تعداد نشریات | 418 |
تعداد شمارهها | 10,005 |
تعداد مقالات | 83,622 |
تعداد مشاهده مقاله | 78,346,600 |
تعداد دریافت فایل اصل مقاله | 55,388,125 |
بررسی رابطه ساده و چندگانه هوش هیجانی با سبکهای رهبری تحولآفرین، تبادلی و عدم مداخله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نشریه علمی آموزش و ارزشیابی (فصلنامه) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مقاله 8، دوره 7، شماره 27، آذر 1393، صفحه 117-135 اصل مقاله (235.28 K) | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نوع مقاله: مقاله پژوهشی | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نویسندگان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
نقی رعدیافسوران* 1؛ عبدالله پارسا2؛ محبوبه محمّدشفیع3؛ مریم دهدشتی4 | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
1دانشجوی دکتری مدیریت آموزشی. دانشگاه اصفهان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
2دانشیار گروه علوم تربیتی. دانشگاه شهید چمران اهواز | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
3کارشناس ارشد برنامهریزی آموزشی. دانشگاه اصفهان | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
4کارشناس ارشد مدیریت آموزشی. دانشگاه شهید چمران اهواز | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
چکیده | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
در پژوهش توصیفی(همبستگی) حاضر رابطه ساده و چندگانه هوشهیجانی با سبکهای رهبری تحولآفرین، تبادلی و عدم مداخله در دانشجویان مقطع کارشناسیارشد دانشگاه شهید چمران اهواز مورد بررسی قرار گرفته است. حجم نمونه شامل320 نفر از دانشجویان کارشناسیارشد دانشگاه شهید چمران اهواز است که با روش نمونهگیری تصادفی طبقهای انتخاب شده اند. ابزار اندازهگیری دادهها شامل؛ پرسشنامه 36 گویهای چند عاملی رهبری(MLQ[1]) و پرسشنامه 33 گویهای هوش هیجانی بوده که پایایی پرسشنامهها به ترتیب 83% و 56% بوده است. عمدهترین یافتههای پژوهش حاکی از آن است که: هوش هیجانی با سبک رهبری تحولآفرین، همبستگی معنادار منفی و با سبک رهبری عدم مداخله، همبستگی معنادار مثبت دارد. این متغیر با سبک رهبری تبادلی فاقد همبستگی معنادار است. از میان ابعاد پنج گانه هوش هیجانی، ابعاد خودتنظیمی و انگیزش در سبک رهبری تحولآفرین، بعد انگیزش در سبک رهبری تبادلی و همچنین ابعاد خودتنظیمی و همدلی در سبک رهبری عدم مداخله تأثیر معناداری داشتهاند. در این تحقیق مشاهده شد که هوش هیجانی دانشجویان دانشگاه شهید چمران اهواز، پایینتر از حد متوسط؛ ویژگی سبکهای رهبری تحولآفرین و تبادلی دانشجویان بالاتر از حد متوسط و ویژگی سبک رهبری عدم مداخله در آنها نیز پایینتر از حد متوسط بوده است. [1]. Multifactor Leadership Questionnaire | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
کلیدواژهها | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
هوش هیجانی؛ سبک رهبری تحولآفرین؛ رهبری تبادلی؛ رهبری عدم مداخله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
اصل مقاله | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
بررسی رابطه ساده و چندگانه هوش هیجانی با سبکهای رهبری تحولآفرین، تبادلی و عدم مداخله نقی رعدیافسوران[1] عبدالله پارسا[2] محبوبه محمّدشفیع[3] مریم دهدشتی[4]
چکیده: در پژوهش توصیفی(همبستگی) حاضر رابطه ساده و چندگانه هوشهیجانی با سبکهای رهبری تحولآفرین، تبادلی و عدم مداخله در دانشجویان مقطع کارشناسیارشد دانشگاه شهید چمران اهواز مورد بررسی قرار گرفته است. حجم نمونه شامل320 نفر از دانشجویان کارشناسیارشد دانشگاه شهید چمران اهواز است که با روش نمونهگیری تصادفی طبقهای انتخاب شده اند. ابزار اندازهگیری دادهها شامل؛ پرسشنامه 36 گویهای چند عاملی رهبری(MLQ[5]) و پرسشنامه 33 گویهای هوش هیجانی بوده که پایایی پرسشنامهها به ترتیب 83% و 56% بوده است. عمدهترین یافتههای پژوهش حاکی از آن است که: هوش هیجانی با سبک رهبری تحولآفرین، همبستگی معنادار منفی و با سبک رهبری عدم مداخله، همبستگی معنادار مثبت دارد. این متغیر با سبک رهبری تبادلی فاقد همبستگی معنادار است. از میان ابعاد پنج گانه هوش هیجانی، ابعاد خودتنظیمی و انگیزش در سبک رهبری تحولآفرین، بعد انگیزش در سبک رهبری تبادلی و همچنین ابعاد خودتنظیمی و همدلی در سبک رهبری عدم مداخله تأثیر معناداری داشتهاند. در این تحقیق مشاهده شد که هوش هیجانی دانشجویان دانشگاه شهید چمران اهواز، پایینتر از حد متوسط؛ ویژگی سبکهای رهبری تحولآفرین و تبادلی دانشجویان بالاتر از حد متوسط و ویژگی سبک رهبری عدم مداخله در آنها نیز پایینتر از حد متوسط بوده است. واژگان کلیدی: هوش هیجانی[6]، سبک رهبری تحولآفرین[7]، رهبری تبادلی[8]، رهبری عدم مداخله[9]. مقدمه: امروزه اکثر سازمانها برای حفظ موقعیت رقابتی خود نیاز به تغییر سریع دارند. تغییرات سریع مستلزم رهبران و کارکنانی انطباقپذیر است که به صورت مؤثر کار کنند، به طور مداوم سسیستمها و فرایندها را بهبود بخشند و مشتری مدار باشند (باس[10]، 1996؛ نقل در مرتضوی و همکاران، 1384). این رهبران مسئولیت میپذیرند، قوهی تخیل خود را به کار میگیرند و تخیلات خود را به واقعیت تبدیل میکنند، موجب تعهد و مشارکت داوطلبانه پیروان میشوند و به آنان انرژی میبخشند و در نهایت سازمانها را به سمت سازمانهای یادگیرنده که میتوانند نیازهای محیطی را تشخیص داده و ابزارهای لازم برای هماهنگی خود با آن را فراهم سازند، هدایت میکنند. چنین رهبرانی را رهبران تحولآفرین مینامند (موغلی، 1383). شناسایی عواملی که بتواند به ارتقاء ویژگیهای رهبران تحولآفرین و توانمندی آنان منجر شود دغدغه محققان و نویسندگان حوزه مدیریت بوده است. در این رابطه، هوش هیجانی به عنوان یکی از این عوامل مورد بررسی قرار گرفته است. ریشهی پارادایم رهبری تحولآفرین[11] به قرن شانزده، زمانی که پژوهشهایی در مورد پادشاه توسط ماکیاول[12] صورت پذیرفت بر میگردد(بارکر[13]، 1999؛ نقل در موغلی، 1383، ص98). اصطلاح رهبری تحولآفرین برای اولین بار توسط دانتون[14] (1973) بکار رفت. اگرچه این اصطلاح تا زمانی که کلاسیکها به وسیله برنز[15] آن را بکار نبردند، مشهور نشد (اوشاگبمی[16]، 2004). پیشینهی تئوریک و تحقیقات رهبری تحولآفرین به سال 1987 و فعالیت برنز بر میگردد. برنز مشخص کرد که رهبران تحولآفرین صاحب بینش هستند و دیگران را برای انجام کارهای استثنایی به چالش و تلاش وا میدارند. به عقیده وی تنها رهبران تحولآفرین قادر به ترسیم مسیرهای ضروری نو برای سازمانهای جدید هستند؛ چرا که آنها منشاء تغییرات هستند، بر تغییرات حاکم بر سازمان اشراف کامل دارند و بر موج تغییرات سوارند. این نوع رهبران میتوانند تصویر بهتر و روشنتری از آینده ارائه دهند، بینش خود را به طور اثربخش برای کارکنان تبیین کنند و کارکنان نیز آن بینش را به عنوان واقعیت بپذیرند (رابینز[17]، 1996 