تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 10,005 |
تعداد مقالات | 83,619 |
تعداد مشاهده مقاله | 78,316,900 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 55,368,037 |
واکاوی انتقادی مادهی 350 قانون مجازات اسلامی با رویکرد به مبانی فقهی | ||
آموزه های فقه و حقوق جزاء | ||
مقاله 1، دوره 1، شماره 1، خرداد 1401، صفحه 91-112 اصل مقاله (991.22 K) | ||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||
شناسه دیجیتال (DOI): 10.30495/jcld.2022.692129 | ||
نویسندگان | ||
رامین فغانی* ؛ اسمعیل قندور بیجارپس | ||
عضو هیات علمی دانشگاه پیام نور | ||
چکیده | ||
هرچند، در نگاه نخست، قصاص، استیفای حق است، اما نوعاً، اجرای آن، تلخی دو آسیب جبران ناپذیر را برای جامعه و خانواده، با خود، به همراه دارد. حرکت جهانی در حذف و یا کاهش حداکثری مجازات اعدام که در میثاق ها و پیمان نامه های بین المللی منعکس است و سیاست کیفری جدید قانونگذار ایرانی در این راستا که کاهش جمعیت اعدام شوندگان را با حفظ ابتنای بر قانون شریعت و فقه جزای امامیه، دنبال می کند، اهمیت باز خوانی ادبیات فقه القصاص و در پی آن، اصلاح برخی از مواد قانون مجازات اسلامی، مستند به دیدگاه های فقهی واکاوی شده را در ادبیات فقه جزائی نمایان می سازد. در این راستا، مقاله پیش رو، با نگاه چیستی شناختی به مجازات قصاص، عطف به مواد 350 و 422 قانون مجازات اسلامی که به دیدگاه استقلالی پنداشتن حق قصاص و مبانی آن متکی است و به مشهور منسوب است، به معرفی دیدگاه فقهیِ مجموعی بودن حق قصاص روی می نهد و در فرآیند نقد و بررسی مبانی هر یک از این دو دیدگاه و نمایان داشتن عدم کفایت وجوه استنادی دیدگاه مشهور، به باز خوانی سیاست کیفری فقه جزای شیعه، در خصوص مجازات قصاص می پردازد که در نتیجه، پیشنهاد اصلاح مواد مذکور را در دستآورد عملی خود دارد. | ||
کلیدواژهها | ||
قصاص؛ مجموعی بودن قصاص؛ نقد استقلالی بودن قصاص؛ نقد مادهی 350 ق.م.إ | ||
اصل مقاله | ||
مقدمه پیشینهشناسی کیفر در جوامع انسانی، نشان میدهد که سلب حیات، از دیرینترین و شدیدترین کیفرهایی است که همواره در گذر زمان، به اشکال گوناگون، بر برخی از مجرمان، اعمال میگردید؛ چنانکه امروزه نیز قوانین جزائی بسیاری از کشورها، اعدام را کیفر ارتکاب برخی از جرایم میشمارند و با اعمال آن، حق زندگی را از بسیاری انسانها میستانند؛ بدون اینکه به حاصل پژوهشهای جرمشناختی مستند بر دادههای آماری نظر افکنند که بی اثر بودن وضع و اجرای کیفر اعدام را در کاهش جرایم نمایان میسازند و از فقدان منفعت اجتماعی اجرای اعدام پرده بر میدارند. توجه به این واقعیت، در گذر زمان، بسیاری از اندیشمندان و حقوقدانان را به مخالفت با وضع و اجرای کیفر اعدام جهت حذف و یا عدم اجرای حداکثری آن برمیانگیزاند تا در سطح جهانی، جنبشی علیه اجرای کیفر اعدام به راه اندازند. در این راستا، در سال 1989 میلادی، مجمع عمومی سازمان ملل متحد، با تصویب دومین پروتکل الحاقی میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی، به جهانی شدن حذف اعدام از شمار کیفرها مبادرت میورزد. مطابق مادهی یک پروتکل الحاقی مذکور، هیچ فردی در حوزه صلاحیت دولتهای عضو این پروتکل، اعدام نمیشود و تمامی دولتهای عضو این پروتکل، متعهد هستند در حدود صلاحیت خود، اقدامات لازم را برای حذف مجازات اعدام به عمل آورند. امروزه، با گذر زمان، تعداد دولتهایی رو به فزونی میرود که اعدام را رسماً و یا عملاً، حذف میکنند و مجازاتهای بازدارنده و اصلاحی را جایگزین آن میسازند. اعدام، در کنار حبس، شلاق و جزای نقدی، یکی از چهار مجازات عمده در قوانین جزایی ایران است. این کیفر، در قانون مجازات اسلامی، دارای عناوین: قصاص، حد و تعزیر است. بررسی نوشتههای فقه جزای شیعه، این واقعیت را آشکار میسازد که سیاست جنایی و کیفری فقه جزای امامیه دربارهی کیفر اعدام، با دیدگاه حذف مجازات اعدام و جایگزینی مجازاتهای بازدارنده و اصلاحی با آن، ناهمگرا نیست؛ چه گذشته از دیدگاهی که شرط اجرای حدود را حضور امام معصوم (ع) میداند و تمام مجازاتها را در عصر غیبت، تعزیر دون حد میشمارد ( علامهی حلی، مختلف الشیعه، 1413، 4/462؛ مجلسی، بیتا، 58؛ خوانساری، 1405، 5/411 ) و عملاً، مجازات سلب حیات را روا نمیشناسد، وضع شرایط خاص برای اعدام و روا دانستن اجرای آن، تنها و تنها، برای برخی از جرایم خاص، امکان عدم اجرای کیفر اعدام را در سیاست جنایی فقه جزای امامیه، نمایان میدارد. از آنجا که فقه جزای شیعه، زیر ساخت قانون مجازات اسلامی است، این امکان، برای حقوق کیفری ایران فراهم است که بدون مخالفت با شرع و توجه اتهام خروج از دایرهی شریعت، سیاست جنایی و کیفری خود را دربارهی مجازات اعدام، با میثاق و جریان بین المللی عدم اجرای کیفر اعدام، هماهنگ سازد. بیشک، تحقق این مهم، بازنگری در موادی از قانون مجازات اسلامی میطلبد که بر آمار اعدام در ایران میافزایند. قانونگذار ایرانی در مادهی 350 قانون مجازات اسلامی، در پیروی از سخن منسوب به مشهور فقهاء امامیه ( نجفی، 1404، 42/306 ) مقرر میدارد: « در صورت تعدد اولیاء دم، حق قصاص برای هر یک از آنان به طور جداگانه ثابت است » و در صدر مادهی 422 تصریح میکند: « در هر حق قصاصی، هر یک از صاحبان آن، به طور مستقل، حق قصاص دارند » و در نتیجه، با استقلالی شمردن حق قصاص، عملاً، عفو یا مصالحهی اولیاء دم را با جانی، در صورت مخالفت یکی از آنان، بیاثر میسازد و راه را برای مطالبه و اجرای اعدام قصاصی باز میگذارد. التزام قانونگذار ایرانی به عدم مخالفت قوانین با شریعت، بازنگری مواد مستند به دیدگاههای فقه را از مسیر بررسی مبانی فقهی آنها، امکان پذیر میسازد؛ از این رو، مقالهی حاضر میکوشد با نقد مبانی فقهی دیدگاه مشهور، منعکس در مفاد مواد مذکور، نمایان سازد که قصاص، حقی استقلالی نیست و در صورتی که تنها یکی از اولیاء دم، جانی را عفو و یا پرداخت دیه را درخواست کند، قصاص، ساقط میشود.
