یا وصل، پیوند با محبوب است. قرب، وحدت حقیقت است و چون سر به حق متّصل گشت جزء حق چیزی نبیند. (سجّادی، 1383: 786)
(کاشانی، 1375: 310) فعل امر در مصراع اوّل متضمّن راهنمایی و نصیحت است. شاعر مخاطب خود را نصیحت میکند که مردم جهان را از غم عشق خود، نهان و مخفی بدار تا متوجّه ورد زبان تو نشود. بنا بر این فعل امر «کن» در معنی ارشاد و نصیحت است. کاربرد واژه جهان بر قطب مجازی کلام شاعر دلالت دارد. همچنین بین واژگان «لب، ورد و زبان» رابطة زبانی و ادبی تناسب وجود دارد.
(همان: 301) فعل امر در عبارت «کار فردا با کریمیدان» در بیان ارشاد و نصیحت است. کلیم مخاطب را نصیحت و ارشاد میکند که کار فردا را به خداوند کریم و بخشنده واگذارکند. گروه واژگان «کریم، شوق، عفو، عذر و نقصیر» اصالتی عربی دارند. شوق در نزد عارفان میل مفرط را گویند. یافتن لذّت محبّتی باشد که لازم ارادت بود آمیخته با الم مفارقت به او. در حال سلوک بعد از اشتداد ارادت شوق ضروری باشد. (سجّادی، 1383: 512)
(کاشانی، 1375: 251) بن فعلهای مضارع «گو» و «نشین» هر دو در معنی فعل امر به کار رفتهاند و علاوه بر این، در بیان ارشاد و نصیحت هستند. به او بگو که پس بنشیند زیرا که نقش مرادش مرتّب و خوشایند نیست. ترکیب «نقش مراد» اضافة تشبیهی یا تشبیه بلیغ اضافی است.
(همان: 371) هر دو فعل امر در مصراع اوّل بر پایة ارشاد بنا شدهاست. کلیم کاشانی مخاطب خود را نصیحت میکند که کار چرخ و روزگار، وارونه است اگر به هر فردی زبان میدهد در مقابل، قوّت گفتار و سخن به او نمیدهد. فعلهای امر جنبة نصیحت و ارشاد دارد. عبارت «داد و ستد چرخ ببین» استعارة بالکنایه از نوع تشخیص یا انسانانگاری است زیرا داد و ستد از ویژگیهای انسان محسوب میشود. «شمع» در اصطلاح عرفان، همان پرتو نور الهی است که دل سالک را میسوزاند و نیز اشاره به نور عرفان است که در دلِ صاحبِ شهود، افروخته میگردد. (سجّادی، 1383: 510)
(کاشانی، 1375: 349) امر در مصراع اوّل بر پایة ارشاد است زیرا که کلیم مخاطب خود را نصیحت میکند که اگر برگ و باری داری، آنها را از خود بفشان و متواضع و فروتن باش (یا برگ و بار را از خود دور کن.) زیرا در این دنیا، تبر به سراغ نهالی میرود که بارور و میوهدهنده، باشد. (کار و نقش تبر در این دنیا وارونه است.)