نقل در زالی، 1383). مایرز (نقل در رمضانی، 1388) معتقد است؛ رشد و پرورش مهارتهای تفکر انتقادی مانند قدرت تجزیه و تحلیل، ارزیابی، استدلال منطقی و تفکر خلاق و بهرهمندی از مهارتهای حل مسئله در موقعیتها -که همگی از لازمههای جدی رهبریتحولگرا هستند- به دلیل اینکه برونداد اطلاعات جامعه از قدرت تفکر انتقادی افراد درباره این اطلاعات، فراتر رفته است، بسیار مشکل شده است. به عقیده رمضانی (1388) صاحبان تفکر انتقادی قادر به درک و تغییر مسائل، تمایز بین عقاید و حقایق، تصمیمگیری درباره اعمال مختلف، داوری درباره اعتبار منابع اطلاعاتی، تشخیص نظامهای ارزشی و عقیدتی مختلف و توانمند در طرح سؤالات و پاسخگویی به آنها هستند. بنابراین میتوان گفت متفکران انتقادی قادر خواهند بود که با استدلال منطقی خود دیگران را متقاعد و ترغیب به همراهی و تبعیت نمایند. باس و آولیو[18] با توسعه مفهوم و ایدهی برنز، مفهوم رهبری تحولگرا را ایجاد نمودند. آنها معتقدند که رهبری تحولگرا زمانی شکل میگیرد که رهبر، علائق کارکنانش را ارتقاء و توسعه بخشد، آگاهی و پذیرش برای مأموریت و مقصد گروه را ایجاد کند و کارکنان را به دیدن فراسوی منافع خویش برای منافع گروه برانگیزاند (استون و همکاران[19]، 2003، ص2). باس معتقد است رهبران تحولآفرین از توجه به نیازهای موجود و پیش پا افتاده پیروان پا فراتر مینهند و همواره سعی میکنند که با نفوذ به عمق باور افراد، ساختار سلسله مراتب نیازهای پیروان را به گونهای دستخوش دگرگونی و تحول قرار دهند که به هرچه فعالتر شدن نیازهای برتر آنان بیانجامد و موجبات تکاپو و درخشش عملکرد آنان را فراهم سازد (سنجقی، 1380، ص294). پاروانوا و بون[20] (2009) تأثیر رهبر تحولگرا را بر عملکرد تیم و ارتباط آن را با رضایت کارکنان بسیار مثبت ارزیابی میکنند. رهبران تحولآفرین از طریق تأیید اندیشهها و ارزشهای اخلاقی کارکنان و الهام بخشیدن به آنها برای اندیشیدن به مسائل با استفاده از شیوههای جدید، انگیزه فوقالعادهای بوجود میآورند و پیروان این نوع رهبران نسبت به آنها احساس اعتماد، احترام و وفاداری میکنند (هلریل و اسلوکام[21]، 1996، ص470). بیکن[22] (2009) نیز شخصیت رهبر را منبع کلیدی قدرت رهبر میداند؛ چون قادر است با ایجاد اعتماد در دیگران نسبت به نیات رهبر و توان رهبری او قدرت تأثیرگذاری او را افزایش میدهد. به گزارش اسمال وود و یانگر[23] (2009) بسیاری از مدیران ارشد، هوش هیجانی را همراه با خصایصی مانند ایجاد چشمانداز برای کارکنان، آگاهی از تئوری اقتضایی، تضمین محوریت مشتری و اعتبار را از ویژگیهای رهبر اثربخش ذکر نمودهاند. هرسی، بلانچارد و دیویی[24] (1996، ص520) رهبری تحولآفرین را، فرایند نفوذ آگاهانه در افراد یا گروه برای ایجاد تغییر و تحول ناپیوسته در وضعیت موجود و کارکردهای سازمان به عنوان یک کل تعریف میکنند. رهبری تحولآفرین بر اساس مدل برنارد باس متشکل از چهار عنصر؛ نفوذ آرمانی[25]، ترغیب ذهنی[26]، انگیزش الهام بخش[27] و ملاحظه فردی[28] میباشد که گلمن[29](2004) آن ها را به شرح زیر توضیح داده است: نفوذ آرمانی: رهبر از خود فداکاری نشان میدهد، مسئولیت اقدامات خود را به عهده میگیرد، افراد را در خوشیها سهیم میکند و در عمل نشان میدهد که نقش تعیین کننده دارد. ترغیب ذهنی: رهبر فکر کردن را تشویق میکند و افراد را قبل از هر اقدام به تفکر و استدلال وا میدارد. انگیزش الهامبخش: رهبر در بین اعضای زیر مجموعه امید ایجاد میکند، چشمانداز سازمان را روشن و دستیافتنی معرفی کرده و افراد را ترغیب میکند که انتظارات خود را بالا ببرند. در این خصوص بوجر و همکاران[30](2006) معتقدند؛ انگیزش الهام بخش نیازمند این است که رهبران به اعضای سازمان انرژی و نیرو بدهند و ماهیت مأموریت و اهداف شرکت را به طور واضح به کارکنان ابلاغ کنند. چنین ابلاغ واضحی به کارکنان اجازه تلاش سخت و اغلب دستیابی به اهداف ماورای شرح وظایف آنها را میدهد. ملاحظه فردی: رهبر به عنوان یک مربی و تعلیم دهنده با پیروان و زیر دستان خود رفتار میکند، آنها را ارتقاء میدهد، به آنها تفویض اختیار میکند و بر حسب شایستگی که دارند با آنها برخورد میکند. بالتازارد و همکاران[31] (2009) گزارش دادهاند که ویژگیهای شخصیتی مانند ثبات عاطفی و وظیفهشناسی، میتوانند پیشبینی کننده رهبری تحولآفرین باشند. جاج و بونو[32] (2000، نقل در شائو و وبر[33]، 2004) نیز گشودگی رهبر در برابر تجارب جدید را دارای رابطه مثبت با رهبری تحول آفرین ذکر نمودهاند. سبک دوم رهبری مورد مطالعه، سبک رهبری تبادلی[34] است. برنز[35](1978) رهبری تبادلی را به عنوان رهبری مبتنی بر مبادله بین رهبر و پیرو به طوری که تمایلات فردی طرفین تأمین شود، تعریف میکند. به عبارت دیگر در رهبری تبادلی یا مراودهای به همه چیز از منظر میزان منفعتی که عاید افراد میشود، نگریسته میشود؛ به طوری که رابطه رهبر یا پیروان سوداگرانه و بر مبنای مبادله یک چیز برای چیز دیگر است. باس(1985) عوامل زیر را به عنوان ابعاد اساسی رهبری تبادلی بر شمرده است (موغلی، 1383، ص103): پاداشهای مشروط[36]: بعضی از مدیران همسو با انتظارات خود، پاداشهایی را به پیروان اعطا میکنند. پاداشها و تنبیهها مشروط به اشکال مختلف که به کار برده میشوند به نظر باس این فرایند پاداش و تنبیه کارکنان، ویژگی مراودهگر مدیران است زیرا بعضی مدیران بر خلاف رهبران تحولآفرین که به ایدههای اساسی علاقهمند هستند، به فرایند کارایی اعتقاد دارند. مدیریت بر مبنای استثناء[37]: مدیریت بر مبنای استثناء ماهیتاً یک عمل صحیح است. به طور کلی رهبر از دادن دستورهای جدید در صورتی که راههای قدیمی هنوز کارایی داشته باشد، اجتناب میورزد و به پیروان اجازه میدهد که کارها را به طرق روزمره انجام دهند. این فرایند نسبت به پاداشهای مشروط و اجرای رهبری تحولآفرین کمتر مؤثر است. رهبران تبادلی که بر مبنای نوعی مدیریت بر مبنای استثناء فعال عمل میکنند، بر کار زیر دستان نظارت میکنند و از انجام صحیح کارها اطمینان حاصل میکنند. مدیرانی که مدیریت بر مبنای استثناء غیرفعال را اعمال میکنند، مجازاتهای اقتضایی و دیگر اعمال را در رابطه با پاسخگویی به انحرافات واضح از عملکرد استاندارد شده به کار میگیرند. این مدیران تا انحراف، خطا و اشتباهی صورت نگرفته باشد، عکس العملی از خود نشان نمیدهند، در حالی که این روش غیر مؤثر است. سبک رهبری سوم که محقق آن را مورد مطالعه قرار داده است، سبک رهبری عدم مداخله[38] میباشد. منظور از رهبری عدم مداخله یا غیر مراودهای، خودداری نمودن از نقش فعال رهبری است در واقع در طیف رهبری، غیرفعالترین نوع رهبری به شمار میآید (هورویتز و همکاران[39]، 2008). در این سبک، رهبر از تصمیمگیری خودداری میکند و مسئولیتها را واگذار میکند. در این شرایط انگیزش در رضایت پیروان به حداقل موجود میرسد و دور اندیشی در رهبر از بین میرود(موغلی، 1383، ص104). متغیر چهارم که محقق رابطه سبکهای رهبری فوق را با آن مورد بررسی قرار داده، هوش هیجانی[40] است. اولین