چنانچه اولیاء دم، دربارهی جانی، به اختلاف، تصمیم گیرند و برخی، وی را عفو و یا دیه را درخواست کنند، این پرسش فرا روی قرار میگیرد که چه اثری گذشت برخی از اولیاء دم، بر قصاص جانی مینهد؟ آیا در پی گذشت برخى از اولیاء دم، حق قصاص، ساقط میشود و دیگر اولیاء دم، نمیتوانند مستقلاً، آن را تقاضا کنند و یا اینکه اقدام برخی از اولیاء دم به عفو و یا مطالبهی دیه، بر سقوط قصاص، اثری ندارد و حق قصاص را از بین نمیبرد و در نتیجه، متقاضیان قصاص میتوانند مستقل از مخالفان آن، جانی را قصاص کنند؟ بررسی نوشتههای فقه شیعه، از وجود دو دیدگاه بین فقهاء امامیه، گزارش میدهد: شمار چشمگیری از فقهاى امامیه، چنین میاندیشند که به شمارگان اولیاء دم، حق قصاص وجود دارد؛ از این رو، اگر برخی از اولیاء دم، جانی را عفو کند و یا از وی، دیه ستاند، قصاص، ساقط نمیشود و اولیاء دمی که خواهان قصاص هستند، میتوانند مستقل از دیگر اولیاء دم، جانی را قصاص کنند ( شیخ طوسی، 1387، 7/55، 69؛ 1407، 5/153؛ ابن زهره، 1417، 405 ـ 406؛ ابن ادریس، 1410، 3/326؛ محقق حلی، 1408، 4/215؛ 1418، 2/300؛ علامهی حلی، 1413، 3/624؛ 1411، 198؛ 1410، 2/199؛ 1420، 5/493، 495؛ شهید اول، 1410، 273؛ شهید ثانی، 1410، 10/96؛ 1413، 15/239؛ فیض کاشانی، بیتا، 2/139؛ اردبیلی، 1403، 13/431ـ432؛ مجلسی، 1404، 24/178؛ بیتا، 99؛ طباطبائی حائری، 1418، 16/306ـ308؛ حسینی عاملی، بیتا، 11/97؛ نجفی، 1404، 42/306؛ مرعشی نجفی، 1415، 2/403ـ 410؛ موسوی خویی، 1422، 2/158؛ موسوی سبزواری، 1413، 28/292؛ تبریزی، 1426، 257ـ258؛ فاضل لنکرانی، 1421، 320ـ322؛ مدنی کاشانی، 1410، 168؛ حسینی روحانی، 1412، 26/126 ). از بررسی نوشتههای فقهی شیعه، چنین به دست میآید که ظاهراً، محقق حلی، نخستین فقیهی است که این دیدگاه را به مشهور نسبت میدهد و فقیهان پس از وی نیز نوعاً، در تبعیت مستقیم یا غیر مستقیم از او، این انتساب را برای مشهور، بازگو میکنند ( محقق حلی، 1408، 4/215؛ علامهی حلی، 1420، 5/493؛ شهید ثانی، 1413، 15/239؛ ابن فهد، 1407، 5/223؛ صیمری، 1420، 4/404؛ فیض کاشانی، بیتا، 2/139؛ مجلسی،1404، 24/178؛ بیتا، 99؛ حسینی عاملی، بیتا، 11/97ـ98؛ نجفی، 1404، 42/306؛ مرعشی نجفی، 1415، 2/403ـ410). گاه، برخی از پیروان این دیدگاه، در تقویم آن، از انتساب به مشهور، فراتر میروند و خلافی نبودن و فقدان مخالف ( شهید ثانی، 1410، 10/96؛ سیوری حلی، 1404، 4/446 ) و یا فاقد اشکال بودن حکم مسأله ( طباطبائی حائری، 1418، 16/308 ) و حتی مفروغ منه بودن آن را ادعا میکنند ( نجفی، 1404، 42/306ـ307 )؛ در حالی که برخی از ایشان، با توصیف این دیدگاه، به اشهریت ( شهید ثانی، 1410، 10/96 ) ذهن را به شهرت دیدگاه مخالف و به تبع آن، خلافی و واجد اشکال بودن و مفروغ منه نبودن مسأله، هدایت میکنند. 1ـ2. دیدگاه مخالف مشهور برابر دیدگاه منسوب به مشهور، گروهی از فقیهان شیعه، اعتقاد دارند: قتل عمد، تنها، یک حق قصاص را پدید میآورد و این حق قصاص، نه حقی استقلالی و انحلالی که حقی مجموعی است؛ از این رو، اقدام برخی از اولیاء دم بر عفو جانی یا دریافت دیه از وی، سبب سقوط قصاص میگردد؛ یعنی: اگر برخی از اولیاء دم، جانی را عفو کند و یا دیه را از وی بستاند، قصاص جانی، تماماً، از بین میرود و بقیهی اولیاء دم، دیگر نمیتوانند خواستار قصاص جانی شوند ( شیخ طوسی، 1387، 7/55، 69؛ ابن زهره، 1417، 406؛ محقق حلی، 1408، 4/215؛ شهید اول، 1410، 273؛ ابن فهد، 1407، 5/224؛ مجلسی، بیتا، 99؛ طباطبائی حکیم، 1410، 2/387؛ خوانساری، 1405، 7/266؛ مرعشی نجفی، 1415، 2/405، 410 ). اگرچه تحت تأثیر دیدگاه مشهور، در نوع نوشتههای فقهی شیعه، دیدگاه اخیر، چندان موضوع سخن قرار نمیگیرد، اما نمیتوان آن را دیدگاهی نادر و غیر متداول شمرد؛ چه اینکه تا زمان محقق حلی، در کتب فقه امامیه، سخنی از انتساب دیدگاه نخست به مشهور دیده نمیشود و محقق حلی نیز که در کتاب شرایع، دیدگاه مذکور را به مشهور نسبت میدهد ( محقق حلی، 1408، 4/215 ) در کتاب المختصر النافع، خلاصهی کتاب شرایع، دیدگاه نخست را اشهر میخواند ( محقق حلی، 1418، 2/300 ). این توصیفِ دیدگاه نخست، به اشهر، تنها به تصریح ناقلان و شارحان سخن محقق حلی، اختصاص ندارد ( فاضل آبی، 1417، 2/620؛ سیوری حلی، 1404، 4/446؛ طباطبائی حائری، 1418، 16/307؛ حسینی عاملی، بیتا، 11/97 )، بلکه تا سدههایی پس از وی نیز برخی از فقیهان امامیه این وصف را برای دیدگاه نخست به کار میبرند ( شهید اول، 1410، 273؛ شهید ثانی، 1410، 10/96؛ مجلسی، بیتا، 99 )؛ از این رو، به آسانی میتوان از توصیف محقق حلی و تصریح فقیهان پس از وی، این واقعیت را به دست آورد که بین فقهای امامیه، دیدگاه دوم نیز همانند دیدگاه نخست، از اشتهار برخوردار بود.