(همان: 387) فعل امر«کن» در عبارت «قطع کن پیوند عقبا هم» بر پایة ارشاد و نصیحت است. شاعر بر این باور است و سفارش میکند که اگر از دنیا بریده شدی دوستی و پیوند خود را با عقبی هم قطع کن زیرا شمشیر همّت بزرگان همواره دو لبه و یا دو دم دارد و شاعر عارف پیوسته نه دنیا را میخواهد نه عقبی را، بلکه هدف غایی او وصال باری تعالی است. ترکیب شمشیر همّت در دستور زبان به اضافة تشبیهی و در بیان به تشبیه بلیغ اضافی، تعبیر میشود. عبارت «از دنیا بریدن» مفهوم کنایی از دنیا جدا شدن را دارد. همّت در ادب عرفانی، همان توجّه خلایق به سوی خدا باشد. همّت شوق به حضرت حق است. بنده بداند که توجّه به اسباب و واسطة فیض، خود از مهلکات است و به علم و عمل خود مغرور نشود. بنده فقط به وصال حق توجّه داشته باشد. (سجّادی، 1383: 801)
(کاشانی، 1375: 344) فعل امر در عبارت «خموشی پیشه کن» مفهوم ثانوی ارشاد دارد. شاعر مخاطب خود را به خموشی و ساکت بودن ارشاد میکند زیرا نطق و حرف زدن برای سالک عارف آفتهای زیادی دارد. همانگونه که صدای زنگ و جرس کاروان سبب میشود تا از طریق رهزنان به کاروان آسیب و آفت برسد. بیت فوق دارای دو فرم امر و اسلوب معادله است و این دو سازهای مهم، سبب ایجاد فرمِ مستحکم بیت شده است. مصراع اوّل یادآور و تداعیکنندة حدیث «مَن عَرَفَ الله کلَّ لِسانه» است. سالک همان سیرکنندة به سوی خداست که مادام در سیر است. او میان مبدأ و منتهی است. سالک مسافر الی الله است و سلوک رفتن از تقیّد به اطلاق و از کثرت به وحدت است. (سجّادی، 1383: 454)
(کاشانی، 1375: 450) فعل امر «بگریز و فعل نهی مزن» مفهوم ثانوی ارشاد و راهنمایی دارند. کلیم مخاطب خود را راهنمایی و نصیحت میکند که از زیر آسمان فرار کند و یا این که در زیر آسمان حرف نزند زیرا در مقابل آسمان نمیتوان از آسمان شکایت کرد. لفظ «دم» مجاز از سخن است با علاقة سببیّه و دم نزدن کنایه از حرف نزدن است. این دو زیور ادبی از عوامل ایجاد «آشناییزدایی» هستند. همچنین ترادفسازی واژگان «چرخ و آسمان» از نظر زبانی، دارای اهمّیّت است. کارکردهای دیگر فعل امر (با معانی ثانوی) در غزلیّات کلیم کاشانیتعجّب و اعجاب
(همان: 372) فعل امر «ببین» در آغاز مصراع دوم، معنی ثانوی تعجّب و اعجاب دارد. کلیم مخاطب را دعوت میکند تا گلهای تعجّببرانگیز گلشن طالع و بخت را نگاه کند. ترکیبهای «گلشن طالتع» و «گل حسرت» اضافهی تشبیهی یا تشبیه بلیغ اضافی هستند. گاهی در درون یک عنصر زبانی، معانی متعدّدی نهفته است و برای کشف آن معانی، لازم است به مناسبات و روابط زبانی و واژگانی، در محور همنشینی یا افقی کلام، پی ببریم؛ آنگاه است که اهمّیّت و کاربرد واژگان کلام، آشکار میشود.
(همان: 307) امر در مصراع اوّل بر اساس تعجّب و حیرت است. کلیم از بیبرگ بودن نهال محبّت متعجّب است و این وضعیّت همانگونه است که کسی از آه که چون نخلی بلند است؛ سایهای تمنّا و درخواست نمیکند. ترکیبهای زیبا و هنری «نهال محبّت» و «نخل آه» اضافۀ تشبیهی یا تشبیه بلیغ اضافی هستند. بین الفاظ «بیبرگی، نهال، نخل و سایه» رابطة زبانی و زیور ادبی تناسب وجود دارد. محبّت همان دوستی و مهرورزی است. در نزد عارفان نهایت محبّت، غلیان دل در اشتیاق لقاء محبوب است. بنای جملة احوال عالیه بر محبّت است. محبّت محض موهبت است. محبّت میل باطن به جمال حق است. (سجّادی، 1383: 700)
(کاشانی، 1375: 243) قصد کلیم کاشانی از عبارت امری «طالع نگر» تعجّب و شگفتی بوده است زیرا که او با حالت دستوری میگوید تو طالع و بخت مرا نگاه کن که حتّی خاری که روزگار آن را در جگر من میشکند از اشک دیدة من، سبز و تازه، خواهدشد. بنا بر این فرم و صورت فعل امر در این بیت میتواند مفهوم تعجّب و شگفتی داشته باشد. ضمناً اینکه دهر در جگر شاعر خار میشکند، از دو بعد کنایی و استعاری برخوردار است. تداوم و استمرار
(همان: 243) با توجّه به اینکه فعل «میتوان» ساختار امر مستمر دارد و علامت استمرار «می» با بن مضارع «توان» ترکیب شده است؛ این امر مفهوم ثانوی تداوم دارد به این معنی که اگر پیوسته میتوانی چنین کاری را انجام بده. همچنین فعل امر «بخر» در فرم و صورت تعجیز و ناتوانی به کار رفتهاست. کلیم بر این باور است که مخاطب نمیتواند او را به قیمت هیچ از روزگار خریداری کند.