کسی که مفهوم هوش هیجانی را وارد عرصه مفاهیم سازمانی نموده دانیل گلمن بوده است. گلمن در کتاب «هوش هیجانی در محیط کار» بر نیاز به هوش هیجانی در محیط کار، محیطی که در آن اغلب به عقل توجه میشود تا قلب و احساسات، توجه دارد. وی معتقد است نه تنها مدیران و رؤسای شرکتها نیازمند هوش هیجانی هستند بلکه هرکس که در سازمان کار میکند، نیازمند هوش هیجانی است. با این تفاوت که هرچه در سازمان به سمت سطوح بالاتر پیش میرویم، اهمیت هوش هیجانی در مقایسه با هوش شناختی افزایش مییابد. به همین علت هوش هیجانی از اهمیت زیادی برای مدیران و رهبران سازمانی برخوردار است(مری[41]، 1998؛ گلمن و همکاران، 2001؛ نقل در سبحانی نژاد و یوزباشی، 1387، ص24). گلمن(1995) هوش هیجانی را مجموعهای از توانایی ها و قابلیتها و مهارتهای اکتسابی و استعدادهای ارثی میداند و معتقد است که ارتقاء آن نیاز به تدابیر آموزشی خاص دارد و سن به تنهایی نمیتواند عامل مهمی در افزایش یا کاهش آن باشد. مایل و سالووی[42] هوش هیجانی را توانایی ارزیابی بیان تنظیم هیجانات خود و دیگران و استفاده کارآمد از آن میداند (خائفالهی و دوستار، 1382). در تعریفی دیگر وسینگر[43](2000) هوش هیجانی را هوش به کارگیری هیجان در جهت هدایت رفتار، افکار، ارتباط مؤثر با همکاران، استفاده از زمان و چگونگی انجام دادن کار برای ارتقاء نتایج تعریف نموده است. گلمن، بویاتزیس و ری[44] (1999، ص123) اجزای هوش هیجانی را شامل پنج مؤلفه خودآگاهی[45]، خودتنظیمی[46]، انگیزش[47]، همدلی[48] و مهارت اجتماعی[49] میدانند که نحوه ارتباط آنها با رهبری را به شرح زیر توضیح دادهاند: 1) خودآگاهی؛ خودآگاهی یا تشخیص احساس در هنگام وقوع، بخش مهم و کلیدی هوش هیجانی است. توانایی کنترل و اداره لحظه به لحظه احساسات نشانه درک خویشتن و بصیرت روان شناسانه است. 2) خودتنظیمی؛ کنترل و اداره احساسات مهارتی است که بر پایه خود آگاهی شکل میگیرد. مدیران و رهبران خود تنظیم قادرند محیطی از اعتماد و انصاف خلق کنند. 3) انگیزش؛ هدایت احساسات در جهت هدف خاص برای تمرکز توجه و ایجاد انگیزه در خود بسیار مهم است. کنترل احساسات، زمینه را برای هر نوع مهارت و موفقیت فراهم میکند. 4) همدلی؛ نوعی مهارت عمومی مبتنی بر خودآگاهی هیجانی است. رهبران همدل سعی میکنند همه را راضی کنند. آنها با ملاحظه و فکر، احساسات کارکنان را همراه با سایر عوامل در تصمیمگیری در نظر میگیرند. 5) مهارتهای اجتماعی یا تنظیم روابط با دیگران؛ هنر ارتباط با مردم به مقدار زیادی، مهارت کنترل و اداره احساسات آنان است. این مهارت نوعی توانایی است که محبوبیت، قوه رهبری و نفوذ شخصی را تقویت میکند. رهبری در سازمان نمودی از مناسبات بین گروهی، فرایند تأثیرگذاری و نفوذ در رفتار اعضای سازمان برای یاری و هدایت آنها در دستیابی به اهداف مطلوب میباشد (گاردنر و استوف[50]، 2002). هوش عاطفی به میزان زیادی در روابط مدیران با اعضای سازمان نقش مهمی ایفا میکند. اخیراً برخی از دانشمندان نیز دریافتهاند که هوش عاطفی با اهمیتتر از بهرههوشی برای یک مدیر و رهبر است (گلمن، 2000). تحقیقات مختلفی نشان دادهاند که بین هوش هیجانی و رهبری تحولی رابطه معنادار و قوی وجود دارد (بارلینگ و همکاران[51]، 2000؛ سنجقی، 1380؛ لبان و زولائوف[52]، 2004؛ مرتضوی و همکاران، 1384؛ یعقوبی و همکاران، 1388؛ دی، نیوزوم و کاتونو[53]، 2002 و همچنین پالمز، والز، بورشس و استوس[54]، 2001 نقل در مختاریپور و همکاران، 1385). در برخی تحقیقات نیز بین سبک رهبری فرهمند و هوش هیجانی همبستگی معناداری مشاهده شده است (دی، نیوزوم و کاتونو، 2002؛ نقل در مختاریپور و همکاران، 1385؛ کارمیشل و سایچ[55]، 2005؛ پالمر و همکاران[56]، 2001؛ نقل در مختاریپور و همکاران، 1385). به عقیده بوفورد[57] (2001، نقل در مختاریپور و همکاران، 1385) و همچنین ترابن[58] (2005)، هوش هیجانی دارای رابطه مثبت معناداری با عملکرد، موفقیت و اثربخشی مدیریتی است. از سوی دیگر مرتضوی و همکاران (1384) بین هوش هیجانی و رهبری مبادلهای رابطه منفی معناداری را گزارش دادهاند و کریمی (1385) گزارش داده که هیچ نوع رابطه معناداری بین مؤلفههای هوش هیجانی و سبک رهبری مشاهده ننموده است. لبان و زولائوف (2004) نیز اظهار داشتهاند که بین سبک رهبری عدممداخلهگر و مدیریت بر مبنای استثناء رهبری تبادلی با هوش هیجانی رابطه منفی معناداری یافت شده است. به عقیده بارلینگ و همکاران (2000) هوش هیجانی با سه بعد رهبری تحولی (نفوذ آرمانی، انگیزش الهام بخش و ملاحظه فردی) ارتباط معنادار دارد. در مجموع بررسی شواهد موجود در غالب موارد مؤید وجود رابطه معنادار بین انواع سبکهای رهبری و هوش هیجانی است و این تأییدات را میتوان دلیل محکمی بر ضرورت توجه به این مسئله و انجام تحقیقات بیشتر در این مورد تلقی نمود. با توجه به مبانی نظری و تحقیقات صورت گرفته، تغییر اجتنابناپذیر سازمانها نیازمند کارکنان و مدیرانی انطباقپذیر بوده و تعامل اجتماعی مؤثر و ثمربخش برای بیشتر مدیران و رهبران به عنوان یک ویژگی مهم در مدیریت تغییرات سازمانی اهمیت فزایندهای دارد. ضمن اینکه تغییرات سریع و فراگیر در دنیای امروز و محیط سازمانها نیاز به مدیران تحولآفرین را ضروری کرده است. لذا با توجه به این که یکی از رسالتهای مهم دانشگاهها تربیت مدیران تحولآفرین برای آینده است که بتواند سازمانها را در شرایط متغیر محیطی به نحو احسن هدایت کنند و از طرفی دانشجویان یکی از مهمترین اقشار جامعه هستند که در روند توسعه حال و آینده کشور نقش مهمی را ایفاء میکنند، لازم است دانشگاهها نسبت به تربیت ویژگیهای رهبری در دانشجویان به عنوان سرمایه بنیادی و با ارزش همت گمارند. چرا که دانشجویان پس از فارغالتحصیلی وارد بازار کار میشوند و باید بتواند در شرایط کنونی جهانی و کشور که رویکرد کارآفرینی و سیاست کوچک بودن دولت مورد توجه است، کسب و کاری راهاندازی کرده، رهبری کنند و تعالی ببخشند. بر این اساس، هدف پژوهش حاضر، بررسی رابطه هوش هیجانی با ویژگی سبکهای رهبری تحولآفرین، تبادلی و عدم مداخله در دانشجویان دانشگاه شهید چمران اهواز (دانشجویان مقطع کارشناسیارشد که به زودی وارد بازار کار میشوند) بوده است. برای این منظور، سؤالات پژوهش به شرح ذیل طرح و بررسی شدهاند: 1. آیا بین هوش هیجانی با سبک رهبری تحولآفرین، تبادلی و عدم مداخله رابطه معنادار وجود دارد؟ 2. آیا بین ابعاد هوش هیجانی با سبک رهبری تحولآفرین و خرده مقیاسهای آن رابطه چندگانه معنادار وجود دارد؟ 3. آیا بین ابعاد هوش هیجانی با سبک رهبری تبادلی و خرده مقیاسهای آن رابطه چندگانه معنادار وجود دارد؟ 4. آیا بین ابعاد هوش هیجانی با سبک رهبری عدم مداخله رابطه چندگانه معنادار وجود دارد؟ 5. آیا بین متغیرهای دموگرافیک دانشجویان (جنس، دانشکده و اشتغال) با انواع سبک رهبری سه گانه رابطه چندگانه معنادار وجود دارد؟
روش تحقیق با توجه به ماهیت پژوهش و هدف آن، روش پژوهش حاضر توصیفی و از نوع همبستگی بوده است.