وجوه زیر، عمده دلایلی هستند که فقهاء پیرو دیدگاه مشهور، به آنها استدلال میآورند: 2ـ1. اجماع اجماع و عدم خلاف، از نخستین وجوهی است که پیروان دیدگاه مشهور، در نوشتههای فقهی خود، از آن برای اثبات دیدگاه خود سخن میرانند ( شیخ طوسی، 1407، 5/153؛ ابن زهره، 1417، 406؛ شهید ثانی، 1410، 10/96؛ سیوری حلی، 1404، 4/446؛ طباطبائی حائری، 1418، 16/307؛ حسینی عاملی، بیتا، 11/97ـ98؛ نجفی، 1404، 42/304، 307؛ موسوی سبزواری، 1413، 28/292؛ حسینی روحانی، 1412، 26/126 ). 2ـ1ـ1. نقد و بررسی اجماع استدلال به اجماع مذکور، هم از نظر صغرى و هم از نظر کبرى قابل پذیرش نیست؛ چه اینکه با وجود مخالفینی که به استناد سخنان پیروان دیدگاه مشهور، به آنان اشاره شد ( طباطبائی حائری، 1418، 16/308 ) دیگر نمیتوان وجود اجماع و عدم خلاف را ادعا کرد؛ چنانکه وجود دلایل گوناگون مورد استناد پیروان دیدگاه مشهور، تردیدی برای مدرکی بودن اجماع ادعایی مذکور، باقی نمیگذارد و حال اینکه تنها، اجماع تعبّدى است که کاشف از قول معصوم (ع) و حجت است. 2ـ2. آیهی شریفهی 33 سورهی مبارکهی اسراء[1] برخی برای اثبات دیدگاه مشهور، به آیهی شریفهی مذکور، چنین استدلال میآورند که ظهور آیهی شریفه، از تسلط ولىّ مقتول بر قصاص، سخن میگوید و با توجه به عموم آیه، این ولایت، برای هر یک از ورثهی مقتول است و او مصداق ولی و ذی حق قصاص است و از این رو، هر یک میتواند مستقلاً و منفرداً، به قصاص جانی مبادرت ورزد و حکم به سقوط قصاص، به استناد عفو یا مصالحهی برخی از اولیاء دم با جانی، ترک ظهور آیه است ( شیخ طوسی، 1407، 5/154؛ ابن زهره، 1417، 406؛ شهید اول، 1414، 4/324؛ شهید ثانی، 1413، 15/239ـ240؛ ابن فهد، 1407، 5/223؛ فیض کاشانی، بیتا، 2/139؛ مجلسی، 1406، 16/359؛ طباطبائی حائری، 1418، 16/307؛ نجفی، 1404، 42/289؛ مدنی کاشانی، 1410، 168، 171؛ موسوی خویی، 1422، 2/159؛ حسینی روحانی، 1412، 26/124 ). 2ـ2ـ1. نقد و بررسی استدلال به آیهی شریفهی 33 سورهی مبارکهی اسراء سخن از ظهور و استدلال به آیهی شریفهی مذکور، برای اثبات استقلالی بودن قصاص، قابل درنگ است؛ چه اینکه اولاً، اندک التفات به متن آیهی شریفهی، نمایان میدارد که این آیه، به قرینهی ادامهی آن: « فَلایُسْرِف فِی الْقَتْلِ »، تنها، در مقام تشریع سلطهی ولی دم، به مقدار جنایت است و از این رو، این آیه، در مقام بیان شئون ماهیت حق قصاص نیست، تا بتوان ظهوری برای آن ادعا کرد و متعاقب آن، به اطلاق یا عموم واژهی ولى، دست یازید و از آن، استقلالی و انحلالی بودن قصاص را برای هریک از ورثه اصطیاد کرد و عدم سقوط قصاص را در پی گذشت برخی از اولیاء دم، نتیجه گرفت. ثانیاً، استدلال به آیهی شریفه، برای اثبات استقلال هر یک از ورثه در اعمال حق قصاص، دو تفصیل را در پی دارد که التزام به آنها را در هیچیک از نوشتههای احادیث فقهی و کتب فقهی فقهاء پیشین پیرو دیدگاه مشهور نمیتوان دید؛ تفصیل قصاص نفس، بین وارث بدون واسطهی مقتول و وارث با واسطهی و نیز تفصیل بین قصاص نفس و قصاص طرف؛ بدین گونه که ورثهی بیواسطه، مستقلاً، دارای حق قصاص هستند، ولی ورثهی با واسطه، تنها مجموعاً میتوانند جانی را قصاص کنند؛ در قصاص نفس، هر یک از ورثهی مجنیٌ علیه، میتواند به طور مستقل، جانی را قصاص کند، ولی در قصاص طرف، ورثهی متوفی، تنها به صورت مجموعی میتوانند جانی را قصاص کنند ( تبریزی، 1426، 250؛ موسوی خویی، 1422، 2/160ـ161). 2ـ3. روایات روایات زیر، دستاویز دیگری است که پیروان دیدگاه مشهور، برای اثبات استقلالی بودن قصاص، به آنها، استدلال میآورند:
ابى ولاّد[2]مىگوید: از امام صادق (ع) دربارهی حکم قصاص مرد مقتولی پرسیدم که دارای پدر، مادر و پسرى است؛ پسر مقتول مىگوید: من مىخواهم قاتل پدرم را بکشم، پدر مقتول مىگوید: من میخواهم ببخشم و مادر مقتول مىگوید: من مىخواهم دیه بگیرم، ابی ولاد میگوید: امام (ع) در پاسخ فرمودند: پسر باید یک ششم دیه را به مادر مقتول بدهد و یک ششم دیهی حق پدر را نیز که قاتل را عفو کرد، به ورثهی قاتل بدهد و آنگاه میتواند قاتل را بکشد ( حرعاملی، 1409، 29/113، ب52 ح1 ). این روایت، در استقلالی بودن حق قصاص دلالت دارد و گذشت برخی از اولیاء دم، سبب سقوط قصاص نمیشود؛ زیرا در صورت عدم استقلال اولیاء دم برای قصاص جانی، امام (ع) در پاسخ ابی ولاّد نمیفرمودند: پسر مقتول، جانی را قصاص کند ( فاضل آبی، 1417، 2/620؛ شهید ثانی، 1410، 10/97؛ 1413، 15/240؛ سیوری حلی، 1404، 4/446؛ اردبیلی، 1403، 13/432؛ مجلسی، 1404، 24/178؛ طباطبائی حائری، 1418، 16/307؛ خوانساری، 1405، 7/265؛ مرعشی نجفی، 1415، 2/410؛ موسوی خویی، 1422، 2/159؛ موسوی سبزواری، 1413، 28/292؛ فاضل لنکرانی، 1421، 322؛ مدنی کاشانی، 1410، 168؛ تبریزی، 1426، 248، 257ـ258؛ حسینی روحانی، 1412، 26/124 ).
جمیل بن دَرّاج،[3]مرفوعاً از امیر مؤمنان (ع) روایت میکند که حضرت، در مورد مرد مقتولى که دارای دو ولى دم بود و یکى از آن دو، قاتل را عفو کرد و دیگرى نپذیرفت که قاتل را عفو کند، چنین فرمودند: اگر ولی دمی که قاتل را عفو نکرده است، بخواهد قاتل را بکشد، قاتل را بکشد و نصف دیهی مقتول را به اولیاى قاتلی برگرداند که قصاص میشود (حرعاملی، 1409، 29/113، ب52 ح2 ). چنانکه از متن مرفوعه، ظاهر است، قصاص، حقی استقلالی است و گذشت برخی از اولیاء دم، امکان قصاص را از بین نمیبرد؛ چه اگر چنین بود، امیر مؤمنان(ع) تجویز نمیکردند که ولی دم خواستار قصاص، قاتل را قصاص کند ( اردبیلی، 1403، 13/432؛ طباطبائی حائری، 1418، 16/307؛ خوانساری، 1405، 7/265؛ مرعشی نجفی، 1415، 2/411؛ موسوی سبزواری، 1413، 28/292؛ فاضل لنکرانی، 1421، 322؛ مدنی کاشانی، 1410، 168؛ حسینی روحانی، 1412، 26/124 ).