(همان: 314) فعل امر «میکوش» در مصراع اوّل در معنی ثانوی تداوم است زیرا که فعل «میکوش» در اصطلاح دستور زبان امر مستمر است. علامت استمرار «می» قبل از بُن مضارع «کوش» آمده است و فعل امر میکوش به معنی این که پیوسته و مداوم کوشش کن، به کار رفته است. وجود چنین ساختاری در غزلیّات کلیم کمنظیر است. امروزه چنین کاربردهایی را به «هنجارگریزی تاریخی» یا آرکائیک (باستانگرایی) تعبیر میکنند. فیض در اصطلاح القای چیزی در دل از طریق الهام است که به کسب حاصل شود. حق را مبدأ فیّاض خوانند که فیضش علی الدّوام بر موجودات وارد میشود. (سجّادی، 1383: 631) تهدید و تحذیر
(کاشانی، 1375: 227) آنچه از جملة امری «هوشیار باش» استنباط میشود این است که فعل امر در این بیت بر اساس تهدید و تنبیه است زیرا که شاعر هشدار داده است که خنده در روزگار ما بدمستی است و همواره مواظب خودت باش که بیهوده، به خاطر خندیدن، دهانت باز نشود چون که محتسب دهانهای بسته را، برای آزمودن شُرب خمر، بو میکند. اندوه و تأسّف
(همان: 323) فعل امر در مصراع اوّل در بیان اندوه و تأسّف است و چنین کاربردی در نوع خود بینظیر است. ترکیب «کِشت امید» در دستور زبان، اضافۀ تشبیهی و در علم بیان تشبیه بلیغ اضافی محسوب میشود. عبارت «برق هوادار خرمن است.» از سه فرم پارادوکس، کنایه و استعاره بهرهمند است. این شگردهای ادبی جلوههایی از موسیقی معنوی بیت فوق بشمار میآیند.
(همان: 398) کلیم با مخاطب قرار دادن خود، میگوید که لنگری از کوه غم بر خود ببندد تا سیل اشک او را کوه به کوه نبرد. در ضمن ترکیبات «کوه غم» و «سیل اشک» به صورت اضافة تشبیهی و تشبیه بلیغ اضافی بر زیبایی بیت افزوده است. ضمناً لنگر بر خود بستن مفهوم کنایی دارد. همچنین واژة «لنگر» آهنی باشد بسیار سنگین که با آن، کشتی را از رفتن نگاه دارند. این واژه ممکن است از لغت سنسکریت «nagara» مأخوذ باشد. (حسندوست، 2534:1395) تعریض
(کاشانی، 1375: 218) فعل امر در مصراع دوم بیشتر جنبة تعریض دارد زیرا که کلیم به طنز میگوید اگر نمیخواهی که زخم بدنت نیازی به دارو و مرهم داشته باشد سینه و قلبت را چون سپری در برابر تیر ظلم و ستم روزگار قرار بده تا به این واسطه به مرهم و داروی درمان نیاز و محتاجی نداشته باشی. عناصر زبانی «زخم، سپر، سینه و تیر» شبکهای از مراعاتالنّظیر یا تناسب را، تشکیل دادهاند. ترکیب «تیر جفا» تشبیه بلیغ اضافی است و بر زیبایی بیت افزوده است. نهی
(همان: 291) امر در مصراع دوم بر نهی دلالت دارد و چنین کاربردی از موارد شاذ و کمیاب است. کلیم در مصراع دوم بر این باور است که خودت را نشان نده زیرا اگر خودت را نشان دادی صید خواهیشد. گروه واژگان «کمین، شکار و صیدافکن» شبکهای از تناسب یا مراعاتالنّظیر را به وجود آوردهاست. کاربرد تناسب یکی از مصادیق «موسیقی معنوی» بیت است.