جامعه آماری، نمونه و روش نمونه گیری جامعه آماری پژوهش، شامل کلیه دانشجویان مقطع کارشناسیارشد دانشگاه شهید چمران اهواز در سال تحصیلی 88-87 می باشد. به منظور نمونهگیری، پس از انجام مطالعه مقدماتی با استفاده از فرمول برآورد حجم نمونه معرفی شده توسط مورگان و جرسی تعداد 320 نفر با بهرهگیری از روش نمونهگیری تصادفی طبقهای ساده متناسب با حجم به عنوان نمونه پژوهش انتخاب شده اند. به این ترتیب پس از تعیین تعداد جامعه و نمونه آماری، با مبنا تحلیل قرار دادن دانشکده، نسبت بین جامعه و نمونه هر دانشکده مشخص شد و بر اساس آن پرسشنامه توزیع و جمعآوری گردید.
ابزار اندازهگیری در این پژوهش برای گردآوری دادهها از دو پرسشنامه به شرح ذیل استفاد شد: الف) پرسشنامه چند عاملی رهبری(MLQ[59]): این پرسشنامه برای اولین بار در پژوهشهای برنارد باس[60] در سال 1985 به کار برده شده است. جدیدترین ویرایش پرسشنامه چند عاملی رهبری که در سال 2000 توسط باس و آولیو تنظیم شده، شامل 36 پرسش است که به ارزیابی عوامل و شاخصهای رهبری تحولآفرین، تبادلی و عدم مداخله میپردازد. هدف از ساخت این پرسشنامه تعیین ویژگیهای شخصیتی رهبران تحولآفرین، تبادلی و عدم مداخله میباشد. پرسشنامه مذکور توسط خود بس و دانشمندانی چون؛ آولیو، گودهم و ... مورد آزمونهای فراوانی قرار گرفته است. روایی و اعتبار آن بارها مورد آزمون قرار گرفته که در پنج قاره جهان از این ابزار استفاده شده و نتایج تقریباً مشابهی به دست آمده است(موغلی، 1383، ص106 و 107). در پژوهش حاضر روایی پرسشنامه با روش تحلیل عاملی85/0و پایایی آن با روش آلفای کرونباخ 83/0 بوده است. ب)پرسشنامه هوش هیجانی: آزمون هوش هیجانی سیبریا شرینک در سال 1999 ساخته شده است. نسخه اجرایی نهایی این آزمون دارای 33 گویه و پنج خرده مقیاس(خودآگاهی، خود تنظیمی، انگیزش، همدلی و مهارتهای اجتماعی) بوده که در قالب مقیاس پنج گزینهای لیکرت تنظیم شده است. این آزمون توسط منصوری(1380) اجرا و پایایی آن با روش آلفای کرونباخ 85/0 گزارش شده است. در پژوهش حاضر روایی پرسشنامه با روش تحلیل عاملی 85/0 و پایایی آن با استفاده از روش آلفای کرونباخ 56/0به دست آمده است.
تجزیه و تحلیل دادهها در این بخش به نتایج حاصل از تحلیل دادههای پژوهش و به بررسی سؤال های پژوهش پرداخته شده است.
سؤال شماره یک پژوهش عبارت بود از اینکه؛ «آیا بین هوش هیجانی با سبک رهبری تحولآفرین، تبادلی و عدم مداخله رابطه معنادار وجود دارد؟». در بررسی این سؤال، ضریب همبستگی مشاهده شده بیانگر وجود رابطه همبستگی معنادار منفی بین هوش هیجانی با ویژگی سبک رهبری تحولآفرین دانشجویان میباشد. بر این اساس، دانشجویانی که هوش هیجانی بالاتری دارند از ویژگیهای سبک رهبری تحولآفرین پایینتری برخوردارند. همچنین بین هوش هیجانی با سبک رهبری تبادلی رابطه همبستگی معناداری وجود نداشته است. در ادامه بررسیها مشخص شد، همبستگی معنادار مثبتی بین هوش هیجانی با ویژگی سبک رهبری عدم مداخله دانشجویان وجود دارد. بر این اساس، دانشجویانی که از هوش هیجانی بالاتری برخوردارند دارای ویژگی سبک رهبری عدم مداخله بالاتری نیز هستند(جدول شماره1). جدول شماره 1 - ضرایب همبستگی بین هوش هیجانی با سبکهای رهبری تحولآفرین، تبادلی و عدم مداخله
سؤال شماره دو پژوهش عبارت بود از اینکه؛ «آیا بین ابعاد هوش هیجانی با سبک رهبری تحولآفرین و خرده مقیاسهای آن رابطه چندگانه معنادار وجود دارد؟». در تحلیل رابطه ابعاد پنجگانه هوش هیجانی با سبک رهبری تحولآفرین، علاوه بر یافتن رابطه معنادار کلی، مشخص شد 13 درصد تغییرات مرتبط با سبک رهبری تحولآفرین با ابعاد پنج گانه هوش هیجانی قابل تبیین است. ضرایب (Beta) نشان نیز میدهد که از بین ابعاد پنج گانه هوش هیجانی فقط دو بعد خود تنظیمی و انگیزش با سبک رهبری تحولآفرین ارتباط معنادار دارند (جداول شماره 2 و 3).
جدول شماره2 - آنالیز واریانس برای تبیین سبک رهبری تحولآفرین
جدول شماره3 – ضرایب رگرسیون چندگانه بین ابعاد هوش هیجانی با سبک رهبری تحولآفرین
در تحلیل رابطه ابعاد پنجگانه هوش هیجانی با خرده مقیاس نفوذآرمانی سبک رهبری تحولآفرین[61]، ضمن مشاهده رابطه معنادار کلی (0001/0≥P و 379/5=F)، معلوم شد که 10 درصد تغییرات مرتبط با خرده مقیاس نفوذآرمانی سبک رهبری تحولآفرین با ابعاد پنجگانه هوش هیجانی قابل تبیین است (102/0=R2) . ضرایب (Beta) نیز نشان داد که از بین ابعاد پنجگانه هوش هیجانی، فقط بعد انگیزش (0001/0≥P و 266/0-=Beta) و خود تنظیمی (005/0≥P و 201/0-=Beta) با مؤلفهی نفوذ آرمانی سبک رهبری تحولآفرین ارتباط معنادار دارند. بررسی رابطه ابعاد پنج گانه هوش هیجانی با خرده مقیاس ترغیب ذهنی از سبکرهبری تحولآفرین، بیانگر وجود رابطه معنادار کلی بین دو متغیر فوق است (0001/0≥P و 759/11=F). همچنین 19 درصد از تغییرات خردهمقیاس ترغیب ذهنی با ابعاد پنجگانه هوش هیجانی قابل تبیین است (194/0=R2). ضرایب (Beta) نیز نشان داد؛ از بین ابعاد پنجگانه هوش هیجانی، بعد خودآگاهی (0001/0≥P و 302/0=Beta)، خودتنظیمی (040/0≥P و 137/0=Beta)، انگیزش (0001/0≥P و 264/0=Beta) و مهارت اجتماعی (039/0≥P و 127/0=Beta) با مؤلفهی ترغیب ذهنی ارتباط معنادار دارند. بر اساس تحلیل رگرسیون انجام شده، به طور کلی رابطه ابعاد پنجگانه هوش هیجانی با بعد انگیزش الهام بخش سبک رهبری تحولآفرین، معنادار است (0001/0≥P و 701/4=F). و هوش هیجانی میتواند حدود 08/0 از این مؤلفه را پیشبینی نماید (088/0=R2). ضرایب (Beta) نیز نشان داد؛ از بین ابعاد پنجگانه هوش هیجانی، ابعاد خودتنظیمی (004/0≥P و 209/0=Beta) و همدلی (0001≥P و 328/0-=Beta) با بعد انگیزش الهامبخش سبک رهبری تحولآفرین ارتباط معنادار دارند. البته رابطه همدلی با بعد انگیزشالهامبخش، منفی و معنادار است. طبق نتایج تحقیق، رابطه ابعاد پنجگانه هوش هیجانی با خردهمقیاس ملاحظه فردی سبک رهبری تحولآفرین، معناداری کلی دارد (0001/0≥P و 993/33=F) و در حد قابل توجهی، حدود 41 درصد از این مؤلفه با ابعاد پنجگانه هوش هیجانی قابل تبیین است (411/0=R2). ضرایب (Beta) نیز نشان داد؛ همه ابعاد پنجگانه هوش هیجانی، خودآگاهی (011/0=P و 146/0-=Beta)، خودتنظیمی (0001/0≥P و 344/0=Beta)، انگیزش (0001/0≥P و 298/0=Beta)، همدلی (035/0≥P و 125/0=Beta) و مهارت اجتماعی (0001/0≥P و 433/0=Beta)، با تغییرات مؤلفهی ملاحظه فردی سبک رهبری تحولآفرین ارتباط معناداری دارند.