عبد الرحمن[4] میگوید: از امام صادق(ع) دربارهی حکم قصاص مردی پرسیدم که دو مرد را به عمد میکشد و برای آن دو مقتول، اولیاء دمی است که اولیاء دم یکی از آن دو مقتول، قاتل را عفو میکنند و اولیاء دم مقتول دیگر نمیپذیرند که قاتل را عفو کنند، عبد الرحمن میگوید: امام (ع) در پاسخ فرمودند: اولیاء دمی که قاتل را نبخشیدهاند، قاتل را میکشند و اگر تمایل داشته باشند که دیه بستانند، دیه میگیرند (حرعاملی، 1409، 29/113ـ114، ب52 ح3 ). از ظاهر صحیحه به دست میآید که قصاص، حقی استقلالی است؛ چه در غیر این صورت، امام(ع) در پاسخ به عبد الرحمن نمیفرمودند: اولیاء دمی که قاتل را نبخشیدهاند، قاتل را میکشند ( طباطبائی حائری، 1418، 16/307ـ308؛ مدنی کاشانی، 1410، 169 ). 2ـ 3ـ 1. نقد و بررسی استدلال به روایات گذشته از وجود معارض و نیز ضعف سندی روایت جمیل بن دَرَّاج، روایات مذکور، از جهت دلالی هم قابل درنگ هستند؛ چه اینکه در این روایات، به گونهای مطالبهی دیه در کنار قصاص بیان میشود که گویی مجازات قتل عمد، توأمانِ قصاص و دریافت دیه است که اولیاء دم، بدواً، در مطالبهی هر کدام از آن دو، مختار هستند؛ حال اینکه فقط قصاص، مجازات قتل عمد است و اولیاء دم، تنها در صورت مصالحه با جانی میتوانند دیهی مقتول را از وی بستانند. افزون بر این، صحیحهی ابی ولاّد، از وجوب پرداخت قدر سهم اولیاء دم از دیه، قبل از اجرای قصاص، سخن میگوید که بر فرض امکان اصطیاد استقلالی بودن قصاص از این روایت، مفاد روایت مذکور، استقلالی بودن قصاص را به لزوم پرداخت قدر سهم اولیاء دم، قبل از اقدام به قصاص، مقید و مشروط میسازد ( مجلسی، 1404، 24/178؛ خوانساری، 1405، 7/266 ) که این، خود، مورد مخالفت و مناقشهی آن دسته از فقیهان پیرو استقلالی بودن قصاص است که قصاص جانی را قبل از پرداخت قدر سهم دیه، برای هر یک از اولیاء دمی روا میدانند که خواستار قصاص جانی هستند ( فاضل لنکرانی، 1421، 304؛ تبریزی، 1426، 258؛ حسینی روحانی، 1412، 26/125 ). دربارهی صحیحهی عبد الرحمن، این نکتهی مهم قابل توجه است که تقطیع روایت مذکور، در کتاب وسائل الشیعه، بدین گونه که صدر صحیحه، در باب 52 ( حرعاملی، 1409، 29/113، ب52 ح1 ) ذکر میشود و ذیل آن در باب 54 از ابواب قصاص نفس، ( حرعاملی، 1409، 29/115، ب54 ح1 ) جای میگیرد، غفلت از وحدت روایت و توهم وجود دو روایت را به سندی یکسان، باعث میگردد و این، به نوبهی خود، برخی را به استدلال بخش تقطیع شدهی روایت، بدون توجه به بخش دیگر آن و در نتیجه، اصطیاد مطلبی خلاف مفاد واقعی روایت وا میدارد؛ همانگونه که در برخی از نوشتههای فقهی فقیهان پیرو دیدگاه مشهور میتوان دید ( طباطبائی حائری، 1418، 16/307ـ308؛ مدنی کاشانی، 1410، 169 ). کلینی و شیخ طوسی، متن کامل صحیحهی عبد الرحمن را چنین بیان میکنند: « سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ قَتَلَ رَجُلَیْنِ عَمْداً وَ لَهُمَا أَوْلِیَاءُ فَعَفَا أَوْلِیَاءُ أَحَدِهِمَا وَ أَبَى الآخَرُونَ، قَالَ: فَقَالَ(ع): یَقْتُلُ الَّذِی لَمْ یَعْفُ وَ إِنْ أَحَبُّوا أَنْ یَأْخُذُوا الدِّیَةَ أَخَذُوا. قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ: فَقُلْتُ لأَبِی عَبْدِاللهِ (ع): فَرَجُلانِ قَتَلا رَجُلاً عَمْداً وَ لَهُ وَلِیَّانِ، فَعَفَا أَحَدُ الْوَلِیَّیْنِ؟ قَالَ: فَقَالَ(ع): إِذَا عَفَا بَعْضُ الأُوْلِیَاءِ دُرِئَ عَنْهُمَا الْقَتْلُ وَ طُرِحَ عَنْهُمَا مِنَ الدِّیَةِ بِقَدْرِ حِصَّةِ مَنْ عَفَا وَ أَدَّیَا الْبَاقِیَ مِنْ أَمْوَالِهِمَا إِلَى الَّذِینَ لَمْ یَعْفُوا » ( کلینی، 1407، 7/358، ح8؛ شیخ طوسی، 1407، 10/176، ح688؛ 1390، 4/263، ح991 ). اندک التفات به متن اصلی صحیحهی عبد الرحمن نشان میدهد، خلاف پندار آن دسته از پیروان دیدگاه مشهور که برای اثبات استقلالی بودن قصاص، به صدر روایت، استدلال میآورند، این روایت، نه تنها بر استقلالی بودن حق قصاص دلالتی ندارد، بلکه قصاص را حقی مجموعی میشمارد و گذشت برخی از اولیاء دم را سبب سقوط قصاص میداند؛ چه اینکه صدر صحیحه میگوید: در موردی که دو قتل و دو حق قصاص با دو ولی دم جداگانه وجود دارد، اما قاتل و مرتکب هر دو قتل، یک نفر است، گذشت صاحبان حق قصاص هر قتل، بر حق قصاص قتل دیگر، تأثیری نمینهد و سقوط آن را باعث نمیشود؛ و ذیل روایت که دربارهی موضوع بحث است ـ یعنی: اختلاف بین صاحبان یک حق قصاص ـ به صراحت میگوید: گذشت برخی از اولیاء دم، قصاص را از بین میبرد. به نظر میرسد، وضوح واقعیت مذکور است که به جز اندکی نادر از فقهاء پیرو دیدگاه مشهور، دیگر فقیهان پیرو استقلالی بودن قصاص، به این صحیحه، استناد نمیجویند. 2ـ4. استصحاب برخى از فقهاء، مقتضاى اصل استصحاب را بقاى حق قصاص براى اولیاء دمی میدانند که در پی گذشت بعضی از اولیاء دم، همچنان خواستار قصاص هستند؛ چه پیش از اینکه برخی از اولیاء دم، با عفو و یا مطالبهی دیه از جانی، از قصاص کردن وی گذشت کنند، اولیاء دمی که خواستار قصاص هستند، یقیناً، واجد حق قصاص بودند، اکنون که برخی از اولیاء دم، جانی را مجاناً یا معوضاً، بخشیدند، در صورت بروز شک نسبت به سقوط حق قصاص یا بقاء آن برای متقاضیان قصاص، باید به ابقاء حق قصاص برای اولیاء دمی حکم کرد که خواستار قصاص جانی هستند ( شیخ طوسی، 1407، 5/154؛ شهید ثانی، 1413، 15/239؛ فیض کاشانی، بیتا، 2/139؛ مجلسی، 1406، 16/358؛ طباطبائی حائری، 1418، 16/307؛ مرعشی نجفی، 1415، 2/411؛ فاضل لنکرانی، 1421، 321 ). 2ـ4ـ1. نقد و بررسی استدلال به استصحاب گذشته از اینکه با وجود اماره، استناد به اصل عملی، منتفی است، باز نمیتوان از جریان استصحاب، برای اثبات دیدگاه مشهور، سخن راند؛ زیرا جریان استصحاب، بر یقین سابق، استوار است و نسبت به جواز قصاص براى هر یک از اولیاء دم، یقین سابقی وجود ندارد، بلکه آنچه متیقن است، تنها، جواز قصاص براى مجموع اولیاء دم است؛ به دیگر سخن، حق استقلالی قصاص، برای هر یک از اولیاء دم، متیقن الثبوت نیست، بلکه مشکوک الحدوث و مسبوق به عدم است و توجه به همین نکته، این واقعیت را آشکار میسازد که جریان استصحاب، نه تنها استقلالی بودن حق قصاص را اثبات نمىکند، بلکه به نفی آن نیز میپردازد و گذشت برخی از اولیاء دم را سبب سقوط قصاص میشمارد. افزون بر این، استناد به استصحاب برای استقلالی بودن حق قصاص، به جهت اینکه از لوازم شرعی نیست، استناد به اصل مثبت است که در عدم اعتبار آن تردیدی وجود ندارد ( مرعشی نجفی، 1415، 2/411 ).
روایات زیر، عمدهترین مبنای دیدگاه مجموعی بودن حق قصاص است:
عبدالرحمن مىگوید: به امام صادق (ع) عرض کردم: دو مرد، مردى را به عمد میکشند و مقتول دارای دو ولى دم است که یکى از آن دو، قاتلان را عفو میکند. عبد الرحمن میگوید: امام (ع) فرمودند: آنگاه که برخى از اولیاء دم، قاتلان را عفو کرد، قصاص، از آن دو قاتل برداشته شد و به اندازهی سهم عفو کنندگان از مقدار دیهی پرداختی قاتلان به اولیاء دم، کسر گردید و آن دو قاتل، باید باقیماندهی دیهی مقتول را از اموال خودشان، به کسانی پرداخت کنند که قاتلان را عفو نکردهاند[5] ( حر عاملی، 1409، 29/115، ب54 ح1 ).