(همان: 245) فعل امر در عبارت «به کدورت خو کن» در بیان نهی به کار رفته است. شاعر سفارش میکند که به کدورت خو نکن. چنین مناسبات زبانی در غزلیّات کلیم از موارد کمنظیر محسوب میشود. واژگان «باده و مینا» شبکهای از تناسب را به وجود آورده است. کاربرد این زیور ادبی یکی از مهمترین و اساسیترین وجه ادبی در آثار ادبی است. ضمناً این شگرد ادبی یکی از جلوههای موسیقی معنوی بیت بشمار میآید. باده یکی از نامهای شراب است. باده را عشق گویند. وقتی که ضعیف باشد و این عوام را باشد در بدایت سلوک. از مفاد منظومات عرفا برمیآید که باده و می، غلیان عشق ناشی از بارقات متواتر است و از این روی گاه بادة عرفانی گویند. (سجّادی، 1383: 177)
(کاشانی، 1375: 245) فعل امر در عبارت «به کدورت خو کن» در بیان نهی به کار رفتهاست. شاعر سفارش میکند که به کدورت خو نکن. چنین فرمها و مناسبات زبانی در غزلیّات کلیم از موارد کمنظیر محسوب میشود. واژگان «باده و مینا» شبکهای از مراعاتالنّظیر را به وجود آورده است. کاربرد این زیور ادبی یکی از مهمترین و اساسیترین وجه ادبی در آثار ادبی محسوب میشود. ضمناً این شگرد ادبی یکی از جلوههای موسیقی معنوی بیت بشمارمیآید. باده یکی از نامهای شراب است. باده را عشق گویند. وقتی که ضعیف باشد و این عوام را باشد در بدایت سلوک. از مفاد منظومات عرفا برمیآید که باده و می غلیان عشق ناشیاز بارقات متواتر است و از این روی گاه بادة عرفانی گویند. (سجّادی، 1383: 177) استرحام
(کاشانی، 1375: 305) امر، در مصراع اوّل، شکل «استرحام» دارد حال که طبیب مرگ آمده است و دارو و تلاش برای درمان فایدهای ندارد از ترحّم و مهربانی، فیض دم مسیح را به دل مردگان واگذار کن. یکی از شگردهای ادبی این بیت تلمیح به دم مسیحایی است. علاوه بر آن ترکیب «طبیب مرگ» بر پایۀ فرم تشبیه بلیغ اضافی بنا شده است. مرگ در اصطلاح عرفا به معنی خلع جامة مادی و طرد قیود و علائق دنیوی و توجّه به عالم معنوی و فناء در صفات و اسماء و ذات است. (سجّادی، 1383: 714)
5-2: نمودار مقایسهای کاربرد معانی ثانوی فعل امر در 590 غزل
نتایج بررسیهای حاصل شده از کاربرد فرم و صورت امر در غزلیّات کلیم کاشانی موارد زیر حائز اهمّیّت است. فرم امر در بیان «آرزو، تمنّا و تقاضا» با اختصاص (93/53%) جایگاه اوّل را دارد. این فرم با آموزههای عرفانی برای شاعر عارف مَسلَک، باارزشتر جلوه یافتهاست. همچنین فرم امر در بیان «ارشاد» با رتبة دوم ـ که (58/38%) را به خود اختصاص داده است. ـ با آموزههای عرفانی سازگار است. بنا بر این «آرزو و ارشاد» دو موضوع محوری و اساسی در فرم و صورت فعل امر است که همواره، در جایجای غزلیّات کلیم کاشانی مشاهده میشود. نتیجهعلّت بسامد بالای امر با مفاهیم ثانوی «آرزو، تمنّا و تقاضا» و «ارشاد و نصیحت» در غزلیّات کلیم کاشانی این است که هدف اصلی امر، تعلیم و ارشاد است و این مفهوم، در سرودههای غنایی و تعلیمی در هم آمیخته شده است. دو مفهوم ثانوی گفته شده در غزلیّات کلیم به ترتیب بیشترین بسامد را داراست و از پرکاربردترین مفاهیم امر جلوه یافته است. این مفاهیم بیشتر با قصد تأکید و جلب توجّه مخاطب بوده است یا اینکه، گویا، مخاطب شاعر، در مرتبهای نیست که مطلب را به خوبی درک کند پس