در ادامه تحقیق سؤال شماره سه پژوهش با این موضوع که؛ «آیا بین ابعاد هوش هیجانی با سبک رهبری تبادلی و خرده مقیاسهای آن رابطه چندگانه معنادار وجود دارد؟» مورد بررسی قرار گرفت. بر این اساس مشاهده شد که سبک رهبری تبادلی با ابعاد پنجگانه هوش هیجانی، رابطه معنادار کلی ندارد. هوش هیجانی فقط 04/0 تغییرات مرتبط با سبک رهبری تبادلی را تبیین میکند. ضرایب (Beta) نشان میدهد که از بین ابعاد پنجگانه هوش هیجانی، فقط بعد انگیزش با سبک رهبری تبادلی ارتباط معنادار دارد (جداول شماره 4و5). جدول شماره 4 – آنالیز واریانس برای تبیین سبک رهبری تبادلی
جدول شماره 5- ضرایب رگرسیون چندگانه بین ابعاد هوش هیجانی با سبک رهبری تبادلی
همچنین بررسی بیشتر نشان داد که ابعاد پنجگانه هوش هیجانی با مؤلفهی پاداش مشروط سبک رهبری تبادلی، رابطه کلی معنادار ندارد (560/0≥P و 814/0=F) و فقط به میزان 2 درصد از این مؤلفه با کمک هوش هیجانی پیشبینی میشود (021/0=R2). ضرایب (Beta) هم نشان داد؛ از ابعاد پنجگانه هوش هیجانی فقط بعد انگیزش (048/0≥P و 132/0-=Beta) با تغییرات مؤلفهی پاداش مشروط سبک رهبری تبادلی، ارتباط معنادار دارد. همچنین ابعاد پنجگانه هوش هیجانی با خرده مقیاس مدیریت بر مبنای استثناء سبک رهبری تبادلی رابطه معنادار کلی دارد (030/0≥P و 519/2=F) و 5 درصد تغییرات آن با ابعاد پنجگانه هوش هیجانی قابل تبیین است (050/0=R2). ضرایب (Beta) نیز نشان داد؛ از ابعاد پنج گانه هوش هیجانی فقط بعد همدلی (029/0≥P و 168/0=Beta) با تغییرات نمرات مؤلفهی مدیریت بر مبنای استثناء سبک رهبری تبادلی ارتباط معنادار دارد.
سؤال شماره چهار پژوهش عبارت بود از اینکه؛ «آیا بین ابعاد هوش هیجانی با سبک رهبری عدممداخله رابطه چندگانه معنادار وجود دارد؟». تحلیل یافته نشان میدهد که رابطه ابعاد پنج گانه هوش هیجانی با این سبک رهبری معنادار بوده و 20 درصد تغییرات مرتبط با آن توسط هوش هیجانی قابل تبیین است. ضرایب (Beta) هم نشان می دهد؛ از بین ابعاد پنج گانه هوش هیجانی، بعد همدلی و بعد خودتنظیمی با تغییرات نمرات سبک رهبری عدم مداخله ارتباط معنادار دارند(جداول شماره 6 و 7). جدول شماره6 - آنالیز واریانس برای تبیین سبک رهبری عدم مداخله
جدول شماره7 – ضرایب رگرسیون چندگانه بین ابعاد هوش هیجانی با سبک رهبری عدم مداخله
برای پاسخ به سؤال شماره پنج پژوهش و اینکه؛ «آیا بین انواع سبک رهبری سهگانه با متغیرهای دموگرافیک دانشجویان (جنس، دانشکده و اشتغال) رابطه چندگانه معنادار وجود دارد؟ نیز از تحلیل رگرسیون استفاده شد و ملاحظه شد که سبک رهبری تحولآفرین با متغیرهای مذکور، رابطه معناداری ندارد (36/0=F و 7/0≥P). میزان ضرایب بتا برای هر متغیر بسیار پایین بوده (کمتر از 1/0) و با توجه به میزان (004/0=2R) مشخص میشود که این متغیرها نمیتوانند پیشبینی کننده مناسبی برای سبک رهبری تحولآفرین باشند. با برآورد میزان (33/0=F و7/0≥P ) و مشخص شدن میزان (03/0=2R) و اندک بودن میزان بتا (کمتر از 1/0) در همه متغیرهای دموگرافیک (جنس، دانشکده و اشتغال) معلوم شد، این متغیرها با سبک رهبری تبادلی رابطه معنادار نداشته و قادر به پیشبینی این سبک رهبری نمیباشد. همچنین در تحلیل رابطه سبک رهبری عدم مداخله با متغیرهای مذکور، با توجه به میزان (98/0=F و 4/0≥P) رابطه معناداری مشاهده نشد. طبق این بخش از بررسیها میزان (01/0=2R) و میزان بتا برای هر سه متغیر (کمتر از 04/0) بوده است. لذا باید گفت؛ این متغیرها نمیتوانند قدرت تبیین و پیشبینی سبک رهبریعدممداخله را داشته باشند.
بحث و نتیجه گیری رهبری ذاتاً یک فرایند عاطفی است که به موجب آن رهبران حالات عاطفی زیردستان خود را شناسایی کرده، شکلگیری هیجانات در آنان را رقم زده و نهایتاً سعی میکنند حالات عاطفی آنان را به طور صحیحی هدایت نمایند و از طرفی دیگرهوش هیجانی یک عامل کلیدی برای افرادی است که از لحاظ اجتماعی اثربخش هستند. چرا که هوش هیجانی در موضوع رهبری یک عامل تعیین کننده در رهبری اثربخش است (کرر[62] و همکاران، 2006). در این خصوص جورج و بونو[63] (2000) اظهار میکند که رهبرانی که از لحاظ هیجانی هوشمند هستند، میتوانند اثربخشی را در تمام سطوح سازمان ارتقاء دهند. بر این اساس پژوهش حاضر به بررسی رابطه هوش هیجانی با سبکهای رهبری تحولآفرین، تبادلی و عدم مداخله پرداخت. چنانچه یافتههای تحقیق حاضر نشان میدهد؛ هوش هیجانی با سبک رهبری تحولآفرین همبستگی منفی معنادار دارد. این یافتهها با نتایج حاصل از تحقیقات (بارلینگ و همکاران، 2000؛ دوناک و مک فارلین[64]، 2003؛ لبان و زولائوف، 2004؛ مرتضوی و همکاران، 1385؛ شهائی و سبحانینژاد، 1386؛ یعقوبی و همکاران، 1388؛ عابدی جعفری و همکاران، 1389) همخوانی ندارد. اکثر محققین و مؤلفین بر این عقیده هستند که این رابطه باید مثبت باشد یعنی افرادی که از هوش هیجانی بالاتری برخوردار هستند، بیش از سایرین توانایی اجرای سبک رهبری تحولآفرین را دارند. در این رابطه نتایج تحقیقات گلمن (1995) نیز نشان داد که مدیری که از هوش هیجانی بالایی برخوردار باشد و از نظر فنی هم تجربیات کافی داشته باشد، با آمادگی بیشتری نسبت به دیگران، به رفع تعارضها و ضعفهای گروهی در سازمان پرداخت. تحقیق بارساد[65] (2009) نشان داد که گسترش عواطف مثبت در داخل گروهها، همکاری و مشارکت اعضای گروه را تسهیل میکند، تعارض را کاهش میدهد و کارایی اعضای گروه را بهبود میبخشد. یافتههای پژوهش افزالور[66] (2002) در خصوص ارتباط هوش هیجانی و راهبردهای مدیریت تعارض نشان داد؛ بین هوش هیجانی و راهبرد راهحل گرایی رابطه معنادار مثبت، بین هوش هیجانی و راهبرد کنترل و عدم مقابله رابطه معنادار منفی وجود دارد. همچنین نتایج تحقیق کیوانلو و همکاران (1389) نشان داد که بین هوش هیجانی و سبک رهبری تحولآفرین رابطه معنادار مثبت وجود دارد. بعلاوه بار-آن[67]، طی تحقیقی به این نتیجه رسید که همبستگی متوسط تا بالایی بین هوش عاطفی و رهبری وجود دارد. همچنین وی در تحقیقی دیگر نشان داد که رهبری موفق تا حد زیادی (67 درصد) بستگی به هوش عاطفی دارد (نقل در لاجوردی و جمالی نظری، 1389). با توجه به اینکه میانگین نمره رهبری تحولآفرین در دانشجویان بیش از حد متوسط (77/3) و نمره هوش هیجانی آنها کمتر از حد متوسط (73/2) میباشد (که مغایر با یافتههای نتایج