ابومریم، از امام باقر(ع) روایت مىکند که امام(ع) فرمودند: امیر مؤمنان(ع) دربارهی فردى از صاحبان سهم که جانى را بخشید، حکم داد که عفو او جایز است و دربارهی چهار برادر که یکى از آنان جانى را بخشید، فرمودند: به بقیهی آنان برادران، دیهی مقتول پرداخت شود و به اندازهی سهمی که عفو کننده از دیهی مقتول دارد، از دیهی پرداختی به دیگر برادران برداشته شود[6] ( حر عاملی، 1409، 29/115ـ116، ب54 ح2 ).
زراره مىگوید: از امام باقر(ع) دربارهی دو مردى پرسیدم که مردى را به عمد کشتند و مقتول دارای دو ولى دم است که یکى از آن دو ولی دم، قاتلان را بخشید. امام(ع) در پاسخ فرمودند: آنگاه که برخی از اولیاء دم، از قصاص آن دو قاتل گذشتند، قصاص از آن دو برداشته شد و به اندازهی سهم عفو کنندگان از مقدار دیهی پرداختی قاتلان به اولیاء دم، کسر گردید و آن دو قاتل، باید باقیماندهی دیهی مقتول را از اموال خودشان، به اولیاء دمی پرداخت کنند که قاتلان را عفو نکرده است؛ و فرمودند: عفو هر صاحب سهمی جایز است[7] ( حر عاملی، 1409، 29/116، ب54 ح3 ).
اسحاق بن عمار از امام صادق(ع) روایت میکند که حضرت از پدش امام باقر(ع) نقل میکند که همواره على(ع) مىفرمودند: هر کس از اولیاء دم که در قصاص سهمى دارد، از کشتن قاتل گذشت کند، عفو او جایز است و قصاص ساقط میگردد و به دیه، تبدیل مىشود و سهم عفو کننده، از مقدار دیهی پرداختی قاتل به اولیاء دم، کسر میگردد[8] ( حر عاملی، 1409، 29/116، ب54 ح4 ).
ابوولاد مىگوید: از رأی امام صادق(ع) دربارهی مرد مقتولی پرسیدم که دارای فرزندان صغیر و کبیر است که اگر فرزندان کبیر مقتول، از قصاص قاتل، گذشت کنند؟ ابوولاّد میگوید: امام (ع) فرمودند: قاتل کشته نمىشود و عفو فرزندان بزرگ نسبت به سهام آنان جایز است و آنگاه که فرزندان صغیر مقتول، کبیر گردند، این حق برای آنان ثابت است که سهم خود را از دیهی مقتول، مطالبه کنند[9] ( حر عاملی، 1409، 29/114، ب53 ح1 ). تردیدی وجود ندارد که روایات مذکور، به وضوح، در مجموعی بودن حق قصاص و سقوط این حق، در پی گذشت مجانی یا معوض برخی از اولیاء دم، ظهور و دلالت دارند؛ این واقعیتی است که برخی از فقیهان پیرو دیدگاه مشهور نیز آن را بیان میکنند ( صیمری، 1420، 4/404؛ شهید ثانی، 1410، 10/97؛ 1413، 15/240؛ مجلسی، بیتا، 99؛ 1404، 24/179، 180؛ 1406، 16/360؛ طباطبائی حائری، 1418، 16/308؛ حسینی عاملی، بیتا، 11/98؛ فاضل موحدی لنکرانی، 1421، 322؛ تبریزی، 1426، 250 )؛ از این رو، نوعاً، در دلالت روایات مذکور، بحثی وجود ندارد. دربارهی اعتبار سندی چهار روایت: عبدالرحمن، ابی ولاّد، ابی مریم و اسحاق بن عمار، نوعاً، تردیدی وجود ندارد و عمدهی سخن، تنها دربارهی اعتبار سندی روایت زراره، به جهت وجود علی بن حدید، در سند روایت است؛ چه اینکه توثیق علی بن حدید، مورد اختلاف و تردید است ( موسوی خویی، بیتا، 12/329ـ331 )؛ البته، بر مبنای کسانی که تمام رجال مذکور در اسانید کامل الزیارات را موثق میشمارند، باید به توثیق علی بن حدید و در نتیجه، اعتبار سندی روایت زراره حکم کرد؛ چه اینکه علی بن حدید در شمار راویان اسانید کامل الزیارات قرار دارد ( ابن قولویه قمی، 1398، 27، ب8 ح1 ). ظاهراً، انتساب فطحی مذهب بودن، علت تضعیف علی بن حدید است ( کشی، 1390، 570؛ علامهی حلی، 1381، 234 ) که البته، این تضعیف، به جهت عدم اثبات فطحی مذهب بودن علی بن حدید و نیز عدم تلازم بین فطحی مذهب بودن با عدم توثیق، ( موسوی خویی، بیتا، 12/330 ) قابل پذیرش نیست. در فرض پذیرش ضعف سندی، روایت زراره، به جهت عدم توثیق علی بن حدید، این ضعف سندی، خللی بر اعتبار استناد به آن وارد نمیسازد؛ زیرا بررسی تطبیقی متن این روایت با دیگر روایات معتبر، تردیدی در خصوص صدور روایت زراره از معصوم(ع) باقی نمیگذارد؛ چه اینکه متن روایت زراره، در واقع، همان متن و مضمون روایت عبد الرحمن، با اندکی تفاوت در الفاظ آن است. 3ـ2. نقد و بررسی استدلال به روایات اگرچه روایاتی که مبنای دیدگاه مجموعی بودن حق قصاص را سامان میدهند، نوعاً، از جهت اعتبار سندی، قابل مناقشه نیستند و از جهت دلالی نیز به روشنى، دلالت و بلکه صراحت دارند که با عفو برخى از اولیاء دم، قصاص ساقط مىگردد؛ اما پیروان دیدگاه مشهور، به تناوب، دو نکتهی زیر را در نقد استناد به روایات مذکور، بیان میدارند:
برخی از پیروان دیدگاه استقلالی بودن حق قصاص، استدلال به روایات مذکور را برای اثبات مجموعی دانستن حق قصاص و سقوط آن در پی گذشت برخی از اولیاء دم، به ایراد اخص بودن دلیل از مدعی، مبتلا میپندارند؛ چه اینکه نه در منطوق و نه در مفهوم هیچیک از این روایات، اثری از سقوط قصاص در پی دریافت دیه مشاهده نمیگردد؛ این روایات، تنها، صورت عفو مجانی را بیان میدارند و حال اینکه ادعای دیدگاه مجموعی بودن قصاص، این است که در پی گذشت مجانی یا معوض برخی از اولیاء دم، حق قصاص ساقط میشود؛ یعنی: تفاوتی بین عفو و مطالبهی دیه در سقوط قصاص وجود ندارد و از این رو، همانند عفو، اگر برخی از اولیاء دم، دریافت دیه را از جانی مطالبه کنند و بقیهی اولیاء دم، خواستار قصاص گردند، حق قصاص از بین میرود ( شهید ثانی، 1413، 15/240؛ حسینی عاملی، بیتا، 11/98؛ نجفی، 1404، 42/306؛ مرعشی نجفی، 1415، 2/407). هرچند متن روایات استنادی دیدگاه مجموعی بودن حق قصاص، تنها به سقوط قصاص در پی عفو مجانی برخى از اولیاء دم تصریح میدارند، ولى این امر، استدلال به آنها را با اشکال اخص بودن دلیل از مدعی، مواجهه نمیسازد و این روایات، همان گونه که بر سقوط قصاص، در پی عفو برخی از اولیاء دم صریح هستند، بر سقوط قصاص در پی گذشت معوض برخی از اولیاء دم نیز دلالت دارند؛ چه اینکه عقلاً و عرفاً، بین گذشت مجانی و معوض، در تأثیرگذاری بر سقوط قصاص، تفاوتی وجود ندارد و در هر دو صورت، جانی، چیزی به اندازهی سهم گذشت کنندگان به دست میآورد. بنابر نظر مشهور، در قتل عمد، حق ولی دم، بدواً، به قصاص تعلق میگیرد و از این رو، اقدام ولی دم برای دریافت دیه، عبور از قصاص و عفو جانی است ( شهید ثانی، 1413، 15/240 )؛ چه اینکه ولی دم، تنها پس از گذشت است که استحقاق دریافت دیه را پیدا میکند؛ بنابر این، همان گونه که برخی از پیروان دیدگاه مشهور نیز اذعان میدارند ( حسینی عاملی، بیتا، 11/98 ): از یک سنخ بودن و یگانگی بین دو صورت مذکور، وجهی برای جدایی بین آن دو باقی نمیگذارد و از این رو، بی شک، دلیل یکی، دلیل برای دیگری نیز هست.