شاعر برای نشان دادن اهمّیّت مطلب، آن را با این مفاهیم، به کار برده است و شمار زیاد اینگونه از معانی ثانوی امر، نشان دهندة رسالت دینی، مذهبی و عرفانی کلیم، در مقابل مخاطبین است. زمانی که تمرکز بر گیرندة پیام و محتوا باشد؛ کارکرد انگیزشی پیام، برجستگی دارد و بارزترین نمود این کارگرد زبانی، در ساخت و فرم امر متجلّی میشود. ما چنین کاربردی از عناصر زبانی و بلاغی را تقویت انگیزشی سرودههای کلیم کاشانی میدانیم زیرا او پیوسته کوشیده است تا از این طریق، با مخاطب خویش ارتباط قوی، داشته باشد و اینگونه مفاهیم ثانوی در امر به تأثیرگذاری محتوا و درونمایه، بر مخاطب کمک فراوانی میکند زیرا فعل جملههایی که معنی ثانوی دارند غالباً بر حضور مخاطب تأکید دارند. در واقع غزلیّات کلیم کاشانی با حضور مخاطب، زنده و پویاست و حضور مخاطب در بیت بیت غزلیّات او احساس میشود. میتوان ادّعا کرد که احوال مخاطب غایب، در کلام این شاعر خلّاق و برجستة سبک هندی، حاضر است و برای او قابل درک و فهم است و او به هر شکلی، میکوشد تا با کاربرد فعل امر در معانی ثانوی به ویژه دو مفهوم ثانوی «آرزو، تمنّا و تقاضا» و «ارشاد و نصیحت» مخاطب خود را به فهم و عمل، ترغیب و تشویق کند. امر همچون ابزاری مستحکم است که پیوسته در سخن سخنوران نامی، مخاطب را، در درک و ادراک مفاهیم، یاری میدهد.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
منابع و مآخذ1ـ قرآن مجید. ترجمة حداد عادل، غلامعلی، مشهد: به نشر انتشارات آستان قدس رضوی و بنیاد پژوهشهای اسلامی استان قدس رضوی، 1390. 2ـ تجلیل، جلیل. معانی و بیان. تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1369. 3ـ حسندوست، محمّد. فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی. تهران: فرهنگستان ادب فارسی نشر آثار، 1395. 4ـ رجایی، محمّد. معالم البلاغه در علم معانی و بیان و بدیع. شیراز: انتشارات دانشگاه شیراز، 1340. 5ـ سجّادی، سیّدجعفر. فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی. تهران: کتابخانة طهوری، 1383. 6ـ شمیسا، سیروس. معانی. تهران: نشر میترا، 1394. 7ـ شفیعیکدکنی، محمّدرضا. رستاخیز کلمات. تهران: انتشارات سخن، 1391. 8ـ صادقیان، محمّدعلی. طراز سخن در معانی و بیان. یزد: بنیاد فرهنگی پژوهشی ریحانهالرّسول، 1382. 9ـ کاشانی، کلیم. دیوان. مشهد: مؤسّسة چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، 1375. 10ـ ـــــ، ــــ . دیوان. تهران: انتشارات سنایی، 1391. 11ـ هاشمی، احمد. جواهر البلاغه فی المعانی و البیان و البدیع. مصر: مکتب التجاریه الکبری، 1960. 12ـ همایی، جلالالدّین. یادداشتهای علّامه جلالالدّین همایی دربارة معانی و بیان. به کوشش ماهدخت بانو همایی، تهران: انتشارات مؤسّسة نشر هما، 1370. 13ـ یاحقی، محمّدجعفر. فرهنگ اساطیر و داستانوارهها. تهران: انتشارات فرهنگ معاصر، 1389. 14ـ ـــــ ،ــــــــــ . تاریخ ادبیّات ایران. تهران: شرکت چاپ و نشر ایران، 1375. 15ـ ـــــ ،ــــــــــ . راهنمای نگارش و ویرایش. مشهد: به نشر انتشارات آستان قدس رضوی، 1392.
| |||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 1,122 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 229 |