تحقیق کیوانلو و همکاران(1389) است)، میتوان گفت دانشجویان خود را صاحب بینش و قادر به ترسیم مسیرهای نو برای به چالش کشیدن دیگران و ارائه تصویری شفافتر از آینده میدانند اما به نظر میرسد راهکارهای لازم برای این اهداف را بیشتر در بعد شناختی و عقلانی جستجو میکنند و اعتقاد کمتری به ضرورت بهرهمندی از هوش هیجانی دارند. برای مثال رابطه بعد همدلی از هوش هیجانی و بعد انگیزش الهامبخش از سبک رهبری تحولآفرین، منفی معنادار است. جداسازی مرز عقلانیت و عواطف از یکدیگر توسط جوانانی که میتوانند رهبران بالقوه آینده باشند تا حدی خطرناک و نگران کننده تلقی میشود. در چنین حالتی میتوان تصور کرد که تطابق یک تصمیم با محاسبات عقلانی و به بیان سادهتر با یک حساب و کتاب دو دو تا میشود چهار تا و میزان سودی که از آن تصمیم عاید میشود، استدلال موجهای برای نادیده گرفتن عواطف و احساسات همکاران و زیردستان از سوی جوانان باشد. این استنباط وقتی تقویت میشود که سبک رهبری تبادلی با هوش هیجانی رابطه منفی دارد. هر چند این رابطه معنادار نیست اما مشاهده چنین رابطهای که با یافتههای تحقیقاتی کیوانلو و همکاران(1389)، مرتضوی و همکاران (1384)، لبان و زولائوف(2004) و کریمی(1385) همسو و با یافتههای تحقیقاتی شهائی و سبحانینژاد(1386) ناهمسو است و همچنین توجه به میانگین بالای نمرات سبک رهبری مبادلهای دانشجویان، این نتیجهگیری را به ذهن متبادر میسازد که دانشجویان بیشتر اهل مبادله هستند و هر کاری را بسته به میزان سود و منفعت خود ارزیابی میکنند. این روحیه سودگرایی و یا به بیانی، اصالت سود، یعنی مقدم داشتن منافع شخصی بر منافع جمعی و گروهی و ترجیح دادن منافع شخصی بر توجه به احساسات و عواطف دیگران، در جامعه ما و در تطابق با ارزشها و معیارهای اخلاقی و بهخصوص با معیارهایی چون؛ ایثار و از خودگذشتگی همخوانی ندارد. البته نمیتوان دانشجویان را به این دلیل سرزنش نمود. نگاهی عمیق به شرایط روانی جامعه نشان میدهد که جوانان تا حدودی مسیری را دنبال میکنند که قبل از آنان توسط بزرگسالان در جامعه ترسیم شده است و شاید آنان مایلند با سرعت بیشتری این مسیر را طی نمایند. از نتایج مشاهده میشود از بین ابعاد هوش هیجانی، فقط بعد همدلی است که با مؤلفهی ترغیب ذهنی سبک رهبری تحولآفرین رابطه معنادار ندارد. یا فقط بعد انگیزش با مؤلفهی نفوذآرمانی رابطه معنادار دارد. در مجموع ابعاد هوش هیجانی نیز، فقط ابعاد انگیزش و خودتنظیمی هستند که با سبک رهبری تحولآفرین از همبستگی معنادار برخوردارند. لذا وقتی جوانان، همدلی را برای متقاعدسازی ضروری نمیدانند، انگیزههای شخصی را برای نفوذ بر دیگران کافی و مؤثر تلقی میکنند و همانطور که یافتهها نشان میدهد بعد ملاحظه فردی سبک رهبری تحولآفرین با همه ابعاد هوش هیجانی رابطه معنادار دارد و دانشجویان بر این باورند که در صورت لزوم، بیشتر بهعنوان مربی و فرادست با زیردستان خود رفتار نمایند و نوع رابطهای که با دیگران برقرار میکنند و میزان آزادی عملی که به پیروان میدهند بستگی به میزان ارزیابی خودشان از شایستگی پیروان دارد. این احتمال میرود که ملاکها و معیارهای شایستگی مورد نظر از دید دانشجویان، رابطهای قوی با انگیزهها و منافع شخصی داشته باشد و به اصطلاح بیشتر بر اساس معیارهای رهبری تبادلی باشد که البته این امر نیاز به تحقیقات بیشتری دارد. رابطه معنادار بین رهبری عدممداخله و هوش هیجانی و بهخصوص رابطه بعد همدلی هوش هیجانی با این سبک از رهبری حاکی از ضعف دوراندیشی، اجتناب از مسئولیتپذیری و تصمیمگیری و خودداری نمودن از نقش فعال رهبری است. این یافتهها با نتایج تحقیقات یعقوبی و همکاران (1388)، شهائی و سبحانینژاد (1386)، کریمی (1385) و لبان زولائوف(2004) نا همسو و با یافتههای تحقیقاتی عابدی جعفری و همکاران (1389) همسو است. شاید بتوان با استناد به یافتههای تحقیق رمضانی(1388) که نشان میدهد میانگین نمره تفکر انتقادی دانشجویان دانشگاه شهید چمران اهواز کمتر از حد متوسط است، تحلیل بهتری از یافتههای کنونی داشت. آگاهی، قدرت اندیشیدن، توانایی خلق ایدههای تازه و مسیرهای نو، قدرت ارائه تصویر بهتر و روشنتر از آینده از ویژگیهای رهبران تحولآفرین است. این ویژگیها نیازمند بهرهمندی رهبران از قدرت تفکر انتقادی است؛ یعنی باید بتوانند با مقایسه حقایق، سازماندهی نظریهها و ارزشیابی نتایج، از عقاید خود بهطور منطقی و مستدل دفاع کنند تا امکان پذیرش آن عقاید را در زیردستان فراهم سازند. بنابراین نمره پایین تفکر انتقادی و نمره پایین سبک رهبری تحولآفرین دانشجویان دانشگاه شهید چمران اهواز در کنار هم به این تحلیل دامن میزنند که حتی با فرض اینکه دانشجویان از دانش کافی برخوردار میشوند، نتوانستهاند منش لازم برای تفکر انتقادی و رهبری تحولآفرین را کسب نمایند. حتی در ابعاد مختلف هوش هیجانی مانند خودآگاهی، خودتنظیمی، انگیزشبخشی و مهارت اجتماعی، بهرهگیری از مهارتهای تفکر انتقادی ضروری است. در واقع هوش هیجانی و هوش شناختی - هر دو - عامل زمینهساز برای کسب مهارت تفکر انتقادی هستند. مهارتی که رهبران سازمانها و بهویژه رهبران تحولآفرین به شدت به آن نیاز دارند. نتایج تحقیق حاضر در ادامه نتایج تحقیقات پیشین کاملاً نشانه ضرورت توجه و برنامهریزی برای آموزش و پرورش ویژگیهای مذکور و رشد هیجانی جوانانی است که مدیران و رهبران بالقوه آینده سازمانها میباشند. بنابراین، با توجه به نتایج حاصله از تحقیق و شرایط کنونی جوامع و محیط شغلی و کاری، پیشنهاد میشود: خانوادهها، نهادهای تربیتی، مراکز آموزشی، مدارس و دانشگاهها نسبت به پرورش مهارتهای خودآگاهی، خودتنظیمی، انگیزش، همدلی و مهارتهای اجتماعی در افراد، به عنوان یکی از مؤلفههای ایجاد شایستگی اجتماعی، توانایی خودمدیریتی و نهایتاً توانایی در مدیریت و رهبری سازمانها – به عنوان مدیران و رهبران آینده- تلاش مضاعفی نمایند. خانوادهها با در پیش گرفتن شیوه تربیتی پرورش کودکان مستقل و مسئولیتپذیر و مؤسسات آموزشی و دانشگاهها با ارائه واحدهای درسی و پروژههای عملی مبتنی بر روش هدفمند و نتایج مؤثر میتوانند به پرورش قابلیتهای مذکور بپردازند. لازم به ذکر است که جامعه آماری پژوهش حاضر را میتوان از آن جهت که اکثر دانشجویان سابقه مدیریتی ندارند، به نوعی، به عنوان یکی از محدودیتهای پژوهش تلقی نمود.