وجود معارض نکتهی دیگری است که پیروان دیدگاه استقلالی بودن حق قصاص، از آن، برابر استناد به روایات سقوط قصاص، سخن میگویند؛ البته، تنها هنگامی میتوان تعارض دو روایت ابیولاّد و جمیل را با روایات معتبر سقوط قصاص طرح کرد که بتوان از ایراد سندی و دلالی این دو روایت مورد استناد مشهور، چشم پوشی کرد و برای آن دو نیز همانند روایات معتبر سقوط قصاص، قایل به ظهور گردید و چنین گفت: مدلول دو روایت ابىولاد و جمیل، عفو برخی از اولیاء دم را سبب سقوط قصاص نمیشمارد، ولی روایات سقوط قصاص، عفو برخی از اولیاء دم را سبب سقوط قصاص میداند. مطابق قواعد باب تعارض، نخستین گام برای علاج تعارض، روی آوردن به جمع دلالی است. حمل روایات سقوط قصاص به استحباب ( مجلسی، 1406، 16/359؛ طباطبائی حائری، 1418، 16/309؛ حسینی عاملی، بیتا، 11/98؛ نجفی، 1404، 42/306؛ فاضل لنکرانی، 1421، 324 )، حصر سقوط قصاص به موردی که قصاص کننده نخواهد سهم عفو کننده را از دیه، به اولیاء جانی بپردازد ( شیخ طوسی، 1390، 4/263ـ264؛ اردبیلی، 1403، 13/433؛ مجلسی، 1406، 16/359؛ طباطبائی حائری، 1418، 16/309؛ نجفی، 1404، 42/306؛ مدنی کاشانی، 1410، 170 )، انحصار سقوط قصاص در حصهی عفو کنندگان ( نجفی، 1404، 42/306ـ307؛ فاضل لنکرانی، 1421، 324)، اختصاص سقوط قصاص در صورت رضایت دیگر اولیاء به دریافت دیه ( نجفی، 1404، 42/307 ) و تفسیر سقوط قصاص به قتل غیر عمدی ( مجلسی، 1406، 16/360؛ 1404، 24/179 )، جمعهایی هستند که نوشتههای فقهی پیروان دیدگاه مشهور، برای رفع تعارض دو روایت ابى ولاد و جمیل، با روایات معتبر سقوط قصاص، گزارش میدهند. گذشته از اینکه سخن از استحباب در بستر احکام تکلیفی امکان پذیر است و از گسترهی احکام وضعی خارج است، اندک درنگ در این جمعهای گزارش شده، در کنار التفات به صراحت روایات سقوط قصاص، تردیدی نسبت به تبرعی بودن جمعهای بیان شده، باقی نمیگذارد؛ از این رو، با عدم امکان جمع عرفی، تعارض مستقر بین روایات مذکور، نمایان میگردد و در نتیجه، در پی منتفی شدن امکان جمع دلالی (خوانساری، 1405، 7/266؛ روحانی،1412، 26/125 ) بحث از ترجیح سندی فرا میرسد. برخی از پیروان دیدگاه مشهور، راه علاج تعارض بین روایات مذکور را در عطف این تعارض به تعارض میان حجت و لاحجت میجویند و بدین جهت، از اعراض مشهور و عدم عمل اصحاب به روایات سقوط قصاص، سخن میگویند؛ چه اینکه عدم عمل مشهور و اعراض فقهاء را سبب وهن و سقوط روایات از درجهی اعتبار و حجیت مىپندارند. به اعتقاد اینان، روایات سقوط قصاص، مورد اعراض اصحاب قرار دارند و از این رو، فاقد اعتبار و حجیت هستند و دیگر نمیتوانند با روایات عدم سقوط قصاص، معارض گردند که دارای حجیت و اعتبار هستند ( مجلسی، 1404، 24/178؛ حسینی عاملی، بیتا، 11/98؛ نجفی، 1404، 42/307؛ موسوی سبزواری، 1413، 28/292). دستاویز ساختن اعراض مشهور، برای علاج تعارض مذکور، به ایراد صغروی و کبروی مبتلی است؛ زیرا نظریهی اعراض، امری اختلافی و ثابت نشده است و دلیلی برای اعراض از روایات سقوط قصاص نیز وجود ندارد؛ چه اینکه از صرف گرایش شماری هرچند چشمگیر از فقهاء، به عدم سقوط قصاص، نمىتوان اعراض از روایات سقوط قصاص را احراز کرد. افزون بر این، بررسی کتب فقهی فقهاء پیشین پیرو دیدگاه مشهور، نشان میدهد که این فقیهان، نه تنها، از روایات سقوط قصاص، اعراض نکردند، بلکه در فقراتی نیز به آنها عمل میکردند؛ از این رو است که به جمع روایات سقوط قصاص با روایات عدم سقوط اهتمام میورزیدند. گذشته از اینکه دیدگاه مجموعی بودن حق قصاص و سقوط آن، در پی گذشت برخی از اولیاء دم، که به روایات سقوط قصاص مستند است، دیدگاهی متداول و رایج بین جامعهی فقهاء پیشین است. برخی از فقیهان پیرو دیدگاه مشهور و مدعی اعراض نیز خود، صراحتاً، از وجود فقیهانی گزارش میدهند که دیدگاه برگزیدهی آنان، از عمل به روایات سقوط قصاص، حکایت دارد ( مجلسی، 1406، 16/359؛ طباطبائی حائری، 16/308 ). چنانکه اشاره شد، در صورت عدم امکان جمع دلالى بین روایات متعارض، گریزی از روی نهادن به ترجیحات سندی وجود ندارد؛ از این رو، ترجیح سندى، راه دیگری است که فقهاء پیرو دیدگاه مشهور، برای ترجیح روایات عدم سقوط قصاص، بر روایات سقوط قصاص، پیش میگیرند؛ موافقت با کتاب خدا و مخالفت با رأى عامه. البته، روی آوردن به بحث از ترجیحات سندی، به پذیرش این فرض، وابسته است که اطمینانی نسبت به صدور روایات سقوط قصاص، وجود ندارد؛ چه اینکه در صورت اطمینان اجمالی نسبت به صدور روایات سقوط قصاص که از صحت سندی و تعدد این روایات مروی از چند امام معصوم(ع)، پدید میآید، دیگر، محملی برای سخن از ترجیح سندى، باقی نمیماند و در نتیجه، باید همهی روایات معارض با روایات سقوط قصاص را به جهت مخالفت با دلیل قطعی، فاقد حجیت و اعتبار شمرد ( گلباغی ماسوله، 1396، 58 ). الف) موافقت با کتاب خدا برخی از پیروان دیدگاه مشهور، چنین میاندیشند که روایات قصاص، با اطلاق آیهی شریفهی 33 سورهی مبارکهی إسراء، مطابقت دارند و روایات سقوط قصاص، به جهت نفی سلطنت از ولی دم، با اطلاق آیهی شریفهی مذکور، مخالف هستند؛ از این رو، روایات قصاص که بر استقلالی بودن حق قصاص، دلالت دارند، به جهت موافقت با کتاب، بر روایات سقوط قصاص ترجیح مییابند و در نتیجه، باید روایات سقوط قصاص را فاقد اعتبار خواند ( مدنی کاشانی، 1410، 170؛ تبریزی، 1426، 250 ). همانگونه که پیش از این به هنگام بررسی استدلال به آیهی شریفهی 33 سورهی مبارکهی إسراء گذشت، این آیهی شریفه، تنها در مقام تشریع سلطه برای ولی دم به مقدار جنایت است و از این رو، در مقام بیان نیست تا امکان اطلاق گیری از آن، فراهم باشد. در صورت پذیرش فرض امکان اطلاق گیری از آیهی شریفهی مذکور، این اطلاق، هم نسبت به اولیاء دم و هم نسبت به سلطنت آنان جاری است؛ یعنی: همان گونه که اولیاء دم، از قید انفراد و اجتماع، اطلاق دارند، سلطنت نیز از قیود: قصاص، عفو و صلح نیز مطلق است؛ از این رو، این اطلاق، همان گونه که با مفاد روایات قصاص سازگار است، با مفاد روایات سقوط قصاص نیز هماهنگ است و در نتیجه، روایات سقوط قصاص با کتاب خدا موافقت دارند. اندک درنگ در روایات سقوط قصاص، نشان میدهد که این روایات، سلطنت هیچیک از اولیاء دم را نفی نمیکنند و همهی اولیاء دم را واجد سلطنت میدانند. سقوط قصاص در پی گذشت برخی از اولیاء دم، خود، اعمال این سلطنت است. با عفو برخی از اولیاء دم، هنوز سلطنت دیگر اولیاء دم باقی است و آنان میتواند با عفو یا مطالبهی دیه، سلطنت خود را اعمال کنند. تنها، هنگامی میتوان از فقد سلطنت برای دیگر اولیاء دم، سخن راند که در پی عفو برخی از اولیاء دم، برای دیگر اولیاء دم، امکان عفو یا مطالبهی