منابع خائفالهی، احمد علی و دوستار، محمد. (1382). ابعاد هوش هیجانی. مدیریت و توسعه. شماره18. صص62-52. رمضانی، زهرا. (1388). تحقیق مقطعی پیرامون بررسی تأثیر آموزش عالی بر رشد مهارتهای تفکر انتقادی دانشجویان دوره کارشناسی دانشگاه شهید چمران اهواز. پایاننامه کارشناسیارشد. دانشگاه شهید چمران اهواز. زالی، محمدرضا. (1383) رهبری تحولآفرین. فصلنامه مصباح. شماره 52. صص 197-175. سبحانینژاد، مهدی و یوزباشی، علیرضا. (1387). هوش هیجانی و مدیریت در سازمان. تهران. نشر یسطرون. سنجقی، محمدابراهیم. (1380). تحلیلی بر ماهیت و ابعاد نظریه رهبری تحولآفرین. فصلنامه علوم انسانی دانشگاه الزهرا(س). شماره 37 و 38. صص 312-281. شهائی، بهنام. سبحانینژاد، مهدی. (1386). بررسی رابطه هوش هیجانی مدیران سازمانهای صنعتی استان اصفهان با سبک رهبری آنها. مجموعه مقالات دومین همایش مدیریت سرمایههای انسانی با رویکرد کاربردی. کریمی شهری، مینا. (1385). بررسی رابطه بین هوش هیجانی و سبک رهبری مدیران مدارس راهنمایی و متوسطه ناحیه 5 آموزش و پرورش شهر مشهد. مجله پژوهشهای تربیتی دانشگاه آزاد اسلامی واحد بجنورد. شماره8. صص 151-131. کیوانلو، فهیمه. کوشان، محسن و سید احمدی محمد. (1389). رابطه هوش هیجانی و سبک رهبری. مجله علوم پزشکی و خدمات بهداشتی-درمانی سبزوار. دوره 18. شماره 1. صص47-54 لاجوردی، جلیل. جمالی نظری، آرزو. (1389). رابطه هوش عاطفی و سبک مرجع رهبری مدیران. مجله چشمانداز مدیریت دولتی. شماره 1. صص 85-69. مختاری پور، مرضیه. سیادت، سیدعلی و امیری، شعله. (1385). بررسی رابطه بین تئوری هوش هیجانی و تئوریهای رهبری. پژوهشنامه ی علوم انسانی و اجتماعی. شماره21 . صص 56-39. مرتضوی، سعید. ناظمی، شمسالدین و محمودی فخرآبادی، صادق. (1384). بررسی رابطه بین هوش عاطفی و سبک رهبری (تحول بخش، مبادلهای). فصلنامه مدرس علوم انسانی. ویژهنامه مدیریت. صص190-167. منصوری، بهزاد (1380) هنجاریابی هوش هیجانی سیبر یا شرینگ. پایاننامه کارشناسی ارشد. دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه علامه طباطبایی. موغلی، علیرضا. (1383) رهبری تحولآفرین و ابزار سنجش آن. مجله مطالعات مدیریت. شماره 44 و 43.صص 112- 95. یعقوبی، نورمحمد. اورعی یزدانی، بدرالدین و مقدمی، مجید. (1388). بررسی رابطه هوش عاطفی و سبک رهبری تحولآفرین. مجله پژوهشهای علوم اقتصادی. شماره 9. پیاپی33. صص144-119. Afzalar, R. (2002). A model of emotional intelligence and conflict management strategies, a study in seven countries. Int J organ anal. 10(4): 319-23 Barsade, S.G. The ripple effect: emotional contagion in group working. [Cited 2009 Agu Availabale from: http://papers.ssrn.com/sol3/papers.cfm?abstract_id=250894
Bacon, T. R. (2009) “Character Power. Leadership Excellence. Vol. 26 No. 11 p.18. Balthazard, P. A., Waldman, D. A., Warren, J. E. (2009). Predictors of the emergence of transformational leadership in virtual decision teams. The Leadership Quarterly. Vol. 20 pp. 651 – 663. Barling, J. Salater, F & Kelloway, E. (2000). Transformational Leadership Emotional Intelligence. Leadership and organizational Development Journal. Vol, 21. No, 3. PP, 157-161. Beuger, D., William, A. & Willian, B. (2006). Transformational Leadership in Organizations: An Environment-Induced Model. International Journal of management. Vol, 27. No, 1. Bliss, S. (2005). The affect of Emotional Intelligence on a Modern Organizational Leaders Ability to Make Effective Decisions. Bellevue University. Cited from the World Wide Web http://www.eqi.org. Carmichael, D.B., Sytch, M. (2005). Emotional Intelligence in organizational Legitimacy and Charismatic Leadership. Cited from the World Wide Web http:// www. transformasia.com. Duckett, H & Macfarlane E. (2003). Emotional Intelligence and Transformational Leadership in Retaling», Journal of Leadership and Organizational Development, Vol.24 No.6, p.309-317 Gardner, I., Stough, C. (2002). Examinating the relationship between leadership and emotional Intelligence in senior level managers. Journal of Leadership and organization Development. Vol, 23. No, 2. PP, 46-48. Golman, D. (2004). Emotional Intelligence. www.shu.ac.uk/research. Integral excellence. Golman, D. (1995). Emotional Intelligence: Why It Can Matter More Than IQ? New York. Bantam Books. 55-68. Golman, D. (2000). Leadership that gets results. Harvard Business Review. Goleman, D. Boyatzis, R.E. & Rhee, k. (1999). Clustering competence in emotional intelligence insights from the emotional competence inventory (ECI). From the World Wide Web http:// www. Eiconsortium. Org. Horwitz, I. B., Horwitz, S. K., Daram, P., Brandt, M. L., Brunicardi, F. Ch. & Awad, S. S. (2008). Transformational, Transactional, and Passive-Avoidant Leadership Characteristics of a Surgical Resident Cohort: Analysis Using the Multifactor Leadership Questionnaire and Implications for Improving Surgical Education Curriculums. Journal of Surgical Research, xx, xxx, PP: 1- 11. Hellriyel, D., Slocum, J. (1996). Management. Seventh edition, cincinnate, Ohio, south-western college Publishlny. P 470. Hersey, P., Blanchard, K. & Dewey, J. (1996). Management of organization Behavior, 6thed. Enylewood cliffs. N. J, Prentice-Hall. Judge TA, Bono JE. (2000). Five-factor model of personality and transformational leadership. J Appl Psychol. 85(5):751-65 Kerr R, Garvin J. Heaton N, Boyle E. (2006). Emotional intelligence and leadership effectiveness. Leader Organ devel J. 27(4): 265-79 Laban, W., Zulauf. C. (2004). Linking Emotional Intelligence abilities and Transformational Leadership styles. The Leadership and organizational Development Journal. Vol, 25. No, 7. PP, 63-83. Oshagbemi, T. (2004). Age Influence on the Leadership Styles and Behavior of Managers. Empoloyee Relation Journal. Vol, 21. No, 1. PP, 14-29. Purvanova, R. K., Bon, J. E. (2009). Transformational leadership in context: Face-to-face and virtual teams. The Leadership Quarterly. Vol. 20 p. 343 – 357. Shao, L., Webber, S. (2004). A cross – cultural test of five factor model of personality and transformational leadership. Journal of Business Research. Vol. 59 pp. 936 – 944. Smallwood, N., Younger, J. (2009). Decoding Leadership. Leadership Excellence. Vol. 26 No. 11 p.19. Stone, A., Gregory, R. F. & Robert, P. K. (2003). Transformational Versus Servant Leadership – A Difference in Leader Focus, Servant Leadership Round- table. OctoberPP, 1-15. Trabun, M. A. (2005). The Relationship between Emotional Intelligence and Leader Performace. NAVAL Postgraduate school Montereyca. Master Dissertation. Cited from the World Wide Web http://www.storming.us. Vesinger, H. (2000). Emotional Intelligence at work. Sanfrancisco. www. Sciencedirect.com
[3] . کارشناس ارشد برنامهریزی آموزشی. دانشگاه اصفهان [5]. Multifactor Leadership Questionnaire [6] . Emotional Intelligence [7] . Styles of transformational leadership [8] . Styles of transactional leadership [9] . Styles of laissez-faire leadership [10] . Bas [11]. Trnsformational Leadership [12] . Makyavel [13]. Barker [14] . Danton [15] . Bornez [16] . Oshagbemi [17] . Rabinz [18]. Bas & Aolio [19]. Ston & Atal [20]. Purvanova & Bon [21]. Hellriyel & slocum [22]. Bikan [23]. Smallwood & Younger [24]. Hersey, Blanchard & Dewey [25]. Idealized influence [26]. Intellectual stimulation [27]. Inspirational motivation [28]. Individual Consideration [29]. Golman [30]. Beuger & Etal [31]. Balthazard & Etal [32]. Jaj & Bouno [33]. Shao & Webber [34]. transactional leadership [35]. Brnes [36]. Contingent Reward [37]. Management-Exception/Active-Passive [38]. Laissez-Faire Leadership [39]. Horwitz & Etal [40]. Emotional Intelligence [41]. Mery [42]. Maiel & salouy [43]. Vesinger [44]. Goleman, Boyatzis & Rhee [45]. Self conscious [46]. Self-regulatory [47]. Motivation [48]. Empathy [49]. Social Skills [50]. Gardner & Stough [51]. Barling & Etal [52]. Laban & Zulauf [53]. Dy, Niozom & Katono [54]. Palmez, Valz, Bourshes & Stouse [55]. Karmish & Saich [56]. Palmer & Etal [57]. Bouford [58]. Trabon [59]. Multifactor Leadership Questionnaire [60]. Bernard Bas [61] . به منظور پرهیز از طولانی شدن مقاله و تعداد جداول آن، جداول مربوط به آزمون رگرسیون خردهمقیاسهای سبکهای رهبری تحولآفرین و تبادلی و همینطور جداول آزمون رگرسیون مربوط به سؤال 5 پژوهش ارائه نشدند و فقط به ذکر اطلاعات اساسی و مهم هر کدام در درون متن اکتفا شد. [62]. Kerr & Etal [63]. Judge & Bono [64]. Duckett & Macfarlane [65]. Barsade [66]. Afzalar [67]. Bar-an | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