دیه از جانی، منتفی به شمار آید. ب) مخالفت با عامه مطابق قاعدهی ترجیح، در فرضی که روایات متعارض، در موافقت با کتاب خدا، یکسان هستند، مخالفت با آراء اهل سنت، تعیین کنندهی ترجیح است. بسیاری از فقیهان پیرو دیدگاه مشهور میگویند: فقهاء اهل سنت و یا معظم از آنان، اعتقاد دارند قصاص، حقی مجموعی است که در پی گذشت برخی از اولیاء دم، ساقط میگردد. مقایسهی روایات متعارض محل بحث، با این دیدگاه اهل سنت، نشان میدهد، روایات سقوط قصاص، با رأی عامه، موافقت دارند و روایات قصاص با دیدگاه اکثر و یا مشهور فقهاء اهل سنت، مخالف هستند؛ از این رو، روایات قصاص، به جهت مخالفت با رأی عامه، بر روایات سقوط قصاص، ترجیح مییابند و صدور روایات سقوط قصاص، به جهت موافقت با رأی عامه، از باب تقیه است و به همین جهت، از اعتبار، ساقط میگردند ( اردبیلی، 1403، 13/433؛ فیض، بیتا، 2/139؛ مجلسی، 1404، 24/180؛ 1406، 16/359؛ طباطبائی حائری، 1418، 16/309؛ حسینی عاملی، بیتا، 11/98؛ نجفی، 1404، 42/306؛ موسوی خویی، 1422، 2/160؛ موسوی سبزواری، 1413، 28/292؛ فاضل لنکرانی، 1421، 324؛ تبریزی، 1426، 250، 257؛ مدنی کاشانی، 1410، 170؛ حسینی روحانی، 1412، 26/125 ). بسی آشکار است مخالفت و موافقت با رأی عامه که از مرجحات به شمار میآید، معطوف به زمان صدور روایات است و سند روایات سقوط قصاص، صدور این روایات را به زمان صادقین(ع) و قبل از آن بر میگرداند. به گواهی تاریخ فقه اهل سنت، مذاهب چندگانهی اهل سنت، سدههایی پس از زمان صادقین(ع) شکل میگیرند و رسمیت مییابند. در زمان صادقین(ع)، نوعاً، آراء فقهی فقهاء مدینه، و پس از آن، دیدگاههای فقهی اصحاب رأی عراق، فقه اهل سنت را شکل میدهند و از میان پیشوایان مذاهب چهارگانه نیز آراء فقهی مالک بن أنس و پس از وی، ابوحنیفه، گزارش میشود. با این توصیف، مقایسه با آراء فقهی فقیهان مذکور، نمایان میگرداند کدام دسته از روایات متعارض محل بحث، با رأی عامه مخالفت دارند و کدام موافقت. بررسی کتب فقهی اهل سنت چنین نشان میدهد که مالک و دیگر فقهاى مدینه، قصاص را حقی استقلالی میشمارند که با گذشت برخی از اولیاء دم، ساقط نمىگردد و متقابلاً، اصحاب رأی و ابوحنیفه، قصاص را حقی مجموعی میدانند و گذشت برخی از اولیاء دم را سبب سقوط قصاص میشمارند. با این وجود، گاه، هریک در برخی از فروع مختلف فقهی مرتبط با مسأله، به رأیی میگرایند که با دیدگاه منتسب به آنان متفاوت است ( گلباغی ماسوله، 1399، 131 ). مطابق نوشتههای فقهی اهل سنت، مالک اعتقاد دارد به هنگام تعدد اولیاء دم، چنانچه همهی آنان از حیث قرابت و استحقاق، یکسان و در یک درجه هستند، مثلاً: همگی پسران یا برادران مقتول هستند، گذشت برخی از اولیاء دم، سقوط قصاص را سبب میشود؛ هرچند بنا به نقلی دیگر از وی، قصاص، از بین نمیرود؛ اما اگر اولیاء دم، از حیث قرابت و استحقاق، برابر و در یک درجه نیستند، مثلاً: برخی پسر و برخی برادر مقتول هستند، گذشت ولی دم دورتر ـ یعنی: برادر مقتول ـ قصاص را ساقط نمیکند، اما عفو ولی دم نزدیکتر ـ یعنی: پسر مقتول ـ قصاص را از بین میبرد. در فرضی که اولیاء دم مقتول، برخی صغیر و برخی کبیر هستند و ولی دم کبیر، خواهان قصاص است، ابوحنیفه نیز همانند مالک، به استقلالی بودن قصاص میگراید و قصاص را تا بلوغ ولی دم صغیر، به تأخیر نمیاندازد ( ابن منذر، 1425، 379؛ ابن عبد البر، 1398، 2/1101ـ1102؛ مروزی، 1420، 436ـ437؛ شیبانی، 1423، 2/225ـ226؛ ابن قدامه، 1405، 11/576، 581؛ جزیری، 1424، 5/235؛ حطاب، 1416، 8/324ـ327؛ اصبحی، 1415، 4/643، 657، 663؛ موصلی، بیتا، 5/28؛ ماوردی، 1419، 12/102، 105). از مقایسهی روایات متعارض محل بحث، با دیدگاههای فقهاء اهل سنت معاصر صادقین(ع)، چنین به دست میآید که با توجه به رواج بیشتر آراء فقهی فقیهان مدینه در زمان صادقین(ع) و سکونت صادقین(ع) در این شهر، روایات قصاص، با دیدگاه اهل سنت مطابقت دارند؛ هرچند که در سدههای بعد، با شکل گیری و رسمیت یافتن مذاهب چندگانهی اهل سنت و گرایش شافعی و احمد حنبل به مجموعی بودن قصاص و سقوط آن در پی گذشت برخی از اولیاء دم، این دیدگاه، بین فقیهان اهل سنت، غالب و مشهور میگردد. توصیف مذکور، نمایان میسازد که وجهی برای حمل صدور روایات سقوط قصاص بر تقیه وجود ندارد؛ چه اینکه مجموعی خواندن حق قصاص، نه مسألهی سیاسی و نه دیدگاه رسمی فقهاء اهل سنت معاصر با صادقین (ع) است، تا تقیه در موافقت با آن دیدگاه، جریان یابد ( مرعشی نجفی، 1415، 2/408 ). در فرض موافقت روایات متعارض با دیدگاه اهل سنت و عدم امکان اعمال قاعدهی ترجیح، گریزی از حکم به تساقط روایات متعارض و رجوع به اصل اولی حرمت قتل نفس، بر آمده از اطلاقات و عمومات وجود ندارد که مقتضاى آن، سقوط قصاص در صورت گذشت برخى از اولیاء دم، از قصاص جانی است. استناد به شهرت نیز وجهی دیگر است که برخی از فقیهان پیرو مشهور، برای تأیید دیدگاه استقلالی بودن حق قصاص و تقویت روایات عدم سقوط قصاص، آن را دستاویز میسازند ( فاضل لنکرانی، 1421، 324؛ حسینی روحانی، 1412، 26/125 ). بسی روشن است که به جهت وجود روایات و وجوهی که فقیهان پیرو مشهور به آن دست مییازند، فرض وجود شهرت فتوایی منتفی است؛ چنانکه سخن از شهرت روایی نیز فاقد محمل و از محل بحث، بیرون است ( گلباغی ماسوله، 1398، 303 ). نتیجهگیری بررسی وجوه بیان شده برای دیدگاه مشهور، این واقعیت را آشکار میسازد که وجوه مذکور، از کفایت لازم برای اثبات استقلالی پنداشتن حق قصاص و حکم به ثبوت قصاص در پی گذشت برخی از اولیاء دم، برخوردار نیست؛ چه اینکه اجماعی تعبدی، وجود ندارد؛ آیهی مورد استناد، در مقام بیان نیست؛ استصحاب، فاقد ارکان است؛ افزون بر اینکه وجود روایات سقوط قصاص، امکان جریان آن را منتفی میسازد و دو روایت استنادی دیدگاه مشهور نیز گذشته از ابتلای به ضعف سندی یا دلالی، دارای معارض هستند. متقابلاً، دیدگاه مجموعی بودن حق قصاص و سقوط آن در پی گذشت برخی از اولیاء دم، افزون بر هماهنگی با اصولی همانند: احترام نفس و حرمت قتل و حفظ و احتیاط در دماء، مستند به روایاتی است که اعتبار و صحت سندی، وضوح دلالی، فراوانی و نیز متعدد بودن ائمهی مروی در آنها، اطمینانی هرچند اجمالی، نسبت به صدور آن روایات از معصوم(ع) فراهم میآورد و در نتیجه، امکان هر گونه تردید در درستی و لزوم پذیرش این دیدگاه را میزداید. با توجه به نقد و بررسی مبانی فقهی هر یک از دو دیدگاه استقلالی و مجموعی دانستن حق قصاص که تقویم دیدگاه مجموعی بودن قصاص و عدم امکان پذیرش دیدگاه استقلالی پنداشتن قصاص را آشکار میسازد، میتوان اصلاح مواد 350 و 422 قانون مجازات اسلامی را وفق دیدگاه مجموعی دانستن حق قصاص، پیشنهاد داد.