مراجع | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
خائفالهی، احمد علی و دوستار، محمد. (1382). ابعاد هوش هیجانی. مدیریت و توسعه. شماره18. صص62-52. رمضانی، زهرا. (1388). تحقیق مقطعی پیرامون بررسی تأثیر آموزش عالی بر رشد مهارتهای تفکر انتقادی دانشجویان دوره کارشناسی دانشگاه شهید چمران اهواز. پایاننامه کارشناسیارشد. دانشگاه شهید چمران اهواز. زالی، محمدرضا. (1383) رهبری تحولآفرین. فصلنامه مصباح. شماره 52. صص 197-175. سبحانینژاد، مهدی و یوزباشی، علیرضا. (1387). هوش هیجانی و مدیریت در سازمان. تهران. نشر یسطرون. سنجقی، محمدابراهیم. (1380). تحلیلی بر ماهیت و ابعاد نظریه رهبری تحولآفرین. فصلنامه علوم انسانی دانشگاه الزهرا(س). شماره 37 و 38. صص 312-281. شهائی، بهنام. سبحانینژاد، مهدی. (1386). بررسی رابطه هوش هیجانی مدیران سازمانهای صنعتی استان اصفهان با سبک رهبری آنها. مجموعه مقالات دومین همایش مدیریت سرمایههای انسانی با رویکرد کاربردی. کریمی شهری، مینا. (1385). بررسی رابطه بین هوش هیجانی و سبک رهبری مدیران مدارس راهنمایی و متوسطه ناحیه 5 آموزش و پرورش شهر مشهد. مجله پژوهشهای تربیتی دانشگاه آزاد اسلامی واحد بجنورد. شماره8. صص 151-131. کیوانلو، فهیمه. کوشان، محسن و سید احمدی محمد. (1389). رابطه هوش هیجانی و سبک رهبری. مجله علوم پزشکی و خدمات بهداشتی-درمانی سبزوار. دوره 18. شماره 1. صص47-54 لاجوردی، جلیل. جمالی نظری، آرزو. (1389). رابطه هوش عاطفی و سبک مرجع رهبری مدیران. مجله چشمانداز مدیریت دولتی. شماره 1. صص 85-69. مختاری پور، مرضیه. سیادت، سیدعلی و امیری، شعله. (1385). بررسی رابطه بین تئوری هوش هیجانی و تئوریهای رهبری. پژوهشنامه ی علوم انسانی و اجتماعی. شماره21 . صص 56-39. مرتضوی، سعید. ناظمی، شمسالدین و محمودی فخرآبادی، صادق. (1384). بررسی رابطه بین هوش عاطفی و سبک رهبری (تحول بخش، مبادلهای). فصلنامه مدرس علوم انسانی. ویژهنامه مدیریت. صص190-167. منصوری، بهزاد (1380) هنجاریابی هوش هیجانی سیبر یا شرینگ. پایاننامه کارشناسی ارشد. دانشکده روانشناسی و علوم تربیتی، دانشگاه علامه طباطبایی. موغلی، علیرضا. (1383) رهبری تحولآفرین و ابزار سنجش آن. مجله مطالعات مدیریت. شماره 44 و 43.صص 112- 95. یعقوبی، نورمحمد. اورعی یزدانی، بدرالدین و مقدمی، مجید. (1388). بررسی رابطه هوش عاطفی و سبک رهبری تحولآفرین. مجله پژوهشهای علوم اقتصادی. شماره 9. پیاپی33. صص144-119. Afzalar, R. (2002). A model of emotional intelligence and conflict management strategies, a study in seven countries. Int J organ anal. 10(4): 319-23
Barsade, S.G. The ripple effect: emotional contagion in group working. [Cited 2009 Agu Availabale from: http://papers.ssrn.com/sol3/papers.cfm?abstract_id=250894
Bacon, T. R. (2009) “Character Power. Leadership Excellence. Vol. 26 No. 11 p.18.
Balthazard, P. A., Waldman, D. A., Warren, J. E. (2009). Predictors of the emergence of transformational leadership in virtual decision teams. The Leadership Quarterly. Vol. 20 pp. 651 – 663.
Barling, J. Salater, F & Kelloway, E. (2000). Transformational Leadership Emotional Intelligence. Leadership and organizational Development Journal. Vol, 21. No, 3. PP, 157-161.
Beuger, D., William, A. & Willian, B. (2006). Transformational Leadership in Organizations: An Environment-Induced Model. International Journal of management. Vol, 27. No, 1.
Bliss, S. (2005). The affect of Emotional Intelligence on a Modern Organizational Leaders Ability to Make Effective Decisions. Bellevue University. Cited from the World Wide Web http://www.eqi.org.
Carmichael, D.B., Sytch, M. (2005). Emotional Intelligence in organizational Legitimacy and Charismatic Leadership. Cited from the World Wide Web http:// www. transformasia.com.
Duckett, H & Macfarlane E. (2003). Emotional Intelligence and Transformational Leadership in Retaling», Journal of Leadership and Organizational Development, Vol.24 No.6, p.309-317
Gardner, I., Stough, C. (2002). Examinating the relationship between leadership and emotional Intelligence in senior level managers. Journal of Leadership and organization Development. Vol, 23. No, 2. PP, 46-48.
Golman, D. (2004). Emotional Intelligence. www.shu.ac.uk/research. Integral excellence.
Golman, D. (1995). Emotional Intelligence: Why It Can Matter More Than IQ? New York. Bantam Books. 55-68.
Golman, D. (2000). Leadership that gets results. Harvard Business Review.
Goleman, D. Boyatzis, R.E. & Rhee, k. (1999). Clustering competence in emotional intelligence insights from the emotional competence inventory (ECI). From the World Wide Web http:// www. Eiconsortium. Org.
Horwitz, I. B., Horwitz, S. K., Daram, P., Brandt, M. L., Brunicardi, F. Ch. & Awad, S. S. (2008). Transformational, Transactional, and Passive-Avoidant Leadership Characteristics of a Surgical Resident Cohort: Analysis Using the Multifactor Leadership Questionnaire and Implications for Improving Surgical Education Curriculums. Journal of Surgical Research, xx, xxx, PP: 1- 11.
Hellriyel, D., Slocum, J. (1996). Management. Seventh edition, cincinnate, Ohio, south-western college Publishlny. P 470.
Hersey, P., Blanchard, K. & Dewey, J. (1996). Management of organization Behavior, 6thed. Enylewood cliffs. N. J, Prentice-Hall.
Judge TA, Bono JE. (2000). Five-factor model of personality and transformational leadership. J Appl Psychol. 85(5):751-65
Kerr R, Garvin J. Heaton N, Boyle E. (2006). Emotional intelligence and leadership effectiveness. Leader Organ devel J. 27(4): 265-79
Laban, W., Zulauf. C. (2004). Linking Emotional Intelligence abilities and Transformational Leadership styles. The Leadership and organizational Development Journal. Vol, 25. No, 7. PP, 63-83.
Oshagbemi, T. (2004). Age Influence on the Leadership Styles and Behavior of Managers. Empoloyee Relation Journal. Vol, 21. No, 1. PP, 14-29.
Purvanova, R. K., Bon, J. E. (2009). Transformational leadership in context: Face-to-face and virtual teams. The Leadership Quarterly. Vol. 20 p. 343 – 357.
Shao, L., Webber, S. (2004). A cross – cultural test of five factor model of personality and transformational leadership. Journal of Business Research. Vol. 59 pp. 936 – 944.
Smallwood, N., Younger, J. (2009). Decoding Leadership. Leadership Excellence. Vol. 26 No. 11 p.19.
Stone, A., Gregory, R. F. & Robert, P. K. (2003). Transformational Versus Servant Leadership – A Difference in Leader Focus, Servant Leadership Round- table. OctoberPP, 1-15.
Trabun, M. A. (2005). The Relationship between Emotional Intelligence and Leader Performace. NAVAL Postgraduate school Montereyca. Master Dissertation. Cited from the World Wide Web http://www.storming.us.
Vesinger, H. (2000). Emotional Intelligence at work. Sanfrancisco. www. Sciencedirect.com | ||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||||
آمار تعداد مشاهده مقاله: 2,947 تعداد دریافت فایل اصل مقاله: 946 |