[1]. « وَ مَن قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطَاناً » ( هر کس به ستم کشته شود، ما براى ولىّ او سلطهاى قرار دادهایم ). [2]. « مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِی وَلاّدٍ الْحَنَّاطِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِاللهِ (ع) عَنْ رَجُلٍ قُتِلَ وَ لَهُ أُمٌّ وَ أَبٌ وَ ابْنٌ؛ فَقَالَ الإبْنُ: أَنَا أُرِیدُ أَنْ أَقْتُلَ قَاتِلَ أَبِی، وَ قَالَ الأبُ: أَنَا أُرِیدُ أَنْ أَعْفُوَ، وَ قَالَتِ الأُمُّ: أَنَا أُرِیدُ أَنْ آخُذَ الدِّیَةَ، قَالَ: فَقَالَ(ع): فَلْیُعْطِ الإِبْنُ أُمَّ الْمَقْتُولِ السُّدُسَ مِنَ الدِّیَةِ، وَ یُعْطِی وَرَثَةَ الْقَاتِلِ السُّدُسَ مِنَ الدِّیَةِ حَقَّ الأبِ الَّذِی عَفَا وَ لْیَقْتُلْهُ ». [3]. « وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَدِیدٍ وَ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ رَفَعَهُ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (ع) فِی رَجُلٍ قُتِلَ وَ لَهُ وَلِیَّانِ، فَعَفَا أَحَدُهُمَا وَ أَبَى الأخَرُ أَنْ یَعْفُوَ، قَالَ(ع): إِنْ أَرَادَ الَّذِی لَمْ یَعْفُ أَنْ یَقْتُلَ، قَتَلَ وَ رَدَّ نِصْفَ الدِّیَةِ عَلَى أَوْلِیَاءِ الْمَقْتُولِ الْمُقَادِ مِنْهُ ». [4]. « وَ عَنْهُ عَنْ أَحْمَدَ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ أَبِی عَبْدِاللهِ (ع) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ قَتَلَ رَجُلَیْنِ عَمْداً وَ لَهُمَا أَوْلِیَاءُ، فَعَفَا أَوْلِیَاءُ أَحَدِهِمَا وَ أَبَى الأخَرُونَ، قَالَ: فَقَالَ(ع): یَقْتُلُ الَّذِی لَمْ یَعْفُ، وَ إِنْ أَحَبُّوا أَنْ یَأْخُذُوا الدِّیَةَ أَخَذُوا ». [5]. « مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ فِی حَدِیثٍ قَالَ: قُلْتُ لأَبِی عَبْدِاللهِ(ع): رَجُلانِ قَتَلا رَجُلاً عَمْداً وَ لَهُ وَلِیَّانِ فَعَفَا أَحَدُ الْوَلِیَّیْنِ. قَالَ: فَقَالَ(ع): إِذَا عَفَا بَعْضُ الأُوْلِیَاءِ دُرِئَ عَنْهُمَا الْقَتْلُ وَ طُرِحَ عَنْهُمَا مِنَ الدِّیَةِ بِقَدْرِ حِصَّةِ مَنْ عَفَا وَ أَدَّیَا الْبَاقِیَ مِنْ أَمْوَالِهِمَا إِلَى الَّذِینَ لَمْ یَعْفُوا ». [6]. « وَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ عَنْ أَبِی مَرْیَمَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(ع) قَالَ: قَضَى أَمِیرُالْمُؤْمِنِینَ(ع) فِیمَنْ عَفَا مِنْ ذِی سَهْمٍ، فَإِنَّ عَفْوَهُ جَائِزٌ؛ وَ قَضَى فِی أَرْبَعَةِ إِخْوَةٍ عَفَا أَحَدُهُمْ، قَالَ: یُعْطَى بَقِیَّتُهُمْ الدِّیَةَ وَ یُرْفَعُ عَنْهُمْ بِحِصَّةِ الَّذِی عَفَا». [7]. « وَ عَنْهُ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ حَدِیدٍ عَنْ جَمِیلِ بْنِ دَرَّاجٍ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ(ع) فِی رَجُلَیْنِ قَتَلا رَجُلاً عَمْداً وَ لَهُ وَلِیَّانِ، فَعَفَا أَحَدُ الْوَلِیَّیْنِ. فَقَالَ(ع): إِذَا عَفَا عَنْهُمَا بَعْضُ الأُوْلِیَاءِ دُرِئَ عَنْهُمَا الْقَتْلُ وَ طُرِحَ عَنْهُمَا مِنَ الدِّیَةِ بِقَدْرِ حِصَّةِ مَنْ عَفَا وَ أَدَّیَا الْبَاقِیَ مِنْ أَمْوَالِهِمَا إِلَى الَّذِی لَمْ یَعْفُ؛ وَ قَالَ(ع): عَفْوُ کُلِّ ذِی سَهْمٍ جَائِزٌ ». [8]. « مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الصَّفَّارِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مُوسَى عَنْ غِیَاثِ بْنِ کَلُّوبٍ عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ جَعْفَرٍ عَنْ أَبِیهِ أَنَّ عَلِیّاً(ع) کَانَ یَقُولُ مَنْ عَفَا عَنِ الدَّمِ مِنْ ذِی سَهْمٍ لَهُ فِیهِ فَعَفْوُهُ جَائِزٌ وَ سَقَطَ الدَّمُ وَ تَصِیرُ دِیَةً وَ یُرْفَعُ عَنْهُ حِصَّةُ الَّذِی عَفَا ». [9]. « مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ أَبِیوَلاّدٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِاللهِ(ع) عَنْ رَجُلٍ قُتِلَ وَ لَهُ أَوْلادٌ صِغَارٌ وَ کِبَارٌ، أَرَأَیْتَ إِنْ عَفَا الأُوْلادُ الْکِبَارُ؟ قَالَ: فَقَالَ(ع): لا یُقْتَلْ وَ یَجُوزُ عَفْوُ الأُوْلادِ الْکِبَارِ فِی حِصَصِهِمْ؛ فَإِذَا کَبِرَ الصِّغَارُ، کَانَ لَهُمْ أَنْ یَطْلُبُوا حِصَصَهُمْ مِنَ الدِّیَةِ ». | ||
مراجع | ||
| ||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 320 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 135 |